eitaa logo
آوای معرفت
369 دنبال‌کننده
933 عکس
671 ویدیو
250 فایل
مباحثی معرفتی درباره خودشناسی و خودسازی، زمینه ساز تحقق بندگی برای فرج و ظهور و قیامت شخصی و ورود به بهشت لقای الهی ارتباط با ادمین @Elahi_alafv
مشاهده در ایتا
دانلود
PTT-20210427-WA0002.opus
4.95M
جواب صوتی سوال زیر: استاد یه سوال میپرسم میخوام نظرتونو در موردش بدونم بنظرتون کسی میتونه خدارو فراتر از خودش دوست داشته باشه؟ میخواستم اگه میشه اون بحث های سنگین هم به ما یاد بدین یا اگه کتابی یا هرچیزی در موردش میشناسید بهم معرفی کنید تا منم بخونمشون @avaymarefat
استاد رحیقی از پایه دوم و در راستای طرح تفصیلی و بلندمدت خویش دو برنامه آزاد و فراتر از برنامه درسی حوزه به مجموعه فعالیت خود اضافه کرد یکی طرح آموزش کلیاتی از علم رجال به صورت تطبیقی و کاربردی و دیگری طرح آموزش مباحث اخلاقی در یک نظام جامع که علامه حسن زاده آملی پیشنهاد آنرا داده بودند. طرح اول با محوریت جزوه ای جامع در رجال از استاد محمد جواد شبیری زنجانی فرزند آیت الله شبیری به معرفی کتب رجال پرداخته و آموزش مباحث رجال به صورت نظری و عملی و تطبیقی در طول یکسال انجام شد بنده و عده ای از طلاب در همان جلسات با کتب منبع و اصلی رجال و حدیث آشنا شدیم و در همان پایه دوم آنها را تهیه کردیم. در طرح دوم که همان طرح پیشنهادی علامه حسن زاده بود و برای اخلاق علمی در کنار اخلاق عملی یک سیر تعیین کرده بودند که از کتاب روایی ارشادالقلوب دیلمی شروع می شد و بعد از گذر از کتب مفتاح الفلاح شیخ بهایی، عدةالداعی ابن فهد حلی، طهارةالاعراق ابن مسکویه، قوت القلوب ابوطالب مکی و آشنایی با مبانی عمیق روایی و عقلی به دریای بیکران کتاب صحیفه مبارکه سجادیه ختم می شد. استاد رحیقی در این طرح،ابتدا پیشنهاد کردند که کتاب ارشاد القلوب تهیه و به شکل مطالعه شخصی خوانده شود و مشروط به اتمام این کار، تدریس مفتاح الفلاح را شروع خواهند کرد و با تشویق های ایشان عده ای از طلاب این کار را عملی کردند لذا بعد مدتی تدریس مفتاح الفلاح را شروع کردند. استاد برای اجرای این دو طرح سختی های زیادی را متحمل شدند و اخلاص عجیبی برای این کار داشتند با این اینکه منزل ساده و قدیمی ایشان که تا آخر عمر تغییری هم نکرد در خیابان امامزاده ابراهیم قم بود و از آنجا تا مدرسه در زنبیل آباد خیلی راه بود و خود ایشان هم وسیله ای نداشتند ولی با همه این مشکلات ایشان بعد نماز صبح و در بین الطلوعین هر روز از منزل بیرون آمده و با هزینه شخصی دوبار تاکسی عوض می کردن تا به مدرسه برسند و ساعت 6 تا 7 صبح در حجره ای درس را به صورت نوبتی برگزار می کردند یعنی یک روز رجال و روز بعد مفتاح الفلاح به ترتیب. این برنامه تا آخر سال به صورت منظم ادامه داشت چه در سرمای زمستان و برف و باران و چه در غیر آن.بدون اینکه در قبال این زحمت،به ایشان هزینه ای پرداخت شود. در سال چهارم هم با همان مجموعه از طلاب تدریس لمعه باب طهارت و صلات و.. را شروع کردند اینقدر دقیق و عمیق بحث می کردند که ذوق فقهی طلاب مستعد باز می شد. خدا شاهد است بنده علاقه ی اصلی ام به علوم عقلی بود و به علوم نقلی و فقه و اصول علاقه نداشتم اما چنان درس را موشکافی می کردند و بدون عجله و با دقت و تعمیق می خواندند که کم کم ذوق فقهی امثال بنده آشکار شد و تا سالیان سال ما را به تحقیق در مباحث منقول مثل فقه و اصول کشانید. یادم هست بعضی از طلاب کم حوصله بارها به دفتر مدرسه مراجعه کرده و از اینکه استاد درس را به کندی پیش می برد و محدوده درسی به اتمام نرسید شکایت کردند که با مخالفت عده ای از طلاب مواجه شد. ادامه دارد... @ejtehadjame
