eitaa logo
مشاور خانواده| خانم فرجام‌پور
4.5هزار دنبال‌کننده
15.1هزار عکس
4.3هزار ویدیو
131 فایل
🔺️کمک‌تون می‌کنم از زندگی لذت ببرید💞 🌷#کبری فرجام‌پور هستم، نویسنده و مشاور تخصصی 👇 💞همسرداری و زناشویی 👼تربیت فرزند 🥰اصلاح مزاج ارتباط با ما👇 @asheqemola #فوروارد_وکپی_ممنوع⛔ لینک کانال 👇 http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
مشاهده در ایتا
دانلود
و برای فرج مولایمان دعا می کنیم که خوب می دانیم با فرجش پیروزی قطعی و حتمی مومنین و مستضعفین رقم خواهد خورد.
پس ما را لایق انتظارش و یاری‌اش و دیدارش گردان اللهم عجل لولیک الفرج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
عزیزان ما به وعده خود عمل خواهیم کرد و این ثبت نام و وعده را تا پایان هفته تمدید می کنیم🎁👆
و زندگی با تمام حوادث تلخ و شیرینش ادامه دارد و مومنین باید به کار گیری احکام خدا و اصول زندگی دینی خوب زندگی کنند✅ که موجب رضای خداست👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
وقتی رسیدند هنوز حامد و فریبا نیامده بودند . _مامان جان قربونتون بشم دیگه انتظار تمام شد.داداش داره برمی‌گرده. _چی میگی فرشته؟ و انگار پاهایش قدرت ایستادن نداشت. که کنار دیوار سر خورد و روی زمین نشست. _فرشته راست میگی؟کِی؟ _مامان جان دیگه گریه برای چی؟ تو رو خدا پاشو بیا روی صندلی برم برات آبِ قند بیارم .علی جان مراقبِ مامان باش تا بیام. _چشم خانمی.مادر جون لطفا پاشید. بیایید روی صندلی . _نمی‌تونم علی آقا.فقط بگید کِی بچه‌ام رو می بینم؟ _به زودیِ زود .نگران نباشید خبرها موثقه . _مامان جان، عزیزم بیایید این لیوان شربت را نوش جان کنید . _ممنونم دخترم.خدایا! شکرت . من برم نماز شکر بخونم. آن شب با اینکه همه خوشحال بودند از این خبرِ خوش. ولی هنوز تا رسیدنِ فرزاد و دیدنش, نگران بودند . بعد از چند سال دوری و بی خبری حالا باورش سخت بود.یعنی فرزاد سالمه؟ توی این سالها چی کشیده؟ چطور تحمل کرده؟ کاش سالم برگرده. روزِ موعود رسید . همه‌ی فامیل و اهلِ محل جمع شده بودند.عطر بویِ آبگوشت از دیگِ بزرگ توی حیاط در فضا پیچیده بود.شیرینی ومیوه.اسفند توی منقل وگوسفندی برای قربانی . همه و همه منتظر رسیدنِ فرزاد بودند. و مادر و پدری که روزهای فراق، گرد سپیدی به سرشان پاشیده بود. لحظه هایی که به کندی می‌گذشت. بالاخره حامد و فرزاد رسیدند . و همه خوشحال از دیدنِ این قهرمان و فرزاد فقط و فقط چشمش مادرش را می‌جست.و با دیدنش هرچه توان داشت جمع کرد و او را در آغوش گرفت. سالها دوری؛ سالها بی خبری؛ سالها چشم انتظاری؛ سالها بی خوابی و نذر و دعا . سالها عذاب و شکنجه. و حالا عزیزتر از جانش را در آغوش داشت. می بوئید و می‌بوسید و اشک می‌ریخت. _الهی فدات بشم مادر .چقدر دلم برات تنگ شده.قربونت برم چرا این قدر پیر شدی؟منو ببخش مادر.من باعث شدم پیر بشی .من با نبودنم غصه به دلت کردم. حلالم کن. 🖋نویسنده (فرجام پور) ⛔️کپی و فروارد حرام❌ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
