#خاطرات_اربعین
#به_سوی_جاده_آرزوها_12
برای شارژ دوربین کنار وانتی ایستادیم. مردی در میان تارهای سیم که مثل تار عنکبوت شده بود منتظر خدمترسانی بود.
او با روی خوش و آرامش، به ترتیب وسایل برقی زوار را شارژ میکرد. اندکی منتظر ایستادیم کیفهای متحدالشکل لبنانیها توجهم را جلب کرد.
اینجا عاشقان اباعبدالله الحسین علیهالسلام از ترکیه، فرانسه، انگلیس و آمریکا و... آمده بودند و پرچمهای نصب شده به کولهپشتیشان ملیت آنها را نشان میداد. برخی از ایرانیان نیز با پرچم کشور ایران حرکت میکردند.
تصاویری که اینجا پیش چشمانمان نقش میبست رنگینکمان زیبایی از رنگهای مختلف تصویر کرده بود.
بعضی وقتها زنگ تفریح هم داشتیم مثلا کنار جاده چند گاو و شتر کنار موکب کناری منتظر ذبح بودند، اما برخی کنار بچه شتری میایستادند و عکس سلفی میگرفتند!
بره ی کوچکی از میان جمعیت به حالت دو حرکت میکرد.
مرد هیکلی سیاه چهره ای، بره کوچک سفیدی را روی دوشش گذاشته بود و صحنه سیاه و سفید جالبی را رقم زده بود!
بههنگام اذان، گویا سیل جمعیت پشت سدی میایستاد و همه برای ادای نماز به سمت موکبها سرازیر می شدند.
بعد از اقامه نماز هم غذاها پخش میشد. غذاهای رنگارنگ و متنوع عربی که اسم برخی از آنها را نمیدانستیم، حلاجی یا همان قیمه ایرانی به سبک عراقی، خوراک گوشت روی برنج، خورش بامیه، ماهی کباب و...مهم نبود چه میخوریم فقط برای رفع گرسنگی می ایستادیم. روز دوم کم کم رو به پایان بود باید چند عمود را طی میکردیم و برای استراحت توقف!
✍️#نجمه_صالحی
#اربعین_94
#امام_حسین
➖➖➖➖➖➖
@astanehmehr
#خاطرات_اربعین
#به_سوی_جاده_آرزوها_13
ایستگاههای خدمت در جاده نزدیک به کربلا بیشتر شده بود. ایستگاه امداد و توزیع دارو هلال احمر و ایستگاه بستههای فرهنگی، پوستر، سربند، زیارتنامه اربعین و... نگاهم متوجه ایستگاه واحد پاسخ به سوالات شرعی شد.
چند نفر از طلاب به زبان عربی سؤالات را پاسخ میدادند.
چند نفری هم با چرخ خیاطی منتظر دوختن وسایل مجروح شدهی زائرین بودند! در جاده آرزوها تعداد زنان بیش از مردان به نظر میرسید، برخی دخترکان عراقی مدل چادر ایرانی چادر به سر داشتند تا سبکبالتر قدم بردارند و بالعکس زنان ایرانی هم چادر عربی بر سر داشتند!
حرکت این خیل عظیم تماشایی بود.
گاهی از زائرین عکس میگرفتیم تا خاطرات تصویری هم در قاب زندگیمان جای گیرد. در طول مسیر صحنههای جالبی را شکار میکردیم! مرد کهنسالی که پیرغلام موکب بود با اولاد ذکورش میان جاده بودند. فرزندان ظرفهای خرمای آغشته به ارده را روی سر گذاشته بودند و با تواضع از زائرین پذیرایی میکردند.
پدری کودک نوپایی را به سمت زوار هدایت میکرد تا دستمال کاغذی در بین آنان توزیع کند. کودک دیگر با دست های سرخ شده در آب سرد ظرف میشست. در گوشه دیگر چند نفر از جوانان عراقی گوشت چرخ کرده را به سیخ میکشیدند تا بساط کباب راه بیندازند!
گروهی از جوانان ایرانی بلندگویی با خود حمل میکردند و صدای روضههای آشنا را در فضا پخش میکردند.
"نمک زندگی ما روضه های توست
عجب شبهایی دارم با روضههای تو
من از روی مادر تو شرمندهام یا حسین
من باید میمردم پای روضه های تو..."
✍️#نجمه_صالحی
#اربعین
#کربلا
➖➖➖➖➖➖
@astanehmehr
#خاطرات_اربعین
#به_سوی_جاده_آرزوها_14
پیرمرد بین راه ایستاده بود، با دست ما را به سوی سه جوان که سینیهای بزرگ به سر داشتند، هدایت میکرد. جوانان میان راه نشسته بودند و سر به زیر، نگاهشان به قدمهای عابرین مشتاق رسیدن به محبوب، دوخته شده بود!
پیرمرد با زبان عربی و صدای بلند« هلا بیکم بزوار» و «تفضل یا زوار » میگفت و از اینکه عابری دانه خرمایی از سینی برمیداشت، لذت میبرد و عزمش را برای جذب سایرین جزم میکرد.
انگار همانقدر که ما اضطراب نرسیدن به پیادهروی و گام نهادن در این مسیر را داشتیم، عراقیها اضطراب نداشتن زائر و مهمان موکب آزارشان میداد؛ خندههای پیروزمندانهٔ رئیس عشیره، هنگام توقف زوّار دیدنی بود.
همه در این مسیر یکدل و یکرنگ شده بودند تا جلوهای از روزهای ظهور را رقم بزنند. به قول استاد شجاعی:«دو مانع اصلی ظهور است؛
۱-عدم آمادگی مردم برای اتحاد در دفاع از امام
٢-قدرت غالب جبهه استکبار است. اما اربعین آرامآرام مسیر تاریخ را، با حذف این دو مانع عوض میکند! منتقمین حسین علیه السلام میآیند تا لشکر آخرالزمانی اربعین را با دو نشان همدلی و وفاداری سازماندهی کنند.»
مردم با پرچمهای سبز و سرخ و سیاه با نوشتههای« لبیک یا حسین»، «یا مهدی»، «یالثارات الحسین» و... در حال حرکت به سوی وادی نور بودند و عدهای پای برهنه در این راه گام نهاده بودند زیرا ورود به سرزمین مقدس را با «فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ ۖ إِنَّكَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ»* کامل میپنداشتند.
✍️#نجمه_صالحی
#اربعین
#کربلا
#یاحسین
@astanehmehr
#خاطرات_اربعین
#به_سوی_جاده_آرزوها_15
سرعت قدمهایمان تندتر شده بود گاه راه میرفتیم وگاه با سر میدویدیم. گویی برای جانماندن از قافله عشق باید سریعتر حرکت میکردیم.
به تدریج جاده نزدیک کربلا باریکتر میشد و مواکب نیز کمتر! مردم بیشتر پیش میرفتند تا بایستند و لبی تر کنند.
صدای خش خش پاها روی زمین و گرد وخاک در آسمان تصویر جالبی از ورود میلیونی جابرهای زمانه به کربلا را به نمایش میگذاشت. اشکها و زمزمههای زیر لب از بیتابی و انتظار حکایت داشت!
جمعیت زیادی در شهر کربلا بودند و ورودیهای شهر مملو از جمعیت.
با اینکه هوا تاریک بود گویی خواب از چشمان شهر پریده بود!
راهیان نور به سوی نور عظیم در حرکت بودند.
سیل خروشان مردم تمامی نداشت.
آن ها خود را به نینوا رسانده بودند تا با بانوی کربلا همنوا شوند و با امام زمانشان در سوگ ثارالله (ع) بگریند!
در شهر خون خدا، غوغایی بر پا بود.
ترافیک انسانی حرکت را سختتر کرده بود. زائران همچو سربازان جان بر کف، برای تجدید پیمان با امام زمان (عج) خود را در جبهه حق جای داده بودند.
صدای نوحه و عزاداری زمینیها با عرشیان در هم آمیخته بود.
غم و سوگواری امام شهدا (ع) پایانی نداشت، همه بیقرار عشق شاه عاشقان بودند و در اربعین امیر دلها، خود را با پای پیاده به کربلا رسانده بودند!
✍️#نجمه_صالحی
#یاحسین
#کربلا
#اربعین
@astanehmehr