💚 #سلام_آقای_من💚
🍃🌸کار جهان و خلق جهان جمله در، هم است
🌸🍃آشوب در تمامی ذرات عالم است
🌹تعجیل درفرج سهم شما #ترک_یک_گناه🌹
#امام_زمان
🔴 عضوشوید ⇩⇩⇩
کانال #عطش_انتظار
𝒿ℴ𝒾𝓃↷
❥• @Atashe_entezarr313
#حدیث_روز
🔹رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)
🌺احب الاعمال الی الله حفظ اللسان
🔶بهترین کارها در پیش خدا نگهداری زبان است.
📚کنزالعمال، ج. ۳، ص. ۵۵۱، ح. ۷۸۵۱،
#فاطمیه
🔴 عضوشوید ⇩⇩⇩
کانال #عطش_انتظار
𝒿ℴ𝒾𝓃↷
❥• @Atashe_entezarr313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞اینجا اگر دروغ بگویی، ثواب دارد...
🌿مرحوم آیت الله مجتهدی
#دروغ #فاطمیه
🔴 عضوشوید ⇩⇩⇩
کانال #عطش_انتظار
𝒿ℴ𝒾𝓃↷
❥• @Atashe_entezarr313
*سلام علیکم*
*شاهکار نابغه کلام و ادبیات*
امیرالمومنین علی ع:
✅ *ذَلَّ، ضَلَّ، زَلَّ، ظَلَّ*
*مَن تَوکَّلْ علَی المالِ ⇦ 《ذَلَّ》* :
*کسی که به مال توکل کرد ، 《ذلیل》 شد.*
*مَن تَوکَّلْ علَی الْعِلمِ ⇦ 《ضَلَّ》* :
*کسی که به علم توکل کرد ، 《گمراه》 شد.*
*مَن تَوکَّلْ علَی العَقْلِ ⇦ 《زَلَّ》* :
*کسی که به عقل توکل کرد،《لغزید》.*
*مَن تَوَکَّلْ علَی اللهِ ⇦ 《ظَلَّ》* :
*کسی که به خدا توکل کرد*
*《سایه بانی》یافت.*
*🌹ان شاالله عاقبت بخیر شویم🌹*
#فاطمیه
🔴 عضوشوید ⇩⇩⇩
کانال #عطش_انتظار
𝒿ℴ𝒾𝓃↷
❥• @Atashe_entezarr313
#دلنوشته_مهدوی
❤️ سلام حضرت نجات ، ❤️
می بینید روزگار پردرد و تلخمان را ؟
می بینید دلهای داغدار و ِسینه های بخون نشسته مان را ؟
می بینید اشک های جاری و بغض های فرو خورده ی بی پایانمان را ؟
می بینید هزار زخم بی مرهم بر پیکر نحیف آرزوهایمان را ؟
می بینید دردهای ناتمام و اضطراب کشنده مان را ؟
اینجا ... در انتهای کور و تاریک و جهنمی آخرالزمان ، ما هر روز برزخ را مرور می کنیم ...
می ترسیم بهشت ندیده از دنیا برویم ...
بیایید و رهایمان کنید از هجوم رنج ها ...
【#سلام_امام_زمانم】
【#تعجیلدرظهور3صلوات】
#امام_زمان
🔴 عضوشوید ⇩⇩⇩
کانال #عطش_انتظار
𝒿ℴ𝒾𝓃↷
❥• @Atashe_entezarr313
﷽
دنبال کسی می گردم که به حرف هایم گوش کند
ناراحت نشود، نترسم
ترحم نکند، خجالت نکشم
دردهایم را بگویم و آرامم کند
رفیق خوب زیاد است اما تو چیز دیگری هستی
یا رفیق من لا رفیق له♥️🔴 عضوشوید ⇩⇩⇩ کانال #عطش_انتظار 𝒿ℴ𝒾𝓃↷ ❥• @Atashe_entezarr313
🖤﷽🖤
#فریاد_مهتاب
داستان و واقعیت حضرت زهرا س بعد از شهادت پیامبر ص 🥀
ـــــ ـ ـــــ ـ ـــــ ☆🖤☆ ـــــ ـ ـــــ ـ ـــــ
#قسمت_بیست_سوم
⚫️بار ديگر ترس در وجود همه مى نشيند، شمشيرها در دست هواداران خليفه مى چرخد! همه مردم آرام مى شوند، هر كس بخواهد اعتراض كند با شمشيرهاى برهنه روبه رو خواهد بود.
صداى گريه به گوش مى رسد. اين صداى گريه از كجاست؟
نگاه كن، حسن و حسين (ع) كه سخن عُمَر را شنيده اند گريه مى كنند. على (ع)نگاهى به فرزندان خود مى كند و به آنها مى گويد: "گريه نكنيد عزيزانم!".
فرشتگان از ديدن اشك چشمان حسن و حسين (ع) به گريه افتاده اند.
🔰عُمَر رو به على (ع) مى كند و مى گويد: "تو هيچ چاره اى ندارى، تو حتماً بايد با خليفه بيعت كنى".
