eitaa logo
آستانِ مهر
6.2هزار دنبال‌کننده
7.6هزار عکس
2.1هزار ویدیو
60 فایل
کانال رسمی «فرهنگی خواهران» آستان مقدس حضرت معصومه علیهاالسلام تنها کانال بانوان اعتاب مقدس Admins: @karimeh_135 @astanee_mehr اینستاگرام: https://Instagram.com/astanehmehr ایتا: https://eitaa.com/joinchat/3163553795Cd8320e803c
مشاهده در ایتا
دانلود
دخترکم! نازنینم! مادری رنج دارد اما شیرین است ! یعنی در کنار لذت ها ، لحظاتی سخت و تلخ هم هست اما به مادربودن می‌ارزد! شغلی شریف تر از مادری در این عالم نیست و این افتخار نصیب من شد که تو بهشت را زیر پاهایم بکشی اگرچه شب و روز چشمانم نگران بزرگ شدن و سلامتی توست... مهربان من ! در راه سفر مدام مواظب تو بودم که نه گرمت شود و نه سردت.😁 خیلی درگیر بودم... تقریبا تمام راه را خواب بودی.🤲😁 زیاد بخوابی نگرانم ، نخوابی هم نگرانم !😄 عالم مادری هم عجب عالمی است !!؟😂 خلاصه به مقصد رسیدیم ، وارد محل اسکان که شدیم خیلی سرد بود و وسایل گرم کننده نبود و من که خیلی برای مراقبت از تو دقت داشتم ، داشتم زهره ترک می‌شدم 😂😂 چرا ؟ ترسیدم سرما بخوری 😭😂 چون خیلی کوچک بودی و هنوز چهل روزت هم نبود برای شستن و تعویض پوشک از آب گرم استفاده می‌کردم ، آنجا آب گرم هم نبود.😐 همه بسیج شدند با کتری آب گرم و تشت و ... که تو را بشوریم 😂😂 خیلی سختی کشیدم تا آب و هوای آنجا آرام شد و تپش قلبم هم احیانا آرامتر 😁😘 📝برگرفته از واقعیات زندگی یک مادر 📬 عاشقانه‌‌های مادری خودتان را اینجا برای ما ارسال بفرمایید. 📲@jelveyedidar 🔷🔸💠🔸🔷 کانال رسمی «آستانِ مهر» حرم مطهر @astanehmehr
💌 دخترکم تو انیس مادری ! ای کاش قدر تو را بدانم ، تو هدیه‌ی خدایی ، خود خدا در یک جا از کتاب عزیزش قرآن از فرزند با عنوان هدیه یاد کرده و تو همان هدیه‌ای که باید خوب از تو نگهداری کنم تا همیشه...😍🤲 اینها را گفتم که بگویم ادامه‌ی ماجرا را، دردسر شستن و تعویض ادامه داشت، یک بار انقدر دست‌تنها شدم که در آغوشم شماره دو زدی ، آن هم حسابی !😂 تشک و لباس و ... یادم هست گریه کردم از تنهایی و بی یاوری😐😂 چه مادری داری تو! بالاخره صدا کردم و چند نفری برای کمک آمدند تا مرا از اصطلاحا پی پی، نجات دهند!!😁 کم کم حرفه ای تر شدم و گاهی خودم هم تو را می‌شستم... یادم آمد قبل از این سفر که تو تازه یک ماهه شده بودی ، به من گفتند تا کوچک است برای سوراخ گوش‌هایش اقدام کن بهتر است ، من هم بعد از فکر و مشورت راهی مطب گوش سوراخ‌کن شدم !😐 من و پدربزرگت رفتیم. از بخت خوش ما ، تفنگ گوش سوراخ کن! در گوش تو گیر کرد و چه شکنجه ای شدیم .😐😢 چقدر گریه کردی ، کباب شدیم!😭😐 اینها هم از حاشیه‌های مادری است! بالاخره کار تمام شد و آمدیم خانه... 📝برگرفته از واقعیات زندگی یک مادر 📬 عاشقانه‌‌های مادری خودتان را اینجا برای ما ارسال بفرمایید. 📲@jelveyedidar 🔷🔸💠🔸🔷 کانال رسمی «آستانِ مهر» حرم مطهر @astanehmehr
💌 ❤️سشوار دخترک نازم ، آدم باید همیشه دنبال بهترین راه ها برای انجام کارهایش باشد و از خدا هم حتما کمک بخواهد. ما هم دنبال بهترین راه برای خواباندن تو بودیم .😁 چون نمی خوابیدی گاهی😐، مخصوصا تا حدود دو سه ماهگی. در فضای مجازی و شبکه بهداشت و ... گفته بودند که صدای سشوار باعث آرامش و خوابیدن تو خواهد شد، امتحان کردیم خیلی خوب بود. اما تا خاموش می‌کردیم دوباره صدای تو بالا می‌رفت.😐 انگار دکمه‌ی تو را می‌زدیم نه سشوار.😂 خلاصه این وضعیت ادامه داشت و گاهی سشوار تا صبح روشن بود.😳😁😂 که من هم بتوانم کمی بخوابم.🤲 خدا بیامرز سشوار خیلی خوبی بود.😂 داستانی دارد هولناک که به امید خدا برایت تعریف خواهم کرد، شاید حدود دو ماه یا بیشتر سشوار انیس شب ها و روزهایمان بود...😐 بعد از چند وقت یک لالایی پیدا کردیم در اینترنت و مدت ها هم پوست همان را کندیم.😂 مدتی هم صدای نکره‌ی خودم را امتحان کردم.😁 گاهی همان لالایی و گاهی اشعار دیگر برایت می‌خواندم ، البته بعضی وقت ها هم موفق می‌شدم و تو را می‌خواباندم... حالا منتظر باش تا آخر عاقبت سشوار را برایت بگویم بلکه از عاقبتش عبرت بگیریم.😂🤲 📬 عاشقانه‌‌های مادری خودتان را اینجا برای ما ارسال بفرمایید. 📲@jelveyedidar 🔷🔸💠🔸🔷 کانال رسمی «آستانِ مهر» حرم مطهر @astanehmehr
