eitaa logo
عطࢪیاس⁦
1.6هزار دنبال‌کننده
2.4هزار عکس
433 ویدیو
29 فایل
به نام حضرت مادر... ོ هرگاه خداوند بنده ای را دوست بدارد، ‌مبتلایش می کند.. ‌پس اگر صبر کرد، او را بر می گزیند واگر راضی به رضای خدا شد ‌او‌ را ویژه‌ی خود می کند. ོ اللهم‌عجل‌لولیک‌الفرج...
مشاهده در ایتا
دانلود
دلم خیلی از این مردم گرفته. باور می‌کنی دلم می خواسّ جای تو باشم و با شماها زندگی می‌کردم؟ آخه شماها که به همدیگه نارو نمی‌زنین. شما که دروغ و دغل تو کارتون نیس. - صادق چوبک.
وقتی که برای تحصیل علوم دینی به محضر استاد رسیدم، او که درس می‌گفت یک حدیث برای ما می‌خواند. من به استادم گفتم: دایی بنده هیچ توجهی به من ندارد. مرحوم دایی بنده خیلی متمکن بود، خب اول جوانی بود دیگر! استاد گفتی: چه گفتی تو بابا...؟ گفتم: هیچی، ایشان پول‌دار است اما توجهی به من ندارد. گفت: این شعبه‌ای از شعبات محبّت دنیاست که در قلب تو رسوخ کرده است؛ زود باید این را از قلبت خارج کنی. دایی کدام است...؟ باید بگویی خدا و از امام زمان علیه‌السّلام بخواهی. - حاج آقا حق شناس اخلاق، ص۷۹ -
سعی کن از امروز تا‌ عمر داری حداقل روزی یکبار بگی: السلام علیک یا اباعبدالله، السلام علیک و رحمة الله و برکاتهُ؛ ثواب بیست حج در نامه اعمالت نوشته میشه.. - حجت الاسلام عالی
ای عشق مرا بیشتر از پیش بمیران آنقدر که تا دیدن او زنده بمانم !!!
«وَ ما تَسْقُطُ مِنٍ وَرَقَةٍ اِلّا یَعْلَمُهَا» هیچ برگی از درخت نمی‌افتد مگر این‌که خدا از آن آگاه باشد. سوره‌انعام - آیهٔ۶
+ سمیره تو منو دوست داشتی! - من یه معلمو دوست داشتم... فواد، که فکر میکردم آدمه !... + اون آدم منم، اینجام... - لباساتو نگاه کن !... + تو مال من باش، من این لباسارو آتیش می‌زنم ! 📽 روز سوم
عطࢪیاس⁦
‌#مصحف صدای دکتر چمران که داشت ‌با یکی از پاسدارها صحبت می‌کرد، ‌توجه‌ام را جلب کرد. سر و صورتش خ
پیرمردان مورد احترام نجران با همراهانشان، پیش من آمدند. لباس هایشان ابریشمی و گران قیمت بود. صلیب به گردن انداخته بودند و تقریبا همه انگشتانشان پر از انگشتر طلا بود. _ علی! وقتی پیکتان پیش ما آمد، باهم خیلی حرف زدیم. چون احتمال میدادیم محمد همان پیامبر آخرالزمان است، ترجیح دادیم او را از نزدیک ببینیم. گفتند مسجد است. انگار ایشان از دیدن ما خیلی هم خوشحال نشدند. می‌گویند این گره تنها به دست علی بن ابیطالب باز می‌شود. _ خب به نظر من اگر لباس های ساده تری بپوشید و بدون زیور آلات خدمت ایشان برسید، بهتر است. لباس هایشان را عوض کردند. باهم به مسجد رفتیم. پیامبر به استقبالشان آمدند. با احترام خاصی جوابشان را دادند و برای نشستن دعوتشان کردند. پیامبر گفت و گو را شروع کردند. _من شما را به اسلام و پرستش خدای یگانه دعوت میکنم. چند آیه از قرآن را برایشان خواندند. _محمد! ما قبلا به خدا ایمان آورده ایم و به دستوراتش عمل میکنیم. _ مسلمانی نشانه‌هایی دارد. شما صلیب می‌پرستید. گوشت خوک می‌خورید. معتقدید خدا بچه دارد. چطور می‌گویید مسلمانید؟ _ ما او را خدا می‌دانیم، چون مرده‌ها را زنده کرد. مریض‌ها را شفا داد. از گِل پرنده ساخت و او را به پرواز درآورد. _ مسیح بنده و مخلوق خدایی است که او را در رحم مریم قرار داد. این قدرت را خدا به او داده بود. _ بله مسیح فرزند خداست. چون مادرش مریم، بدون اینکه ازدواج کرده باشد، او را به دنیا آورد پدر مسیح، همان خدای جهان است.» جبرئیل به پیامبر وح کرد. _ عیسی هم مانند آدم است. آدم بدون هیچ پدر و مادری از خاک آفریده شد. اگر پدر نداشتن مسیحی به معنای این است که فرزند خداست، پس آدم برای این اعتقاد شایسته‌تر است، چون اون مادر هم نداشت. مباحثه‌ها چند ساعتی طول کشید. قانع نشدند. آیه ۶۱ سوره آل عمران نازل شد. قرار شد دو طرف بچه‌ها و زن‌ها و جان‌هایمان را ببریم و با هم کنیم… «ادامه دارد» - بخشی از کتاب حیدر -
شیخ ابرام می‌گفت: اگر ملتمس دعایی به مرشد التماس دعا می‌گفت، مرشد یه نگاه به کتیبه‌های دیوار می‌نداخت و دستش رو دراز می‌کرد رو به آسمون و می‌گفت: عادَتُکُم الاِحسان و سَجیَّتُکُمُ الکَرَم شمایید یا اباعبدالله! شیخ ابرام مطمئن بود که هنوز دست‌های مرشد پایین نیومده دعاش در حق ملتمس دعا مستجاب شده بود. - سد نصرالدین
عطࢪیاس⁦
#مصحف پیرمردان مورد احترام نجران با همراهانشان، پیش من آمدند. لباس هایشان ابریشمی و گران قیمت بود.
صبح زود پیامبر حسین را بغل کردند و دست حسن را گرفتند. _ هروقت دعا کردم آمین بگویید. ایشان جلو میرفتند. من و فاطمه هم پشت سرشان. مقصد، صحرا های خارج شهر بود. از دروازه گذشتیم. مسیحی ها همه کنار کوه منتظر ایستاده بودند. نزدیک تر شدیم. نگاهشان بهت زده بود. عبدالمسیح داشت با ایهم حرف می‌زد. _ محمد چقدر مطمئن است که با خانواده اش آمده است. اگر به حق نبود، عزیزانش را سپر بلا نمیکرد. من چهره هایی را میبینم که اگر دعا کنند، بزرگ ترین کوه های جهان از جا کنده شود. درست نیست با این شخصیت های بزرگ و نورانی کنیم. می‌ترسم همه نابود شویم و حتی یک مسیحی هم روی زمین باقی نماند. پیامبر عبایشان را دراوردند. آن را روی شاخه های درخت انداختند تا آفتاب اذیتمان نکند. ابو حارثه لبخند زد. _ من به بقیه گفتم اگر محمد با افسران و سربازهایش آمد، اعتمادی به نبوتش نیست؛ اما اگر با خانواده اش آمد، قطعا پیامبر است که حاضر شده آنها را در معرض نفرین ما قرار دهد. اگر موافق باشید نکنیم. شما به دین خودتان، ما هم به دین خودمان. ما توان جنگ با عرب جماعت را نداریم، فقط اینکه سالانه در ازای حفظ جان و مالمان مالیات می‌دهیم. به پیشنهاد آنها متن قراردادمان را روی پوست قرمزرنگی مکتوب کردم. دو نسخه مهر شد. یکی را ما و یک نسخه را آنها برداشتند. در راه بازگشت پیامبر لب از لب برداشت. _ اگر میکردند، صورتشان مثل خوک و میمون می‌شد. علاوه بر این آتشی در این بیابان می‌افتاد و همه شان را می‌سوزاند. طوری که دامنه این عذاب تا نجران کشیده می‌شد. - بخشی از کتاب حیدر -
مولا علی علیه السلام: چیزی که برای تو مقدر شده باشد؛ بدون کم و کاست به تو خواهد رسید... - نهج البلاغه
خدایا! ذهن‌ و دل‌هایمان را از آدم‌های اشتباهی حفظ کن
گویا شیخ محمدتقی در عالم دیگری زندگی می‌کرد. آن چنان اهل مراقبت از خویش بود که برای جلوگیری از رودَررو شدن با افرادی که لاجَرَم دیدن آن‌ها موجب ردوبدل شدنِ سخنان «لایعنی» و غیرمفید می‌شد، عبا به سر می‌کشید و از در پشتیِ مدرسه‌ی یزدی تردد می‌کرد... - کهکشان نیستی
بار سفر رو که بسته بود؛ مهربون‌تر شده بود انگار سفر برخوردش رو تغییر داده بود و تحملش رو بالاتر برده بود. آروم گفتم: چیزی شده؟! با مهر بی‌سابقه‌ای توی چشمام نگاه کرد و گفت: میدونی، الان که رفتنی‌ام با خودم میگم چرا بیشتر مهربون نباشم؟ وقتی میدونم شاید تا چند وقت همو نبینیم چرا آخرین دیدارمون یه خاطره شیرین نباشه؟ حرفش عجیب بود با خودم فکر کردم مگه دنیا مسافر خونه نیس؟ کی از دیدار آخرش با بقیه با خبره؟
همه ائمه رئوفند، ولی رأفت امام‌‌رضا حسی است. - علامه‌طباطبایی -
وَاغْرِسْ فِى أَفْئِدَتِنا أَشْجارَ مَحَبَّتِكَ و در سرزمین دل‌های ما درختان محبتت را بکار... - صحیفه سجادیه -
خدایا شکرت..
عقرب و مار سمّی بهترند از کسی که به اسم امر به معروف و نهی از منکر، به افراد نیش می‌زند و آن‌ها را می‌آزارد و از خدا و اولیا و دین بیزار می‌کند. ‏ - حاج اسماعیل دولابی-
عطࢪیاس⁦
بازار در رکود خبرهای سرد و تلخ ای جان فدای رونقِ پرچم فروش ها... - حامد عسگری -
شیخ‌رجبعلی: خدا امام‌حسین و به بهشت خودش دعوت میکنه..
از امام محمدباقر علیه‌السلام سوال شد: «صبر جمیل» چیست؟! حضرت فرمود: صبری‌ست که در آن به هیچ یک از مردم شکایت نشود.