eitaa logo
مشاور خانواده| خانم فرجام‌پور
4.6هزار دنبال‌کننده
15.1هزار عکس
4.3هزار ویدیو
131 فایل
🔺️کمک‌تون می‌کنم از زندگی لذت ببرید💞 🌷#کبری فرجام‌پور هستم، نویسنده و مشاور تخصصی 👇 💞همسرداری و زناشویی 👼تربیت فرزند 🥰اصلاح مزاج ارتباط با ما👇 @asheqemola #فوروارد_وکپی_ممنوع⛔ لینک کانال 👇 http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
مشاهده در ایتا
دانلود
سال تحویل شد و همه به هم دیگر عید را تبریک گفتند. آرزوی خوشبختی و سالِ خوب را برای هم داشتند و فرشته بچه‌هایش را در آغوش گرفت و صورتشان را بوسید. که فرزاد گفت: خوب حالا هر کس عیدی می‌خواد با من بیاد توی ماشین بچه‌ها خوشحال و خندان با فرزاد رفتند . فاطمه هم خداحافظی کرد و رفت. زهرا داشت شیرینی پخش می‌کرد. فرشته و مادرش هنوز نشسته بودند. تقریبا سرِ قبرِ هر عزیزی خانواده‌ای جمع بودند. خصوصا سرِ مزارِ شهدا. و علی در قسمتِ مزارِ شهدا بود. فرشته نگاهی به اطراف انداخت و بعد دوباره به سنگ قبرِ علی نگاه کرد. شهید علی رسولی. درسته این شهادت بود که علی آرزوش را داشت و روزی به فرشته گفته بود. و حالا در کنار بقیه شهدا آرام و با وقار آرمیده بود. _علی جان تو این را آرزو داشتی ؟ خوش به سعادتت که به آرزوت رسیدی. ولی از وقتی یادمه همیشه به آرزوهات رسیدی آرزوی ازدواجت با من آرزوی داشتنِ پسری به اسمِ حسین آرزوی داشتنِ دختری گیسو بلند و آخرهم آرزوی شهادت. ولی کاش به آرزوهای من هم فکر می‌کردی. چرا همه‌اش دعاهای تو مستجاب شد؟ِ پس من چی؟ دعا‌های من کجا رفت؟ یعنی چی؟ یعنی چون خدا تو را خیلی دوست داشت دعاهای تو رو مستجاب کرد؟ کاش حکمت کارهای خدارا می‌فهمیدم. همان طور سر به زیر بود با علی درد و دل می‌کرد. بعضی‌ها می‌آمدند سلام و احوالپرسی می‌کردند و فاتحه‌ای برای علی می‌خواندند و می‌رفتند. و مادر تشکر می‌کرد و فرشته سرش رابلند نمی‌کرد. .دلش نمی‌خواست خلوتش را کسی به هم بزندکه مادرش هم بلند شد. _ فرشته جان من میرم سرِ خاکِ آقات تو هم بیا _چشم مامان میام حالا . با رفتنِ مادر فرشته تنها شد و درد و دلش با علی بیشتر. حالا هر کس می‌آمد و فاتحه می‌خواند باید تشکر می‌کرد و خلوتش به هم می‌خورد. صدای پایی را شنید چادرش را بیشتر به پائین کشید و سر به زیر. _سلام فرشته خانم خدا رحمت کنه علی آقا رو. فرشته متعجب از این صدای ناآشنا. همان طور سر به زیر گفت: _ممنونم خدا رفته‌گان شما رو هم رحمت کند. و آن غریبه آرام آرام دور شد. بچه‌ها دوان دوان آمدند . مامان ببین دایی برامون چی خریده ؟ سرش را که بالا آورد غریبه را درحالِ احوالپرسی با فرزاد دید. بی‌توجه به آنها، بچه ها را در آغوش کشید . واقعا اگر فرزاد نبود. این بچه‌ها غم بی‌پدری را چطور تحمل می‌کردند؟ برای هر کدام کادوی خوبی خریده بود . البته کادو طاهره همانند کادو دختران خودش. _داداش دستت درد نکنه زحمت کشیدی _زحمتی نیست خواهر وظیفه است. ان شاءالله کادوی خودت را هم زهرا جان زحمتش را می‌کشه _به خدا شرمنده‌ام می‌کنید شما _دیگه نشنوم از این حرفها بزنی حالا هم اگر دیگه با علی آقا صحبتهاتون تمام شده بریم آقا جون را هم سر بزنیم و بریم خونه که مهمون داریم. _چشم داداش الان میام. و از علی خداحافظی کرد و رفتند . بینِ راه فرزاد گفت: _مامان این دوستم را دیدی؟ خدارا شکر برای خودش ادم حسابی شده _کدام دوستت ؟ _فرهاد دیگه مامان داشتیم با هم احوالپرسی می‌کردیم. فرهاد پسرِ آقای سلامی خدا بیامرز. _بله یادم افتاد . ولی اصلا نشناختمش. و فرشته با خودش گفت: یعنی آن غریبه فرهاد بود؟! 🖋نویسنده (فرجام پور) ⛔️کپی و فروارد حرام❌ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
آن شب همه دور هم جمع بودند هر چند مانند شبِ عید‌های قبل شاد نبودند. ولی فرزاد و زهرا تمامِ تلاششان را می‌کردند که حداقل امشب لبخند روی لبهای فرشته و بچه‌هایش بیاید. بعد از شام فریبا هدیه بچه‌ها را داد و نوبتِ هدیه فرشته شد. فریبا و مادر و زهرا برایش لباس و روسری رنگی گرفته بودند تا هر طور شده امشب لباس عزایش را در آورد. بچه‌ها خوشحال بودند ولی با نگرانی به مادرشان نگاه می‌کردند. _فرشته جان، مادر پاشو عزیزم دیگه خوبیت نداره لباسِ مشکی تنت باشه _نمی‌تونم مامان جان یک لحظه هم نمی‌تونم علی را فراموش کنم _آخه عزیزِ دلم کی گفته علی آقا را فراموش کن مگه من بعد از چند سال بابای خدا بیامرزت را فراموش کردم. ولی چاره چیه ؟ یه نگاه به قیافه این بچه‌های مظلوم بنداز گناه دارند به خدا باباشون را که از دست دادند . چه گناهی کردند که مادرشون هم همیشه غصه‌دار ببینند . به نظرت علی آقا به این کارت راضیه؟ اگه میخوای علی آقا را خوشحال کنی دلِ این بچه‌های معصوم را شاد کن پاشو مادر جان. فرشته نگاهی به چشمان مضطربِ حسین و طاهره انداخت و یادِ وصیتهای علی که می گفت: من بچه‌ها را به تو می‌سپرم خیالم از بابتشون راحته با اینکه دلش اصلا راضی نمی شد برای خوشحال شدنِ بچه‌ها قبول کرد و بالاخره بعد از چند ماه رختِ عزا را از تن درآورد. و لبخندِ شادی و رضایت روی لبهای همه جای گرفت. آن سال تعطیلات فرزاد و حامد هماهنگ کردند و همگی به پابوسِ امام رضا رفتند. زیارتی که آرزوی همه بود و چه صفایی داشت حرم،و چه به موقع بود این زیارت برای دلِ شکسته فرشته هر انچه دلتنگی داشت در حرم برای آقا دردِ دل کرد و هرچه می‌خواست اشک ریخت. بقیه افرادِ خانواده هوای بچه‌ها را داشتند تا فرشته با خیال راحت زیارت کند و همه امیدوار بودند بعد از این سفر حالش بهتر شود و سبک شود . چند شب که مشهد بودند هرشب تا صبح حرم می‌ماند . آن شب هم میان اشک و دعا بود که یک لحظه احساس کرد علی صدایش می‌کند خواست سرش را برگرداند که شنید (فرشته جان یادت هست قول دادی برام گریه نکنی؟ می‌خواهی من اذیت بشم؟ به خدا من اینجا حالم خوبه فقط گریه‌های تو اذیتم می‌کنه (یادت باشه قول دادی) سرش را که برگرداند کسی را ندید و مادرش کنارش نماز می‌خواند . نگاهی به ضریح آقا انداخت . و انگار لبخندِ امام را دید در یک لحظه احساسِ سبکی کرد. همه اینها لطفِ امام رئوف است و بس و معجزه کرد امام رئوف و بعد از ان زیارت انگار فرشته آرام آرام به زندگی عادی برمی‌گشت . و از آن بهتِ و حیرت و شوک این چند ماهه در می‌آمد. 🖋نویسنده (فرجام پور) ⛔️کپی و فروارد حرام❌ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام و خداقوت خدمت خانم فرجام پور عزیز وتشکر ویژه از ایشون دارم که واقعا با راهکارهای خوبشون مشکلم حل شد طوری که ما نزدیک ۱۵سال زندگیمون درگیر اعتیاد بود و باراهکار خانم فرجام پور عزیز سر یکماه گره ازکارمون بازشد زندگی خانوادم خوب شد کلی اتفاقات قشنگ رخ داد خداخیرشون بده خیلی راضیم از مشاوره ای که با خانم دکتر داشتم❤️❤️❤️❤️❤️ 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 خدا را شکر🌺 هر چه هست لطف خداست🌺 ای دی منشی، جهت هماهنگی مشاوره تلفنی👇 @asheqemola
👇 🙍‍♀مجردها 👰‍♀متاهل‌ها سریع عضو بشید👇👇 رمز موفقیت اینجاست👇👇 http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 همین امشب به ادمین پیام بدید و 🎁 یک هدیه عالی بگیرید😍👏👏
لطفا همگی همت کنید و بنر ما را توی گروه ها و کانال هاتون بگذارید و برای دوستان تون بفرستید اجر همگی با خدای مهربان💐💐
┄┅─✵💝✵─┅┄ با نام و یاد خدا میتوان بهترین روز را برای خود رقم زد... پس با عشق وایمان قلبی بگویی خدایا به امید تو💚 ❌نه به امیدخلق تو سلام امام زمانم ❤️ سلام صبحتون پر نور🌹 ━═━⊰🍃✺‌﷽‌‌‌✺🍃⊱━═━ 💚 حضرت محمد صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم فرمودند:💚 سه چيز است كه ترك آن براى هيچ كس جايز نيست: نيكى به پدر و مادر مسلمان باشند يا كافر، وفاى به عهد با مسلمان يا كافر و اداى امانت به مسلمان يا كافر. http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 ┄┅─✵💝✵─┅┄
💪 هرگز به این دلیل که رسیدن به رویاهایت زمان می برد دست از تلاش برندار! زمان در هر صورت میگذرد... الهی به امید خودت❤️ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
🌷 نماز یکشنبه های ماه ✍ کیفیت نماز و غسل آن در تصویر ✅ اگر شرایط غسل فراهم نبود مانعی برای خواندن نماز نمی باشد.... 🔹 @IslamlifeStyles
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام و عرض ادب خدمت شما خوبان💐 واقعا جای تعجب که چرا تعداد خیلی کمی در نظر سنجی شرکت کردند🤔⁉️ پس دارم برای کی وقت میذارم😊⁉️ آیا کسی نیست🤔⁉️
اگر قرار باشه هر روز وقت بذارم و مطلب اماده کنم و فقط تعداد کمی استقبال کنند، به نظرتون ادامه بدم⁉️ یا نه مثل قبل چند تا پست بذارم و برم...
