هدایت شده از نامهها.
📪 پیام جدید
https://eitaa.com/atticlibrary/3154
مشاور داشت سکته میزد قشنگ. [دور از جونش البته، اون تا ما رو نکنه تو گور نباید بمیره]#خونیان
#دایگو
هدایت شده از نامهها.
📪 پیام جدید
البته بیاید تا یک حقیقتی بهتون بگم
همیشه اون شخصیت هایی که تو ذهنمون ازشون تصویری ساختیم یا دیدیم همیشه همون نیستن
مثلا افرادی که خیلی میخندن و شوخ هستن
این در واقع یک تئوری هست که اون اشخاص غم های فراوونی دارن و حتی بیشتر از آدم های ساکت و آروم یه جورایی فشار روشون هست و گریه میکنن.
و این کاملا حقیقته و به نوعی یک پوشش که ارتباط مستقیمی به بحث قتل و قاتل داره
پس نهایتا به این میرسیم که درسته که یک قاتل اونقدری شجاع و با جرئت هست که یک نفر رو برای همیشه از صفحه ی روزگار محو کنه اما در کمال ناباوری یکسری روحیه های لطیفی هم داره. مثلا من به عنوان یکی از بیش فعالترین بچه های کلاس محسوب میشم😂😂 اسمشو میخواین پوشش نقاب یا هر چیزی بذارید ولی این دو وجه از ما اینقدر ها هم از...
#باران
#دایگو
هدایت شده از نامهها.
📪 پیام جدید
از هم دیگه دور و بی ربط نیستن و گاهی این روحیه ی لطیف و شاد بخشی از وجود ماعه. *من* پیچیده ترین کلمه ی زبان ما. انسان پیچیده ترین ساختار، عواطف و احساسات رو داره و بعید نیست که گاهی تضاد در اون دیده بشه چرا که حتی تضاد هم زیبایی خاصی به شخصیت آدم میده.
خلاصه که این تفکر اینکه: قاتل و این چیزا؟؟ نه بابا!
تقریبا غلطه و احتمال این هم هست که این واقعا بخشی از وجودمون باشه.
مثل خنده ی یک قاتل؛ خنده ای که سرشار از انتقام،نقشه های شوم، دیوانگی، نفرت، کینه و... میتونه باشه ولی در عین حال میتونه مثل خنده ی یک کودک پر از ذوق ^برای قتل^ باشه
احساس میکنم مطلبمو خوب نرسوندم '-'
#باران
#دایگو
کتابخونهیزیرشیروونی.
من یه نویسندهم: معلومه که تنها کاری که میکنم خوندن writing promptهای پینترسته و هیچوقت واقعا چیزی
من یه نویسندهم:
معلومه که یک هفتهست تو انتخاب رنگ موردعلاقهی مامان یه کرکتر فرعی گیر افتادم.
کتابخونهیزیرشیروونی.
من یه نویسندهم: معلومه که یک هفتهست تو انتخاب رنگ موردعلاقهی مامان یه کرکتر فرعی گیر افتادم.
من یه نویسندهم:
معلومه که به جای نوشتن فقط بخاطر ننوشتن عذاب وجدان میگیرم.
کتابخونهیزیرشیروونی.
من یه نویسندهم: معلومه که به جای نوشتن فقط بخاطر ننوشتن عذاب وجدان میگیرم.
من یه نویسندهم:
معلومه که نمینویسم.
روح کوچکِ من در یک بطری شیشهای گیر افتاده ؛ و مردم برای دیدنش پول میدهند.با اینکه چکشی کنارم است، من فقط آرزو میکنم کسی برای شکستن شیشه اقدام کند، نه برای تماشا.