eitaa logo
کتابخونه‌ی‌زیرشیروونی.
271 دنبال‌کننده
241 عکس
7 ویدیو
4 فایل
- دلم می‌خواد بنویسم؛ ولی انگار کلمه‌ها از دستم فرار می‌کنن. امیدوارم لای کتابای خاک‌خورده‌ی اینجا پیداشون کنم. تو هم بگو: https://daigo.ir/secret/31644679988
مشاهده در ایتا
دانلود
بیاید و یکی از کابوس‌هاتون رو تعریف کنید برام. بلکه ایده بگیرم تقدیمیا رو بنویسم.
کتابخونه‌ی‌زیرشیروونی.
زندگی تو هم مثل تمام کرکترهای بدبخت سریال‌های ترسناک، در اول کاملا روتین و معمولیه. داری آماده می‌شی
سوار هواپیمایی. مدت زمان پرواز بیش از حد طول کشیده. بالاخره کادر پرواز اعلام می‌کنن که مشکلی از طرف فرودگاه مقصد ایجاد شده و نمی‌تونن با برج مراقبت ارتباط برقرار کنن. با این وجود، از اون‌جایی که مدت زیادیه توی هوا سرگردونن و این خودش هم خطرناکه، خلبان تصمیم داره بدون کمک برج مراقبت فرود بیاد. نگرانی و ترس مثل یه سطل آب پاشیده می‌شه تو صورتت. همه بی‌قرار و وحشت زده‌ن. به هرحال، خلبان موفق می‌شه هواپیما رو به سلامت فرود بیاره. کم کم همه آرامششون رو به دست میارن و آماده می‌شن تا پیاده بشن. تو هم همین‌طور. نفس راحتی می‌کشی و از پنجره به بیرون نگاه می‌کنی. فرودگاه زیادی خالی به نظر میاد. متوجه می‌شی روی زمین اطراف، یه سری خطوط قرمز ضخیم و منحنی وجود داره. نمی‌دونی کاربردشون چیه؛ حدس می‌زنی نشونه‌ای باشه که به خلبان واسه فرود کمک می‌کنه، یا همچین چیزی. صدای اعتراض مسافرها بلند می‌شه. انگار قرار نیست در هواپیما رو باز کنن. همون لحظه، خلبان از کابینش میاد بیرون و جلوی مسافرها می‌ایسته. رنگش پریده. صداش رو صاف می‌کنه، و تلاش می‌کنه بگه وقتی موقع فرود تو فاصله‌ی چند ده متری زمین قرار داشته چی دیده. روی باند فرودگاه، یعنی جایی که الان هواپیما توقف کرده، با خط بزرگ نوشته شده بوده: First stage Welcome برای: https://eitaa.com/noctivelle
من یه‌بار خواب دیدم با دوستام و یه سری آشنا رفته بودیم خرید. اونجا تو پاساژ یه سری یارو [عین اسکوئید گیم مثلا] اومدن جلومونو گرفتن، و مجبورمون کردن ما و باقی ملت همگی باهم قایم موشک بازی کنیم. قایم موشک مرگبار در واقع. بازی کلی قانون داشت و من همشو با جزئیات کامل دیدم. خیلی زیاد بود حوصله ندارم تعریف کنم.😂 خلاصه‌ش این بود که شانسی چندنفر رو برای قایم شدن انتخاب می‌کردن، و بقیه باید پیداشون می‌کردن. اگه کسی پیدا می‌شد، از جونش کم می‌شد، و اگه کسی یکی رو پیدا می‌کرد، یه امتیاز می‌گرفت، و برنده کسی بود که ۷ تا امتیاز بگیره. ولی به همین سادگی نبود. این وسط یه سری موجود ماورایی ریخته بودن تو پاساژ که میوفتادن دنبالمون تا پاره‌مون کنن.😂😂 یعنی نمی‌تونستی خیلی شیک و مجلسی تو یه بوتیک لای لباسا قایم شی. چون علاوه بر آدما، زامبیا هم دنبالت بودن.😂 آره خلاصه.
هدایت شده از نامه‌ها.
📪 پیام جدید https://eitaa.com/atticlibrary/2780 دارم فکر میکنم کدومو بگم😂 یکی دو بار که بختک افتاد روم یکی هم واقعا وحشتناک بود. فکر کن از پشت پنجره جای دست بیفته روی پرده و جلو بیاد. چهره ی اون موجود یادم نمیاد ولی عملا سکته کردم و بدی اینجور کابوس ها اینه که تو همون مکانی که خوابیدی اتفاق میفته. چشم باز میکنی منتظری دوباره تکرار شن
وای چه خفنننن.😭
یکی بالاخره رمان انگلیسیاشو سفارش داده و الان رو ابراست*
دعا کنید کلاهمو برندارن فقط.✨
هدایت شده از نامه‌ها.
📪 پیام جدید یه بار یه کابوسی دیدم اینطوری بود که نصف شب طوری که صدایی نیاد و کسی نفهمه بیدارم سعی کردم از تخت برم پایین که گوشیمو بردارم از اونجایی که تختم طوری قرار گرفته که به بیرون اتاق دید ندارم وقتی پایین اومدم مامانمو تو راهرو دیدم و خب ترسیدم (بعد فهمیدم مامانم نیست)ولی اون روش به سمت دیگه ای بود و متوجه من نشد ، پس برگشتم به تختم ، همین که دراز کشیدم فهمیدم تو ویترین اون سمت اتاق که روبه روی تختمه یه سر بریده هست ، ترسیدم از تخت پایین اومدم دیدم رو تخت هم چندتا عروسک هست عروسکا تسخیره شده بودن هم حمله کردن منم عقب عقب سمت دیوار رفتم که پرتم کردن و به دیوار خوردم بعد انگار فلج شده باشم افتادم ، دیدم آخر کارمه گفتم خب مهم نیست دیگه دیوانه شدم یهو بعدش بیدار شدم
واهای چه زیبا.😭✨
من قرار بود خواباتونو نذارم که ازشون ایده بگیرم واسه تقدیمی- ای بابا. دلم نمیاد.
هدایت شده از نامه‌ها.
📪 پیام جدید یه بار خواب دیدم شب بود تو خونه خودمون بودیم ، من و آجی کوچیکم خونه شلخته و خالی بود ، یعنی انگار کسی جز ما نبود بعد اون یه جور عجیبی شده بود ، بهم گفت فلان چیز (یادم نمیاد چی بود) که بهت دادم رو بهم پس بده گفتم الان ندارمش ، گفت یا میدی یا به جاش سرتو می‌برم من اینطوری بودم که خب ندارمش چیکار کنم گفت پس بیا سرتو ببرم من اینطوری بودم که باشه آروم باش با صحبت حلش می‌کنیم😃 تهشم شروع کردم سر از تنم جدا کنه که وسطش از خواب بیدار شدم