هدایت شده از نامهها.
📪 پیام جدید
فعلا نمیتونم در چالش جدیدی که گذاشتید شرکت کنم، البته که تجربه ی خیلی کمی دارم تو نوشتن،همون انشاهای ساده ی مدرسه باعث شد از نوشتن خوشم بیاد؛ خلاصه که خوشحال میشم این نوشتهم رو که شاید بشه اسمش رو متن گذاشت بخونید و نظرتون رو بیان کنید🙃.
دوباره از همان روزهای خسته کننده و زجر آور...
و باز همان خستگی و عطش برای از بین رفتن.
مانند همیشه بعد از یک تجربه ناخوشایند،
به آغوش گرم خواب پناه میبرم.
به عطر خوشایندِ بالشت بیچارهام،
که عمریست محکوم به نظاره ی درد و اشک من است.
به پتوی غم آوری که برایم پناهگاه میسازد،
هنگام کودکی، کلبه ای برایم در جنگل بچگیهایم
با پشتی های خانه و حال در بزرگسالی تونلی تاریک
که نقش آغوش مادری را بازی میکند برایم.
[ادامهش پیام بعدی]
#دایگو
هدایت شده از نامهها.
📪 پیام جدید
اشک ریزان بهخواب میروم و تنها نگرانیم این است
هنگامی که از خواب برخیزم چشمانم باد کرده و یادآورِ
زجرهایم نباشد...
با حس کردن درد شدی در تمام بدنم از خواب برمیخیزم،
نفسم بالا نمیآید گویی اشک های نریختهام سدی شده از
جنسِ بغض و راه تنفسم را بسته است.
اشکی ناخودآگاه در حصار چشمانم حلقه میزند؛
انگار که کسی پاهایم را میکشد و آرام آرام چیزی که
تمام مدت بدنم را فرا گرفته، از آن خارج میشود.
در دلم فریاد میزنم و در دریای اشکهایم دست و پا،
و در انبوهی از خاطرات تلخ و شیرینم غرق میشوم.
آهسته آهسته دست از تقلا بر میدارم و
روحم را به دست خاطرات خاکخوردهام میسپارم و به یاد
داستانِ زندگیم لبخند زنان به خوابی ابدی میروم ....
پایان
#دایگو
کتابخونهیزیرشیروونی.
📪 پیام جدید فعلا نمیتونم در چالش جدیدی که گذاشتید شرکت کنم، البته که تجربه ی خیلی کمی دارم تو نوشت
اول اینکه آفرین بهت که تلاش میکنی.
ادامه بده.
امیدوارم موفق باشی واقعا.✨
خب حقیقتش خیلی رو مود نظر دادن نیستم الان.😂
ولی خب اگه بخوام یه کوچولو اصلاحیه بزنم:
-پتوی غم آور ؟
-بند آخر اولین پیامت بیان واضحی نداره. جملهبندیهات رو تغییر بده.
- یه سری صفات رو شاید بتونی جایگزین کنی. مثل اشک ریزان مثلا.
-حس میکنم جملهی اول پیام دومت هم یکم جمله بندی درستی نداره. فکر کنم باید اینجوری بگیم که: تنها نگرانیم این است که هنگامی که از خواب برمیخیزم، ... زجرهایم باشند.
-چون توی خط بالایی فعل برخواستن رو استفاده کردی، به نظرم دوباره تکرارش نکن.
-جملات بند آخر رو کوتاهتر کن. همهش رو با حرف ربط به هم نچسبون.
-خواب ابدی یکم کلیشهایه..
-در کل از علائم نگارشی با دقت بیشتری استفاده کن=]
ببین قشنگ و دلنشین بود متنت در کل.
مطمئنم خیلی بهتر هم میشی!
فقط خب.. یکم موضوعش تکراری بود دیگه.. و یکم هم باید ادبیاتت رو تغییر بدی:)))
پ.ن: برای بار nام، من یه تازهکارم و هیچی بارم نیست. خیلی توجه نکنید به حرفام.😂😭
هدایت شده از نامهها.
📪 پیام جدید
یه متن نوشتم ببین چجوریه؟
نمیدانستم در خوابم، یا واقعیت، اما هرچه که میدیدم غیر ممکن به نظر می آمد. هرچه که میگذشت بر این باور میشدم که نمیشود این اتفاق در واقعیت بیفتد و مطمئن شدم که خواب است.
در تاریکی، چهره ای سیاه و مبهوت دیدم که خیلی ترسناک بود، اما نه برای من! چون من ترسناک تر از این چهره را هم دیده بودم؛ در خواب هایم، در روهایم، در کابوس ها و حتی واقعیت. ولی عادت کرده بودم.
چه کنم، این هم زندگیِ من است، مگر نه؟
#دایگو
من همین الان یه فیلم ترسناک رو تموم کردم و همهچی برام وایب دارک داره فعلا.😂
خب من دوباره اصلاحیه بزنم؟
با طول پوزش*
-"بر این باور میشدم" شاید در نگاه اول یکم زیادی ادبی بهنظر برسه نسبت به باقی متن..
-حس میکنم اگه جملاتت رو کوتاهتر بیان کنی کوبندهتره و اون احساسی که باید رو بهتر میرسونه..میدونی؟
-چهرهای مبهوت..؟ خب.. چرا اون چهرههه باید بهتزده باشه..؟ مثلا شاید یه صفت دیگه جایگزینش کنی بهتر بهش بیاد..
-فکر میکنم مثلا اگه بهجای خود عبارت "خیلی ترسناک"، از صفاتی استفاده کنی که خود خواننده بفهمه اون چهره ترسناک بوده، اثرش بیشتر میشه.
-به صورت کلی فکر کنم "خواب"، رویا و کابوس رو دربرمیگیره دیگه. یعنی وقتی میگی "در خواب و رویا و کابوس" یهجورایی انگار خواب اضافی یا تکراریه..
خب در کل وایب خیلی باحالی داشت متنت.
شایدم اثرات فیلم ترسناکه😂*
حس میکنم یهجورایی میخواستی متن رو کوتاه بنویسی که اون حس ترس و تیرگی رو بهتر القا کنه؛ ولی من حس کردم شاید یه کوچولو دیگه جزئیات نیاز داشته باشه تا خواننده مفهوم کلی رو بهتر بگیره.
نمیدونم واقعا، هرجور صلاحه.😂😔
ولی به صورت کلی پتانسیل این رو داره که اولین دیالوگ کرکتر اصلی یه فیلم ترسناک باشه.
هاها*