eitaa logo
آستانِ مهر
6.3هزار دنبال‌کننده
8.6هزار عکس
2.4هزار ویدیو
61 فایل
کانال رسمی «فرهنگی خواهران» آستان مقدس حضرت معصومه علیهاالسلام ✔اطلاع رسانی اخبارخواهران حرم Admin: @karimeh_135 @Mehreharam سایت 🌐astanehmehr.amfm.ir اینستاگرام: https://Instagram.com/astanehmehr ایتا: https://eitaa.com/joinchat/3163553795Cd8320e803c
مشاهده در ایتا
دانلود
ارتباط موفق_36.mp3
11.45M
۳۶ ✗ اهمیت به حرف مردم، ✗ دل‌مشغولی به قضاوت‌های مردم، ✗ تصمیم‌گیری‌ بر اساس حرف مردم، 💥 ارزش نفس انسان را بقدری می‌کاهد که؛ - نه شخص در درون خود احساس ارزشمندی و عزّت می‌کند، - و نه دیگران از او عزّت و محبوبیت دریافت می‌کنند. ▲ این رذیله، بشدت از محبوبیت و قدرت جذب روح ما می‌کاهد، حتی اگر کسی از وجود آن، در درونمان خبر نداشته باشد. 🎙 @astanehmehr
خبر دهید که: دریا به چشمه خواهد ریخت خبر دهید به یاران: غدیر می‌آید... 💐🌾💐🌾💐🌾💐 @astanehmehr
💎 در شهر سامرا عده‌ای از بزرگان شیعه جمع شدند و حضرت هادی علیه السلام توانست آنها را اداره کند و به وسیله‌ی آنها پیام امامت را به سرتاسر دنیای اسلام برساند. این شبکه‌های شیعه در قم، خراسان، ری، مدینه، یمن و در مناطق دوردست را همین عده توانستند رواج بدهند و تعداد افراد مؤمن به این مکتب را زیادتر کنند. 🎙 امام خامنه‌ای حفظه‌الله 🗓 ۱۳۸۳/۰۵/۳۰ 🔷🔸💠🔸🔷 @astanehmehr | «آستانِ مهر»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آستانِ مهر
«داستان غدیر» 🔸️پرده اول: شنبه بیست و پنجم ذی القعده سال دهم هجرت مدینه پراز جنب و جوش است. متف
«داستان غدیر» 🔸پرده دوم: بخش فرهنگی حرم امام رضا(ع) برای نوجوانان غرفه آموزش نقاشی برپا کرده است. آتیه دختر پانزده ساله مثل همسالان دیگرش در این کلاس حضور دارد. خانم امامی مربی نقاشی موضوع آزاد پیشنهاد کرده است و بچه‌ها هریک عنوانی را انتخاب کرده‌اند و در حال کشیدن نقاشی هستند؛ اما حانیه هنوز به سوژه‌ای که بتواند با آن ارتباط برقرار کند نرسیده است، درحال فکر کردن است که پیامی در صفحه گوشی توجه آتیه را به خود جلب می‌کند. مسابقه سراسری نقاشی به مناسبت عید غدیر با جوایز ارزنده جرقه‌ای در ذهنش می‌درخشد، قلم را بر صفحه کاغذ می‌نشاند و نقاشی اش را آغاز می‌کند. آتیه غرق در سوژه می‌شود. خود را در جمع انبوهی از مرد و زن می‌بیند که به سمتی درحال حرکت اند، گویا مسافرند. خوب که دقت می‌کند در بین جمع، پسرانی را با پیراهن‌های بلند عربی و دخترانی که مقنعه بر سر دارند، می بیند. حانیه که کمی آن طرف تر کنار پدر و مادرش ایستاده برای آتیه دست تکان می‌دهد. حانیه ازنوع لباس آتیه تعجب می‌کند اما لباس حانیه برای آتیه عادی به نظر می‌رسد، چراکه از این نوع لباس‌ها در فیلم‌های تاریخی دیده است. حالا دیگر آن‌ها باهم دوست شده‌اند و پدر و مادر حانیه از این‌که