eitaa logo
مشاور خانواده| خانم فرجام‌پور
4.5هزار دنبال‌کننده
15.1هزار عکس
4.3هزار ویدیو
131 فایل
🔺️کمک‌تون می‌کنم از زندگی لذت ببرید💞 🌷#کبری فرجام‌پور هستم، نویسنده و مشاور تخصصی 👇 💞همسرداری و زناشویی 👼تربیت فرزند 🥰اصلاح مزاج ارتباط با ما👇 @asheqemola #فوروارد_وکپی_ممنوع⛔ لینک کانال 👇 http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
مشاهده در ایتا
دانلود
دستش را آرام روی سنگِ نمدار کشید. شاخه گلی را از لابه لای دسته گل جدا کرد. آرام برگ برگش کرد و روی عکس حَک شده بر سنگ پاشید. به عکسِ محمد نگاه کرد. گویی در آن قابِ خشک هم لبخند به لب داشت و مهر و محبتش را نثار هر ببیننده می کرد. رو به مادرش گفت:" باورِ قدرتِ شهدا، برام سخته." مادر اشک چشمش را با گوشه چادر پاک کرد و گفت:"بله درسته. ولی من این قدرت را باور دارم. با رفتنِ محمد همه چیزم رو از دست دادم و خودم را گم کردم. حالا اون با برگشتنش؛ من رو دوباره زنده کرد. می دونی پسرم، من برای اینکه محمد سلامت برگرده خیلی دعا کردم. ولی وقتی خبرِ شهادتش را آوردند، دیگه از دعا کردن ناامید شدم. همسرم و فرزندم را از دست داده بودم. به همه چیز لج کردم. به خودم به زندگی، حتی به خدا. همین که از خدا دور شدم، انواع بیماری های روحی به سراغم اومد. آرامشم رو از دست دادم. هیچ چیز آرومم نمی کرد. وقتی با پدرت ازدواج کردم، به خیال خودم و دیگران به آرامش رسیدم. ولی با تمامِ تلاشی که پدرت برای شاد کردنم کرد، نشد که نشد. وقتی تو به دنیا اومدی، فکر کردم دیگه همه چیز به خوبی می گذره. ولی با دیدنِ عکسِ وحید با اون زن همه چیز دوباره به هم ریخت. آنقدر حالم بد شد که اجازه ندادم وحید توضیح بده. مسخره است، یه عمر داشتم خودم را برای چی اذیت می کردم. یه عکس؟" پوزخندی زد و ادامه داد:" ولی کاش اجازه داده بودم وحید بهم توضیح بده. محمد با برگشتنش آرامش را به همه ما هدیه داد. وقتی آروم شدم، وحید تونست بهم نزدیک بشه و همه چیز رو گفت. امید جان، اون زن فقط همکارش بود. ازدواجی در کار نبود. دوری وحید از من فقط به خاطر رفتارِ بدِ خودم بود. از بس بهش بد بین شده بودم و مرتب سؤال پیچش می کردم، ازم فاصله گرفته بود. نه به خاطرِ یه زنِ دیگه. شبها هم که خونه نمی اومده؛ توی دفترِ شرکت می خوابیده. خدا منو ببخشه. چقدر در حقش ظلم کردم. با قضاوت نابه جا و عجولانه، زندگی را به کام خودم و تو و پدرت زهر کردم. حالا درک می کنم، دلیلِ رفتارهای سردِ اونو. چقدر تنها و غمگین بوده.:" نفس عمیقی کشید و به عکس محمد خیره شد. امید گفت:" حتما خدا می بخشه. اگه نبخشه که بیچاره ایم." بعد به روبرو نگاه کرد و با لبخند نزدیک شدنِ مریم را نگریست. 🖋نویسنده (فرجام پور) ⛔️کپی و فروارد حرام❌ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