از برگشتنِ فرزاد؛ همه خوشحال بودند. همه‌ی اهل محل و فامیل شام دعوت بودند.هر کس کمکی از دستش برمی آمد انجام می‌داد. سفره مردانه درحیاط پهن شد و خانم ها داخل. همه دست به دست دادند تا آمدنِ فرزاد با یه شب خوب برایش خاطره شود . آخر شب همه مهمان ها رفتند. و فرشته روبروی فرزاد نشسته بود وحسین روی پایش بود. به چهره خسته و شکسته فرزاد نگاه می‌کرد. "یعنی داداشم این سالها چی کشیده که این همه شکسته شده؟ " و قطره اشکی که بی‌اجازه چکید. _چیه خواهری نبینم ناراحت باشی؟ _داداش خیلی بهت سخت گذشته آره؟ _بی خیال دیگه تموم شد. مهم اینه که الان اینجام . _ولی داداش خیلی شکسته شدی . به ما هم خیلی سخت گذشت . روز و شب برای آمدنت نذر و دعا می‌کردیم.خدا را شکر می‌کنم. _دیگه هرچی بود تمام شد غصه نخور. دلم می خواد همیشه شاد ببینمتون. دیگه غصه بسه. علی_فرشته جان مامانت داره میاد . تورو خدا بس کن نذار دیگه گریه کنه. _چشم علی جان . من میرم توی اتاق حسین را بخوابانم. با آمدنِ مامان دوباره فرزاد پاشد واو را در آغوش گرفت . _مامان جان قربونت برم .قول میدم دیگه از کنارت تکون نخورم.فدات بشم. دیگه هرچی شما بگید به روی جفت چشام. _الهی فدات بشم مادر .هیچی نمی‌تونم بگم .فقط میگم خدایا! شکرت. بابا_خب بابا مادر و پسر خوب خلوت کردید .یه جایی هم به ما بدید. _بفرما باباجون قربونتون برم . و این بار پدر بود که در آغوش پسرش طعم خوشبختی را می‌چشید و کاش همه‌ی بچه‌ها بدانند .در هر سنی که هستند؛هیچ جایی امن‌تر از آغوش پدر و مادر نیست.و هیچ نغمه‌ای زیباتر از دعای خیر پدر و مادر نیست. روزها از پی هم می‌گذشت . فرزاد به لطفِ مامان وخواهرها که مثلِ پروانه دورش می‌چرخیدند. روز به روز حالش بهتر می‌شد و در مدرسه محل مشغول به کار شد. فرشته بیشتر به زهرا سر می‌زد. _زهرا جان باز هم که خواستگارت را ندیده رد کردی. _وای فرشته تو رو خدا بی‌خیال. _باشه ولی حد اقل خونه نمون . مثلِ قبل برو مسجد و بسیج. این طوری منم خیالم راحته. _برام خیلی سخته .این همه وقت توی خونه بودم . _بالاخره که چی؟تا آخرِ عمرت می‌خوای توی خونه بمونی. _حالا یه کاریش می‌کنم. بالاخره با تشویقهای دوستانه فرشته زهرا به مسجد و بسیج برگشت. و بعد از این سالها کمی حالش بهتر شده بود.بیشترِ روزها بسیج وِ مسجد بود. به خانم‌ها و بچه‌ها درس قرآن می‌داد. هوای زمستانی دوباره به شهر آمده بود . فرزاد روزها مدرسه بود و عصر به خانه می‌آمد.و دلش می‌خواست دیگر از خانه بیرون نرود و فقط با خانواده‌اش باشد. از دیدنِ تک تکشان سیر نمی‌شد. _فرزاد جان مادر ؛ فدات بشم درسته دوریت برام سخته . ولی باید به فکر خودت باشی و سر و سامان بگیری. _مامان جان؛ به این زودی از دستم خسته شدی. _نه عزیزم چه حرفیه؟