وای بچهها.
من فردا قراره بعد از ۵، ۶ سال، یکی که تو ابتدایی باهم صمیمی بودیم رو ببینم.
نمیدونم باید چه ریکشنی نشون بدم واقعا.👍
امیدوارم برای شکستن سکوت وحشتناک بینمون یهو برنگردم فکتهای رندومی که در مورد قاتلا بلدم رو بریزم وسط.✨
هدایت شده از نامهها.
📪 پیام جدید
گفته بودم که با یک دست هم میشود زندگی کرد ولی اشاره نکرده بودم ارشد فعلأ فقط دست راستش را معرفی کرده. من برایم مهم نیست که چه کسی ارشد و چه کسی نیمه ارشد و دست چپ و راست و این چیزها شده ، چیزی که برایم مهمه اینکه لیاقت دارد یا نه. با اینکه عضو جامعه ی قاتلان هم نیستم ، تا حالا آدم نکشتم فقط قصد فرار داشتم که پایم به اینجا باز شد.
راستش لیاقت داشتن یا نداشتنش هم خیلی برایم مهم نیست ، ولی دیدم که گفت لیاقتش را دارم و این حرفها ، میخواهم ببینم چند مرده حلاج است.
همین هم شد که حالا با خنجری که آن عجیب الخلقهی پناهگاه زیرزمینی در پهلویم به یادگار گذاشته بود دارم از پلههای زهوار در رشتهی اتاق زیرشیروونی بالا میروم ، شنیدهام آوا بیشتر شبها اینجاست.
#ادامهدارد
#
#دایگو
هدایت شده از نامهها.
📪 پیام جدید
خیلی سعی کردم محتاط باشم ولی این پله ها اجازه نداد ، صدای چوب کهنهاش هر چند خفیف ولی هست. تجربهای در قتل ندارم. بلاخره به در میرسم اما قبل از آنکه بخواهم حرکتی بزنم در باز میشود ، تنها چیزی که انتظارش را نداشتم ؛ حضور ارشد ، آن هم اینجا ، پشت در. یک ضربه از پشت به گردنم و بعدش حس فلجی و سیاهی مطلق...
نمیدانم چقدر گذشته ولی دوباره من ماندم و پناهگاه زیرزمینی و این یارو. دفعهی قبل آن قدر استرس داشتم که نتوانستم دقیق نگاهش کنم ولی حالا واضح میبینمش ، یک دختر است ، با موهای آشفته ، پیرهن چرک مرده و دست و پای زنجیر شده به کف اتاق که خیلی اجازهی حرکت را بهش نمیدهد.
جنازهای هم آن سوی اتاق است ، از تبرش میتوانم حدس بزنم همان قاتلیست که در جنگل دنبالم افتاده بود.
#ادامهدارد
#دایگو
هدایت شده از نامهها.
📪 پیام جدید
_چرا این کار رو کردی؟
صدای گرفتهاش توجهم را جلب میکند
_من فقط میخواستم ببینم واقعا لیاقت داره یا بیخودی حرف میزنه.
_فکر کنم یکی دو سال پیش بود ، منم همین کار رو کردم ، اون موقع ارشد فرق داشت ، من دست چپش و ارشد فعلی ، دست راستش بود. اونم مثل آوا ، وقتی تازه انتخاب شده بود از این حرفا میزد. من از وفاداران به جامعهی قاتلان هستم ، میخواستم مطمئن بشم شخص مناسبی انتخاب شده ؛ پس شب رفتم سراغش ، محتاط تر از این حرفا بود . منو نکشت ، همین جا زندانیم کرد. البته قصدش رو داشت ولی ارشد قبلی بهش گفت این کار رو نکنه ، حداقل منو زندانی کنه و اونم کرد . شایستگیش رو وقتی ثابت کرد که ارشد قبلی رو کشت ، آدم دل رحمی بود ، چیزی که برای یه قاتل خوب نیست.
_چرا بعدش تو رو نکشت؟
#ادامهدارد
#دایگو
هدایت شده از نامهها.
📪 پیام جدید
_دید اینطوری بیشتر زجر میکشم ، هر دفعه هم میاد اینجا و از پیشرفتاش برام میگه.
نگاهی به خنجر کنار دستش و نگاهی به طناب دور بدنم کردم
_میتونی دستات رو تکون بدی؟
- آره ، راستی خنجری که تو پهلوت جا گذاشته بودم بهم برگشت ، ارشد بهم دادش
_ میشه این طناب رو پاره کنی؟
_نه ، ارشد هم میدونست این کار رو نمیکنم که بهم برش گردوند. خیلی وقت بود یه هم صحبت میخواستم ، یکی که درکم کنه.
شاید پناه آوردن به این کلبه چندان درست نبود ، هم من ، هم قاتلان ممکن است قربانی شویم. زنده ماندن در اینجا به اندازهی تحمل اتوی داغ روی کمر سخت است. هر کار میکنم تهش چشمم به جمال اتاق زیرشیروونی روشن نمیشود و کارم به اینجا ختم میشود.
#دیگرادامهندارد
#دایگو
با اختلاف، این یکی خیلی خوب بودددد.
مخصوصا چون پیشزمینه هم داشتتتت.
وای.✨
کتابخونهیزیرشیروونی.
📪 پیام جدید خیلی سعی کردم محتاط باشم ولی این پله ها اجازه نداد ، صدای چوب کهنهاش هر چند خفیف ولی ه
این که از روی قدمهاش فهمیدم نیت بدی داره رو از شرلوک هلمز یاد گرفتم.✨
هاها.
کتابخونهیزیرشیروونی.
📪 پیام جدید _چرا این کار رو کردی؟ صدای گرفتهاش توجهم را جلب میکند _من فقط میخواستم ببینم واقعا
در واقع که من اولین و آخرین ارشد اینجام، ولی خب، از این سناریو که ارشد قبلی رو خودم کشته باشم هم خوشم میاد.🎀
داشته بهمون خیانت میکرده لابد. شاید با پلیس همکاری میکرده، میخواسته ما رو لو بده تا در عوضش پلیس جنایتهای خودشو لاپوشونی کنه.
وای وایسا.
الان که اون قاتل تبر به دست خودش به قتل رسیده، و شما هم زندهای، پس یعنی اون رضایت از قبرهای vip فیک بود؟😐
هدایت شده از نامهها.
📪 پیام جدید
https://eitaa.com/atticlibrary/1204
منم فکر کردم مرگش کار شما باشه
یه چند دقیقهای توش لم دادم ولی خب تا اتاق زیرشیروونی رو نبینم آروم نمیگیرم.
#دایگو
نه این یکی من نبودم. به هرحال قاتل زیاد داریم اینجا دیگه. هرکی زحمتش رو کشیده دستش درد نکنه.✨☺️
فعلا سعی کن سیسیلیا [دختر زیرمیزیه] دیوونهت نکنه. اگه از اون لِوِل رد شدی، شاید بتونی این بالا رو هم یه روز ببینی.