*حدود ساعت ۱۰:۰۰* بعد از تیراندازی، «یسار»، غلام «زیاد بن ابیه» و «سالم» غلام عبیدالله ابن زیاد از لشکر کوفه برای نبرد تن به تن، در ابتدای جنگ بیرون آمدند. عبدالله بن عمیر اجازه نبرد خواست. امام حسین(ع) نگاهی به او کرد و فرمود: «به گمانم حریف کشنده‌ای باشی» عبدالله آن دو نفر را کشت. البته انگشتان دست چپش قطع شد. بعد از این نبرد تن به تن، حمله سراسری سپاه کوفه شروع شد. ابتدا حجار به جناح راست سپاه امام حسین(ع) حمله کرد اما حبیب و یارانش در برابر او ایستادگی کردند. زانو به زمین زدند و با نیزه‌ها حمله را دفع کردند. همزمان شمر به جناح چپ سپاه امام‌(ع) حمله برد. زهیر و یارانش به جنگ مهاجمین رفتند. خود شمر در این حمله زخم برداشت. بعد‌ از عقب‌نشینی هر دو جناح کوفی، عمر سعد ۵۰۰ تیرانداز فرستاد که دوباره سپاه امام(ع) را تیرباران کردند که آن حملات، علاوه بر از پا درآمدن هر ۲۳ اسب لشکریان امام(ع)، تعدادی دیگر از اصحاب شهید شدند. الفتوح، آن نفرات را ۵۰ نفر و ابن شهرآشوب ۳۸ نفر ذکر کرده‌است. اولین شهید، ابوالشعثا بود و ۸ تیر انداخت که ۵ نفر از دشمن را کشت. امام(ع) او را دعا کرد. گروهی از سپاه شمر خواستند از پشت سر به امام(ع)حمله کنند. زهیر و ۱۰ نفر به آنها حمله کردند. *حدود ساعت ۱۱:۰۰* بعداز این حملات، امام‌(ع) دستور تک تک به میدان رفتن را به یاران داد. اصحاب با هم قرار گذاشتند تا زنده‌اند نگذارند که کسی از بنی‌هاشم به میدان برود. انگار برای شهادت با هم مسابقه داشتند. بعضی «در مقابل نگاه امام‌(ع)» شهید شدند. یکی از اولین کسانی که کشته شد، پیرمرد زاهد، جناب بریر بود. مسلم بن عوسجه بعد از او کشته شد. حبیب بر سر بالین او رفت و گفت کاش می‌توانستم وصیت‌های تو را اجرا کنم. مسلم با دست امام حسین(ع) را نشان داد و گفت: «وصیت من این مرد است».  یک بار، هفت نفر از اصحاب امام‌(ع) در محاصره واقع شدند، حضرت عباس(ع) محاصره آنها را شکست و نجاتشان داد. *اذان ظهر* حبیب بن مظاهر موقع اذان ظهر شهید شد. چون که نوشته‌اند، امام(ع) خطاب به اصحاب فرمودند: یکی برود با عمر سعد مذاکره بکند و بخواهد برای نماز ظهر جنگ را متوقف کنیم. یکی از لشکر کوفه صدا زد: «نماز شما قبول نمی‌شود.» حبیب به او گفت: «ای حمار! فکر می‌کنی نماز شما قبول می‌شود و نماز پسر پیامبر(ص) قبول نمی‌شود؟» به جنگ او رفت اما از سپاه کوفی به کمکش آمدند و حبیب کشته شد. امام(ع) از شهادت حبیب متأثر شد و برای اولین بار در روز عاشورا گریست. رو به آسمان کرد و گفت: «خدایا رفتن جان خودم و دوستانم را به حساب تو می‌گذارم.»  امام‌(ع) نماز را شکسته و به قاعده «نماز خوف» خواند. گروهی از اصحاب به امام‌(ع) اقتدا کردند و بقیه به جنگ پرداختند. زهیر و سعید بن عبدالله حنفی خودشان را سپر امام کردند. نوشته اند سعید بن عبدالله ۱۳ تیر و نیزه خورد و به شهادت رسید. در آخرین نفس از امام پرسید: «آیا وفا کردم؟» *حدود ساعت ۱۳:۰۰* ۳۰ نفر از اصحاب امام(ع) تا وقت نماز زنده بودند و بعد از این ساعت شهید شدند. بعد از کشته شدن اصحاب، نوبت به بنی هاشم رسید. اولین نفر، حضرت علی اکبر(س) بود. البته الفتوح، عبدالله بن مسلم بن عقیل را اولین شهید بنی هاشم خوانده‌است. این عبدالله بن مسلم، به طرز ناجوانمردانه‌ای شهید شد. شهادت او بر جوانان بنی هاشم گران آمد. دسته جمعی سوار شدند و به دشمن حمله بردند. امام آنها را آرام کرد و فرمود: «ای پسرعموهای من، بر مرگ صبر کنید. به خدا پس از این هیچ خواری و ذلتی نخواهید دید.» *حدود ساعت ۱۴:۰۰*  عاقبت امام حسین(ع) و حضرت عباس(ع) تنها ماندند. عباس(ع) اجازه میدان خواست، اما امام(ع) او را مأمور رساندن آب به خیمه‌ها کرد. دشمن بین دو برادر فاصله انداخت. عباس(ع) دلاور در حالیکه با شجاعت تمام سعی در آوردن مشک آب برای زنان و کودکان داشت، در محاصره دشمن دو دستش قطع شده و با عمودی آهنین بر سرش زدند که از اسب بر زمین افتاد. اباعبدلله(ع) سراسیمه خود را بر پیکر قطعه قطعه برادر رساند. دشمن کمی به عقب رفت. امام(ع) برای دومین بار، بعداز مرگ برادر عزیزش، گریه کرد و فرمود: «اکنون دیگر پشتم شکست.» @avaymarefat