من فقط خوشبختی‌ات رو می‌خوام. _ولش کن حالا بی‌خیال مامان بگذار زندگیمون رو کنیم. _باشه ولی بِدون من برای سر و سامون دادنت آماده‌ام. و ناگهان فکری به سرِ فرشته زد. 🖋نویسنده (فرجام پور) ⛔️کپی و فروارد حرام❌ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام وقتتون بخیر من از مشاوره با ایشون خیلی راضی هستم باعث شدن رابطه من با پسر نوجوانم که خیلی آسیب دیده بود بهبود پیدا کنه 🌹🌹🌹🌹 خدا را شکر🌺 هر چه هست لطف خداست🌺 آی دی منشی جهت هماهنگی👇 @asheqemola http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
┄┅─✵💖✵─┅┄ اِلهی یا حَمیدُ بِحَقِّ مُحَمَد یا عالی بِحَقِّ علی یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمه یا مُحْسِنُ بِحَقِّ الحسن یا قدیمَ الاِ حسان بِحَقِّ الحُسَیْن عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجَ صاحبَ العصرِ والزَّمان سلام امام زمانم🌺 سلام صبحتون پر نور🌹 ━═━⊰🍃✺‌﷽‌‌‌✺🍃⊱━═━ 💚 امام علی علیه السلام فرمودند:💚 هر كس در برابر خوبى اى كه به او شده همانند آن را انجام دهد آن را تلافى كرده است و اگر بيشتر از آن خوبى كند، سپاسگزارى نموده است. http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 ┄┅─✵💖✵─┅┄
🔴 نشانه‌های صداقت دولت سیزدهم 🔸️با ریاست جمهوری شهید آیت الله ابراهیم رئیسی ۱) کرونا را که قول داده بود، جمع کرد. ۲) اقتصاد را به برجام گره نزد. ۳) به مردم صدها توهین نکرد. ۴) هر جا مردم گرفتار بودند، حاضر شد، هم خودش و هم وزرای دولتش. ۵) حق آبه ایران از افغانستان را وصول کرد. ۶) پول بی‌پشتوانه چاپ نکرد. ۷) یارانه‌ها را بیش از ۹ برابر کرد. ۸) کارخانه‌ها و شرکت‌ها را فعال کرد. ۹) ابر بدهکارهای بانکی را افشا کرد. ۱۰) یک و نیم میلیون مسکن را در مراحل مختلف ساخت دنبال کرد. ۱۱) رتبه‌بندی معلم‌ها را پس از چهل سال عملیاتی کرد. ۱۲) بودجه مناطق محروم را چند برابر کرد. ۱۳) از قاچاق هزاران تن آرد، روغن یارانه‌ای جلوگیری کرد. ۱۴) انبارهای کالاهای متروکه را ساماندهی و درآمد ده‌هزار میلیارد تومانی حاصل کرد که قبلا فقط ۲۰۰میلیارد تومان بود. ۱۵) صنعت فضایی را فعال کرد و ماهواره‌ها یکی پس از دیگری به فضا پرتاب می‌شوند. ۱۶) ایران را عضو شانگهای کرد. ۱۷) کرویدر شمال جنوب را فعال کرد که در آمد حاصل از آن در آینده به اندازه فروش نفت خواهد بود. ۱۸) فروش نفت با قیمت بالای صد دلار را به حد مطلوب رساند. ۱۹) ۴۰ میلیارد دلار فقط از روسیه سرمایه خارجی جذب کرد. ۲۰) پترو پالایشگاه‌ها را فعال کرد تا از خام‌فروشی جلوگیری شود. ۲۱) کشت فرا سرزمینی را در روسیه و ونزوئلا و... فعال کرد. ۲۲) صادرات خدمات فنی مهندسی را به ۸ میلیارد دلار