مریم با چهره همیشه مهربانش کنارِ او ایستاد و امید پرسید:"دردِ دلت با بابا تموم شد؟" مریم با لبخند به چشم های امید نگده کرد و گفت:" بله. تموم شد. فکر کنم از اینکه دوست و همرزمش بعد سالها برگشته کنارش، خوشحاله." مادر از جا بلند شد و گفت:" روح همگی شون شاد باشه. بالاخره الان یک ساله که محمد کنارشونه. حتما توی این یک سال کلی کنارِ هم بهشون خوش گذشته. بهتره بریم دیر می شه.:" امید با لبخند به مریم نگاه کرد گفت:" چه زود یک سال گذشت. یادش بخیر، بعد از برگشتن از جنوب بود، مرتب باید به خاطرِ پام می اومدم بیمارستان. بگذریم." بعد همه با هم خندیدند. سوارِ اتومبیل که شدند، مادر پرسید:"مریم جون مامان بهتره؟" مریم گفت:" بله خدا رو شکر. پیوندِ کلیه خوب جواب داده. دکترش هم راضیه. خدا مامانم را دوباره بهمون برگردوند. هر چی شکر کنیم کمه." مادر گفت :" خدا را شکر. این ها همه امتحانه. مامانت توی همه امتحان های زندگیش سربلند بیرون اومد. خوش به سعادتش." مریم کمی مکث کرد و گفت:" مادر جون، به نظرِ شما من برم خونه خودمون یا با شما بیام؟" مادر به طرفِ او برگشت و گفت:" دخترم، ببخشیدا! شما طرفِ دامادید، بهتره برید خونه و با آقای داماد تشریف بیارید. اصلا چرا تنها بری؟ دوتایی برید. من رو سر راه بگذارید خونه خاله زری و خودتون برید." مریم در آینه به امید نگاه کرد و گفت:" چشم هر چه نظر شما و آقامونه؟." لبخند پر از رضایت امید، هدیه نگاهِ منتظرش شد. 🖋نویسنده (فرجام پور) ⛔️کپی و فروارد حرام❌ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
┄┅─✵💖✵─┅┄ اِلهی یا حَمیدُ بِحَقِّ مُحَمَد یا عالی بِحَقِّ علی یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمه یا مُحْسِنُ بِحَقِّ الحسن یا قدیمَ الاِ حسان بِحَقِّ الحُسَیْن عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجَ صاحبَ العصرِ والزَّمان سلام امام زمانم🌺 سلام صبحتون پر نور🌹 ↷❈🔅❂🌙❂🔅❈↶ 💫امام صادق (علیه السلام) فرمود: آغاز سال (حساب اعمال) شب قدر است. در آن شب برنامه سال آینده نوشته مى‌شود.✨ ┄┅─✵💖✵─┅┄ اللَّهُمَّ اهْدِنِي فِيهِ لِصَالِحِ الْأَعْمَالِ، وَ اقْضِ لِي فِيهِ الْحَوَائِجَ وَ الْآمَالَ، يَا مَنْ لا يَحْتَاجُ إِلَى التَّفْسِيرِ وَ السُّؤَالِ، يَا عَالِماً بِمَا فِي صُدُورِ الْعَالَمِينَ، صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِينَ. http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
💪 به زندگی فکر کن، ولی برای آن غصه نخور... دیدن، حقیقت است ولی درست دیدن فضلیت.. مهربان باش و دوست بدار و عاشق باش شاید فردایی نباشد شاید فردایی باشد اما عزیزی نباشد   ‌‌‌‌‌‌‌‌   ‌‌‌‌‌‌ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
🌹اعمال مشترک شبهای قدر ♦️شب نوزدهم اول شبهاى قدر است و شب قدر همان شبى است که در تمام سال شبى به خوبى و فضیلت آن نمى رسد و عمل در آن بهتر است از عمل در هزار ماه و در آن شب تقدیر امور سال مى شود و ملائکه و روح که اعظم ملائکه است در آن شب به اذن پروردگار به زمین نازل مى شوند و به خدمت امام زمان علیه السلام مشرف مى شوند و آنچه براى هر کس مقدر شده است بر امام علیه السلام عرض مى کنند..... ♦️اول: غسل است علامه مجلسى رحمة الله علیه فرموده