على (ع) رو به او مى كند و مى گويد: "شيرِ خلافت را خوب بدوش كه نيمى از آن براى خودت است، به خدا قسم، حرصِ امروز تو، براى رياست فرداى خودت است".
آنگاه رو به جمعيّت مى كند و مى گويد: "اگر ياورانى وفادار داشتم هرگز كار من به اينجا نمى كشيد".
⚜در اين هنگام يكى از ميان جمعيّت بلند مى شود و نزد على (ع) مى آيد و چنين مى گويد: "اى على! ما هرگز علم و مقام تو را انكار نمى كنيم، ما مى دانيم كه تو از همه ما به پيامبر نزديك تر بودى، امّا تو هنوز جوان هستى! نگاه كن، ابوبكر پيرمرد و ريش سفيد ماست!! امروز فقط او شايستگى خلافت را دارد، تو امروز با او بيعت كن وقتى كه پير شدى نوبت تو هم مى رسد، آن روز، هيچ كس با خلافت تو مخالفت نخواهد كرد".
آرى، بهانه آنان اين است كه على (ع) جوان است و سنّ زيادى ندارد، ريش هاى صورتش سفيد نشده است.
اين سخن، خيلى چيزها را براى تاريخ روشن مى كند، بعد از وفات پيامبر سنّت هاى جاهليّت زنده شده اند، عرب هاى آن زمان، هميشه رياست پيران را قبول مى كردند و براى آنها قابل تحمّل نبود كسى بر آنها حكومت كند كه سنّ او از آنها كمتر است.
⚜امروز مولاى تو حدود سى سال دارد، درست است كه او همه خوبى ها و كمال ها را دارد، امّا براى اين مردم هيچ چيز مانند يك مشت ريش سفيد نمى شود، براى آنها ارزش ريش سفيد از همه خوبى ها بيشتر است.
البتّه بعضى از اين مردم، فكر مى كنند كه خليفه بايد خيلى جدّى باشد و هميشه قيافه اخمو داشته باشد تا همه از او بترسند، امّا على (ع) هميشه لبخند به لب دارد و براى همين به درد خلافت نمى خورد.
🔻آن خانم كيست كه وارد مسجد مى شود؟ او اينجا چه مى خواهد؟ آيا او را مى شناسى؟ او امّ سَلَمه، همسر پيامبر است،او همراه با يكى از زنان شجاع مدينه به اينجا آمده است.
او به اينجا آمده است تا حق را يارى كند. او رو به عُمَر مى كند و مى گويد: "چقدر زود حسد خود را نسبت به آل محمّد نشان داديد؟".
همه اهل مسجد به سخنان اُمّ سَلَمه گوش مى كنند، عُمَر مى ترسد كه اگر او به سخن خود ادامه بدهد همه چيز خراب شود، براى همين فرياد مى زند: "ما را با سخنان زنان چه كار!؟".
🔹نگاه كن!
عُمَر دستور مى دهد تا اُمّ سَلَمه را از مسجد بيرون كنند.
مگر اُمّ سَلَمه همسر پيامبر نيست، مگر احترام او بر همه واجب نيست، مگر او امّ المؤمنين (مادر مؤمنان) نيست، پس چرا بايد با او اين گونه برخورد كرد؟
چرا بايد ناموس پيامبر را اين گونه از مسجد بيرون كرد؟
🍃ابوبكر بار ديگر فرياد مى زند: "اى على! برخيز و بيعت كن، زيرا اگراين كار را نكنى ما گردن تو رامى زنيم".
هنوزريسمان برگردن على (ع) است،او نگاهى به قبر پيامبر مى كند و آيه 150 از سوره اعراف رامى خواند:
(إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِى وَكَادُواْ يَقْتُلُونَنِى ). مردم مرا تنها گذاشتند ومى خواستند مرا به قتل برسانند.
آرى،تاريخ تكرار مى شود، موسى (ع)، برادرش هارون رابه جاى خود در بنى اسرائيل قرار داد و خود به كوه طور رفت.
بعد از رفتن او، بنى اسرائيل، گوساله پرست شدند و هارون هر چه آنها را نصيحت كرد سخنش را نپذيرفتند.
آنها هارون را تنها گذاشتند و او را در مقابل دشمنش يارى نكردند.
وقتى موسى از كوه طور بازگشت و ديد همه مردم دچار فتنه شده و كافر شده اند از هارون توضيح خواست.
🔹هارون به موسى گفت: "مردم مرا تنها گذاشتند و مى خواستند مرا به قتل برسانند".
امروز هم على (ع) همان سخن هارون را به زبان مى آورد، آرى امروز، امّت اسلامى، على (ع) را تنها گذاشتند.
على (ع) نگاهى به آسمان مى كند و چنين مى گويد: "بار خدايا! تو شاهد هستى كه پيامبرت به من دستور داد اگر بيست يار وفادار يافتم با اينان جنگ كنم".
افسوس كه على (ع)، جز سلمان، مقداد، عمّار و ابوذر، يار وفادار ديگرى نيافت، او بايد صبر پيشه كند.
#فاطمیه #ایام_فاطمیه
● ادامه دارد...