رساند. ۲۳) ساخت هواپیمای مسافری را با مشارکت چین و روسیه آغاز کرد. ۲۴) فروش کشتی‌های اقیانوس‌پیما را آغاز کرد. فعلا دو فروند به ونزوئلا فروخته شد. ۲۵) کف حقوق بازنشستگان را ۵۰ درصد افزایش داد. ۲۶) اغلب هفته‌ها سفر استانی داشت و به درد دل مردم گوش کرد. ۲۷) بسیاری از شوراها که ده سال تشکیل نشده بود، با حضور خودش تشکیل داد. ۲۸) ظرفیت پزشکی را ده درصد افزایش داد. ۲۹) پرداخت وام درمان ناباروری ۳۰) پرداخت وام فرزندآوری ۳۱) وام ودیعه اجاره مسکن داد. ۳۲) وام میلیاردی به شرکت‌های دانش‌بنیان داد. ۳۳) نرخ خرید گندم از کشاورزها را ۳ برابر کرد. ۳۴) مشکل نهاده‌های دامی را حل کرد. ۳۵) مشکل قطعی برق که پشت سر هم قطع می‌شد را حل کرد. ۳۶) سامانه صدور بر خط صدور مجوزها را راه‌اندازی و امضاهای طلایی را حذف کرد. ۳۷) استخدام و جذب کلی نیرو برای خرید خدمات ۳۸) متناسب سازی حقوق بازنشستگان را بعد از سالها به تصویب رساند و قابل اجرا نمود. ۳۹) جلوی دزدی عده‌ای گرفته شده که جیغشان در آمده. و... صدها خدمت صادقانه که دیده نشد😭 روحت شاد ای مرد خدا http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
🏴🏴🏴🏴 قرائت یک مرتبه سوره مُلک هدیه به روح پاک شهیدان عزیز و گرانقدر شهید حجت الاسلام سید ابراهیم رئیسی شهید دکتر امیر عبداللهیان شهید آیت الله هاشم شهید جواد محرابی شهید دکتر مالک رحمتی شهید مهدی موسوی شهید خلبان محسن دریانوش شهید خلبان سید طاهر مصطفوی شهید بهروز قدیمی لطفا انتشار دهید تا سیل قرائت سوره ملک برای این شهدا جاری بگردد، ان شاءالله 🤲 اللهم صل علی محمد وال محمد وعجل فرجهم🌺 http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 حجت‌الاسلام قرائتی: آقای رئیسی، قرآن به وعده‌اش وفا کرد 🔹اگر آقای رئیسی را می‌دیدم به او می‌گفتم که قرآن به وعده‌اش وفا کرد، قرآن می‎‌گوید کسانی که اهل ایمان و عمل صالح باشند محبوب می‌شوند. 🔹این حرکت تشییع امروز نشان‌دهندۀ محبوبیت شما و مورد لطف خدا بودن شماست. 🔹برخی مخالفین شما به شما نیش و کنایه زدند که خداوند جبران کرد، خدا جبار است جبران می‌کند، این محبوبیت امروز جبران آن نیش و کنایه‌هاست. http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🎁😍👏 به مناسبت میلاد امام رئوف علیه السلام داریم👏👏👏 با تخفیف بسیار شگفت انگیز ارائه می شود😍👏👏👏👏 کلمه ارتباط موفق، امام رئوف را برای ادمین بفرستید👇 @asheqemola http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
عزیزان به خاطر وقفه ای که در برنامه های کانال داشتیم مهلت این ثبت نام و قرعه کشی تا اخر هفته تمدید شد✅👆
چشم حتما✅ عزیزان لطفا ثبت نام تون را قطعی کنید تا در قرعه کشی شرکت داده بشید ان شاءالله حق کسی ضایع نشه✅ فقط ۵۰ نفر اول در قرعه کشی شرکت داده می شوند✅ مهلت تا پایان جمعه شب