که غسل این شبها را مقارن غروب آفتاب کردن بهتر است که نماز شام را با غسل بکند. ♦️دوم: دو رکعت نماز است در هر رکعت بعد از حمد هفت مرتبه توحید بخواند و بعد از فراغ هفتاد مرتبه: أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ وَ أَتُوبُ إِلَیْهِ بگوید در روایت نبوى صلى الله علیه و آله است که از جاى خود برنخیزد تا حق تعالى او را و پدر و مادرش را بیامرزد ♦️سوم: قرآن مجید را بگشاید و بگذارد در مقابل خود و بگوید: اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِکِتَابِکَ الْمُنْزَلِ وَ مَا فِیهِ وَ فِیهِ اسْمُکَ الْأَکْبَرُ وَ أَسْمَاؤُکَ الْحُسْنَى وَ مَا یُخَافُ وَ یُرْجَى أَنْ تَجْعَلَنِی مِنْ عُتَقَائِکَ مِنَ النَّارِ پس هر حاجت که دارد بخواهد ♦️چهارم: آنکه مصحف شریف را بگیرد و بر سر بگذارد و بگوید: اللَّهُمَّ بِحَقِّ هَذَا الْقُرْآنِ وَ بِحَقِّ مَنْ أَرْسَلْتَهُ بِهِ وَ بِحَقِّ کُلِّ مُؤْمِنٍ مَدَحْتَهُ فِیهِ وَ بِحَقِّکَ عَلَیْهِمْ فَلا أَحَدَ أَعْرَفُ بِحَقِّکَ مِنْکَ پس ده مرتبه بگوید : بِکَ یَا اللَّهُ و ده مرتبه بِمُحَمَّدٍ و ده مرتبه بِعَلِیٍّ و ده مرتبه بِفَاطِمَةَ و ده مرتبه بِالْحَسَنِ و ده مرتبه بِالْحُسَیْنِ و ده مرتبه بِعَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ و ده مرتبه بِمُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ و ده مرتبه بِجَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ و ده مرتبه بِمُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ و ده مرتبه بِعَلِیِّ بْنِ مُوسَى و ده مرتبه بِمُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ و ده مرتبه بِعَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ و ده مرتبه بِالْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ و ده مرتبه بِالْحُجَّةِ پس هر حاجت که دارى طلب کن ♦️پنجم: زیارت کند امام حسین علیه السلام را (در خبر است که: چون شب قدر مى شود منادى از آسمان هفتم ندا مىکند از بطنان عرش که حق تعالى آمرزید هر که را که به زیارت قبر حسین علیه السلام آمده) ♦️ششم: احیا بدارد این شبها را (همانا روایت شده: هر که احیا کند شب قدر را گناهان او آمرزیده شود هر چند به عدد ستارگان آسمان و سنگینى کوهها و کیل دریاها باشد) ♦️هفتم: صد رکعت نماز کند که فضیلت بسیار دارد و افضل آن است که در هر رکعت بعد از حمد ده مرتبه توحید بخواند ♦️هشتم: بخواند: اللَّهُمَّ إِنِّی أَمْسَیْتُ لَکَ عَبْدا دَاخِرا لا أَمْلِکُ لِنَفْسِی نَفْعا وَ لا ضَرّا وَ لا أَصْرِفُ عَنْهَا سُوءا أَشْهَدُ بِذَلِکَ عَلَى نَفْسِی وَ أَعْتَرِفُ لَکَ بِضَعْفِ قُوَّتِی وَ قِلَّةِ حِیلَتِی فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَنْجِزْ لِی مَا وَعَدْتَنِی وَ جَمِیعَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ مِنَ الْمَغْفِرَةِ فِی هَذِهِ اللَّیْلَةِ وَ أَتْمِمْ عَلَیَّ مَا آتَیْتَنِی فَإِنِّی عَبْدُکَ الْمِسْکِینُ الْمُسْتَکِینُ الضَّعِیفُ الْفَقِیرُ الْمَهِینُ اللَّهُمَّ لا تَجْعَلْنِی نَاسِیا لِذِکْرِکَ فِیمَا أَوْلَیْتَنِی وَ لا [غَافِلا] لِإِحْسَانِکَ فِیمَا أَعْطَیْتَنِی وَ لا آیِسا مِنْ إِجَابَتِکَ وَ إِنْ أَبْطَأَتْ عَنِّی فِی سَرَّاءَ [کُنْتُ] أَوْ ضَرَّاءَ أَوْ شِدَّةٍ أَوْ رَخَاءٍ أَوْ عَافِیَةٍ أَوْ بَلاءٍ أَوْ بُؤْسٍ أَوْ نَعْمَاءَ إِنَّکَ سَمِیعُ الدُّعَاءِ ♦️و این دعا را کفعمى از امام زین العابدین علیه السلام روایت کرده که در این شبها مى خوانده در حال قیام و قعود و رکوع و سجود ♦️و علامه مجلسى رحمة الله علیه فرموده که بهترین اعمال در این شبها طلب آمرزش و دعا از براى مطالب دنیا و آخرت خود و پدر و مادر و خویشان خود و برادران مؤمن زنده و مرده ایشان است و اذکار و صلوات بر محمد و آل محمد علیهم السلام آنچه مقدور شود ♦️و در بعضى از روایات وارد شده است که دعاى جوشن کبیر را در این سه شب بخوانند و روایت شده: که خدمت حضرت رسول صلى الله علیه و آله عرض شد که اگر من درک کردم شب قدر را چه از خداوند خود بخواهم فرمود عافیت را 📚 مفاتیح‌الجنان التماس دعا http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨بسم‌رب‌الغفور✨ 🔰 استاد فاطمی نیا، برای شب‌های قدر 1️⃣ یک مرتبه سوره واقعه 2️⃣ یک مرتبه سوره توحید 3️⃣ هفت مرتبه ذکر ( یا الله) ❣️هرچه میخواهید،بخواهید امشب 🤞شرطش اینه که استاد فاطمی نیا راهم دعاکنیم. http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 حتما وارد کانال شوید👆 و اعمال امشب را دریافت کنید
طاعاتتون قبول حق ان شاءالله در این شب عزیز همگی به دریای رحمت حق ‌متصل شوید و در این هنگام حتما دعای فرج فراموش نشود التماس دعا🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💕شب قدر است و من قدری ندارم چه سازم توشه قبری ندارم شب عفو است و محتاج دعایم ز عمق دل دعایی کن برایم اگر امشب به معشوقت رسیدی خدا را در میان اشکهایت دیدی کمی هم نزد او یادی زمن کن کمی هم جای من او را صدا کن بگو یارب فلانی رو سیاه است دو دستش خالی و غرق گناه است بگو یا رب تویی دریای جوشان در این شب رحمتت بر وی بنوشان 🍃التماس دعا از همه شما خوبان🍃 🍃اللهم عجل لولیک الفرج🤲 http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
29.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌙 🔳 (ع) 🌴من حیدریم روی بدیام قلم بزن 🌴تقدیرمو با دستای علی رقم بزن 🎙 👌بسیار دلنشین http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
┄┅─✵💔✵─┅┄ اِلهی یا حَمیدُ بِحَقِّ مُحَمَد یا عالی بِحَقِّ علی یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمه یا مُحْسِنُ بِحَقِّ الحسن یا قدیمَ الاِ حسان بِحَقِّ الحُسَیْن عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجَ صاحبَ العصرِ والزَّمان سلام امام زمانم🌺 سلام صبحتون پر نور🌹 ↷❈🔅❂🌙❂🔅❈↶ 💫امام صادق (علیه السلام) فرمود: برآورد اعمال در شب نوزدهم انجام مى‌گیرد و تصویب آن در شب بیست ویكم و تنفیذ آن در شب بیست سوم.✨ ┄┅─✵💔✵─┅┄ اللَّهُمَّ وَفِّرْ فِیهِ حَظِّی مِنْ بَرَکَاتِهِ وَ سَهِّلْ سَبِیلِی إِلَی خَیْرَاتِهِ وَ لا تَحْرِمْنِی قَبُولَ حَسَنَاتِهِ یَا هَادِیا إِلَی الْحَقِّ الْمُبِینِ. http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
