آن موقعها دبیرستان ما مختلط بود. پسرها دوست داشتند یک جوری خودشان را به دخترها نشان بدهند.
محمدعلی هم خوشتیپ بود، هم خوشخط و هم درسخوان. شاگرد زرنگ کلاس بود. برای همین خیلی از دخترها آرزویشان بود محمدعلی بهشان توجه کند.
یک روز دیدم دستانش را حنا گذاشته است. دستش مثل پیرزنها قرمز نارنجی غلیظ شده بود. خندهام گرفت. گفتم این دیگه چه کار مسخرهایه؟
گفت: اینو گذاشتم که دخترها فکر کنند اُمّلام و دست از سرم بردارند.
🍃🍃🍃
نقل از یکی از دوستان #شهید_دکتر_محمدعلی_رهنمون
(اقتباس از کتاب بوستان حجاب؛ ص ۵۲)
♡♡♡
#شهیدباش_شهیدبشی ❤️
[ @asraneh313 ]