دخترشان دوستی پیدا کرده است خوش‌حالند. جمعیت مثل رودی پرخروش درحال حرکت است که صدایی بلند آن‌ها را به توقف دعوت می‌کند: به دستور نبی اکرم چند ساعتی را در این منطقه که ابواء نام دارد توقف می‌کنیم. خیمه‌ها گسترده می‌شود، اهل کاروان زیر سایه نخل‌ها برای خود استراحتگاهی چند ساعته آماده می‌کنند. بوی نان تازه که زن‌ها از تنورهای صحرایی آماده کرده‌اند همه فضا را سرشار از برکت مادرانه کرده است. پیامبر درحال رفتن به سمت مزاری هستند، به نزدیک جایی می‌رسند که آتیه و حانیه کنار هم نشسته‌اند. حانیه پیامبر را با دست نشان می‌دهد و فریاد می‌زند خدای من ایشان پیامبر هستند و هردو به سمت رسول خدا می‌دوند تا بخواهند چیزی بگویند؛ صدای پیامبر را می‌شنوند که می‌فرمایند: سلام برشما ریحانه‌های بهشتی. صدای حضرت محمد در دل این دو می‌نشیند و سلامی با لحنی پر از عشق تقدیم پیامبر می‌کنند، درحالی که از شوق دیدار پیامبر اشک شوق می‌ریزند و با چشمانی آینه کاری شده رفتن رسول خدا را تماشا می‌کنند. صدای پدر آن دو را متوجه می‌کند که برای خوردن حلوایی که مادر حانیه طبخ کرده باید بروند و صدای مادر درهمان لحظه درحالی که مشک آبی در دست دارد و می‌گوید: دخترها بیایید کمی استراحت کنیم. حالا دیگر مثل دوخواهر درجمع خانواده حاضر هستند. مادر نان تازه در سفره می‌گذارد. حانیه با اشتیاق می‌گوید: مادر! پیامبر چقدر بزرگوار هستند به ما سلام کردند و آتیه می‌گوید چه زیبا و پدرانه با ما رفتار کردند و حانیه می‌پرد وسط حرف آتیه، پیامبر بر سر مزار چه کسی ایستاده است؟ پدر پاسخ می‌دهد: اینجا مزار حضرت آمنه مادر رسول خداست. سالها پیش وقتی که کودکی خردسال بوده مادر مهربانش را از دست داده است و اکنون که شصت و سه سال دارد و شخص اول اسلام است اینگونه با احترام بر سر مزار مادر برایش دعا می‌کند. نماز مغرب و عشا را به امامت پیامبر خواندند که دستور حرکت صادر می‌شود. دیری نمی‌پاید که خیمه‌ها جمع می‌شوند و شتران بارها را بردوش می‌گیرند. حانیه و آتیه سوار بر شتر به سوی مکه راه می‌پیمایند. همه‌جا بهتر دیده می‌شود. سکوت شب و صدای زنگوله‌های شتران حال و هوایی خاص به مسیر بخشیده است. 👈ادامه دارد... ✍زینب سید میرزایی 💐🍃💐🍃💐🍃💐 @astanehmehr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_5890809725368406723.mp3
13.13M
🍃🌹🍃علی مولا علی مولا 🍃🌹🍃علی مولا حیدر 🎙 🍃 🌹🍃🌹🍃🌹🍃 @astanehmehr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹 ملتجا 🎙نوشته و خوانش فاطمه پاکدامن 💫🍃🌸🍃💫🍃🌸🍃💫🍃🌸🍃💫 کانال رسمی «آستانِ مهر» حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه سلام‌الله‌علیها @astanehmehr
هدایت شده از آستانِ مهر