𝒿ℴ𝒾𝓃↷
❥• @Atashe_entezarr313
🖤﷽🖤
#فریاد_مهتاب
داستان و واقعیت حضرت زهرا س بعد از شهادت پیامبر ص 🥀
ـــــ ـ ـــــ ـ ـــــ ☆🖤☆ ـــــ ـ ـــــ ـ ـــــ
#قسمت_بیست_چهارم
💢به راستى چه خواهد شد؟ آيا على (ع) بيعت خواهد كرد؟ شمشير را بالاى سر على (ع) نگاه داشته اند، همه منتظر دستور خليفه اند.نفس ها در سينه حبس شده است، همه نگاه مى كنند. تاريخ، مظلوميّت على (ع)را به تماشا نشسته است. آيا او با ابوبكر بيعت خواهد كرد؟ ناگهان فريادى بلند مى شود: "پسرعمويم، على را رها كنيد! به خدا قسم، اگر او را رها نكنيد، نفرين خواهم كرد".
عُمَر و هواداران او تعجّب مى كنند، آنان كه فاطمه (س) را نقش بر زمين كرده و محسن او را كشته بودند. به راستى فاطمه (س) چگونه توانست خود را به اينجا برساند و اين گونه على (ع) را يارى كند؟
اكنون فاطمه (س) كنار قبر پيامبر است، او آمده است تا از امامِ خود دفاع كند، صداى فاطمه (س) به گوش مى رسد: "به خدا قسم، اگر على را رها نكنيد، كنار قبر پيامبر مى روم و شما را نفرين مى كنم...".
💢ناگهان لرزه بر ستون هاى مسجد مى افتد، گويا زلزله اى در راه است، همه نگران مى شوند، نكند فاطمه (س) نفرين كند!!
خليفه و هواداران او مى فهمند كه اينجا ديگر فاطمه (س) صبر نخواهد كرد، فاطمه (س) آماده است تا نفرين كند، ترس تمام وجود آنان را فرا مى گيرد، چشم هاى آنان به ستون هاى مسجد خيره مانده است كه چگونه به لرزه در آمده اند! عذاب خدا نزديك است!!
سلمان (به دستور على (ع)) به سوى فاطمه (س) مى دود تا با او سخن بگويد، او مى بيند كه فاطمه (س)دست هاى خود را به سوى آسمان گرفته است و مى خواهد نفرين كند، سلمان با فاطمه (س) سخن مى گويد: "بانوى من! پدر تو براى مردم، مايه رحمت و مهربانى بود، مبادا با نفرين شما، عذاب خدا براى اين مردم نادان نازل آيد!".
💠وقتى فاطمه (س) مى فهمد كه على (ع) دستور داده او صبر كند، اين دستور را اطاعت مى كند و دست هاى خود را پايين مى آورد. لرزش ستون هاى مسجد تمام مى شود، همه جا آرام مى شود. خليفه دستور داده است كه على را رها كنند.
اكنون شمشير از سر على (ع) برمى دارند و ريسمان را هم از گردنش باز مى كنند. على (ع) مى تواند به خانه خود برود.
آرى، تا زمانى كه فاطمه (س) هست، نمى توان از على (ع) بيعت گرفت!
على (ع) به سوى فاطمه (س) مى آيد، فاطمه (س) نگاهى به على (ع) مى كند، او خدا را شكر مى كند و لبخندى به روى على (ع) مى زند، همه هستىِ فاطمه (س)، على (ع)است، تا فاطمه (س) هست چه كسى مى تواند هستىِ فاطمه (س) را از او بگيرد.
⚜بانوى من! وقت آن است كه فرزندان خود را در آغوش بگيرى، نگاه كن، آن ها چه حالى دارند! آن ها را در آغوش بگير و با آنان سخن بگو: مادر به فداى شما! چرا اين قدر رنگ شما پريده است؟ چرا گريه كرده ايد؟
لحظاتى مى گذرد، ديگر مى خواهى با قبر پدر تنها باشى، از على (ع) مى خواهى كه فرزندانت را به خانه ببرد.
تو مى خواهى با پدر سخن بگويى، تو نمى خواهى على (ع) اشك چشم تو را ببيند.😔
دلت سخت گرفته است، جاى تازيانه ها درد مى كند، پهلويت شكسته است، تو مى خواهى راز دل خويش را با پدر بگويى، صبر مى كنى تا على(ع) ، فرزندانت را به خانه ببرد. 😔😔
تو با پدر تنها شده اى، آهى مى كشى و مى گويى:
يا رسول الله! برخيز و حال دختر خود را تماشا كن! 😔😔
بابا! تا تو زنده بودى، فاطمه تو عزيز بود، پيش همه احترام داشت، يادت هست چقدر مرا دوست داشتى، هميشه و هر وقت كه من نزد تو مى آمدم، تمام قد جلوى پاى من مى ايستادى،
مرا مى بوسيدى و مى گفتى: فاطمه پاره تن من است😔😔
#فاطمیه #ایام_فاطمیه
● ادامه دارد...
𝒿ℴ𝒾𝓃↷
❥• @Atashe_entezarr313