eitaa logo
کتابخونه‌ی‌زیرشیروونی.
271 دنبال‌کننده
241 عکس
7 ویدیو
4 فایل
- دلم می‌خواد بنویسم؛ ولی انگار کلمه‌ها از دستم فرار می‌کنن. امیدوارم لای کتابای خاک‌خورده‌ی اینجا پیداشون کنم. تو هم بگو: https://daigo.ir/secret/31644679988
مشاهده در ایتا
دانلود
کتابخونه‌ی‌زیرشیروونی.
سوار هواپیمایی. مدت زمان پرواز بیش از حد طول کشیده. بالاخره کادر پرواز اعلام می‌کنن که مشکلی از طرف
خانوادت چندروزی رفتن مسافرت و تو بخاطر امتحاناتت مجبور شدی خونه بمونی. یه روز عصر اسنپ می‌گیری تا بری کلاس زبان. وقتی برمی‌گردی، متوجه می‌شی که به به، کلیدت رو تو خونه جا گذاشتی. هوا تاریک شده و تو وسط خیابون خلوت موندی و نمی‌تونی بری داخل. به خودت بد و بیراه می‌گی بخاطر حواس پرت بودنت، و به این فکر می‌کنی که به کی زنگ بزنی. کار آسونی نیست، چون توی این شهر آشنای زیادی ندارید. همین‌طوری که به اطراف خیره شدی و فکر می‌کنی، یه ماشین شاسی بلند از رو به روت می‌گذره. خیلی عادی نگاهش می‌کنی، تا اینکه اون کمی دورتر می‌شه و تو متوجه چیزی می‌شی. لای در صندوق عقبش، یه چیزی هست. یه دسته مو. ماشین تقریبا از دیدرس‌ت خارج می‌شه، ولی تو نمی‌تونی نگاهت رو از انتهای خیابون برداری. همون لحظه‌ست که می‌بینی اون ماشین دور می‌زنه و برمی‌گرده سمتت. برای:
کتابخونه‌ی‌زیرشیروونی.
خانوادت چندروزی رفتن مسافرت و تو بخاطر امتحاناتت مجبور شدی خونه بمونی. یه روز عصر اسنپ می‌گیری تا بر
قسمت اول سریال ترسناک زندگی تو، یه روز عادی از زندگیت رو نشون می‌ده. [بله. می‌دونم که ۱۰ بار قبلی هم همینو گفتم.] تو می‌ری مدرسه، برمی‌گردی، ناهار می‌خوری، یه چرت کوتاه می‌زنی، درس می‌خونی، فیلم می‌بینی، شام می‌خوری و می‌خوابی. حوصله سر بره، نه؟ ولی تمام این مدت، فیلم داره به ما سرنخ می‌ده. تو توی مدرسه، به چهره‌ی هیچ‌کس نگاه نمی‌کنی. هروقت کسی بهت نزدیک می‌شه، چشمات رو می‌بندی یا روت رو می‌چرخونی یا زل می‌زنی به کفش‌هات. وقتی برمی‌گردی خونه، حتی به چهره‌ی خانوادت هم نگاه نمی‌کنی. وقتی از جلوی آینه‌ی توی پذیرایی رد می‌شی، تمام تلاشت رو می‌کنی که چشمت به آینه نیوفته. موقع درس خوندن، عکس چهره‌ی آدم‌هایی که توی کتابه رو با دست می‌پوشونی. وقتی گالری گوشیت رو باز می‌کنی، هیچ عکسی از خودت، دوستات یا خانوادت توش نیست. همیشه نور صفحه‌ی گوشیت زیاده. [که انعکاس چهره‌ت رو توش نبینی.] موقعی که جلوی آینه‌ی دستشویی مسواک می‌زدی، چشمات رو بسته بودی. این نشونه‌ها جوری نیستن که بیننده اول کار متوجه‌شون بشه، و اگه بفهمه هم نمی‌دونه دلیلشون چیه. فقط وقتی تو می‌خوابی و فردا می‌شه، زاویه دید بیننده، می‌شه زاویه دید تو. جوری که انگار چشمای تو دوربین ضبط کننده‌ی ماجراست. صبح مامانت صدات می‌کنه تا بیدار شی واسه مدرسه. چشم‌هات رو که باز می‌کنی، چهره‌ش مقابل صورتته. با چشم‌های از حدقه بیرون زده، و یه لبخند بزرگ وحشتناک. اون‌موقع‌ست که می‌فهمیم مشکل تو با چهره‌ها چیه. برای: https://eitaa.com/alone_wale
درگیری‌های من با تقدیمی نوشتن، پارت هزار:
اگه قربانی‌ای در دست ندارید بیاید یکم صحبت کنیم.
هدایت شده از نامه‌ها.
📪 پیام جدید https://eitaa.com/atticlibrary/2839 شاید خوب نمیدونم چه خبر؟ دوست دارین راجب چی حرف بزنیم؟
سلامتی والا. خبری نیست. قتل و کار و زندگی. ایده‌ای ندارم حقیقتا. شما یه ایده‌ای بندازید وسط.
هدایت شده از نامه‌ها.
📪 پیام جدید https://eitaa.com/atticlibrary/2845 خب.. بیاید دیالوگ های رندوم بگیم از شخصیتهای داستان هاتون یا حتی حرفی از خودتون که نمیتونید تو مکالمه های عادی بیان کنید یا یه نقل قول که دوسش دارین فرقی نمیکنه نظرتون چیه؟ حوصلشو دارین یا ایده ی دیگه ای بدم؟
وای ایده‌ی خوبیه. مثلا بیاید یه دیالوگ که برای یکی از کرکتراتون نوشتید و خودتون این‌جوری بودید که: "وای دمم گرم عجب چیزی" رو بفرستید.
هدایت شده از نامه‌ها.
📪 پیام جدید https://eitaa.com/atticlibrary/2845 دوست دارین چطوری بمیرین؟ (بعد صد و بیست سال ایشالا😂😭)
من دوتا مرگ ایده‌آل دارم: یک، اینکه خیلی شیک و مجلسی خواب به خواب شم.✨ دو، اینکه تیر بخوره تو جمجمه‌م. چون خیلی دوست دارم ببینم چه حسیه. می‌خوام ببینم اصلا وقت می‌کنی حس کنی چیزی یا نه.✨
هدایت شده از نامه‌ها.
📪 پیام جدید سلام، دنبالمن. میخوان من و تحویل بدن به پلیس. من ك کار اشتباهی نکردم، فقط چون ازشون بدم میومد، به قتل رسوندمشون 🤷🏿‍♀️. شما من و راه میدید تو خونتون؟ - سلام حضار گرامی، قاتل جدیدم. +نگارین.
البته قاتلک. اینجا دقیقا همون‌جاییه که باید باشی.