💌 🔥 سوزی😱 در یک روز نسبتا دل‌انگیز بهاری ، البته شب بود انگار! خیلی تلاش کردم تو را بخوابانم، طولانی شد و نمی‌خوابیدی...😐🤲 با اینکه گهواره هم بود اما نتوانست به من خیلی کمک کند، مادری یعنی ایثار و صبوری ، باید با دوست داشتن یک نفر از جنس خودت و از خودت ، صبوری و دیگر دوستی و خدمت به دیگری را تجربه کنی...😊 البته این در واقع یک عشق است که خدا در وجود مادر گذاشته و حیات فرزند در دست مادر است و هیچ عشقی به پای این عشق نمی‌رسد، چه زیباست مادری.❤️ خلاصه ... باز هم به حضرت سشوار متوسل شدم.😂😂 اما این بار تا پای جان سشوار رفتیم.😐😁 سشوار را به برق زدم و نشستم کنارش تا تو را بخوابانم، دیدم نای کار کردن ندارد 😁 بی خیال نشدم و باز هم ادامه دادم... یک دفعه دیدم یک بویی مشامم را می‌نوازد.🤭😂😂 بعد از آن مثل دهان اژدها از دهانه‌ی سشوار آتش 🔥 بیرون آمد.😱😳😂😂 خلاصه کمک خواستم و با اسم رمز یا امام رضا ، نجات پیدا کردیم و فرار کردیم.😂😂 البته یادم نیست خوابیدی بالاخره یا نه😁 تمام اتاق و لباس ها و رختخواب هایت پر از دوده شد...😐 ✅از تمام مادران سرزمینم تقاضا دارم به لالایی‌های زیبا و صدای بی‌نظیر خودتان ، برای خواباندن دلبندتان اکتفا کنید.😂 📝برگرفته از واقعیات زندگی یک مادر 📬 عاشقانه‌‌های مادری خودتان را اینجا برای ما ارسال بفرمایید. 📲@jelveyedidar 🔷🔸💠🔸🔷 کانال رسمی «آستانِ مهر» حرم مطهر @astanehmehr
💌 سشوار را در حیات پرت کردیم و ما ماندیم و بی سشواری و حسرت خواباندن تو!😁 گاهی وقت ها که برای نماز صبح بیدار می‌شدیم تو هم بیدار می‌شدی و در کتاب ها و وسایل بابا شیرجه می‌زدی، چقدر باید خودم را کنترل می‌کردم که نمازهایم با قاه قاه خنده باطل نشود.😂😐 به جای مرحوم سشوار، افتادیم دنبال سرچ کردن برای لالایی ها خوب و با معنی و زیبا آخر دخترک عزیزم! لالایی هم شوخی نیست و فرهنگ و دین ما را به شما منتقل می‌کند و هر صدا و آهنگی را نباید به خورد بچه داد، خیلی حساب کتاب دارد، حتی از لحاظ روحی و روانی... اما از آنجایی که بعضی وقتها ممکن است مثلا منِ مادر انقدر بخوانم تا غش کنم اما هنوز تو نخوابیدی !😁 مجبورم به وسایل صوتی هم پناه ببرم. مثل موبایل 😱😂 و پخش لالایی و صداهای جورواجور تا بلکه تو را بخوابانم و خودم هم کمری به زمین برسانم. تو کم کم داشتی از لحاظ جسمی خوش دست می‌شدی و تپل مپل و من از لحاظ روحی تپل و تپل تر می‌شدم.😁 یک مادر خیلی باید خدا را شکر کند که زیباترین و برترین و مهم ترین شغل عالم را دارد، مگر مقدس تر از مادری هم داریم ؟ درس خواندن کجا و مادری و پرورش مخلوقات خدا کجا ؟ درس را همه می‌توانند بخوانند اما درس مادری را فقط مادر می‌تواند و می‌داند و بس! 📝برگرفته از واقعیات زندگی یک مادر 📬 عاشقانه‌‌های مادری خودتان را اینجا برای ما ارسال بفرمایید. 📲@jelveyedidar 🔷🔸💠🔸🔷 کانال رسمی «آستانِ مهر» حرم مطهر @astanehmehr
💌 ❤️ عروسک!😐😁 شاید گاهی به تو که دخمل گل مادری، عروسک هم گفته باشم اما با عروسک فقط بازی می‌کنی! نه سینه خیز می‌رود... نه می‌نالد... نه مریض می‌شود... نه می‌خندد و گریه می‌کند ، اگر هم این کارها را بکند مثل ربات است که هر دفعه همان حال قبلی را دارد... اصلا بازی با عروسک خیلی راحت است و زحمتی ندارد ، اما دخمل داشتن با تمام سختی ها ، خیلی با عروسک بازی فرق دارد. وقتی با عروسک بازی می‌کنی هیچ رشدی برای تو ندارد، اما بچه داری قدم قدم برای مادر رشد است و من با تمام کارهای تو دارم رشد می‌کنم عزیزکم. وقتی می‌خوری... وقتی می‌خندی ... وقتی با ترس یک وسیله را از تو می‌گیرم که در چشم خودت فرونکنی... وقتی مریض می‌شوی و من فکر می‌کنم زندگی تمام است.😁 مخصوصا اولین بیماری تو که باشد شاید فاتحه‌ی هر دومان را بخوانم😂 یادم آمد اولین بار که تب کرده بودی ، و علت هم معلوم نبود ، من مثل مرده‌ها ولو شدم و فقط می‌گفتم خدایا دخترم را به من برگردان😂😂 اما بعدها که چندین بار تب کردی مدیر و مدبرتر بودم.😐😁 یعنی در تجربه های بعدی با آرامش و تدبیر بیشتری پیش می‌روم و مادری همین پیشروی‌هاست... دخترکم آدم باید دلش را به خدا بدهد و کارهایش را انجام دهد ، خدا خودش حافظ و نگهبان است و همه چیز بلد است حتی چیزهایی که ما فکرش را هم نمی‌کنیم. 📝برگرفته از واقعیات زندگی یک مادر 📬 عاشقانه‌‌های مادری خودتان را اینجا برای ما ارسال بفرمایید. 📲@jelveyedidar 🔷🔸💠🔸🔷 کانال رسمی «آستانِ مهر» حرم مطهر @astanehmehr
