#خاطرات_اربعین
#به_سوی_جاده_آرزوها_11
راه طولانی بود و تحملش برای کودکان کمی سختتر، باید انگیزه پیدا میکردند، لذا برای رفع خستگی، مسابقه کلمات جدید و مشاعره و... میگذاشتیم و گاهی داستانهای زندگی اهل بیت(ع) را تعریف میکردم. فاطمه در میانه راه بهانهمیگرفت، هوس موز کرده بود! از غر زدنهایش خسته شدم و با ناراحتی به او گفتم:
« زشته خودت رو بگذار جای دختر کوچولوهای کاروان امام حسین! از طرفی تو مهمان امام (ع) هستی به خود ایشان بگو! » ساکت شد و با اخم به راهش ادامه داد. ناگهان مردی به سمتمان آمد و از میان دشداشهاش که با دستش آن را شبیه کیسه کرده بود موزی در آورد و به فاطمه داد! برق شادی در چشمان او دیدنی بود! روبه من کرد و با لبخند گفت: مامان امام حسین(ع) برام فرستادا! دیگر باورش شد که باید خواستههایش را با امام(ع) در میان بگذارد! از آن به بعد در طول مسیر اصلا گلایه نکرد! دلم لرزید کاش ما هم در سراسر زندگی باور میکردیم امام زمان مان(عج) حی و حاضر است و خواسته های دلمان را میشنود و در رفع آن به ما کمک میکند!
شب برای استراحت به منزل یکی از خادمین رفتیم. خانم صاحبخانه با خواهش چادر و مقنعه ما را گرفت و با وجود امکانات حداقلیشان شست. سفره رنگینی با برنج و گوشت و خورش بادمجان و انواع ترشی و ... پهن و تزیین شد! ظاهر منزل نشان میداد که وضع مالی خوبی نداشتند ولی خالصانه و متواضعانه تمام تلاش خود را میکردند تا از اقیانوس فیض محبت اهل بیت(ع) بهرهای ببرند، دلهای آنها واله ثارالله (ع) بود!
✍️نجمه صالحی
#اربعین_94
#کربلا
#ماه_صفر
#یارقیه
@astanehmehr
#خاطرات_اربعین
#به_سوی_جاده_آرزوها_12
برای شارژ دوربین کنار وانتی ایستادیم. مردی در میان تارهای سیم که مثل تار عنکبوت شده بود منتظر خدمترسانی بود.
او با روی خوش و آرامش، به ترتیب وسایل برقی زوار را شارژ میکرد. اندکی منتظر ایستادیم کیفهای متحدالشکل لبنانیها توجهم را جلب کرد.
اینجا عاشقان اباعبدالله الحسین علیهالسلام از ترکیه، فرانسه، انگلیس و آمریکا و... آمده بودند و پرچمهای نصب شده به کولهپشتیشان ملیت آنها را نشان میداد. برخی از ایرانیان نیز با پرچم کشور ایران حرکت میکردند.
تصاویری که اینجا پیش چشمانمان نقش میبست رنگینکمان زیبایی از رنگهای مختلف تصویر کرده بود.
بعضی وقتها زنگ تفریح هم داشتیم مثلا کنار جاده چند گاو و شتر کنار موکب کناری منتظر ذبح بودند، اما برخی کنار بچه شتری میایستادند و عکس سلفی میگرفتند!
بره ی کوچکی از میان جمعیت به حالت دو حرکت میکرد.
مرد هیکلی سیاه چهره ای، بره کوچک سفیدی را روی دوشش گذاشته بود و صحنه سیاه و سفید جالبی را رقم زده بود!
بههنگام اذان، گویا سیل جمعیت پشت سدی میایستاد و همه برای ادای نماز به سمت موکبها سرازیر می شدند.
بعد از اقامه نماز هم غذاها پخش میشد. غذاهای رنگارنگ و متنوع عربی که اسم برخی از آنها را نمیدانستیم، حلاجی یا همان قیمه ایرانی به سبک عراقی، خوراک گوشت روی برنج، خورش بامیه، ماهی کباب و...مهم نبود چه میخوریم فقط برای رفع گرسنگی می ایستادیم. روز دوم کم کم رو به پایان بود باید چند عمود را طی میکردیم و برای استراحت توقف!
✍️#نجمه_صالحی
#اربعین_94
#امام_حسین
➖➖➖➖➖➖
@astanehmehr