eitaa logo
آوای ققنوس
8.4هزار دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
469 ویدیو
28 فایل
دوستای عزیزم، اینجا کنار هم هستیم تا هم‌از ادبیات لذت ببریم هم حال دلمون خوب بشه.😍 ♦️کپی پست ها بعنوان تولید محتوا برای کانال های دیگر ممنوع بوده و رضایت ندارم♦️ تبلیغات: https://eitaa.com/joinchat/1281950438C0351ad088a
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خداوند هیچگاه تو را دست خالی رها نخواهد کرد. اگر از تو می خواهد که چیزی را زمین بگذاری به این دلیل است که می خواهد چیز بهتری را برداری. صبح بخیر و سلامتی 🌞🌺 ✨@avayeqoqnus
خدای خوبم؛ مرا از هر چیزی که تو را از من می‌گیرد در امان بدار. آمین 🙏 🌺 @avayeqoqnus
. 📕 هیس !! مادر بزرگ در حالی که با دهان بی دندان، آب نبات قیچی را می مکید ادامه داد: آره مادر، نه ساله بودم که شوهرم دادند. از مکتب که اومدم، دیدم خونه مون شلوغه، مامان خدا بیامرزم همون تو هشتی، دو تا نیشگون ریز از لپ هام گرفت تا گل بندازه؛ تا اومدم گریه کنم گفت: هیس! خواستگار آمده! خواستگار، حاج احمد آقا، خدا بیامرز چهل و دو سالش بود و من نه سالم. گفتم: من از این آقا می ترسم، دو سال از بابام بزرگتره! گفتند: هیس! شگون نداره عروس زیاد حرف بزنه و تو کار نه بیاره ... حسرت های گذشته را با طعم آب نبات قیچی فرو داد و گفت: کجا بودم مادر؟ آهان... جونم واست بگه، اون زمون ها که مثل الان عروسک نبود. بازی ما یه قل دو قل بود و پسرهام الک دو لک و هفت سنگ؛ سنگ های یه قل دو قل که از نونوایی حاج ابرام آورده بودم را ریختند تو باغچه و گفتند: تو دیگه داری شوهر می کنی، زشته این بازی ها! گفتم: آخه .... گفتند: هیس! آدم رو حرف بزرگترش حرف نمی زنه! بعد از عقد، حاجی خدا بیامرز به شوخی منو بغل کرد و نشوند رو طاقچه، همه خندیدند ولی من خجالت کشیدم. به مادرم می گفتم: مامان من اینو دوست ندارم. مامانم خدا بیامرز، می گفت: هیس! دوست داشتن چیه؟ عادت می کنی! بعد هم مامانت به دنیا اومد با خاله هات و دایی خدا بیامرزت... بیست و خورده ایم بود که حاجی مرد؛ یعنی میدونی مادر، تا اومدم عاشقش بشم، افتاد و مرد؛ نه شاه عبدالعظیم با هم رفتیم و نه یه خراسون. یعنی اون می رفت، می گفتم: آقا منو نمی بری؟ می گفت: هیس! قباحت داره زن هی بره بیرون! می دونی ننه، عین یه غنچه بودم که گل نشده گذاشتنش لا کتاب و خشکوندنش ... مادر بزرگ، اشکش را با گوشه چارقدش پاک کرد و گفت: آخ دلم می خواست عاشقی کنم ولی نشد ننه؛ اونقده دلم می خواست یه دمپختک رو لب رودخونه بخوریم، نشد؛ دلم پر می کشید که حاجی بگه دوسِت دارم، ولی نگفت؛ حسرت به دلم موند که روم به دیوار بگه عاشقتم، ولی نشد که بگه ... گاهی وقتا یواشکی که کسی نبود، زیر چادر چند تا بشکن می زدم؛ آی می چسبید، آی می چسبید!! دلم لک زده بود واسه یک یه قل دو قل و نون بیار کباب ببر؛ ولی دست های حاجی قد همه هیکل من بود، اگه می زد حتما باید دو روز می خوابیدم! ننه یکبار گفتم: آقا می شه فرش بندازیم رو پشت بوم شام بخوریم؟ گفت: هیس! دیگه چی با این عهد و عیال؟! همینمون مونده که انگشت نما شم! مادر بزرگ به یه جایی اون دور دورا خیره شد و گفت: می دونی ننه، بچگی نکردم، جوونی هم نکردم، یهو پیر شدم، پیر! پاشو دراز کرد و گفت: پاهام خشک شده، هر چی بود که تموم شد... آخیش خدا عمرت بده ننه، چقدر دوست داشتم کسی حرفمو گوش بده و نگه هیس!!! به چشم های تارش نگاه کردم، حسرت ها را ورق زدم و رسیدم به کودکی اش: هشتی، نیشگون، یه قل دوقل، عاشقی و ... گفتم: مادر جون حالا بشکن بزن، بزار خالی شی! گفت: حالا دیگه مادر؟ حالا که دستام دیگه جون ندارن؟ انگشتای خشک شده اش رو بهم فشار داد ولی دیگه صدایی نداشتند... خنده تلخی کرد و گفت: آره مادر جون، به بچه هات هیس نگو، بزار حرف بزنن، بزار این غنچه ها گل بشن. اونا که الحمدلله مومن و همه چی تمومن، بزار زندگی کنن... آره مادر هیس نگو، باشه؟ @avayeqoqnus
بی تو خسته است ز جانم تن و جانم ز تنم خسته ام من هم از این بارِ گرانی که منم @avayeqoqnus
يكي از موارد لازم و اساسي براي آموختن است. حتي اگر فرد خردمندی هم نباشید، اگر از تواضع كافي برخوردار باشيد موارد بسياري را فرا خواهيد گرفت. @avayeqoqnus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
همه‌ی آدم ها ظرفیت بزرگ شدن را ندارند، اگر بزرگشان کنیم گم می‌شوند و دیگر نه شما را می‌بینند و نه خودشان را. بیایید به اندازه ی آدم ها دست نزنیم...@avayeqoqnus
آری دوستت دارم چنان با احتیاط مثل «شاید» چنان باورنکردنی مثل «آری» و چنان طولانی مثل «تا چه پیش آید» @avayeqoqnus
خبرت هست که در شهر شِکر ارزان شد خبرت هست که دی گم شد و تابستان شد؟ عصر گرم تابستونیتون بخیر🌹 @avayeqoqnus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آن را که منم چاره بیچاره نخواهد شد 🌼 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ✨@avayeqoqnus✨ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌
چقدر زمان لازم است تا بوي کسي را که دوست داريم از ياد ببريم؟ چقدر بايد بگذرد تا ديگر دوستش نداشته باشیم؟ 🥀 📘 او را دوست داشتم 🖌 آنا گاوالدا @avayeqoqnus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هیچ‌چیز در طبیعت برای خود زندگی نمی‌کند. رودخانه‌ها آب خود را مصرف نمی‌کنند، درختان میوه‌ی خود را نمی‌خورند، خورشید گرمای خود را استفاده نمی‌کند، گل عطرش را برای خود گسترش نمی‌دهد، زندگی یعنی در خدمت دیگران بودن این قانون طبیعت است پس اگر دیدی کسی گره‌ای دارد و تو راهش را می‌دانی؛ سکوت نکن اگر دستت به جایی می‌رسد؛ دریغ نکن معجزه‌ی زندگی دیگران باش این قانونِ کائنات است... 👏🌸 ✨@avayeqoqnus
خـــــــداونـــــــــدا بی نگاه لطیف تو هیچ کاری به سامان نمی‌رسد؛ نگاهت را از ما دریغ نکن و با دستان قدرتمند و توانايت چرخ روزگارمان را بچرخان. آمین 🙏🌸 شبتون خوش در پناه معبود بی‌همتا 🌙🌿 @avayeqoqnus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روشنـی را بچشیـم ، صبح ها وقتی خورشیـد در می‌آید متولـّد بشویم در به روی بشـر و نـور و گیـاه و حشـره ، باز كنيم ، هیجـان‌ها را پـرواز دهیم... 🕊 صبح بخیر و شادکامی 🌞🌹 @avayeqoqnus
پروردگارا؛ من به هر خیری که برایم بفرستی، سخت نیازمندم. 🌱 (سوره قصص، آیه ۲۴) @avayeqoqnus
قرآن به جز از وصف علی آیه ندارد ایمان به جز از حُب علی پایه ندارد گفتم بروم سایه لطفش بنشینم گفتا که علی نور بود سایه ندارد عید ولایت بر دوستداران امیرالمومنین علی (ع) مبارک باد 💐 💐 @avayeqoqnus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📜 گردنبند امانتی ایام عید بود. در این ایام زن‌ها جواهرات و زیورآلات خود را مورد استفاده قرار می‌دادند. ام کلثوم، دختر حضرت علی (ع)  به خزانه دار بیت المال پیام فرستاد: اگر در بیت المال از جواهرات چیزی نزد تو است به صورت امانت برای من بفرست تا در روزهای عید استفاده کنم بعداً پس می‌دهم. خزانه دار که شیعه خالص و پاک بود و علاقه زیادی به امام علی (ع) داشت فوراً اطاعت کرد و گردنبندی برای ام کلثوم فرستاد.  روزی حضرت وارد خانه شد و گردنبند قیمتی را در گردن دخترش دید. فرمود: این را از کجا آورده‌ای؟ عرض کرد: از بیت المال به امانت گرفته‌ام. حضرت اعتراض کرد و سپس گردنبند را از او گرفت و به خزانه دار برگرداند و او را نسبت به کاری که انجام داده بود تهدید کرد و فرمود: اگر دخترم این را به امانت نگرفته بود دستش را قطع می کردم. ⚜ فقط حیدر امیرالمؤمنین است ⚜ @avayeqoqnus
هدایت شده از آوای ققنوس
. 🌸 تفسیر ناب آیه ی تطهیر ، حیدر است 🌷 مولای ما ، حقیقت اسلام برتر است 🌸 سر لوحه ی امامت و محبوب قدسیان 🌷 خیر البشر علی ست که پاک و مطهّر است 🌸 روزِ غدیر و خطبه ی غَرّای مصطفی 🌷 بر راستی واقعه‌ی عشق ، داور است 🌸 شان نزول آیه ی "اکملتُ دینکم" 🌷 روشنگر  ولایتِ یارِ پیمبر  است 🌸 مولای ما علی است که با ذوالفقار خویش 🌷 روز نبرد یک تنه ، شیری دلاور است 🌸 مولای ما علی است که در چشمه سار عشق 🌷 حق در کلامِ نافذ  و نابش مقرّر است 🌸 ما تشنه ی ولایتِ مولا علی و او 🌷 جام ولای ماست که ساقیِّ کوثر است عيد خجسته غدير، هنگامه ريزش باران الطاف رحماني بر گلزار جان‏هاي تشنه مبارك باد. 🌺 🔸 ارسالی از خانم لیلا کباری قطبی از اعضای محترم کانال @avayeqoqnus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📗 نقل است در زمان خلافت و زمامداری امام على (ع) در کوفه، زره آن حضرت گم شد. پس از چندى نزد مردی مسیحى پیدا شد. علی (ع) به او فرمود: این زره مال من است، ولی آن مرد انکار کرد و گفت: زره در دست من است، شما که ادعا می‌کنید باید دلیل بیاورید. امام على (ع) با اینکه خود زمامدار کوفه بود اما از قدرت و شهرت و مقام خود سواستفاده نکرد و او را به محضر قاضى برد و اقامه دعوى کرد که این زره از آن من است، نه آن را فروخته ام و نه به کسى بخشیده ام و اکنون آن را در نزد این مرد یافته ام. شُرَیح، قاضى دادگاه، به آن مرد گفت: خلیفه ادعاى خود را اظهار کرد، تو چه مى گویى؟ او گفت : این زره مال خود من است و در عین حال، گفته مقام خلافت (امیر المؤمنین) را تکذیب نمى کنم ممکن است خلیفه اشتباه کرده باشد. قاضى رو به امام(ع) کرده و عرضه داشت: شما مدّعى هستید و این شخص منکر است، به همین جهت، ارائه شاهد بر عهده شماست. امام على(ع) خندید و فرمود: قاضى راست مى گوید، اکنون باید شاهد آورم، ولى من شاهدی ندارم. قاضى روى این اصل که مدّعى شاهد ندارد، به نفع مسیحى حکم کرد و او هم زره را برداشت و روانه شد . ولى مرد مسیحى که خود بهتر مى دانست زره مال چه کسى است، پس از آنکه چند قدم برداشت، برگشت و گفت: این طرز حکومت و رفتار از نوع رفتارهاى بشر عادى نیست، از نوع حکومت انبیاست. سپس اسلام آورد و اقرار کرد که زره برای على (ع) است که در مسیر صفّین از دست او افتاده بود. حضرت علی (ع) از اسلام آوردن او خوشحال شد و زره را به او هدیه داد. طولى نکشید که او با شوق و ایمان در زیر بیرق على (ع) و به همراه او با خوارج در جنگ نهروان جنگید. ⚜ فقط حیدر امیرالمؤمنین است. ⚜ @avayeqoqnus
هدایت شده از آوای ققنوس
Farman_Fathalian-Baba_Heidar-(WWW.IRMP3.IR).mp3
2.82M
⚜فقط حیدر امیرالمومنین‌است ⚜ 🔸 آهنگ "باباحیدر" با صدای فرمان فتحعلیان 🔸 این آهنگ زیبا در این روز عید فرخنده تقدیم به شما عزیزان🌹 ✨ شادیهامون مستدام ✨ @avayeqoqnus