حضور شما استقبال شما انگیزه ایجاد می کنه برای ادامه دادن. درسته⁉️
پس باشید تا‌ بتونم پر توان ادامه بدم💪
حد اقل از اعضای حدود ۵هزار نفر چند صد نفر باید اعلام حضور کنند درسته ⁉️ ببینم چه می کنید تا ان شاءالله محتوای پر بار و کابردی جدید براتون آماده کنم. منتظریم👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تعطیلات عید تمام شد . بچه‌ها به مدرسه برگشتند . حالِ فرشته بهتر بود . هرچند هرلحظه یادِ علی در خاطرش بود و دلتنگ محبت‌هایش. هوای لطیفِ بهاری و عطرِ خوش گلهای باغچه روحِ تازه‌ای می‌دمید درکالبد هر مخلوق. و فرشته بعد ازمدتها کنارِ باغچه نشسته بود. چشمانش را بست و نفس عمیقی کشید و فرو خورد هرانچه رایحه حیات بخش بود از نعمت‌های یگانه آفریدگار چشمانش را که باز کرد آن سوی باغچه نگاهش قفل شد به تختی که بارها با علی روی آن نشسته و صحبت کرده بودند. و دوباره زنده شد یاد عزیزِ از دست رفته‌اش. و پیچید درگوشش نوای وداعِ یارش در واپسین شب . دوباره گردِ غم چهر‌ه‌اش را پوشاند و اشکها‌یش بی‌اختیار روان شدند. مگر می‌شود یادِ عزیزت را از خاطر بردن و یکی یکی خاطرات از جلوی چشمش می‌گذشت که صدای در حیاط او را به خود آورد. اشکهایش را پاک کرد. چادرش را سر کرد و در را گشود . و چه خوب موقع بود آمدنِ دوستی که دردِ دلش را راحت باز گوید برایش. _سلام فرشته خوبی؟ _سلام زهره ممنونم خوش آمدی _ممنون شما که یادی از ما نمی‌کنی _شرمنده اصلا حوصله بیرون رفتن ندارم _بله دیگه بشین توی خونه و فقط گریه کن حتما الان هم داشتی گریه می‌کردی از قیافه‌ات معلومه _چه کار کنم دستِ خودم نیست خیلی دلم براش تنگ شده. خیلی سخته زهره خیلی سخته. _فدات بشم من اینقدر بی‌تابی نکن بیا بشین اینجا . مامانت می‌گفت بهتر شدی . _بهترم ولی چه کار کنم؟ مگه میشه به یادش نباشم . آخه علی خیلی خوب بود و زهره فرشته را در آغوش گرفت . با هم روی تخت نشستند . در همین موقع زهرا با سینی چای آمد. _سلام زهره جان چرا نیامدی داخل؟ _سلام همین جا خوبه ممنون _فرشته جان بسه تو را خدا اینقدر خودت را اذیت نکن . والله علی آقا هم راضی به این کارِ تو نیست . _اره می‌دونم خودش هم بهم خیلی سفارش کرد. گریه نکنم. اما مگه میشه؟ _میگم زهرا جان چرا فرشته را با خودت به کلاسهای قران و مسجد نمی‌بری؟ _من که از خدامه خودش نمیاد . _فرشته جان ببین صد سال هم اینجا بشینی اشک بریزی فایده نداره علی آقای خدا بیامرز هم، برنمی‌گرده . پس یه رحمی به خودت و به این بچه‌های زبان بسته‌ات بکن . بیا با زهرا برو مسجد . سرِ خودت را گرم کن یه ثوابی هم می‌بری . حالا یا کلاسِ نهضت بردار یا کلاسِ قران یه جوری مشغول شو . این بچه‌ها بابا شون را که از دست دادند . مامانشون را هم که همه‌اش غصه‌دار ببینند . خدا را خوش نمیاد . تازه مادرت هم که داره از دستت دق می‌کنه . _راست میگه زهره اصلا از همین فردا باید بیایی مسجد _نمی تونم. نمی شه. .