💌 ❤️ راه شیرین مادری دنیای زیبای مادر! دخترک نازم!❤️ واقعا زندگی قبل از تو خیلی فرق داشت ، تو زندگی واقعی هستی و تو تمام زندگی مادر را خدایی کردی. مادری یعنی رشد ، اصلا اگر من مادر تو نبودم چه بودم ؟؟ 😐😁 دخترم ! آدم تا مادر نشود ، پخته نمی‌شود. بزرگ نمی‌شود... یک بار که تو را در پنج ماهگی به یک سفر کاری بردم ، یادم می‌آید که در یک مهمانی مریض شدی و من چقدر سختی کشیدم و چقدر خوشبخت بودم (و هستم البته!😁) که در خدمت تو بودم و پرستار شبانه روزی تو... یادم آمد یک بار که ادرار سوختگی گرفته بودی ، تا صبح انقدر جای تو را عوض کردم و نگهداری‌ات کردم که سرم جیغ کشیدی !😂 بچه‌ی چند ماهه و جیغ 😂😂 مادر است و محبت خدایی‌اش... مادر است و عشق پاکش! لذت مادری و نگهداری تو را با هیچ عوض نمی‌کنم. یادم آمد که خرخون کلاس‌های مدرسه و گاهی هم دانشگاه بودم.😁 اما آن زمان‌ها خیال می‌کردم چیزی بلدم ... حالا که می‌بینم ، رشد زن فقط در مادری است و بس ، راه دیگری نیست... مگر اینکه خدا مادری را قسمت و نصیب کسی نکرده باشد و از راه دیگری رشد را نصیب او کند. خلاصه در آن مریضی، با چه سختی و مصیبتی 😁 تو را می‌خواباندم و تشنه‌ی حتی نیم ساعت خواب راحت بودم!🤲😐😁 تا می‌خوابیدی شیرجه سمت رختخواب می‌رفتم و چقدر هم نگران حالت بودم. یادم می‌آید یک ماما به من گفت بچه اول تا چشمم تکان می‌خورد نگران می‌شوی اما بچه‌های بعدی از پشت بام هم بیفتند نگران نمی‌شوی.😳😂😂 📝برگرفته از واقعیات زندگی یک مادر 📬 عاشقانه‌‌های مادری خودتان را اینجا برای ما ارسال بفرمایید. 📲@jelveyedidar 🔷🔸💠🔸🔷 کانال رسمی «آستانِ مهر» حرم مطهر @astanehmehr
💌 ❤️فقط خدا دختر نازم! آدم باید همیشه دلش را به خدا بدهد، و از حرف مردم نترسد حتی کسی که ادعا می‌کند. یادم هست یک بار که تب کرده بودی و تو را به دکتر بردم ، دکتر ته دل‌مان را خالی کرد و گفت ویروس گرفته و معلوم نیست چه ویروسی هست ، تازه این اول کار است و فردا ممکن است چنین و چنان شود. ما هم منتظر فردا بودیم با نگرانی و آمادگی برای هر چیز بدی !! 😁🤲😐 فردا که شد کم کم رو به بهبودی رفتی و اثری از فرمایشات جناب دکتر نبود!😂 دکتر، اگر خدا بخواهد وسیله‌ی درمان است اما گاهی وسیله‌ی اضطراب نابجا هم هست. البته بعد از خوب شدن تب تو ، تازه می‌گفتم چرا خوابیدی ؟ 😐😁 چرا زیادی بدنت خنک است !؟😂 مادر است دیگر !... 😁💐 البته همیشه باید بهترین پیگیری های درمانی را آدم برای دسته گل ها و بچه‌های عزیزش انجام دهد اما غیر از خدا هیچ کس مؤثر نیست... شک نکن دخترگلم! 📝برگرفته از واقعیات زندگی یک مادر 📬 عاشقانه‌‌های مادری خودتان را اینجا برای ما ارسال بفرمایید. 📲@jelveyedidar 🔷🔸💠🔸🔷 کانال رسمی «آستانِ مهر» حرم مطهر @astanehmehr
💌 ❤️ در حسرت اندکی خواب دختر طلای مادر! خوب وقتی خودت خوابت می‌آید نق می‌زنی و آدم را از کار می‌اندازی...😁 انقدر بی‌قراری می‌کنی تا من هم از کارهایم دست بکشم و تو را بخوابانم ، چه لذتی دارد خدمت به یکی از بندگان معصوم خدا😁😘 اما نوبت به ما که رسید و خوابمان آمد، هیچ کس به دادمان نمی‌رسد.😂 باید از بی‌خوابی دست و پا بزنیم و تازه بازی و بدو بدو هم بکنیم .😂 خم هم به ابرو نیاوریم به خاطر حضرت خانم 😁 عیبی ندارد ، تو جان مادری و جان با ارزش ترین چیزیست که آدم برایش وقت می‌گذارد و از آن محافظت می‌کند... تا تو بیداری که اجازه‌ی خواب نیست!😁 گاهی هم که از خستگی خوابم می‌برد و تو بیدار بودی چندین بار زهره ترک می‌شدم و از خواب می‌پریدم که ببینم تو کجایی فقط.😂 ممکن بود بلایی سر خودت بیاوری! مادر است دیگر ، عاشق و نگران...😘💐 📝برگرفته از واقعیات زندگی یک مادر 📬 عاشقانه‌‌های مادری خودتان را اینجا برای ما ارسال بفرمایید. 📲@jelveyedidar 🔷🔸💠🔸🔷 کانال رسمی «آستانِ مهر» حرم مطهر @astanehmehr
💌 ❤️ لذت روز افزون مادری روز به روز لذت بودن با تو بیشتر می‌شد، مخصوصا وقتی کم کم شروع کردی به سینه خیز رفتن و ثوابِ مادریِ مرا بیشتر کردن!😁 چه عبادت قشنگی‌است مادری 😍 وقتی فقط دیگری را ببینی ، آن هم چه دیگری ! جانِ مادر... دیگری را ببینی که عاشقش هستی و انگار خودت را می‌بینی. دخترک نازم! گاهی چند روز می‌گذشت و حتی فرصت نمی‌کردم موهایم را شانه کنم و فقط لذت سلامتی و خوردن و خوابیدن و بزرگ شدن تو بود که مرا شاد می‌کرد. چه عشق خدایی و شگفت انگیزی است داشتن تو !😘 که مرا از خود جدا می‌کند و تا خدا می‌برد. داشتم برایت می‌گفتم عزیزکم! سینه خیز که می‌رفتی ، هر بار یک جایی پیدا می‌شدی.😂 حتی شاید زیر تخت و نزدیک بخاری .😁 یک بار هم دستت به بخاری خورد و یک تاول کوچک زد.😔 خیلی ناراحت شدم که نکند در حق تو کوتاهی کردم! وقتی چشمان معصوم و کوچولویت را می‌بستی و در گهواره می‌خوابیدی به تاول دستت نگاه می‌کردم و دلم می سوخت ، مخصوصا چون داشتی دندان درمی‌آوردی و مدام دستانت را در دهانت می‌گذاشتی و خیلی طول کشید تا این تاول خوب شد ، حتی بعد از ماه ها هنوز آثارش روی دست تو مانده بود... و منم که یک تازه مامان هستم،😁 مدت ها بالاسرت می‌نشستم و تو را نگاه می‌کردم... البته من همچنان خروس 🐓 جنگی هم هستم.😂 نگاه چپ به تو ، ممکن است کار دستم دهد.😳😁 اما اینها چیزی نیست دخترنازم. ما باید انقدر روح بزرگی داشته باشیم ، که از این چیزها به‌‌هم نریزیم، هر چیزی حکمتی دارد... مهربانی مادر ذره‌ای از مهربانی خدای بزرگ است...🙂😘💐 📝برگرفته از واقعیات زندگی یک مادر 📬 عاشقانه‌‌های مادری خودتان را اینجا برای ما ارسال بفرمایید. 📲@jelveyedidar 🔷🔸💠🔸🔷 کانال رسمی «آستانِ مهر» حرم مطهر @astanehmehr
💌 ❤️ دلسوزی‌های مادرانه‌ام اگر با دید زیبا به تو دلبندم نگاه کنم خیلی لذت بخش است ، حتی سختی‌هایت، حتی پرستاری از تو در وقتِ زبانم لال، بیماری... حتی بی‌خوابی برای تو... حتی گرسنگی برای تو... رنگ پریدگی و موهای ژولیده به خاطر نگهداری تو... ( گاهی حتی فرصت نمی‌کردم در آینه هم نگاه بندازم ببینم چه موجودی هستم الان.😂) خانه نشینی !😁 برای تو... روزگاری من داشتم مادر جانم.😂😘 انقدر درس و تحصیل و حضور در کلاس برایم اهمیت داشت که اصلا نمی‌دانستم کلاس مادری است که باید بگذرانم تا به اصل و انسانیت خودم برسم و پی ببرم. یادم آمد یک شب احساس کردم دچار ادرار سوختگی شدی و الان داری اذیت می‌شوی.😁 کاری کردم که فکر کنم ادرار سوختگی را ترجیح دادی ...😂😂 چکار کردم ؟! به جای این پوشک امروزی‌ها ، انگار کهنه بستم به تو ... 😂 حالا شب بود و موقع خواب.😒😁 مدام هم تو را چک می‌کردم ، چون شیر زیاد می‌خوردی ، هر بار که چک می‌کردم تقریبا خیس بودی.🤣 من هم چون می‌خواستم بهداشت را رعایتم کنم و سوختگی پایت بیشتر نشود ، هر بار تو را می‌شستم.😐😁 فکر کنم تا صبح همین اوضاع بود، 😂 و شاید صد بار تو را زیر شیر شستم و خواب ناز را از تو گرفتن.😂😂 خودم که داشتم از بی‌خوابی و نگرانی کلافه می‌شدم هیچ، 🤣 دیدم بچه‌ی چند ماهه ام هم دارد سرم جیغ می‌کشد!!😂😂 کم مانده بود بگویی دست از سرم بردار بگذار بخوابم، سوختم که سوختم...😐🤲😂 واقعا هم خواب تو را مختل کرده بودم اما به خاطر خودت بود مثلا...😁 بماند که چقدر دنبال پماد سوختگی و ... گشتم بعد از آن. 📝برگرفته از واقعیات زندگی یک مادر 📬 عاشقانه‌‌های مادری خودتان را اینجا برای ما ارسال بفرمایید. 📲@jelveyedidar 🔷🔸💠🔸🔷 کانال رسمی «آستانِ مهر» حرم مطهر @astanehmehr
💌 ❤️ دلخوشی‌های مادر دلخوشی مادر! روز به روز بزرگتر می‌شوی و من هم با تو رشد می‌کنم، اصلا مادری یعنی پیشرفت و عبادت!😍 کم کم داری تلاش می‌کنی سینه خیز خودت را به اشیاء برسانی و آنها را بگیری ...😁 و من که انقدر منتظر بودم تو حرکتی از خودت نشان دهی ، آنوقت که سینه خیز راه افتادی گاهی کمرم می‌شکست😂 چرا ؟ چون تو را زیر یک انبار کتاب هم گاهی پیدا می‌کردم.😁 مخصوصا موقع نماز خواندن که دستم بسته بود ، حسابی به خدمتم می‌رسیدی.😂 یک روز صبح که برای نماز بیدار شده بودیم ، سرکار خانم هم بیدار بودی 😁، اگر به وسیله ای که دوست داشتی مشغولت نمی‌کردیم، بیچاره بودیم. آن روز من و بابایت مشغول نماز بودیم که دیدیم داری سمت کتابخانه و لپ تاپ می‌روی، کم کم داشتی نزدیک می‌شدی ...😂 بالاخره به لپ تاپ و کتابخانه رسیدی و خودت را زیر بار چند کتاب و کیبورد و اینطور وسایل گذاشتی.😂 صحنه‌ی خنده‌داری بود... اما بابایت چون وسایلش در خطر بود ، داشت قاطی می‌کرد.😂 من خیلی خنده ام گرفته بود و لذت می‌بردم که جانم دارد پیشرفت می‌کند و توانایی از خودش بروز می‌دهد.😁 بالاخره تو را از زیر بار آن همه وسیله در آوردیم...😂 📝برگرفته از واقعیات زندگی یک مادر 📬 عاشقانه‌‌های مادری خودتان را اینجا برای ما ارسال بفرمایید. 📲@jelveyedidar 🔷🔸💠🔸🔷 کانال رسمی «آستانِ مهر» حرم مطهر @astanehmehr
💌 ❤️ شیرین‌ترین مادرانه‌ی عاشقانه😍 کم کم تو شش ماهه شدی و ماه زیبای محرم هم در راه بود، چقدر خوشحال بودم که با دخمل کوچولوی ناز و دوست داشتنی‌ و شش ماهه‌ام! دارم وارد ماه محرم می‌شوم ، ماه عشق و اشک...😍😔 دخترک نازم ! خیلی لذت دارد که یک مادر پیراهن مشکی عزای امام حسین علیه السلام را در تن کودک خود، آن هم دخمل کوچولوی خود ببیند. بالاترین لذت مادری همین است! یادم می‌آید حتی زمان‌هایی که بچه نداشتم و در آرزوی یک دخمل کوچولوی ناز بودم، بزرگترین حسرتم این بود، که؛ یک محرم... یک دخمل کوچولوی ناز... یک روسری مشکی و ناز با یک گره کوچولو... دوتا چشم گرد و گوگولی که با سیاهی روسری نازتر هم می‌شود... هر شب مسجد محل ... هیچ لذتی بالاتر از دیدن فرزند در این لباس نبود برایم ، خیلی باید خدا را شکر کنیم ما ، اصلا همه‌ی مادران! که با بچه های عزیزمان رسیدیم به ماه دوست‌داشتنیِ محرم. حالا دختر عزیزم! نازنین مادر! یکی از زیباترین خریدهای من، خرید لباس مشکی تو ، برای محرم است. دخترکم ! قلبِ مادر... می‌دانی امام حسین جانمان ، عزیزمان ، عشقمان، دخترهایش را هم با خودش به کربلا برده بود... چقدر زیباست دختر داشته باشی و به محرم برسی... 📝برگرفته از واقعیات زندگی یک مادر 📬 عاشقانه‌‌های مادری خودتان را اینجا برای ما ارسال بفرمایید. 📲@jelveyedidar 🔷🔸💠🔸🔷 کانال رسمی «آستانِ مهر» حرم مطهر @astanehmehr
💌 ❤️ عشق مادری با هزار عشق و علاقه برایت پارچه مشکی خریده بودیم و به خیاط دادیم ؛ یک پیراهن گوگولی مگولی مشکی با تورهای نازنازی ... یک شلوار ملوس با تورهای چین چینی... یک روسری کوچک برای کله‌ی کوچولو و نازنازی دخمل شش ماهه‌ی نازم...😘 هر شب می‌رفتیم مسجد محل ، با چه عشقی تو را بغل می‌کردم و می‌بردم و اگر یک شب نمی‌رفتیم انگار نمازمان قضا شده بود.!😁 آنقدر با آن لباس های مشکی گوگولی مگولی و نازنازی شده بودی که بعضی ها قند تو دلشان آب می‌شد و دوست داشتند تو را بغل کنند، اما من ...😐 🐓 جنگی!😁 البته بعضی ها با ترفندهایی حریف می‌شدند و تو را از من می‌گرفتند و حواسم مدام پرت می‌شد. یک شب هم که برایت اسباب بازی برده بودم یک دختربچه از تو گرفت و برد با خودش😁 من هم به رسم ادب نگفتم پس بدهند، دخترک برده بود و کنار اسباب بازی تو خوابیده بود !😁 مادرش فردا شب یواشکی آورد و به من داد... چه لذتی دارد بچه داشته باشی و در روضه بنشینی و برای مصیبت های بچه های امام حسین علیه السلام گریه کنی... 📝برگرفته از واقعیات زندگی یک مادر 📬 عاشقانه‌‌های مادری خودتان را اینجا برای ما ارسال بفرمایید. 📲@jelveyedidar 🔷🔸💠🔸🔷 کانال رسمی «آستانِ مهر» حرم مطهر @astanehmehr
💌 ❤️ لذت مادری دخترک نازم ، اولین بار که تو را به سفر مشهد مقدس بردم ، چهارماهه بودی... مادران می‌گویند سفر با بچه سخت است؛ اما من میخواهم بگویم خیلی شیرین است و دلچسب! با برنامه ریزی تازه دلچسب تر هم می‌شود، چون میوه‌ی دلت را به تفریح و زیارت بردی و همین یک لذت است که نباید مادران خودشان را محروم کنند.😍 تازه لباس جمع کردن برای تو لذت خیلی زیادی دارد ، این یعنی مادر تنها نیست.😘 دخمل کوچولوی من ، انیس مادر است... در راه سفر با هم کوه و دشت و درخت را می‌بینیم ، هم نفس مادر ، خیلی شیرینی...😁 تازه این که از سفر برای تو هدیه بخرم که خیلی لذت بخش است، مادری است و هزار لذت😍 خلاصه چند روزی در مشهد بودیم و همانجا گهواره هم به پا کردیم ، با کمک همراهان خدا را شکر زیارت خوبی هم کردم. 📝برگرفته از واقعیات زندگی یک مادر 📬 عاشقانه‌‌های مادری خودتان را اینجا برای ما ارسال بفرمایید. 📲@jelveyedidar 🔷🔸💠🔸🔷 کانال رسمی «آستانِ مهر» حرم مطهر @astanehmehr
💌 ❤️ اولین فرنی 😁 چه لذتی دارد وقتی هر روز منتظر یک اتفاق تازه باشی و این یعنی عشق و امید در هر لحظه جاریست...😍 دخترک جانم! با تو بودن همیشه تازه است ، وقتی شش ماهه بودی برای اولین بار با هزار شوق و ذوق برای تو فرنی درست کردیم ، با آرد برنج و نبات و آب 😁، فقط چند قاشق بود و چقدر ذوق داشتیم که برای اولین بار چیزی غیر از شیر مادر را تجربه خواهی کرد. یادم می‌آید که قرار شد با گوشی از تو فیلم بگیریم و اولین تجربه‌ی غذا خوردن تو را ضبط کنیم اما آن روز روی یکی از چشم هایت خوابیده بودی و پف کرده بود😁 خنده دار شده بود اما چاره ای نبود.😂😂 باید ضبط می‌کردیم... چند قاشقی خوردی و ما هم مشغول ضبط شدیم ، فکر کردیم همیشه اینطور خواهی خورد...😂 نمی دانستیم روزهایی خواهد آمد که شاید خودمان را بزنیم از بس به غذا بی محلی می‌کنی.😂 📝برگرفته از واقعیات زندگی یک مادر 📬 عاشقانه‌‌های مادری خودتان را اینجا برای ما ارسال بفرمایید. 📲@jelveyedidar 🔷🔸💠🔸🔷 کانال رسمی «آستانِ مهر» حرم مطهر @astanehmehr
💌 ❤️ عروسک!😐😁 شاید گاهی به تو که دخمل گل مادری، عروسک هم گفته باشم اما با عروسک فقط بازی می‌کنی! نه سینه خیز می‌رود... نه می‌نالد... نه مریض می‌شود... نه می‌خندد و گریه می‌کند ، اگر هم این کارها را بکند مثل ربات است که هر دفعه همان حال قبلی را دارد... اصلا بازی با عروسک خیلی راحت است و زحمتی ندارد ، اما دخمل داشتن با تمام سختی ها ، خیلی با عروسک بازی فرق دارد. وقتی با عروسک بازی می‌کنی هیچ رشدی برای تو ندارد، اما بچه داری قدم قدم برای مادر رشد است و من با تمام کارهای تو دارم رشد می‌کنم عزیزکم. وقتی می‌خوری... وقتی می‌خندی ... وقتی با ترس یک وسیله را از تو می‌گیرم که در چشم خودت فرونکنی... وقتی مریض می‌شوی و من فکر می‌کنم زندگی تمام است.😁 مخصوصا اولین بیماری تو که باشد شاید فاتحه‌ی هر دومان را بخوانم😂 یادم آمد اولین بار که تب کرده بودی ، و علت هم معلوم نبود ، من مثل مرده‌ها ولو شدم و فقط می‌گفتم خدایا دخترم را به من برگردان😂😂 اما بعدها که چندین بار تب کردی مدیر و مدبرتر بودم.😐😁 یعنی در تجربه های بعدی با آرامش و تدبیر بیشتری پیش می‌روم و مادری همین پیشروی‌هاست... دخترکم آدم باید دلش را به خدا بدهد و کارهایش را انجام دهد ، خدا خودش حافظ و نگهبان است و همه چیز بلد است حتی چیزهایی که ما فکرش را هم نمی‌کنیم. 📝برگرفته از واقعیات زندگی یک مادر 📬 عاشقانه‌‌های مادری خودتان را اینجا برای ما ارسال بفرمایید. 📲@jelveyedidar 🔷🔸💠🔸🔷 کانال رسمی «آستانِ مهر» حرم مطهر @astanehmehr
💌 ❤️ راه شیرین مادری دنیای زیبای مادر! دخترک نازم!❤️ واقعا زندگی قبل از تو خیلی فرق داشت ، تو زندگی واقعی هستی و تو تمام زندگی مادر را خدایی کردی. مادری یعنی رشد ، اصلا اگر من مادر تو نبودم چه بودم ؟؟ 😐😁 دخترم ! آدم تا مادر نشود ، پخته نمی‌شود. بزرگ نمی‌شود... یک بار که تو را در پنج ماهگی به یک سفر کاری بردم ، یادم می‌آید که در یک مهمانی مریض شدی و من چقدر سختی کشیدم و چقدر خوشبخت بودم (و هستم البته!😁) که در خدمت تو بودم و پرستار شبانه روزی تو... یادم آمد یک بار که ادرار سوختگی گرفته بودی ، تا صبح انقدر جای تو را عوض کردم و نگهداری‌ات کردم که سرم جیغ کشیدی !😂 بچه‌ی چند ماهه و جیغ 😂😂 مادر است و محبت خدایی‌اش... مادر است و عشق پاکش! لذت مادری و نگهداری تو را با هیچ عوض نمی‌کنم. یادم آمد که خرخون کلاس‌های مدرسه و گاهی هم دانشگاه بودم.😁 اما آن زمان‌ها خیال می‌کردم چیزی بلدم ... حالا که می‌بینم ، رشد زن فقط در مادری است و بس ، راه دیگری نیست... مگر اینکه خدا مادری را قسمت و نصیب کسی نکرده باشد و از راه دیگری رشد را نصیب او کند. خلاصه در آن مریضی، با چه سختی و مصیبتی 😁 تو را می‌خواباندم و تشنه‌ی حتی نیم ساعت خواب راحت بودم!🤲😐😁 تا می‌خوابیدی شیرجه سمت رختخواب می‌رفتم و چقدر هم نگران حالت بودم. یادم می‌آید یک ماما به من گفت بچه اول تا چشمم تکان می‌خورد نگران می‌شوی اما بچه‌های بعدی از پشت بام هم بیفتند نگران نمی‌شوی.😳😂😂 📝برگرفته از واقعیات زندگی یک مادر 📬 عاشقانه‌‌های مادری خودتان را اینجا برای ما ارسال بفرمایید. 📲@jelveyedidar 🔷🔸💠🔸🔷 کانال رسمی «آستانِ مهر» حرم مطهر @astanehmehr
💌 ❤️ طی مسیر عشق با جان مادر جان مادر! نمی‌دانم یادت هست اولین بار که تو را در پیاده روی اربعین بردم ؟ خیلی‌ها حتی پدرت مخالف بردن تو در چنین مسیری بودند و می‌گفتند گرد و خاک و آلودگی باعث مریضی تو خواهد شد. البته قبل از این هم تو را کربلای عشق برده بودم و تو کربلایی دخمل خودم بودی😁😘 اما پیاده رفتن و خسته به معشوق رسیدن و خود را در دامان او انداختن ، چیزی است که نمی‌توان از آن گذشت!😍 دخترک نازنینم! به هر حال دست به دامان حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها شدم و از او خواستم که تو را هم اربعینی کند و زائر پیاده‌ی امام حسین علیه السلام شوی. وقتی کوله‌پشتی برایت می‌بستم هم مقداری نگران نرفتن بودم... اما انقدر راحت رفت و آمد ما جور شد که شکرش را نمی‌توانیم به جا بیاوریم ، تا قیامت! مریض هم نشدی خدا را شکر ، البته مدیریت و رسیدگی به مثل تو در این سفر خیلی مهم هست و باید مادرانی که قصد این پیاده روی مبارک را دارند ، راهنمایی کنیم تا در این راه خدایی بتوانند به نیت خادمی جگر گوشه‌ی خودشان ، حضور پیدا کنند... البته این چند جمله را خطاب به تمام مادران عاشق و خدمتگزار سرزمینم تقدیم می‌کنم:❤️ اگر به خاطر نگهداری و مصلحت فرزندتان در منزل ماندید و نرفتید و دلتان راهی شد همراه پیاده ها... شما جا مانده نیستید... جا مانده کسی است که دلش نرفته. 📝برگرفته از واقعیات زندگی یک مادر 📬 عاشقانه‌‌های مادری خودتان را اینجا برای ما ارسال بفرمایید. 📲@jelveyedidar 🔷🔸💠🔸🔷 کانال رسمی «آستانِ مهر» حرم مطهر @astanehmehr
💌 ❤️وسعت مادری دخترک نازنینم! شاید من همیشه تصور داشتم خیلی می‌توانم مادران را راهنمایی و کمک کنم و شاید از غر زدن ها و شکایت هایشان تعجب می‌کردم...😂 اما حالا که رحمت خدا به خودم هم نازل شد و دخمل دار شدم ، بیش از پیش حق به مادران می‌دهم.😁 مادری خیلی شیرین است ، اما گاهی ؛ بی حوصلگی ، دلگیری ، آرزوی خلوت داشتن و ... ذهن مادر را درگیر می‌کند... و اینهاست که نردبان رشد را نگه داشته تا مادر را به بهشت ببرد... یعنی دخمل مامانی ، بهشت را زیر پاهای من کشید...😘 الان که برخی بانوان که بچه ندارند را میبینم گاهی حتی توصیه هایشان به مادران به کار نمی‌آید است ، اصلا تا مادر نشوی درکی از مادری پیدا نمی‌کنی... مگر اینکه شبانه روز مشغول مطالعه و کاوش در شخصیت مادر باشی 😁 نازنین مادر ! برای داشتن تو، عجیب از خودم گذشتم ! تو گرانبهاترین نعمت خدا و شیرین ترین خاطره‌ای 😍😁 📝برگرفته از واقعیات زندگی یک مادر 📬 عاشقانه‌‌های مادری خودتان را اینجا برای ما ارسال بفرمایید. 📲@jelveyedidar 🔷🔸💠🔸🔷 کانال رسمی «آستانِ مهر» حرم مطهر @astanehmehr
💌 ❤️ سفر یکی از لذت های عالم ، سفر رفتن با دخمل کوچولوی مامان و دیدن ذوق و خنده و شادی اوست...😘 عزیزکم، جمع کردن وسیله و ساک بستن برای تو، یعنی مامانی تنها نیست... فرزند یار و همراه مادر است ... مخصوصا دخمل کوچولوی ناز مامان که طاقت دیدن اشک مادر را هم ندارد.😍 من ماندم چطور می‌شود یک زن که اینهمه عاطفه و عشق مادری خداوند در وجودش گذاشته ، سگ را به فرزندی می‌پذیرد! سگ که عاطفه‌ی‌ مادری سرش نمی‌شود، تازه ممکن است طبق فطرت حمله هم بکند.😂😐 سگ که انیس سفر نیست...😁 یادم آمد یک چیزی الحمدلله 😂 یک شب که در بارداری نگران از دست رفتن تو بودم ، به دکتر مراجعه کردم ، درب مطب دکتر زن و شوهری با عشق دوتا سگ را با قلاده در ماشین خودشان سوار کردند.😁😐 اما بدانند و آگاه باشند ، هیچ وقت این سگ ها آن‌ها را مامانی و بابایی خطاب نمی‌کنند.😁 فقط باید زحمت و رنج بکشی و هیچ وقت منتظر ثمر نباشی.😁 📝برگرفته از واقعیات زندگی یک مادر 📬 عاشقانه‌‌های مادری خودتان را اینجا برای ما ارسال بفرمایید. 📲@jelveyedidar 🔷🔸💠🔸🔷 کانال رسمی «آستانِ مهر» حرم مطهر @astanehmehr
💌 ❤️لذت مادری همیشه جاریست اولین تاتی تاتی کردن تو چقدر چسبید ! حیف نیست یک زن که می‌تواند مادری را حس کند ، خودش را محروم کند از این گنج بزرگ و بی نظیر ؟؟؟ چقدر زیباست وقتی تصور می‌کنم که دخمل نازم ، که یک روزی اندازه‌ی یک لوبیا بود و در شکم مادر بود...😁 الان دارد قدم برمی‌دارد و ذوق خودش را می‌کند... بعد از هر قدم کلی ذوق کردی و من عاشقانه لحظات کودکی‌ات را ثبت می‌کردم و صبورانه تو را همراهی می‌کردم ...😍 کلمه‌ی «آخ» را یاد گرفته بودی و هر بار که زمین می‌خوردی، با دل‌بری هر چه تمام‌تر ، لبان همچون عسلت را جمع می‌کردی و می‌گفتی: «آخخخخخ»😁 ، البته من هم به نشان هم‌دردی می‌گفتم اوخ شدی ؟؟؟ عزیزم... 😁😘 مادری درس خدا شناسی است اصلا ! چطور از اوج ناتوانی ، موجودی را که فقط خوابیده و حتی نمی‌تواند بنشیند ، خدا به جایی می‌رساند که راه می‌رود و می‌خندد و انیس مادر می‌شود.💐😍😁 📝برگرفته از واقعیات زندگی یک مادر 📬 عاشقانه‌‌های مادری خودتان را اینجا برای ما ارسال بفرمایید. 📲@jelveyedidar 🔷🔸💠🔸🔷 کانال رسمی «آستانِ مهر» حرم مطهر @astanehmehr
💌 💔 دلشکسته مادرانه‌ای عاشقانه و با قلبی سوزان برای دخترک نازم می‌نویسم... مادرانه‌ای با شرمندگی از مادرانی که گل‌هایشان را پرپر در آغوش می‌کشند. این روز ها حتی گاهی خجالت می‌کشم بر گونه‌‌های همچون برگ گل تو بوسه بزنم... چرا ؟ چون گل‌های فلسطینی دارند همه پر پر می‌شوند و مادران در حسرت آغوش گرم طفلان خود. فقط باید مادر باشی که قلب داغدار یک مادر فرزند مرده را درک کنی و بسوزی و حتی نتوانی تصور این شرایط را برای خودت داشته باشی... اما اجر زیادی دارد که خدا می‌داند... این صبوری ها... این الله اکبرها... این اشک ها و ضجه ها... این حسبنا الله و نعم الوکیل ها... صبوری به خاطر خدا هم ، همیشه خوب است ، حتی اگر بسوزی... 📝برگرفته از واقعیات زندگی یک مادر 📬 عاشقانه‌‌های مادری خودتان را اینجا برای ما ارسال بفرمایید. 📲@jelveyedidar 🔷🔸💠🔸🔷 کانال رسمی «آستانِ مهر» حرم مطهر @astanehmehr
💌 ❤️بابا انیسکم 😁😘 یادم آمد تازه که زبان باز کرده بودی ، کلمه‌ی «مامان» را گفتی. اما کم کم فقط ورد زبانت «بابا» شده بود و تا چند وقت ، به من هم بابا می‌گفتی و هر چه می‌گفتم من مامانم متوجه نمی‌شدی😘😂 هم خنده دار بود و هم داشتم نگران می‌شدم نکند اصلا مرا صدا نزنی 😂 وقتی پرسیدم از اهل فن و اینها😁، گفتند نه ... خیلی از بچه ها اینطور هستند و منظور از بابا همان مامان است.!😐😁 خلاصه چندین وقت من بابا بودم.😂 تا اینکه یک روز دیدیم داری پشت سر هم می‌گویی : مامان ... مامان... معلوم شد بالاخره به من عنایت شده.🤲😂 البته دخترها به هر حال بابایی که هستند!😘 با اینکه شبانه روز با من بودی اما باز به من ‌می‌گفتی بابا😁 اما مشخص هم بود که منتظری بابا از در بیاید داخل ، چون هر وقت وارد می‌شد از ذوق دور خودت می‌چرخیدی و ذوق می‌کردی...😊 📝برگرفته از واقعیات زندگی یک مادر 📬 عاشقانه‌‌های مادری خودتان را اینجا برای ما ارسال بفرمایید. 📲@jelveyedidar 🔷🔸💠🔸🔷 کانال رسمی «آستانِ مهر» حرم مطهر @astanehmehr
❤️ انیس مادر دختر داشتن زیباترین داشتن‌های دنیاست... عزیز مادر وقتی یک ساله بودی ، برای اولین بار برای تو کتاب خریدم. خیلی به کبوتر علاقه داشتی ، کتابی برایت خریدم که پر بود از عکس های کبوترهای رنگی، می‌نشستی و مدت ها تماشا می‌کردی و خسته نمی‌شدی ... من هم محو تماشای تو می‌شدم، بعد از آن هم کتاب های دیگری برای تو خریدم و از همانجا تو به کتاب علاقه پیدا کردی و کتاب جزء زندگی تو شد نفس مادر .😁 کتاب ها را با تمرکز تماشا می‌کردی و این صحنه یکی از دیدنی ترین صحنه های زندگی من شده بود.😘😁 مدت ها بیشترین خرید ما کتاب بود و هر جا می‌رفتیم کتاب می‌خریدیم و تو با اشتیاق عکس های کتاب را دنبال می‌کردی. البته فرصت خواندن به ما نمی‌دادی و تند تند ورق میزدی.😁 📝برگرفته از واقعیات زندگی یک مادر 📬 عاشقانه‌‌های مادری خودتان را اینجا برای ما ارسال بفرمایید. 📲@jelveyedidar 🔷🔸💠🔸🔷 کانال رسمی «آستانِ مهر» حرم مطهر @astanehmehr