محفل جشن مشکات الکریمه در آستانه عید سعید غدیر ویژه دختران و بانوان ۱۸تا ۳۰سال چهارشنبه ۱۴تیر ساعت ۱۶:۱۵ مکان: حرم مطهر حضرت معصومه علیها السلام، صحن امام هادی علیه السلام، شبستان حضرت زهرا علیها السلام ❗️ظرفیت محدود❗️ پذیرش فقط از طریق آیدی ثبت نام @khadem_k در پیام رسان ایتا از پذیرش همراه معذوریم. 🔷🔸💠🔸🔷 @astanehmehr | «آستانِ مهر»
کاش کاشیِ حرمت بودم بانو نظاره گرت بودم بانو 📸فاطمه‌علایی 〰️⚜〰️⚜〰️⚜〰️ @astanehmehr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آستانِ مهر
«داستان غدیر» 🔸پرده دوم: بخش فرهنگی حرم امام رضا(ع) برای نوجوانان غرفه آموزش نقاشی برپا کرده اس
🔸️پرده سوم: مراسم آغاز شده است همه جا پراست از آدم‌های سپیدپوشی که خود را برای طواف گرد خانه خدا آماده می‌کنند. حانیه با خوشحالی می‌گوید: ببین آتیه قشنگ شده‌ام؟ بعد با تعجب می‌پرسد لباس احرام تو کو؟! مادر متوجه نگرانی آتیه می‌شود و می‌گوید: غصه نخور دخترم برای حانیه دو دست لباس احرام برداشته‌ام این لباس مال تو، زود بپوش دارد دیر می‌شود. و حالا آتیه و حانیه مثل قطره‌ای در دریای بی‌کران حاجیان می‌خوانند: اللهم لبیک ... دور هفتم طواف به پایان رسیده است صدایی آشنا بر لبان دختر دیروز و امروز لبخند می‌نشاند. درمی‌یابند که پیامبر قصد سخنرانی دارد. خود را به نزدیکترین جایی می‌رسانند که بتوانند بهتر جمال نورانی پیامبر را ببینند. پیامبر با نگاهش این دو دختر را می‌نوازد. حانیه و آتیه برای پیامبر دست تکان می‌دهند و حضرت محمد(ص) آن‌ها را میهمان لبخند پدرانه اش می‌کند و درحالیکه دست بر پرده کعبه دارد بار دیگر خبر از رفتن خود می‌دهد و می‌فرماید که این آخرین حجی است که پیامبر با مسلمانان همراه است. ولوله‌ای عجیب در صفوف متراکم حج گزاران پدید آمده است. گروهی از مردم گریه می‌کنند. حالا دیگر حانیه و آتیه هم از سخنان پیامبر اندوهگین شده اند و اشک می‌ریزند. 👈 ادامه دارد ✍ زینب سید میرزایی 💐🍃💐🍃💐🍃💐 @astanehmehr
همراه نازنینم دوست داری یه رابطه عاطفی پایدار با همسرت داشته باشی؟ اگه دوست داری در موردش صحبت کنیم با هم به صوت خانم هژبری گوش میدییم 👇👇👇👇 @astanehmehr
2023_07_03_18_58_01_128kbs.mp3
2.35M
✅" رابطه عاطفی پایدار" 🎙 💝🍃💐🍃💝🍃💐 تنهاکانال رسمی بانوان حرم https://eitaa.com/joinchat/3163553795Cd8320e803c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
غدیر عید خداوند و عید خلق خداست غدیر عید علیّ و محمّد و زهراست 💐🌾💐🌾💐🌾💐 @astanehmehr
💠 اشاره به این که پیوند محبت و دوستى را از طریق برخورد خوب و نیکى و خدمت کردن به مردم آنچنان محکم کنید که شما را به منزله نزدیک ترین عزیزان خود بدانند؛ هرگاه از دست بروید جاى شما در میان آنها خالى باشد؛ ولى در دل همواره از شما یاد کنند و بر عواطف و محبت هایى که نسبت به آنها داشتید اشک بریزند و در حال حیات پروانه‌وار گرد شما بگردند و از معاشرت با شما لذت ببرند. 