eitaa logo
عصرانه (تقی شجاعی)
213 دنبال‌کننده
711 عکس
187 ویدیو
4 فایل
دخمه‌ای مجازی جهت داد زدن با صدای: #تقی_شجاعی 😎 ( فعال انفرادی🚶 نویسنده پلنگ‌زخمی، احتناک، وقتی‌بابا‌رئیس‌بود، شریان و...) ارتباط با ادمین: @Shojaei66 اینستاگرام: https://www.instagram.com/taghishojaei66?r=nametag
مشاهده در ایتا
دانلود
قال اِنّک مِنَ‌المُنظَرین؛ اِلی یوم‌الوقت‌المعلوم خدا به ابلیس گفت: به تو تا روزی معین مهلت داده می‌شود که در زمین جولان دهی. *اعراف/۱۵* [ @asraneh313 ]
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ما که جنگی نکرده‌ایم هنوز هر چه که دیده‌اید تمرین بود همه‌ی ترسِ از جواب شما صف کوتاه پمپ‌بنزین بود زخم پهبادها خدا را شکر بر دل اهل غزه تسکین بود 🍃🍃🍃 بر سرت سایه‌ی ابابیل است بعد از این زندگی‌ت تعطیل است سیل ویرانی تو راه افتاد بسترش از فرات تا نیل است یا بنی‌سامری هلاکتتان قول تورات، حرف انجیل است آی قابیل! آی اسرائیل نوبت انتقام هابیل است [ @asraneh313 ]
📚 خوندن این کتاب که حال و هوای دهه‌ی شصت رو داره، میتونه لحظات بسیار شادی رو براتون رقم بزنه. از اون دست کتاب‌هایی‌یه که ارزش خریدن و هر چند وقت خوندن داره. اونقدری که من از خوندن این کتاب خندیدم از دیدن هیچ فیلم کمدی نخندیده بودم.😂 فضاسازی‌ها و دیالوگ‌ها و صحنه‌پردازی‌های شیرینش شما رو حتما خواهد خنداند. خوندن این کتاب رو برای اونهایی که دچار افسردگی هستند و دنبال بهانه‌ای برای خنده، پیشنهاد میکنم.👌 [ @asraneh313 ]
حمید با توپ پلاستیکی دولایه‌اش توی کوچه تنهایی داشت بازی می‌کرد و به دیوار خانه‌ی همسایه و هم‌کلاسی‌مان، سعید حسنی‌مقدم، شوت می‌زد. روی دیوار با گچ، شکل یک دروازه فوتبال را کشیده بودیم. به من اشاره کرد که بروم توی دروازه‌ی گچی بایستم. همین‌که با نوک پا یک شوت محکم زد، درِ خانه باز شد و سعید که تازه ختنه کرده بود با دامن آمد دم در. حمید با متلک گفت: یک روسری هم سرت مِکردی دیگه! سعید که از این متلک خوشش نیامده بود درحالیکه داشت دامنش را مرتب می‌کرد با عصبانیت گفت: اینجا بازی نکنین. مامانم دعوا مُکُنه‌. - تو خودت چرا آمدی اینجا؟ زن‌ها رِ که استادیوم راه نِمِدن که! برای اینکه سعید از حرف حمید ناراحت نشود سعی کردم موضوع را عوض کنم. - از کی مِتانی بیای بازی؟ بدون تو دریب‌گل فایده نداره. - آقای حکیم شفاهی گفته از چند روز دیگه. اعظم خانم، مادر سعید، که همیشه‌ی خدا حامله بود، عصبانی آمد روی بالکن. یک بچه بغلش بود، یک بچه دستش را گرفته بود، بچه‌ی دیگرش پایین، پشت دامن سعید قایم شده بود. و آخرین بچه هم توی شکمش برعکس نشسته بود. کلا با اعظم خانم در دو حالت نمی‌شد به طور منطقی بحث کرد: یکی موقعی که بچه‌هایش مثل ابر بهار فاتحه‌ی رخت‌خواب‌ها را می‌خواندند و دیگری هم در بقیه‌ی مواقع! بنابراین اعظم خانم درحالیکه داشت تشکِ بچه‌ی کوچکش را روی نرده‌های بالکن توی آفتاب پهن می‌کرد تا خشک شود با عصبانیت داد زد: - سعید... گفتم بری بگی اونا برن. اون‌وقت خودت وایسادی اونجا؟ نِمِگی یک‌وقت توپ بخوره اونجات؟ ... شمام برین یک جای دیگه بازی کنین. همانطور که اشاره کردم در این شرایط دیگر نمی‌شد با اعظم خانم حتی بحث غیرمنطقی کرد، چه برسد به بحث منطقی. یعنی اگر حق با ما هم می‌بود، موقع دعوا سر و کله‌ی بقیه‌ی زنها پیدا می‌شد و همه، حتی مادر خودم، به لحاظ صنفی، حق را به او می‌دادند. بنابراین، من و حمید بدون اینکه چیزی بگوییم با سعید خداحافظی کردیم و رفتیم. حتی برای اینکه سروصدا نکنیم، بازی با توپ را بی‌خیال شدیم و رفتیم سراغ یک بازی بی‌سروصدا، آرام، جذاب، مهیج و غیر آبرومند؛ یعنی تیله‌بازی. [ @asraneh313 ]
پرسشی دارم ز مسئولینِ خوشگل بازپرس: چرا افزایش قیمت سالانه‌ی کرایه تاکسی‌ها و اتوبوسها و اجناس و غیره، از اسفندماه اِعمال میشه و هر چند ماه یکبار هم تکرار میشه؛ اما افزایش حقوق معلم‌ها فقط یک‌بار در پایان اردیبهشت؟ [ @asraneh313 ]
احساس می‌کنم شبکه اجتماعی X (توئیتر) بیشترین رسالتش اشاعه‌ی فحش و بددهنی باشه. اینو البته از مرور سخنان گهربار خودم تو این شبکه فهمیدم.🤣 فضا طوریه که فحش‌دادن رو برات عادی میکنه. مثل همون قضیه که اگه تو یه جمعی باشی راحت فحش بدن، تو هم عادت می‌کنی و کم‌کم نطقت به فحش باز میشه.🤕 پ.ن: ولی فحش حق بعضی‌ها هست. نیست؟ مثلا تو خود قرآن درباره بعضی‌ها میگه فریادشون شبیه شیهه‌ی الاغ است! (شهیقا و هی تفور!) یا یه جا میگه مثل سگ عوعو می‌کنند: اِن تحمل علیه یلهث! لذا بعضی فحش‌ها نوش جانِ بعضی بی‌وطن‌ها. #X
بخورید و بیاشامید و براندازی بکنید. گفت: شما ۴۰ درصد باعث شده‌اید ما ۶۰ درصد اذیت شویم. با گشت ارشادتان، با گیر دادن‌هایتان، با ظلم به دختران سرزمین‌مان. گفتم شما ۶۰ درصد چرا در سال ۱۴۰۱ نتوانستید از روی ما ۴۰ درصد رد بشوید و این بازی کثیف را تمامش کنید؟ دنیا که پشت‌سرتان بود؟ مجهزترین ارتش‌های دنیا، بزرگترین و مشهورترین سلبریتی‌های داخلی و خارجی با شما بودند؛ هشتگ‌هایتان تایملاین را منفجر کرده بود؛ چرا تمامش نکردید؟ چرا انقلاب‌تان اَخته ماند؟ هنوز هم که هنوز است از عطسه‌ی بزغاله‌های زن، هرزگی، آزادی‌تان عکس و فیلم منتشر می‌کنید و لایک می‌ترکانید. هنوز هم که هنوز است سلبریتی‌هایتان در حال جفتک انداختن به جمهوری اسلامی، ۳۰۰ میلیون ۳۰۰ میلیون خرج می‌کنند تا یک هوادارِ زن را برای لحظه‌ای بغل کنند و پُزش را به دوربین‌های دنیا بدهند که اوهوم! بله! ما اینیم! ما توالت‌تر از آنیم که می‌اندیشید! چرا بعد از اینهمه قتلی که جمهوری اسلامی در حق دخترانِ سرزمین‌تان در کوچه‌پس‌کوچه‌های شبکه‌ی مجازیِ X انجام می‌دهد، زیادتر نمی‌شوید؟ و قیام‌تر نمی‌کنید؟! چرا هرچقدر سلیطه‌بازی درمی‌آورید، متناسب با حجمِ جیغ‌ها و جفنگ‌هایتان بر تعداد فالوئرهای براندازتان افزوده نمی‌شود؟ بدبختیِ براندازی آنقدر به شما فشار آورده که در نبردِ عیانِ میان ایران و حیوان، طرفِ حیوان را بگیرید و به افتخارش هشتگِ بزن بزن راه بیندازید. غافل از آنکه حیوان هنگام دریدنِ انسان به بسیجی یا برانداز بودنِ آدم‌ها نگاه نمی‌کند. حیوان اگر پایش بیفتد با خونِ تک‌تک شما برای خودش نوشابه می‌پزد. بخورید. و بیاشامید. اسراف هم بکنید در زر زدن‌ها و شکر قهوه‌ای خوردن‌هایتان؛ که این پرچم تا دسته‌اش را در حلقوم اسرائیل فرو نکند و تا سید خراسانی، سفیانی را گردن نزند از براندازی خبری نیست. ما ۴۰ درصد هم اگر باشیم؛ شما ۶۰ درصدها! یک درصدِ جگرِ آرمان علی‌وردیِ ما را هم ندارید که برای آرمان‌های صنعتیِ خودتان از جانتان بگذرید. تهِ زورِ شما برای براندازی؛ لخت‌شدن و بغل کردن همدیگر و هشتگ زدن و فحاشی‌های توئیتری است. فَاَمّاالزَّبَدُ فَیَذهَبُ جُفاء، و اَمّا ما یَنفَع‌ُالنّاس فَیَمکُثُ فِی‌الاَرض (رعد/۱۷). ◇◇◇ ✍ [ @asraneh313 ]
هر وقت شما رو کشتند من می‌خوام قیام کنم جیغ بزنم. #X
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ملتی که حمله به او دشمن را پشیمان می‌کند. *پیش‌بینی ۳۵ سال پیش رهبری* [ @asraneh313 ]
کدام سمت تاریخ ایستاده‌ای؟ "شما به جز هرزه‌ها هیچکس زیر چترتان و پرچم‌تان نخواهد ماند. و ما با تمام پاکان، جهان را از چنگ شما بیرون می‌آوریم. ما با شما عالَم را قسمت می‌کنیم. پاکانِ عالَم را از شما خواهیم گرفت و شما هرزه‌های ما را از ما خواهید گرفت." خوب‌های شما جذب ما می‌شوند و نخاله‌های ما جذب شما. این همان خالص‌سازیِ نبرد آخرالزمان است. هر روز که می‌گذرد و هر لحظه که به ظهور منجی و پیروزی نهایی جبهه‌ی حق نزدیک می‌شویم، این افتراق بیشتر عیان می‌شود. امروز در شبکه‌های اجتماعی و اجتماعاتِ حقیقی می‌بینیم که مردان و زنان آزاده‌ای در کشورهای آمریکایی و اروپایی قیام کرده‌اند و برای نسل‌کُشی مردم غزه به دست صهیونیست‌ها فریاد می‌زنند و کتک می‌خورند و زندانی می‌شوند. دانشجوها و اساتیدی که در سمت درست تاریخ ایستاده‌اند و در سمت درست تاریخ هزینه می‌دهند. و در همان حال مردان و زنانِ اسیری در ایرانِ خودمان می‌بینیم که در اندیشه‌ی لخت‌شدن، شب و روز در حال هشتگ‌زدن هستند و جمهوری اسلامی را به خاطر مقاومتش در مسئله‌ی حجاب به ضحاک تشبیه می‌کنند. این رستم‌های مجازی و این فریدون‌های کاغذی اما از شدت بغض نسبت به جمهوری اسلامی، حتی حاضر به یک تُف یا دشنام به اسرائیل نیستند. اسرائیلِ خون‌آشامی که فقط شدت دشمنی‌اش با ما برای اثبات حقانیت جمهوری اسلامی کافی است. این حقیقتِ آخرالزمانِ ماست. هرچه به پایان زمان و انتهای عمر زمین نزدیک می‌شویم، صف‌بندی‌ها عیان‌تر می‌شود. و تنها آنان که دل به ابلیس و تلبیس نداده باشند در سمت درست تاریخ خواهند ایستاد. سمت درست تاریخ سمتی است که انسان به خلافتِ زمین خواهد رسید و حکومت را از دست خون‌خواران پس خواهد گرفت. ♤♤♤ ✍ [ @asraneh313 ]