با عرض معذرت ببخشید که دیر شد رمان👇
فرشته از این فکری که به سرش زده بود ذوق زده شده بود و با خوشحالی گفت: _ مامان زهرا ! _زهرا چی؟ _زهرا برای فرزاد؟ _چی میگی فرشته؟زهرا که قصدِ ازدواج نداره. _اونش با من. _چی می گید شما مادر و دختر؟ زهرا کیه؟ _داداش جون غصه نخور .بهترین دوستم و بهترین کسی که می تونه خوشبختت کنه. _فرشته جان چی میگی خواهری من حتی نمی دونم کیه ؟چه شکلیه؟ _اونش بامن. هم خوبه .هم خانمه. هم خوشگله. _خوب کی هست؟ _خواهر حسین که شهید شد . _آهان متوجه شدم . _داداش جان؛ خودم فردا باهاش صحبت می‌کنم. _اِی بابا حالا ببین داداشت قصدِ ازدواج داره به این سرعت می بری و می‌دوزی. _قربونت برم داداش . اونشم با من ؛ داداشمم راضی می کنم. _نخیر مثل اینکه تصمیمت را گرفتی . تا منو بد بخت نکنی دست بردار نیستی. _خیلی هم از خدات باشه .اینقدره به فکرتم.فردا جوابش را برات میارم. فردا صبح فرشته به سراغِ زهرا رفت که توی مسجد مشغولِ آموزشِ قرآن بود. صبر کرد تا تدریسش تمام بشه. _خداقوت زهرا جان .چقدر خوب تدریس می‌کنی. _ممنونم گلم .نظرِ لطفته. بالاخره با تشویق های شماست. _زهرا جان می‌خوام باهات صحبت کنم وقت داری؟ _برای دوستِ خوبم همیشه وقت دارم بفرما درخدمتم. _ در جریانِ برنامه های فرزاد هستی که بعد از سالها اسارت برگشته الان هم که خدا را شکر مدرسه مشغوله. _خدارا شکر. _مامانم قصد داره دردونه پسرش رو داماد کنه. _به سلامتی چقدرهم خوب. _ممنونم . ولی من برای داداشم بهتر از دوستِ گلم سراغ ندارم. _ان شاءالله خوشبخت بشن. _اِه زهرا جان منظورم رو نگرفتی . _نه راستش یه لحظه حواسم رفت پیشِ حسین.اگه حسین هم اسیر شده بود الان می‌اومد و..... _بله درسته .ولی هرکس سرنوشتی داره .حسین را خدا برای خودش انتخاب کرده بود هر کسی لیاقتِ شهادت را نداره. _درسته. ببخشید ناراحتت کردم. _خوب بریم سرِ اصلِ مطلب؛ عروس خانم وکیلم؟ _چی؟کی؟من؟!!! 🖋نویسنده (فرجام پور) ⛔️کپی و فروارد حرام❌ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
_بله دیگه عزیزم پس دوستِ خوبِ من کیه؟ _خواهش می‌کنم با من شوخی نکن. _کاملا هم جدیم.دارم رسما ازت خواستگاری می‌کنم. _ولی من که گفته بودم قصدِ ازدواج ندارم. _بله. ولی این حرفها مالِ قبل بود نه الان. بهتره فکرهاتو کنی. یه قرار هم می‌ذاریم با داداشِ گلم؛ همدیگر رو ببینید و حرفهاتون رو بزنید. داداشِ من با همه خواستگارهای قبلیت فرق داره.مطمئنم با هم خوشبخت می‌شید. کارها سریع‌تر از آنی که فکرش را می‌کردند پیش رفت . فرزاد و زهرا با هم به تفاهم رسیدند. برنامه‌های خواستگاری و عقد انجام شد. و قرارِ عروسی را گذاشتند برای تعطیلاتِ عید. و همه خانواده در تدارکِ آماده شدن برای مراسم بودند. _فریبا مادر بیا این گل پسرت را ببر اتاق، خوابید. _چشم مامان. _فرشته عزیزم آن پتو را بیار حسین هم همین جا خوابش برد. _چشم مامان الان میام این پرده را هم بزنم. _فرزاد جان نقاشی اتاقت کِی تمام می شه؟ جمعه جهیزیه میارند . _قربونت برم مادر نگران نباش . امروز تمام میشه. _فرشته جان مادر این کتابهای فرزاد را ببر توی اون اتاق .کتابخانه‌اش را بردیم آنجا _چشم مامان جان. ولی وقتی فرشته کتابها را جا به جا می‌کرد. دوباره چشمش به کتابِ فرهاد افتاد. "ای‌وای این کتاب چند ساله خونه ماست. فرزاد حتما یادش رفته این امانتی رو پس بده.اونم که بنده خدا چه سرنوشتی پیدا کرد. ولی خدایا! چرا منو به اون خواب و به اون عشق امیدوار کرده بودی؟ خدایا! شکرت که دعاهام مستجاب نشد ولی حکمتِ اون خواب را هنوز نمی‌دونم" _فرشته جان کجا موندی؟ _دارم میام داداشی. _فرزاد جان میگم این کتاب دستت امانت مونده .چون به امانت خیلی حساسی گفتم یاد‌آوری کنم. _ببینم .ای‌وای راست میگی یادم رفته بود.ولی فعلا صاحبش اینجا نیست. _نیست؟ _نه مثلِ اینکه بعد از اون برنامه‌ها که براش پیش اومد. برادرش میاد و اونو با خودش می‌بره میگن رفتند خارج از ایران . قراره همون جا زندگی کنند . این کتاب هم ازش یادگاری برام موند . حیف شد خیلی پسره خوبی بود. دوستِ خوبی بود. نمی‌دونم چرا این طوری شد. _خب دیگه هر کس یه سرنوشتی داره. کاش همه همیشه خوشبخت باشند. _آره والله ! چند روزی به رسیدنِ بهار مانده بود؛ بهاری که همه منتظرش بودند؛ بهاری که امسال با همه‌ی بهار‌های قبل فرق داشت. بهاری که با آمدنش همه را شاد می‌کرد . چند بهار بود که فرزاد کنارشان نبود و اصلا خانه رنگ و بوی عید را نداشت. اما این بهار و این عید، یک بهار و یک عیدِ متفاوت بود. همه بی صبرانه منتظرِ آمدنش بودند و مشتاقانه در تدارکِ عید و البته جشنِ عروسی. صدای خنده‌ی فرشته و زهرا از اتاق بلند بود . مامان توی حیاط مشغولِ رسیدگی به باغچه بود . فریبا شام را آماده می‌کرد. و بچه ها توی حیاط بازی می‌کردند و محمد کوچولوی فریبا خواب بود. _خوب عروس خانم دیدی بالاخره مالِ خودمون شدی. _أره فرشته اصلا فکرش را هم نمی‌کردم یه روزی ازدواج کنم .ولی نمی‌دونم چی شد که رضایت دادم . _معلومه از بس داداشم ماهه . مگه میشد بهش نه بگی. _واقعا که فرزاد خیلی خوبه. الان همه‌اش خدا را شکر می کنم که فرزاد رو روزیم کرد. _بله دیگه عزیزم از بس خودتم خوبی گلم.ما هم خدارا شکر می‌کنیم. واقعا ما از درک حکمت خدا ناتوانیم . این سالها هِی خواستگارهات را رد کنی ؛ هیچ کس به دلت نشینه، و فرزاد از اینجا دور باشه ؛ نمی‌دونم چی بگم؟ _بله همه‌اش حکمت خدا بود. انگار از اول ما روزی هم بودیم . _خوب حالا خودمونیم! مطمئنی به امید فرزاد نبودی؟ _فرشته... اصلا من کجا فرزاد را دیده بودم. _شوخی کردم بابا. 🖋نویسنده (فرجام پور) ⛔️کپی و فروارد حرام❌ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490