🔷🔸💠🔸🔷 کانال رسمی «آستانِ مهر» حرم مطهر @astanehmehr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃 سلام امام مهربان من 💚 میدونم صدام بهت میرسه و حرفامو می‌شنوی، هر جای این دنیا که باشم... خیلی دلم می‌خواست عید غدیر بیام مشهد و این روز خاص رو به شما که بزرگِ سادات ایرانی، تبریک بگم. 😊 اما نشد... 🥲😔 اشکالی نداره... میدونم صدام بهت میرسه و حرفامو می‌شنوی، هر جای این دنیا که باشم... و همینه که مهمه! آقای امام رضا! دوست داشتنت برکت زندگی ماست... 😊🌱 🔷🔸💠🔸🔷 @astanehmehr | «آستانِ مهر»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آستانِ مهر
#داستان‌غدیر 🔸️پرده سوم: مراسم آغاز شده است همه جا پراست از آدم‌های سپیدپوشی که خود را برای طواف
🔸️پرده چهارم: مراسم حج به پایان رسیده است، حاجیان با خانه خدا وداع می‌کنند و به سمت دیار خود حرکت می‌کنند. درحالیکه در دلشان غمی بزرگ سنگینی می‌کند و در این فکرند که بعد از رسول خدا چه کنند؟! بخشی از راه مسیر مشترکیست که همه حاجیان باهمدیگر طی می کنند. حانیه و آتیه هم با کوله باری از بهره‌های معنوی قصد ترک مکه را دارند. آن دو آنقدر دلباخته پیامبر شده اند که از پدر و مادر حانیه می‌خواهند تا حرکتشان را طوری تنظیم کنند که از پیامبر عقب نمانند. دلشان نمی‌خواهد لحظه ای از پیامبر مهربانی‌ها چشم بردارند. آن دو به هر بهانه‌ای تلاش می‌کردند که خود را به رسول خدا نزدیک کنند. این‌بار هریک ظرف آبی در دست،خودرا به پیامبر می‌رسانند و یک صدا می‌گویند: بفرمایید آب رسول خدا ! گوارایتان باد. و پیامبر هردوظرف را از دختران می‌گیرند و می‌نوشند و بازهم لبخندی پدرانه از سمت پیامبر که بزرگترین ثروت دنیاست نصیبشان می‌شود. اکنون کاروان به جحفه رسیده است، محلی که اهل مدینه در آنجا از دیگر کاروان‌ها جدا می‌شوند. این مکان صحرای خشکی است که جز چند درخت تنومند بیابانی و مقداری خاک و ریگهای سوزان چشم انداز دیگری نداردو حرکت یکنواخت شتران قافله و آهنگ زنگ‌ها حال و هوایی خاص پدید آورده است. حانیه و آتیه سوار بر شتر در نزدیکترین مکان به پیامبر قرار دارندو درحالی‌که بند شتر در دستان پدر است و مادر هم برشتری دیگر نشسته است. حانیه میبیند ناگهان چهره غبارآلود پیامبر برافروخته شده است، این صحنه را به آتیه نشان می‌دهد و همزمان می‌پرسد: پدرجان چرا حال پیغمبر تغییر کرده است. پدر درحالات پیامبر دقت می‌کند و می‌گوید: نگران نباشید این حالت وحی است که به رسول خدا دست داده است. گویا آیه ای تازه بر پیامبر نازل شده است و حضرت محمد(ص) باخود آیه تازه نازل شده را زمزمه می‌کند: - ای پیامبر! آنچه از پروردگارت به تو نازل شده است تبلیغ کن، که اگر ابلاغ نکنی رسالت خداوندی را به انجام نرسانده ای(مائده آیه‌ی شصت وهفت) 👈ادامه دارد.... ✍ زینب سید میرزایی 💐🍃💐🍃💐🍃💐 @astanehmehr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا