🏴 #عرض_ارادت
گرمای وجودت جانی است در پیکر این دشت تفدیده و مهرت بهانهی قشنگی است برای بودن
مادرانه نگاهم کردی و از چشمهی کوثرت به من نوشاندی
السلام علیک یا ملیکه ارض و سما یا معصومه سلام الله علیها
◼️◾️▫️◾️◼️
کانال رسمی «آستانِ مهر» حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه سلاماللهعلیها
@astanehmehr
21.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💞 #همسرم_باش
💠 چگونه حوزه ارتباط شخصی خودم رو با همسرم افزایش بدم؟ شناسایی علایق مشترک
🤔❤️
💌〰🍃〰🍃〰🍃〰
#حجت_الاسلام_اخوان
#جلسه_چهارم_7
✅ ادامه دارد
🔷🔸💠🔸🔷
کانال رسمی «آستانِ مهر» حرم #حضرت_فاطمه_معصومه_سلام_الله_علیها
@astanehmehr
#خاطرات_اربعین
#به_سوی_جاده_آرزوها_9
کالسکه دوست همراه ما در جاده بود، با وجود اینکه فاطمه قد کشیده بود اما هنوز توان سه روز پیادهروی نداشت! سالی که کلاس اول بود معلمش خیلی سفارش کرد حتما تمرین کند، پانزده روز از درس و مدرسه فاصله گرفتن به یادگیریاش صدمه میزند، پس باید حروف الفبا را تمرین میکرد! در کالسکه با سر و صدا مشق مینوشت و صحنه تماشایی ای درست کرده بود! خانمهای عراقی، وقتی از کنارمان عبور میکردند کتابش را میگرفتند به تصویر و حرف "م" اشاره میکردند "م" مادر و به زبان عربی میگفتند یوماااا و لبخند میزدند. فرقی نمیکند چه زبانی یا چه آوایی باشد، مادر را همه میشناسند!«مادر» یا زهرا!
دستانم از شدت سرما سرخ شده بود و میلرزید. ناگهان خانمی با یک بسته دستکش بلند مشکی سمتم آمد و آن را به من داد. در دستانش کیسهای پر از دستکش بود که بین بانوان توزیع میکرد. بیاختیار اشک از چشمانم جاری شد و گفتم: اربابم حسین جان! اینجا الحق جادهی بهشتی است و مما یشتهون نصیبمان میشود. کمی جلوتر خانمهای دیگر به دخترکان گل سر و کلاه و آب نبات و شکلات هدیه میدادند. اینجا به کودکان احترام و توجه خاصی میشد. احساس کردم قلبم سنگین شده و اشکم جاری شد. احترام دختران این جاده کجا و مظلومیت دختران اباعبدالله (علیه السلام) در جاده اسارت کجا؟!
کاروان اسرا با تازیانه و توهین در بیابان پر خار و خاشاک با دلی پر از اندوه راه میرفتند. عقیله بنی هاشم، کوه صبر و استقامت مأمن کودکان وحشتزدهی کربلا بود. امان از دل زینب!
✍️نجمه صالحی
#اربعین
#کربلا
@astanehmehr
1_1651926372.mp3
13.96M
📖 #رمان ۱۳۶۱
این ماجرا داستان زندگی پسرجوان شوخ طبع ولوده ای است بنام احمد که با مسخره بازیاش مدام تو دردسر میفته اما
درقسمت ششم تااونجایی رفتیم که :
.....علی تن تمیز انقدر دماغ قرمز درازشو شسته بود که .... اون شب بخاطر پیداکردن دمپاییاش توی آتیش سوخت 😳
ولی مسعود چرک تن حساب بنده خدا رو گذاشته بود کف دستش!!!!!
بیایید با داستان جالب احمد ومجید همراه بشیم امیدوارم خوشتون بیاد....
➖•➖•➖•➖
🎙 با خوانش هنرمندانه نویسنده ی کتاب: مطهره پیوسته
#قسمت_هفتم
🔷🔸💠🔸🔷
کانال رسمی «آستانِ مهر» حرم #حضرت_فاطمه_معصومه_سلام_الله_علیها
@astanehmehr
16.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 #مراسم_حرم
بر قلب رقیه غصه ها چنگ زده
گوشش وسط معرکه ها زنگ زده
در شام بلا زبان به شکوه وا کرد
بابا چه کسی به صورتت سنگ زده؟...
✍️ زهره قاسمی
#سه_ساله
#حضرت_رقیه
◼️◾️▫️◾️◼️
کانال رسمی «آستانِ مهر» حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه سلاماللهعلیها
@astanehmehr
🏴 💠 #حدیث
🔺 قال الإمام الحسن علیهالسّلام:
▪️صاحب الناس بمثل ما تحب أن یصاحبوک به تکن عدلاً؛
▪️با مردم همانگونه معاشرت کن که دوست داری با تو معاشرت کنند، تا عادل باشی.
📚 بحار الأنوار، ج٧۵، ص١١٢
#امام_حسن #سبک_زندگی
◼️◾️▫️◾️◼️
کانال رسمی «آستانِ مهر» حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه سلاماللهعلیها
@astanehmehr
#ارسالی_شما
📜 #خاطرات_چادریها
من در یک خانواده مذهبی و سنتی پرورش یافته ام و از این بابت خدا را شکر می کنم.
من و خواهرم از همان دوران نوجوانی که قبل از انقلاب بود، چادر مشکی می پوشیدیم.
خاطره ای از آن سال ها دارم.
عید سال ۱۳۵۶ بود که قرار شد همراه خانواده با قطار از تهران به اهواز برویم.
خانه عمه بزرگم آنجا بود و ما چند سال بود که آنها را ندیده بودیم و از اینکه به مسافرت می رفتیم خیلی خوشحال بودیم.
خدا بیامرز مادربزرگم و مادر و خواهرم و مرحوم پدرم و دو برادرم در ایستگاه قطار، منتظر بودیم که اعلام کنند تا سوار شویم.
در همین موقع آقایی با نگرانی به طرف ما آمد و از مادرم سوالی کرد. او تبریزی بود و به ترکی به مادرم گفت: « نیه جره جییب سیز»
مادرم متوجه صحبت او نشد و به مادربزرگم که ترک زبان بود گفت ببین این آقا چه می گوید؟
معلوم شد که آن آقا با دیدن ما چهار خانم که همه مان چادر مشکی پوشیده بودیم نگران شده بود که شاید ما عزاداریم که مادربزرگم گفته بود برای سفر نوروزی به اهواز برای دیدن دخترم و خانواده اش می رویم.
معنی سخن آن آقا این بود: «چرا شماها سیاه پوشیده اید ؟»
بعد از گذشت چهل و شش سال از آن موقع هنوز این خاطره را برای هم تعریف می کنیم.
آن موقع چادر مشکی پوشیدن بخصوص از دختران نوجوان و جوان آن هم در ایام عید نوروز خیلی تعجب آور بود.
📝 شکوه شکری کریملو
متولد سال ۱۳۴۴
شیراز
〰🔹〰🔹〰🔹〰
بانوی مهربان
خاطرات زیبای شما از موضوع حجاب وچادر ، زیارت و سفر اربعین خود را برای ما ارسال بفرمایین تا بانام شما درکانال قرار داده شود
@astanee_mehr
🌐 مابانوان #تمدن_ساز_جامعه_مهدوی هستیم ان شاء الله
----------------------------------
@astanehmehr
📖#حکایت
🔲گریهی جبرئیل بر مصائب زینب سلاماللهعلیها
🔻روایت شده است که پس از ولادت حضرت زینب سلام الله علیها ،امام حسین علیهالسلام که در آن هنگام کودک سه چهار ساله ای بود، به محضر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آمد و عرض کرد: «خداوند به من خواهری عطا کرده است». پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم با شنیدن این سخن منقلب و اندوهگین شد و اشک از دیده فرو ریخت. حسین علیهالسلام پرسید برای چه اندوهگین و گریان شدی ؟ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «ای نور چشمم، راز آن به زودی برایت آشکار شود.»
تا اینکه روزی جبرئیل نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آمد در حالی که گریه می کرد، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از علت گریه او پرسید، جبرئیل عرض کرد : «این دختر (زینب) از آغاز زندگی تا پایان عمر همواره با بلا و رنج و اندوه دست به گریبان خواهد بود؛
گاهی به درد مصیبت فراق تو مبتلا شود، زمانی دستخوش ماتم مادرش و سپس ماتم مصیبت جانسوز برادرش امام حسن علیه السلام گردد، و از این مصائب دردناک تر و افزون تر اینکه به مصائب جانسوز کربلا گرفتار شود، به طوری قامتش خمیده شود و موی سرش سفید گردد.»
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم گریان شد و صورت پر اشکش را بر صورت زینب سلاماللهعلیها نهاد و گریه سختی کرد، زهرا سلاماللهعلیها از علت آن پرسید، پیامبر صلیاللهعلیهوآله بخشی از بلایا و مصائبی را که بر زینب وارد میشود برای زهرا سلام الله علیهما بیان کرد .
حضرت زهرا سلام الله علیها پرسید : «ای پدر پاداش کسی که بر مصائب دخترم زینب گریه کند چیست؟»
پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله فرمود: «پاداش او همچون پاداش کسی است که برای مصائب حسن و حسین علیهماالسلام گریه می کند.»
📓۲۰۰داستان از فضائل، مصائب و کرامات حضرت زینب سلام الله علیها، عباس عزیزی ، ص۱۶
◾️▪️▫️▪️◾️
@astanehmehr