از پیام‌های انرژی‌بخشِ آخر شب😌
توماج صالحی اعدام نمیشه. ولی اگر هم اعدام شد چیزی از ارزش‌هاش کم نمیشه! بالاخره انقلاب هزینه داره، اونم از نوع لخت‌شدن. [ @asraneh313 ]
یک معلم فیزیک داشتیم که درس‌دادنش خاص بود. اصلا با سیستم آموزشی کتاب جلو نمی‌رفت و خودش برای خودش سیستم منحصر به فرد داشت. چیزهایی می‌گفت که مطابق قاعده باید دو سال بعد درس می‌داد. وی معتقد بود نظام آموزشی چیزی بلد‌ نیست و از فهم بچه‌ها چیزی نمی‌فهمد که درس‌ها را پراکنده کرده و چیزی را که می‌شود در اول دبیرستان یاد گرفت در آخر دبیرستان یاد می‌دهد. نحوه تدریسش باعث شده بود که خیلی از دستش شاکی شویم و همیشه وسط تدریس تکه‌پرانی کنیم. دقایق پایانی کلاس که می‌شد زمزمه‌هامان بیشتر می‌شد و صدای "خسته نباشید"، "زنده نباشید"، "جمع کن بریم"، "توکَدّا؛ (در زبان ترکی به معنی تمومش کن لامصب)" اوج می‌گرفت. با اینکه اکثرا دل خوشی ازش نداشتیم و میانگین نمرات فیزیک‌مان در نوبت اول حول و حوش ۱۴، ۱۵ پرسه زده بود اما ما دوستش داشتیم. به خاطر اینکه از طرز تدریسش می‌فهمیدیم کاربلد است، فیزیک را قورت داده و با طُره‌ی موهایش که روی پیشانی‌اش می‌ریخت و با یک حرکت دست آنها را به عقب می‌راند؛ به نظر ما نخبه‌ای می‌رسید که حقش خورده شده و به جای شغل دانشمند و مخترع، تقدیرش معلمی را بهش قالب کرده است. کلاس درس آقای صالحی سخت‌ترین کلاس دوران تحصیلی ما بود. انگار که ما روی میخ نشسته بودیم و منتظر پایان کلاس. آقای صالحی اما یک حرف در آن روزها سر کلاس فیزیک به ما زد که نیش کلامش تا آخر عمر در جان ما ماند. مایی که برای تمام شدن تمام آن ساعت‌ها و روزهای تحصیل و مخصوصا کلاس فیزیک لحظه‌شماری می‌کردیم. معلم فیزیک ما گفت: "هیچ جا هیچ خبری نیست. برای چی عجله دارید که زود این زنگ و این ماه و این سال تمام شود؟ یک روز می‌رسد که برای یک ساعت نشستن پشت این نیمکت‌ها لحظه‌شماری می‌کنید. می‌روید تو زندگی غرق می‌شوید و می‌بینید بهترین روزهای زندگی‌تان، همین روزهای تحصیل‌تان بوده که می‌خواستید زود تمام شوند. تمام شد؛ حالا بروید زندگی‌تان را بکنید." زنگ خورد و او این جمله آخر را گفت و رفت. خواستم روز معلم را به دبیر فیزیک‌ آن روزهایمان تبریک بگویم و ازش تشکر کنم و حلالیت بخواهم؛ که من تنها کلاسی که خیلی توی آن غُر زدم و تکه‌های یواشکی پراندم، کلاس فیزیک آقای داود صالحی بود‌. 🍃🍃🍃 🌺🌺 ✍ [ @asraneh313 ]