درباره جنبه‌های علمی اعم از حکمت و فلسفه و ادبیات و ریاضیات و نجوم و... و عرفان نظری و عملی و عبودیت و سیر و سلوک آن و... باید بزرگان این عرصه‌ها و شاگردان پرورش‌یافته محضر ایشان، اظهار نظر فرمایند که هر یک از آنان، خود در این مباحث حجّیت دارند. اما آنچه که برای حقیر درس‌آموز بود، اینکه اساتید خود را بسیار با احترام و ادب نام می‌برد، بلکه از همه بزرگان رشته‌های مختلف به نیکویی و تجلیل یاد می‌کرد. وقتی از حضرات علامه شعرانی یا رفیعی قزوینی و یا فاضل تونی و یا الهی‌قمشه‌ای و دیگران می‌گفت؛ با کمال ادب و اخلاص و بزرگی و القاب و عناوین خاص و با اعتقاد، عظمت کار و آثارشان را شرح می‌داد. می‌فرمود: «اینها زحمت کشیدند، سال‌ها نزد بزرگان زانو زدند، خون دل خوردند تا این علوم و معارف را به‌ما رساندند.» چنانکه در کتاب‌های مختلف ایشان هم‌ این قدرشناسی و ادب، نسبت به بزرگان و معاریف علم و دین فراوان مشهود است. رعایت بیان و کلام درست‌، نقل مطالب دیگران با حفظ امانت و احترام‌، عبارت‌پردازی‌های وزین و موزون، اخلاص و خاکساری نسبت به اهل‌بیت عصمت وطهارت(ع) و علمای بزرگ و شهدا، و در همه حال رعایت کمال تواضع و ادب و...، نه فقط در نوشتار بلکه در گفتار، حتی در بیان مباحث درسی و فرمایشات عادی به‌خوبی مشهود و آموزنده بود. از حُسن خلق آن بزرگ موارد بسیاری می‌توان گفت، اما همیشه با افرادی که در کنارشان بودند خودمانی و صمیمی بودند و لحن رفیقانه‌ای با شاگردان و علاقمندانش داشتند.  نکته‌ای که از ایشان، بیش‌ از دیگر جلوه‌ها‌، قابل فهم بود، اینکه، حاصل زحمات و یافته‌های علمی خود را، به راحتی به دیگران بذل می‌کردند. و لذا از سوء‌برداشت‌های احتمالی افراد ضعیف، پرهیز نداشته و بسیاری از اسرار اذکار و اعمال و یافته‌های علمی خود را، که شاید حاصل سال‌ها تهذیب و مراقبت و کسب فیض از محضر علمای بزرگ بود، عرضه می‌داشتند. در همین رابطه بدون اینکه اشاره‌ای به توفیقات و مراتب خود داشته باشد، مکرر از نتایج مراقبت‌ها و سیر و سلوک و آثار تهذیب نفس و احتیاطات بیان می‌کرد و گاهی که بعضی از پرده‌های کنار رفته برای دیگران را نقل می‌کرد، با حالت خاصی می‌فرمود: «آقاجان‌، ما انسان‌ها موجودات عرشی هستیم، ولی قدر خود را نمی‌دانیم.» خوشا به حالش که واقعا «‌عاش سعیداً و مات سعیداً»‌، آری‌، در فراق آن وجود عرشی، این شعرحافظ که بیت اول آن بیان حال حقیر‌، و بیت بعد در شأن اوست، مناسبت دارد: اوقات خوش آن بود که با دوست به‌سر شد باقی همه بی‌حاصلی و بی‌خبری بود هر گنج سعادت که خدا داد به حافظ از یمن دعای شب و ورد سحری بود غروب این آفتاب درخشان علم و معرفت و حکمت و طاعت و تقوا و اخلاق محمدی(ص)را باید به ساحت مقدس حضرت ولی عصر‌(عج) عرض تسلیت گفت و نیز به پرچمدار انقلاب اسلامی،  رهبر فرزانه‌مان‌ و به حوزه‌های علمیه‌ و به همه خوشه‌چینان از خرمن علم و معرفتش‌، که در فقدان او سوگوارند. دکتر علی خلسه @avaymarefat
*حدود ساعت ۱۰:۰۰* بعد از تیراندازی، «یسار»، غلام «زیاد بن ابیه» و «سالم» غلام عبیدالله ابن زیاد از لشکر کوفه برای نبرد تن به تن، در ابتدای جنگ بیرون آمدند. عبدالله بن عمیر اجازه نبرد خواست. امام حسین(ع) نگاهی به او کرد و فرمود: «به گمانم حریف کشنده‌ای باشی» عبدالله آن دو نفر را کشت. البته انگشتان دست چپش قطع شد. بعد از این نبرد تن به تن، حمله سراسری سپاه کوفه شروع شد. ابتدا حجار به جناح راست سپاه امام حسین(ع) حمله کرد اما حبیب و یارانش در برابر او ایستادگی کردند. زانو به زمین زدند و با نیزه‌ها حمله را دفع کردند. همزمان شمر به جناح چپ سپاه امام‌(ع) حمله برد. زهیر و یارانش به جنگ مهاجمین رفتند. خود شمر در این حمله زخم برداشت. بعد‌ از عقب‌نشینی هر دو جناح کوفی، عمر سعد ۵۰۰ تیرانداز فرستاد که دوباره سپاه امام(ع) را تیرباران کردند که آن حملات، علاوه بر از پا درآمدن هر ۲۳ اسب لشکریان امام(ع)، تعدادی دیگر از اصحاب شهید شدند. الفتوح، آن نفرات را ۵۰ نفر و ابن شهرآشوب ۳۸ نفر ذکر کرده‌است. اولین شهید، ابوالشعثا بود و ۸ تیر انداخت که ۵ نفر از دشمن را کشت. امام(ع) او را دعا کرد. گروهی از سپاه شمر خواستند از پشت سر به امام(ع)حمله کنند. زهیر و ۱۰ نفر به آنها حمله کردند. *حدود ساعت ۱۱:۰۰* بعداز این حملات، امام‌(ع) دستور تک تک به میدان رفتن را به یاران داد. اصحاب با هم قرار گذاشتند تا زنده‌اند نگذارند که کسی از بنی‌هاشم به میدان برود. انگار برای شهادت با هم مسابقه داشتند. بعضی «در مقابل نگاه امام‌(ع)» شهید شدند. یکی از اولین کسانی که کشته شد، پیرمرد زاهد، جناب بریر بود. مسلم بن عوسجه بعد از او کشته شد. حبیب بر سر بالین او رفت و گفت کاش می‌توانستم وصیت‌های تو را اجرا کنم. مسلم با دست امام حسین(ع) را نشان داد و گفت: «وصیت من این مرد است».  یک بار، هفت نفر از اصحاب امام‌(ع) در محاصره واقع شدند، حضرت عباس(ع) محاصره آنها را شکست و نجاتشان داد. *اذان ظهر* حبیب بن مظاهر موقع اذان ظهر شهید شد. چون که نوشته‌اند، امام(ع) خطاب به اصحاب فرمودند: یکی برود با عمر سعد مذاکره بکند و بخواهد برای نماز ظهر جنگ را متوقف کنیم. یکی از لشکر کوفه صدا زد: «نماز شما قبول نمی‌شود.» حبیب به او گفت: «ای حمار! فکر می‌کنی نماز شما قبول می‌شود و نماز پسر پیامبر(ص) قبول نمی‌شود؟» به جنگ او رفت اما از سپاه کوفی به کمکش آمدند و حبیب کشته شد. امام(ع) از شهادت حبیب متأثر شد و برای اولین بار در روز عاشورا گریست. رو به آسمان کرد و گفت: «خدایا رفتن جان خودم و دوستانم را به حساب تو می‌گذارم.»  امام‌(ع) نماز را شکسته و به قاعده «نماز خوف» خواند. گروهی از اصحاب به امام‌(ع) اقتدا کردند و بقیه به جنگ پرداختند. زهیر و سعید بن عبدالله حنفی خودشان را سپر امام کردند. نوشته اند سعید بن عبدالله ۱۳ تیر و نیزه خورد و به شهادت رسید. در آخرین نفس از امام پرسید: «آیا وفا کردم؟» *حدود ساعت ۱۳:۰۰* ۳۰ نفر از اصحاب امام(ع) تا وقت نماز زنده بودند و بعد از این ساعت شهید شدند. بعد از کشته شدن اصحاب، نوبت به بنی هاشم رسید. اولین نفر، حضرت علی اکبر(س) بود. البته الفتوح، عبدالله بن مسلم بن عقیل را اولین شهید بنی هاشم خوانده‌است. این عبدالله بن مسلم، به طرز ناجوانمردانه‌ای شهید شد. شهادت او بر جوانان بنی هاشم گران آمد. دسته جمعی سوار شدند و به دشمن حمله بردند. امام آنها را آرام کرد و فرمود: «ای پسرعموهای من، بر مرگ صبر کنید. به خدا پس از این هیچ خواری و ذلتی نخواهید دید.» *حدود ساعت ۱۴:۰۰*  عاقبت امام حسین(ع) و حضرت عباس(ع) تنها ماندند. عباس(ع) اجازه میدان خواست، اما امام(ع) او را مأمور رساندن آب به خیمه‌ها کرد. دشمن بین دو برادر فاصله انداخت. عباس(ع) دلاور در حالیکه با شجاعت تمام سعی در آوردن مشک آب برای زنان و کودکان داشت، در محاصره دشمن دو دستش قطع شده و با عمودی آهنین بر سرش زدند که از اسب بر زمین افتاد. اباعبدلله(ع) سراسیمه خود را بر پیکر قطعه قطعه برادر رساند. دشمن کمی به عقب رفت. امام(ع) برای دومین بار، بعداز مرگ برادر عزیزش، گریه کرد و فرمود: «اکنون دیگر پشتم شکست.» @avaymarefat
این آیه طولانی‌ترین آیهٔ قرآن است و به چیزی اختصاص یافته که مردم فکر می‌کنند، خیلی مهم نیست؛ درحالیکه بسیار مهم است و شاید برای همین طولانی‌ترین آیه شده. لبّ کلام این اَبَر آیه، نوشتن دقیق و با جزئیاتِ قراردادها و مناسبات مالی است. دو نکته در این آیه جالب توجه است: یکی آنکه سواد خواندن و نوشتن را به تعلیم خدا نسبت داده. این، خیلی توحیدی است و حق هم همین است‌. بد است که خدا را پشت نعمت‌ها و نعمت‌ها را قائم به خدا نمی‌بینیم. دوم، خداوند تقوی را کلید علم دانسته و فرموده اگر شما متّقی باشید، من چیزهایی را که لازم دارید به شما یاد می‌دهم. پس معلّم، خودِ خداست و بهانهٔ تعلیم، تقویٰ. برهان از رسول خدا‌(ص) روایت می‌کند: از جمله کسانی که خدا دعایش را اجابت نمی‌کند بلکه او را ملامت و توبیخ خواهد کرد کسی است که خدا توصیه کرده که دین و مال و امانت خود را با شاهد و کتابت مراقبت کند ولی او چنین نکرده و مال خود را بدون اینکه اطمینان حاصل کند به آدم غیر قابل اعتمادی داده و بر خلاف این آیه عمل کرده. هشدار که بر خلاف این آیه عمل مکنید که پشیمان می‌شوید! کافی جلد ۵ صفحه ۲۹۸ از امام صادق‌(ع) روایت می‌کند: کسی که حقّش به سبب شاهد نگرفتن از دست برود، مأجور نیست و بر مصیبتش اجر نمی‌برد. کافی جلد ۷ صفحه ۳۷۹ از امام صادق‌(ع) روایت می‌کند: زمانی که فرزندان آدم به وی عرضه شدند، او به داوود نگاهی کرد و کوتاهی عمر او باعث تعجبش گشت. پس ۵۰ سال از عمرش را به عمر داوود افزود. جبرئیل و میکائیل نزد او آمدند و ملک‌الموت وثیقه‌ای متضمّن این ۵۰ سال برای او نوشت. این اولین سندی بود که در دنیا نوشته شد. زمانی که مرگ آدم فرارسید ملک‌الموت بر او فرود آمد. آدم گفت: هنوز ۵۰ سال از عمر من باقی است! ملک‌الموت جواب داد: پس آن پنجاه سال که برای فرزندت داوود قرار دادی کجا رفت؟! آدم در این حال یا حرف خود را فراموش کرده بود و یا انکار می‌کرد. در هر حال جبرئیل و میکائیل فرود آمده و شهادت دادند و سند را نشان دادند و ملک‌الموت او را قبض روح کرد.
سپهبد شهید سلیمانی در وصف شهید محمد شیخ شعاعی گفته بود" شهید محمد شیخ شعاعی سمبل است در دین حقیقی و حقیقت دین، شهید محمد شیخ شعاعی سمبل است در روحانیت انقلابی، مجاهد و در قبول سخت ترین صحنه ها برای رسیدن به هدف، شهید محمد شیخ شعاعی فقط الله اکبرِ واحدش، فقط لا اله الا اللهِ واحدش، به هزاران سال عبادت می‌ارزد". " صوت مناجات شهید محمد شیخ شعاعی صوت عادی نبود، صدای مقاومت بود ایمان بود بیان اعتقاد قلبی بود؛ عارفی نمی توان پیدا کرد که مانند مناجات شهید محمد شیخ شعاعی در دل آب با پرودگار داشته باشد؛ شهید سمبل است در معنویت، رشادت، ایستادگی، جهاد و مقاومت". پیکر مطهر شهید محمد شیخ شعاعی به همراه شهدای غواص کربلای چهار شناسایی شد و پیکر شهید در چند قدمی مزار شریف و مطهر سپهبد شهید قاسم سلیمانی دفن شده است.
ادامه مطلب قبل... 🔻 خداوند شکل‌گیری حضرت مریم را از ابتدا به مادر حضرت مریم مستند می‌کند و این شروع یک نیت خیر است و دیگر شاخ و برگ خیراتش زیاد است که آن‌ها جای خودش را دارد؛ ولی راجع به حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها این استناد را به یک زن نمی‌دهد؛ بلکه به خود رسول خدا می‌دهد و می‌فرماید: «إِنَّا أَعْطَيْنَاكَ الْكَوْثَرَ» (کوثر، ۱) (بى ‏ترديد ما به تو خير بسيار داديم.) 🔸 این تفاوتی است که بین حضرت مریم سلام‌الله‌علیها و حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها است. حضرت مریم را به مادر و نیت و نذر مادر مستند کرد؛ ولی حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها را با «إِنَّا أَعْطَيْنَاكَ» و از خود حق تعالی شروع می‌کند و آن را هم مستند به رسول خدا می‌کند؛ یعنی حق تعالی این بخشش و عنایت را به پیامبر خدا کرده است و خود رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله هم در قبال این عطا، وظایفی پیدا می‌کند که «فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَانْحَرْ» (کوثر، ۲) (پس براى پروردگارت نمازگزار و قربانى كن‏.) 🔹 اگر از همین دو زاویه به این دو بزرگوار نگاه بشود می‌بینیم بین این دو رتبه تا قیامت فاصله است که خدای متعال درباره‌ی حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها به شخص پیامبر می‌فرماید: «إِنَّا أَعْطَيْنَاكَ الْكَوْثَرَ»، ولی برای حضرت مریم علی‌رغم اینکه از زن‌های برتر عالم است، چنین نیست. ادامه دارد...‌ ‌👇 ┄┅═✧❁ااا❁✧═┅┄
*حدود ساعت ۱۰:۰۰* بعد از تیراندازی، «یسار»، غلام «زیاد بن ابیه» و «سالم» غلام عبیدالله ابن زیاد از لشکر کوفه برای نبرد تن به تن، در ابتدای جنگ بیرون آمدند. عبدالله بن عمیر اجازه نبرد خواست. امام حسین(ع) نگاهی به او کرد و فرمود: «به گمانم حریف کشنده‌ای باشی» عبدالله آن دو نفر را کشت. البته انگشتان دست چپش قطع شد. بعد از این نبرد تن به تن، حمله سراسری سپاه کوفه شروع شد. ابتدا حجار به جناح راست سپاه امام حسین(ع) حمله کرد اما حبیب و یارانش در برابر او ایستادگی کردند. زانو به زمین زدند و با نیزه‌ها حمله را دفع کردند. همزمان شمر به جناح چپ سپاه امام‌(ع) حمله برد. زهیر و یارانش به جنگ مهاجمین رفتند. خود شمر در این حمله زخم برداشت. بعد‌ از عقب‌نشینی هر دو جناح کوفی، عمر سعد ۵۰۰ تیرانداز فرستاد که دوباره سپاه امام(ع) را تیرباران کردند که آن حملات، علاوه بر از پا درآمدن هر ۲۳ اسب لشکریان امام(ع)، تعدادی دیگر از اصحاب شهید شدند. الفتوح، آن نفرات را ۵۰ نفر و ابن شهرآشوب ۳۸ نفر ذکر کرده‌است. اولین شهید، ابوالشعثا بود و ۸ تیر انداخت که ۵ نفر از دشمن را کشت. امام(ع) او را دعا کرد. گروهی از سپاه شمر خواستند از پشت سر به امام(ع)حمله کنند. زهیر و ۱۰ نفر به آنها حمله کردند. *حدود ساعت ۱۱:۰۰* بعداز این حملات، امام‌(ع) دستور تک تک به میدان رفتن را به یاران داد. اصحاب با هم قرار گذاشتند تا زنده‌اند نگذارند که کسی از بنی‌هاشم به میدان برود. انگار برای شهادت با هم مسابقه داشتند. بعضی «در مقابل نگاه امام‌(ع)» شهید شدند. یکی از اولین کسانی که کشته شد، پیرمرد زاهد، جناب بریر بود. مسلم بن عوسجه بعد از او کشته شد. حبیب بر سر بالین او رفت و گفت کاش می‌توانستم وصیت‌های تو را اجرا کنم. مسلم با دست امام حسین(ع) را نشان داد و گفت: «وصیت من این مرد است».  یک بار، هفت نفر از اصحاب امام‌(ع) در محاصره واقع شدند، حضرت عباس(ع) محاصره آنها را شکست و نجاتشان داد. *اذان ظهر* حبیب بن مظاهر موقع اذان ظهر شهید شد. چون که نوشته‌اند، امام(ع) خطاب به اصحاب فرمودند: یکی برود با عمر سعد مذاکره بکند و بخواهد برای نماز ظهر جنگ را متوقف کنیم. یکی از لشکر کوفه صدا زد: «نماز شما قبول نمی‌شود.» حبیب به او گفت: «ای حمار! فکر می‌کنی نماز شما قبول می‌شود و نماز پسر پیامبر(ص) قبول نمی‌شود؟» به جنگ او رفت اما از سپاه کوفی به کمکش آمدند و حبیب کشته شد. امام(ع) از شهادت حبیب متأثر شد و برای اولین بار در روز عاشورا گریست. رو به آسمان کرد و گفت: «خدایا رفتن جان خودم و دوستانم را به حساب تو می‌گذارم.»  امام‌(ع) نماز را شکسته و به قاعده «نماز خوف» خواند. گروهی از اصحاب به امام‌(ع) اقتدا کردند و بقیه به جنگ پرداختند. زهیر و سعید بن عبدالله حنفی خودشان را سپر امام کردند. نوشته اند سعید بن عبدالله ۱۳ تیر و نیزه خورد و به شهادت رسید. در آخرین نفس از امام پرسید: «آیا وفا کردم؟» *حدود ساعت ۱۳:۰۰* ۳۰ نفر از اصحاب امام(ع) تا وقت نماز زنده بودند و بعد از این ساعت شهید شدند. بعد از کشته شدن اصحاب، نوبت به بنی هاشم رسید. اولین نفر، حضرت علی اکبر(س) بود. البته الفتوح، عبدالله بن مسلم بن عقیل را اولین شهید بنی هاشم خوانده‌است. این عبدالله بن مسلم، به طرز ناجوانمردانه‌ای شهید شد. شهادت او بر جوانان بنی هاشم گران آمد. دسته جمعی سوار شدند و به دشمن حمله بردند. امام آنها را آرام کرد و فرمود: «ای پسرعموهای من، بر مرگ صبر کنید. به خدا پس از این هیچ خواری و ذلتی نخواهید دید.» *حدود ساعت ۱۴:۰۰*  عاقبت امام حسین(ع) و حضرت عباس(ع) تنها ماندند. عباس(ع) اجازه میدان خواست، اما امام(ع) او را مأمور رساندن آب به خیمه‌ها کرد. دشمن بین دو برادر فاصله انداخت. عباس(ع) دلاور در حالیکه با شجاعت تمام سعی در آوردن مشک آب برای زنان و کودکان داشت، در محاصره دشمن دو دستش قطع شده و با عمودی آهنین بر سرش زدند که از اسب بر زمین افتاد. اباعبدلله(ع) سراسیمه خود را بر پیکر قطعه قطعه برادر رساند. دشمن کمی به عقب رفت. امام(ع) برای دومین بار، بعداز مرگ برادر عزیزش، گریه کرد و فرمود: «اکنون دیگر پشتم شکست.» @avaymarefat
15.47M
۲-بحثی مهم و کاربردی پیرامون تفاوت عناوین ، و و و تأثیر آن در بحث و
رهبر معظم انقلاب: این کتابهای شرح حال شهدا را که انسان میخواند، مثل اینکه وارد یک باغی شده با زیباترین و معطّرترین گلهای متنوّع؛ انواع و اقسام خُلقیّات نیکو، برجسته و زیبا را انسان در این کتابها میبیند که مال این شهیدان است. تحوّلی که در زندگی بعضی از این شهیدان به وجود آمده؛ بعضی از این شهدا، تا اندکی قبل از شهادت، در راه خدا و در راه جهاد نبودند، بعد یک اتّفاقی می‌افتد، یک تحوّلی در زندگی اینها به وجود می‌آید، او از آن عقب ــ که ماها جلو داریم راه میرویم ــ می‌آید از ما جلو میزند میرود به شهادت میرسد؛ همه‌ی اینها درس است. گذشت شهدا از محبّتهای آتشین به همسر و فرزندان؛ شهید فرزندان کوچکی دارد ــ جوان است دیگر؛ یکی دو تا یا سه تا فرزند دارد ــ به اینها دلبسته است، به همسرش دلبسته است، به پدر و مادرش علاقه‌مند است، [ولی] برای خاطر خدا، برای خاطر دفاع از دین، از اسلام، از انقلاب، رها میکند میرود. چه آنهایی که در دفاع مقدّس شهید شدند، چه آنهایی که شهدای امنیّتند و در مرزها به شهادت رسیدند، چه آنهایی که در این چند سال اخیر برای دفاع از حرم رفتند و از حرم عتبات عالیات دفاع کردند، از حرم حضرت زینب دفاع کردند، اینها از بهترین تعلّقات و شیرین‌ترین تعلّقات خودشان گذشتند، پا گذاشتند روی تعلّقات خودشان و رفتند. اینها همه الگویند؛ جوان احتیاج به الگو دارد و اینها الگوهای زنده‌ی کشور ما و جوانهای ما محسوب میشوند؛ یاد اینها باید زنده بماند. چه کسی یاد اینها را میتواند زنده نگه دارد؟ پدران، مادران، آنهایی که اینها را بزرگ کردند، آن همسری که مدّتی با اینها زندگی کرده. رفتارهای اینها، پایبندی‌های اینها، دلبستگی‌های دینی‌شان، دلبستگی‌های اجتماعی‌شان، دلبستگی‌های عاطفی‌شان را شرح بدهند؛ اینها همه درس است. همه‌ی آنچه در خاطره‌ی شماها از شهیدانتان وجود دارد، درس است؛ اینها باید گفته بشود، اینها باید منتشر بشود، اینها باید مورد استفاده‌ی نسل جوان کشور قرار بگیرد.۱۴۰۲/۰۴/۰۴
3.72M
: با توجه به این آیه 👇که می فرماید نباید مردم را در دین مجبور کرد پس چرا حجاب اجباری است؟ وَ لَوْ شاءَ رَبُّكَ لَآمَنَ مَنْ فِي الْأَرْضِ كُلُّهُمْ جَميعاً أَ فَأَنْتَ تُكْرِهُ النَّاسَ حَتَّى يَكُونُوا مُؤْمِنينَ [99] و اگر پروردگار تو مى‌خواست، تمام كسانى كه روى زمين هستند، همگى [به اجبار] ايمان مى‌آوردند؛ آيا تو مى‌خواهى مردم را مجبور سازى كه ايمان بياورند؟! [ايمان اجبارى چه سودى دارد]؟!✨ -آیه۹۹_سوره یونس🌱 در صوت
4.88M
: سلام استاد وقتتون بخیر. چه جوری میشه غرق در دنیا و مسائلش نشیم؟ چه جوری میشه «همیشه» یادمون باشه که اینجا فقط یه مسافرخونه هست و ما هم هیچ ربطی بهش نداریم که درگیرش بشیم چه جوری میشه که در مسائل و موقعیت ها بهترین تصمیم رو بدون دخالت حس هایی که داریم بگیریم تصمیمی که مارو بزرگ کنه؟ : در صوت @avaymarefat
*حدود ساعت ۱۰:۰۰* بعد از تیراندازی، «یسار»، غلام «زیاد بن ابیه» و «سالم» غلام عبیدالله ابن زیاد از لشکر کوفه برای نبرد تن به تن، در ابتدای جنگ بیرون آمدند. عبدالله بن عمیر اجازه نبرد خواست. امام حسین(ع) نگاهی به او کرد و فرمود: «به گمانم حریف کشنده‌ای باشی» عبدالله آن دو نفر را کشت. البته انگشتان دست چپش قطع شد. بعد از این نبرد تن به تن، حمله سراسری سپاه کوفه شروع شد. ابتدا حجار به جناح راست سپاه امام حسین(ع) حمله کرد اما حبیب و یارانش در برابر او ایستادگی کردند. زانو به زمین زدند و با نیزه‌ها حمله را دفع کردند. همزمان شمر به جناح چپ سپاه امام‌(ع) حمله برد. زهیر و یارانش به جنگ مهاجمین رفتند. خود شمر در این حمله زخم برداشت. بعد‌ از عقب‌نشینی هر دو جناح کوفی، عمر سعد ۵۰۰ تیرانداز فرستاد که دوباره سپاه امام(ع) را تیرباران کردند که آن حملات، علاوه بر از پا درآمدن هر ۲۳ اسب لشکریان امام(ع)، تعدادی دیگر از اصحاب شهید شدند. الفتوح، آن نفرات را ۵۰ نفر و ابن شهرآشوب ۳۸ نفر ذکر کرده‌است. اولین شهید، ابوالشعثا بود و ۸ تیر انداخت که ۵ نفر از دشمن را کشت. امام(ع) او را دعا کرد. گروهی از سپاه شمر خواستند از پشت سر به امام(ع)حمله کنند. زهیر و ۱۰ نفر به آنها حمله کردند. *حدود ساعت ۱۱:۰۰* بعداز این حملات، امام‌(ع) دستور تک تک به میدان رفتن را به یاران داد. اصحاب با هم قرار گذاشتند تا زنده‌اند نگذارند که کسی از بنی‌هاشم به میدان برود. انگار برای شهادت با هم مسابقه داشتند. بعضی «در مقابل نگاه امام‌(ع)» شهید شدند. یکی از اولین کسانی که کشته شد، پیرمرد زاهد، جناب بریر بود. مسلم بن عوسجه بعد از او کشته شد. حبیب بر سر بالین او رفت و گفت کاش می‌توانستم وصیت‌های تو را اجرا کنم. مسلم با دست امام حسین(ع) را نشان داد و گفت: «وصیت من این مرد است».  یک بار، هفت نفر از اصحاب امام‌(ع) در محاصره واقع شدند، حضرت عباس(ع) محاصره آنها را شکست و نجاتشان داد. *اذان ظهر* حبیب بن مظاهر موقع اذان ظهر شهید شد. چون که نوشته‌اند، امام(ع) خطاب به اصحاب فرمودند: یکی برود با عمر سعد مذاکره بکند و بخواهد برای نماز ظهر جنگ را متوقف کنیم. یکی از لشکر کوفه صدا زد: «نماز شما قبول نمی‌شود.» حبیب به او گفت: «ای حمار! فکر می‌کنی نماز شما قبول می‌شود و نماز پسر پیامبر(ص) قبول نمی‌شود؟» به جنگ او رفت اما از سپاه کوفی به کمکش آمدند و حبیب کشته شد. امام(ع) از شهادت حبیب متأثر شد و برای اولین بار در روز عاشورا گریست. رو به آسمان کرد و گفت: «خدایا رفتن جان خودم و دوستانم را به حساب تو می‌گذارم.»  امام‌(ع) نماز را شکسته و به قاعده «نماز خوف» خواند. گروهی از اصحاب به امام‌(ع) اقتدا کردند و بقیه به جنگ پرداختند. زهیر و سعید بن عبدالله حنفی خودشان را سپر امام کردند. نوشته اند سعید بن عبدالله ۱۳ تیر و نیزه خورد و به شهادت رسید. در آخرین نفس از امام پرسید: «آیا وفا کردم؟» *حدود ساعت ۱۳:۰۰* ۳۰ نفر از اصحاب امام(ع) تا وقت نماز زنده بودند و بعد از این ساعت شهید شدند. بعد از کشته شدن اصحاب، نوبت به بنی هاشم رسید. اولین نفر، حضرت علی اکبر(س) بود. البته الفتوح، عبدالله بن مسلم بن عقیل را اولین شهید بنی هاشم خوانده‌است. این عبدالله بن مسلم، به طرز ناجوانمردانه‌ای شهید شد. شهادت او بر جوانان بنی هاشم گران آمد. دسته جمعی سوار شدند و به دشمن حمله بردند. امام آنها را آرام کرد و فرمود: «ای پسرعموهای من، بر مرگ صبر کنید. به خدا پس از این هیچ خواری و ذلتی نخواهید دید.» *حدود ساعت ۱۴:۰۰*  عاقبت امام حسین(ع) و حضرت عباس(ع) تنها ماندند. عباس(ع) اجازه میدان خواست، اما امام(ع) او را مأمور رساندن آب به خیمه‌ها کرد. دشمن بین دو برادر فاصله انداخت. عباس(ع) دلاور در حالیکه با شجاعت تمام سعی در آوردن مشک آب برای زنان و کودکان داشت، در محاصره دشمن دو دستش قطع شده و با عمودی آهنین بر سرش زدند که از اسب بر زمین افتاد. اباعبدلله(ع) سراسیمه خود را بر پیکر قطعه قطعه برادر رساند. دشمن کمی به عقب رفت. امام(ع) برای دومین بار، بعداز مرگ برادر عزیزش، گریه کرد و فرمود: «اکنون دیگر پشتم شکست.» @avaymarefat
1.44M
: در مورد امر به معروف و نهی از منکر این تکلیف برای مومنین هست که مومنین یکدیگر را امر به معروف و نهی از منکر کنند پس خیلی ها که اصلاً مومن نیستند از این دایره خارج هستند و مخاطبِ آمر و ناهی قرار نمیگیرند درسته؟! : در صوت👆
3.83M
: سلام علیکم یه ماهه وارد حوزه علمیه شدم میخوام مجتهد بشم و عزمم هم خوبه برای درس خواندن باید چیکار کنم؟ چه کتبی رو مطالعه کنم؟ راستش رو بخواین توی حوزه ای هستم از بعضی لحاظ ضعیف هست و محیط علمی چندان خوبی هم نداره اما خداروشکر ممنون از شما : در متن بالا👆و صوت بالا👆