یادته وقتی حسین شهید شده بود من هم مثلِ تو . چقدر غصه خوردم اخرش چی. حسین برگشت؟ تازه این خودت بودی که مرتب آمدی بهم سر زدی و تشویقم کردی برگردم مسجد . خودت منو دلداری می‌دادی. حالا ببین با خودت چه کار می‌کنی؟ _باشه سعی خودم را می‌کنم _آفرین این شد پس دیگه با این قیافه نبینمت. فردا هم با زهرا برو و یه زندگی جدید را به خاطرِ بچه‌هات بساز . _ممنونم از شماها واقعا اگه این مدت شماها و مامان و فرزاد نبودید دق آورده بودم. باشه چشم هرچند سخته ولی به خاطرِ بچه‌ها میام توکل به خدا 🖋نویسنده (فرجام پور) ⛔️کپی و فروارد حرام❌ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
شبهای تابستانی شهرِ کویری، گرمای مخصوص به خودش را دارد. و در آن شب‌های گرم وجود درختان در حیاط نعمت بزرگی بود برای فرشته که حالا یک سال و نیم از رفتنِ همسرش می‌گذشت و تنها جایی که بیشتر از هرجایِ دیگر یادآورِ خاطراتش بود تختِ توی حیاط کنارِ باغچه بود . هرشب تنهایی می‌نسشت و ساعتها با خدای خود خلوت می‌کرد و برای همسرش قران می‌خواند و هدیه می‌کرد. آن شب هم مشغول خواندنِ قران بود طاهره که بی‌خواب شده بود کنارش آمد . روی تخت دراز کشید و سرش را روی پای مادرش گذاشت . و فرشته درحالیکه قران می‌خواند موهای دخترکش را نوازش می‌داد. و گرمای محبتِ مادرانه‌اش آرامش خواب را هدیه دخترش کرد. _هنوز نخوابیدی؟ _نه زهرا جان قران می‌خواندم کلام خدا بهم آرامش میده . _طاهره خوابه؟ _بله الان خوابش برد . موهاش بلند شده باباش عاشقِ این موها بود . همیشه سفارش می‌کرد موهاش را کوتاه نکنم. گاهی هم خودش شانه می‌کرد و براش می‌بافت _خدا رحمتش کنه بالاخره هرکس یه قسمتی داره خوش به سعادتشون که عاقبت بخیر شدند. الان توی بهشت هستند ولی ما هم باید زندگی کنیم دیگه درسته؟ _بله درسته چاره‌ای نیست _راستش می خواستم یه مطلبی را بهت بگم می ترسم ناراحت بشی. _چیزی شده زهرا؟! _نه یعنی تو را خدا ناراحت نشی . ببین فرشته جان بچه‌ها دارند بزرگ میشن. الان یک سال و نیم که علی آقا شهید شده. فکرش را بکن چند سالِ دیگه بچه‌ها هم میرن سرِ زندگی خودشون . تو می‌مانی تنها تازه دیگه جوان هم نیستی. _خب منظورت چیه ؟ _منظورِ بدی ندارم خانم شهید رضایی را یادته؟ خوب اون بنده خداهم 3 تا بچه داشت . بعد از یک سال از شهادت همسرش ازدواج کرد. خدا را شکر زندگی خوبی هم داره بچه‌ها هم خوشحالند. همسرش خیلی با بچه‌ها مهربونه. _یعنی چی؟ _فرشته جان خودت می‌دونی جای خواهر نداشتم می‌مونی و خیلی دوستت دارم . ولی تو جوانی به فکر خودت هم باش _اگر نمی‌شناختمت فکر‌های بدی به سرم می‌زد زهرا که می‌خوای منو از سرِ خودت باز کنی _چه حرفیه؟! عزیزِ دلم تو توی قلبِ همه ما جا داری هم خودت هم بچه هات . اینجا هم خونه خودته . منم بی‌خود حرف نمی زنم. همه‌ی ما خوشبختی تو را می‌خوایم . دلمون می‌خواد خیالمون بابتِ آینده‌ات راحت باشه . _خیالتون راحت باشه بچه‌ها که سروسامان بگیرند . منم برمی‌گردم خونه خودم یا اینکه با حسین برمی‌گردیم هرکدام توی یک طبقه کنار هم زندگی می‌کنیم. _فرشته جان . گفتم که اینجا خونه خودته بحثِ خونه نیست خودت هم خوب می‌دونی ما نمی‌خوایم تو یک عمر بشینی و غصه بخوری . الان که بچه ها دور و برت هستند . یکسره کارت شده غصه خوردن . فردا که تنها هم می‌شی . ما نمی‌خوایم تنها بمونی . به خاطرِ خودت . _ممنونم که به فکر من هستید . ولی من همین جوری راحت ترم. _راستش یه چند وقتی می‌شه خاله‌ام مرتب سراغت را می‌گیره . می شناسیش که؟ خیلی خوب و مهربونه پسرش بنده خدا بعد از ازدواجش بچه‌دار نشد و همسرش سرِ همین قضیه طلاق گرفت و رفت. حالا خاله‌ام اصرار داره بیاد خواستگاریت. میگه بچه‌هات هم روی تخمِ چشماشون می‌گذارند. _تورو خدا زهرا _تورو خدا چی؟ من میگم یه خورده هم به فکر خودت باش. پسر خاله‌ام خیلی آقاست. مؤمنه .وضعِ مالیش هم بد نیست . خیلی هم مهربونه . من اگه ازش خاطر جمع نبودم اصلا حرفش را هم نمی‌زدم. تازه فرزاد هم قبولش داره. _به به بریدین و دوختین _نه عزیزم چه حرفیه؟ لااقل به حرفام فکر کن . _ممنونم زهرا جان من فکرام رو کردم خواهشا دیگه از این حرفها پیشِ من نزن. _فرشته جان ناراحت نشو . _نه ناراحت نیستم فقط دلم برای خودم می‌سوزه که باید اول جوانی بیوه بشم . حالا هرکی از راه برسه بخواد برای من شوهر پیدا کنه. وای علی جان کجایی بی‌وفا تا حال و روزِ منو ببینی _ای وای خدا مرگم بده . کاش لال شده بودم چیزی نمی‌گفتم و فرشته را در آغوش گرفت. _عزیزم تو رو خدا خودت رو ناراحت نکن. ببخشید قصدِ بدی نداشتم . فقط اصرار‌های خاله‌ام بود. 🖋نویسنده (فرجام پور) ⛔️کپی و فروارد حرام❌ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔹آیت الله حائری شیرازی🔹 🔸تفاوت امام خمینی با دیگران | وظیفه‌گراییِ ناظر به حصول نتیجه🔸 آنچه امام در سال۴٢ مطرح می‌کند و همه با آن موافقت می‌کنند، با آنچه در سال۵٧ مطرح می‌کند و باز همه می‌پذیرند، فرق دارد. آنچه را ایشان در سال۵٧ مطرح کرد و همگانی شد، اگر در سال۴٢ مطرح می‌کرد، خودش منزوی می‌شد؛ چون آن میوه هنوز نرسیده بود! در آن هنگام، فقط عدّه‌ای از مردم، رژیم را آنطور که باید شناخته بودند و بسیاری هنوز به این کاروان ملحق نشده بودند. از این جهت، شعار امام در سال۴٢، شعار تشکیل حکومت اسلامی نیست؛ بلکه شعار مبارزه با ظلم و استبداد و طغیان است؛ شعار اعتراض به کاپیتولاسیون و مخالفت با پیمان‌ها و قراردادهای نظامی است. چرا وقتی دیگران قیام می‌کنند، خُرد و منزوی می‌شوند؟ چرا به آن‌ها می‌گویند تندرو و همراه‌شان حرکت نمی‌کنند؟ تفاوت در اینست که امام، کار را در جای خودش، وقت خودش و در شرایط مناسب خودش شروع می‌کند و در نتیجه، جامعه را با هم متّفق می‌کند. اما دیگران نمی‌دانند مردم چگونه فکر می‌کنند و در ذهن‌شان چه می‌گذرد؟ فقط به‌عنوان اینکه «من باید بگویم و وظیفه‌ام را ادا کنم و فردا پیش خدا مسئول نباشم» حرفی می‌زنند و چیزی می‌نویسند. این درست است که انسان مسئولیتش را ادا کند، اما مسئولیت فقط این نیست که من فردای قیامت بگویم «خدایا من گفتم و به من ربطی ندارد که کِی بگویم و کجا بگویم و با چه مقدماتی بگویم! به من ربطی ندارد که اگر گفتم، مردم نسبت به من موضع بگیرند. به من ربطی ندارد که اگر گفتم، مردم بروند و حتی دست از دین بِکِشند! به من ربطی ندارد که اگر گفتم، فردا دین برای عدۀ کثیری مشتبه شود!» این تفاوت امام (ره) با دیگران است. برخی از روی تدیّن و وظیفۀ شرعی سخن می‌گویند؛ اما می‌گویند تا سبُک شوند و آرام بگیرند، می‌گویند تا فردا جواب داشته باشند! اما امام، می‌گوید تا اسلام را در عالم بر کفر حاکم کند! «صاحب‌دلی به مدرسه آمد ز خانقاه بشکست عهد صحبت اهل طریق را گفتم میان عالِم و عابد چه فرق بود تا اختیار کردی از آن این فریق را گفت آن گلیم خویش بدر می‌برد ز موج وین جهد می‌کند که بگیرد غریق را» وقتی انسان می‌گوید «می‌خواهم ادای مسئولیت کنم و هر چه بادا باد»، دارد گلیم خویش را از موج بیرون می‌‌کشد. اما کسی که توجه می‌کند به اینکه کلامش مردم را نَرَماند و سخنش آن‌ها را از اسلام سرد نکند، یا موضع‌گیری‌اش، جوان را طرد نکند و پیر را در مقابل انقلاب قرار ندهد، کاروان را نشکند، مجموعه را به هم نریزد و نظام از هم نپاشد، این، هزار جا را فکر می‌کند و آن، فقط یکی را فکر می‌کند!‌ @haerishirazi http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 سالروز رحلت امام خمینی رصوان الله علیه را تسلیت عرض می کنم🏴 بزرگمردی که در تاریخ همتا ندارد. شادی روح ایشان و شهدای انقلاب فاتحه و صلواتی هدیه می کنیم اللهم صل علی محمد وال محمد و عجل فرجهم🏴
┄┅─✵💝✵─┅┄ الهی... تو را سپاس میگويم از اينکه دوباره خورشيد مهرت از پشت پرده ی تاريکی و ظلمت طلوع کرد و جلوه ی صبح را بر دنيای کائنات گستراند سلام امام زمانم ❤️ " سلام صبح عالیتان متعالی ✦۞✦‌‌✺‌﷽‌‌‌✺✦۞✦┄ ✨امام رضا علیه‌السلام فرمودند: در بیست و پنجم ذی القعده رحمت خدا نشر یافته، و زمین در این روز گسترش یافته و کعبه در آن نصب شده و آدم در این روز به زمین هبوط کرده است.✨ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 ┄┅─✵💝✵─┅┄
‌ اساس همه شکستها و پیروزیها از خود آدم شروع مى‏شود. انسان اساس پیروزى است و اساس شکست است. اساس تمام امور است. امام خمینی ( رحمه الله علیه ) ‌ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490