تو نباشی اَمان از این مَـردم می شود صحبت از رِی وُ گندم آتش وُ اهلِ خـیمه وُ هیـزم می کند کودکِ تو راهَش گُـم ماکجا؟! مجلسِ شراب وُ خم کاروانِ مطَهَّرت ‌.... را وای...😭😭 http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 •┈••✾◆✦✧✦◆✾••┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام علیکم طاعاتتون قبول حق در این شبها که شب امرزش و رحمت است نا امیدی اصلا جایی نداره❌
👹حواس مون به وسوسه های شیطان باشه که کارش فقط ناامید کردنه چرا⁉️ چون کسی که ناامید شد، از خدا فاصله میگیره. فاصله که گرفت، حالش بدتر میشه، افسرده میشه افکار منفی به سراغش میاد👇
مدام فکر می کنه که دیگه خدا دوستم نداره. برای خدا و برای دیگران ارزشی ندارم. من توی این دنیا زیادی هستم. و...
⛔️این افکار👆 مثل خوره به جونش می افته و هر روز و هر لحظه فاصله اش را با خدا بیشتر می کنه تا به احساس پوچی می رسه😔 و شیطان راحت بر او حکمرانی می کنه. اینجاست که به جای بنده خدا بودن، بنده شیطان می شه👹
👆از کجا شروع شد⁉️👇 از نا امیدی 👌 پس ادعونی استجب لکم✅ وعده خودشه "بخوانید مرا تا اجابت کنم شما را" کافیه فقط صداش کنی😊👌 پس با تمام وجود و یقین کامل صدا کن خدایا دوستت دارم و به رحمتت امیدوارم❤️
❤️به همین سادگی👆 به همین راحتی بدون هیچ تکلفی می شنوه و اجابت می کنه😊👌 دعاهاتون مستجاب دلتون خوش تن تون سلامت و وجودتون مملو از عشق و امید به خدای مهربان باد❤️ التماس دعا🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
در لحظات ناب بندگی کردن هاتون دعای فرج را فراموش نکنید ما را هم از دعای خیر بی نصیب نگذارید🌺
زنگِ خانه خاله زری را که زدند، بدونِ معطلی در باز شد. با شنیدنِ صدای "بفرماییدِ" احمد آقا، همه کنار ایستادند، پری خانم با عصایش وارد شد. محسن گفت:"آبجی ملیحه، شما هم بفرمایید." ملیحه دستِ حسین را محکم گرفت و گفت:"مامان جون اذیت نکنیا." او هم سر تکان داد و گفت:" چشم مامان جون." و پشتِ سرِ مادر بزرگش پا به حیاط گذاشت. ملیحه رو به همسرش کرد و گفت:" حسن آقا، لطفا حواست به این وروجک باشه." و با مریم داخل شدند. حسن آقا، دستش را پشتِ کمرِمحسن گذاشت و گفت:" بفرما آقا داماد. بالاخره نمردیم و برادر خانممون رو داماد کردیم." محسن سر به زیر انداخت و گفت:" اختیار دارین. اول بزرگترا." حسن آقا بلند خندید و گفت:"از وقتی از سوریه برگشتی، خیلی تعارفی شدی؟" هر سه خندیدند و وارد شدند. خاله زری و احمد آقا همراه مریم و آقای سرابی جلوی در ورودی ساختمان، منتظر بودند. احوالپرسی کردند و تعارف کردند که وارد بشن. خاله زری، با امید دست داد و رویش را بوسید و گفت:"خاله جان، حواسم هست رفتی توی تیمِ اون وری ها؟ خودت هم یادت باشه." احمد آقا خندید و گفت:"خانم اذیتش نکن این آقای زن ذلیل رو." بعد همه بلند خندیدند و وارد ساختمان شدند. محسن آخرِ از همه با سبدِ گلی زیبا وارد شد. سر به زیر جلوی در ایستاده بود که خاله زری گفت:"زینب جان! آقا محسن را معطل نذار." زینب چادرِ سفیدِ گلدارش را جلوتر کشید و نزدیک شد. آرام سلام داد. دستش را جلو برد. محسن جوابش را داد و گل را در دستش گذاشت. زینب تشکر کرد. احمد آقا گفت:" خوش اومدی پسرم بفرما." همه نشستند و خاله زری و مریم و آقای سرابی مشغولِ پذیرایی بودند که صدای زنگ در بلند شد. این بار پدرِ امید بود که با جعبه ای شیرینی وارد شد. امید، مادرش و مریم، به استقبالش رفتند. دست همگی را به گرمی فشرد و پیشانی مریم را بوسید و گفت:" خوبی دخترم؟" مریم با لبخند پاسخش را داد. امید نفس عمیقی کشید و خدا را شکر کرد. 🖋نویسنده (فرجام پور) ⛔️کپی و فروارد حرام❌ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
بعد از شام، گفتنی ها را گفتند و احمدآقا صیغه محرمیت را برایشان خواند. قرارِ عقد و عروسی را برای یک ماه دیگر گذاشتند. همه خوشحال بودند و تبریک گفتند. مادر بزرگ و پری خانم، عصا به دست، نزدیک شدند و بعد از بوسیدن روی آن دو، کادوهایشان را دادند. بقیه هم به نوبت همین کار را انجام دادند. احمدآقا و آقا وحید، سرگرمِ صحبت بودند. ساعتی بعد همه خداحافظی کردند. بیرون که آمدند، محسن کنارِ امید آمد دستش را به شانه او گذاشت و گفت:" ممنونم داداش، خیلی زحمت کشیدی." امید لبخند زد و گفت:" مبارکت باشه. من کاره ای نیستم. از مریم خانم تشکر کن که زحمت صحبت کردن با زینب رو کشید." محسن گفت:" بله، اون که درست. خواهرِما که تکه. ولی مطمئن باش که لیاقتش را داری، وگرنه؛ ما خواهرمون را دستت نمی سپردیم." بعد همه خندیدند. محسن به سمت اتومبیلش رفت و گفت:" صبح توی دفتر منتظرتم." امید و مریم، از همه خداحافظی کردند و سوار اتومبیلشان شدند. به سمت منزل خودشان حرکت کردند. مریم سرش را به صندلی تکیه داد و گفت:" خدا را شکر. این هم از محسن." امید لبخند زد و گفت:" این را هم مدیون محمد هستیم. اولین آشناییشون توی جنوب بود." مریم گفت:" بله واقعا که شهدا وجودشون پر از برکته." امید خندید و گفت:" اگه این جوریه منم می خوام شهید بشم." مریم یکباره سرش را از صندلی جدا کرد وگفت: " یعنی چی، اون وقت؟" امید خندید و گفت:" یعنی به ما نمیاد؟" مریم چشم غره ای رفت و گفت:" امید جان؟ ... فعلا زودتر بریم که فردا هم من باید برم شیفت، هم خودت باید بری شرکت. دیگه شریکت برگشته و باید با دقت بیشتر کار کنی." امید لبخندی زد و گفت:" مگه تا حالا داداش شما نبود، کارا روی زمین مونده بود؟ خوبه که از اولین پروژه ای که انجام دادیم، استاد تهرانی آنقدر راضی بود که هر چی سفارش براش میاد، می فرسته برای ما. البته بییشتر به اعتبارِ من." مریم خندید وگفت:" خدا را شکر. بر منکرش لعنت.:" صدای خنده اشان؛ فضا را پر کرد. 🖋نویسنده (فرجام پور) ⛔️کپی و فروارد حرام❌ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا