eitaa logo
Atabe
229 دنبال‌کننده
613 عکس
212 ویدیو
109 فایل
انجمن دانشگاهی توسعه ی علمی و فرهنگی عتبات عالیات جهت ارسال سوالات , انتقادات و پیشنهادات به آیدی زیر مراجعه فرمایید. https://eitaa.com/heidar_110
مشاهده در ایتا
دانلود
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
۴) سهم شما از سفر مجازی چیست؟ همه رده های خادمین! بسم الله! 🎤 روز دوم
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
۵) خطبه هشتم ذی الحجه چه بود؟ سندی برای طرح کلی اندیشه اسلامی در کربلا 🎤 روز سوم
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
! 🍇 از ضریح‌ات خوشه‌ی انگور بیرون آمده‌ میوه‌ی بیرون زده از باغ، حق عابر است...
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
از همان سفر اولی که مشرف شده بودم، عادت نداشتم با کسی به حرم بروم. هرچه سفر اِن‌اُمی‌ها اظهارلطف می‌کردند و زائرنوازی می‌فرمودن که بیا و باهم برویم حرم,این حقیر امتناع می‌کردم. و همیشه ترجیحم این بود که تنها، خدمت امام برسم. اما این‌بار گویا با بقیه‌ی دفعه‌ها فرق می‌کرد. دو سه تا از رفقا اصرار فراوان ,که بیا و باهم برویم حرم امیرالمومنین. من هم که دل نداشتم دلِ زائرآقا را بشکنم گفتم: ""، برویم . نجف باران شدیدی می‌بارید. با طهارت کامل! و خیس خیس,وارد حرم شدیم. ایام قبل از اربعین بود,جمعیت به قدری زیاد بود که کفشداری,وقتی آرم‌های متحدالشکل عتبه را بر چادرهایمان دید,هرچه ابرام کردیم که بزرگوار، کفش‌هایمان را جدا جدا تحویل بگیر، نگرفت که نگرفت. اینجا مقام "فاخلع نعلیک" بود. وارد خانه‌ی پدری شدیم. ...السلام علیک یا ساقی، من علیک السلام می‌خواهم. با دوستان تصمیم گرفتیم به صحن حضرت زهرا سلام‌الله برویم و زیارت‌نامه‌ای هدیه‌ای کنیم. آنجا عموما افراد,در حال "" هستند و آن صحن مبارک را مکانی برای استراحت می‌دانند. من به دوستان گفتم: درست است که "" اما اگر اجازه بدهید من بروم در گوشه‌ای از صحن، و خلوتی بگزینم. آن رو به رو را نشان دادم و گفتم آنجا می‌نشینم، فلان ساعت فلان مکان هم را ببینیم. جای شما خالی، خلوتی بر بدن زدیم و سر ساعت مقرر آمدم پیش دوستان... هرچه می‌گردم، در این جمعیت هرچه جست و جو می‌کنم! دوستان را پیدا نمی‌کنم. حالا مسئله اینجا بود که كُد کفشداری سه‌تایمان، دست یکی از آن دوستان بود!  به خودم گفتم خب مشکلی نیست که کفش ندارم، پابرهنه برمی‌گردم. عارفانه‌تر هم هست... . نگاهی به بیرون انداختم دیدم دُر نجف است که از آسمان می‌بارد و هنوز باران قطع نشده. قید عرفان را زدم و از رفتن منصرف شدم. در گوشه‌ای نشستم و برای مولا دَم گرفتم: در حرم گم شدم که می‌دیدم، بین دریای بی‌کران دریا/ریخت مضمون تازه در شعرم، صحن نو صحن حضرت زهرا. در همین حال و هوا بودم که دیدم کسی صدایم می‌کند، توسل به آقا جواب داده بود و دیدم سر و کله‌ی دوستان پیدا شده و گویا در جست‌وجوی این حقیر بودند! در بین ازدحام،عرض ادبی کردیم و به محل اسکان بازگشتیم. القصه؛ از من به شما وصیت؛ وقتی دسته‌جمعی به حرم مشرف می‌شوید، کفش‌هایتان را باهم ندهید کفش‌داری، خصوصا وقتی رحمت الهی از آسمان می‌بارد. روز اول
از خادم فرهنگی به شما نصیحت: گاهی پای دیگ چیزهایی می‌دهند که پایِ منبر نمی‌دهند! روز اول سفر