eitaa logo
آیت الله گرامی
238 دنبال‌کننده
36 عکس
1 ویدیو
3 فایل
نشر آثار و بیانات آیت الله گرامی @ayatollah_gerami آدرس کانال تلگرام https://t.me/ayatollah_gerami
مشاهده در ایتا
دانلود
سقراط که برخی او را حتی پیامبر دانسته اند ، اهل قلم نبود و تالیفی از او برجای نمانده است. خدمات اجتماعی او از طریق مجاهدت های تبلیغی بود و بالاخره بر سر همین انجام وظیفه جان خود را به وسیله ی سم شوکران از دست داد! تبلیغات او موثر بود ولی در آن شرایط حساس بسیار سخت بود، نه همچون زمان ما، بلکه بارها و بارها سخت تر! پس از یک درگیری عمومی در آتن -یونان - همه چیز مردم به یغما رفت و چون فتنه آرام گرفت برای برگرداندن هر حقی به صاحبش دادگاه هایی تشکیل شد؛ قضات و وکلای دادگاه ها در برابر رشوه به نفع رشوه دهندگان سخنرانی می کردند و بدین وسیله جو دادگاه را به نفع آنها تغییر داده و به خواسته آنها حکم می کردند! آنها چنان در فن خطابه ماهر بودند که گویا هیچ واقعیتی جز زبان آنها در کار نیست؟! چنان مغرور شده بودند که (پروتا کوارس) می گفت:( مقیاس حق و باطل، درک خود انسان است، هر آنچه انسان آن را صحیح دانست حق است) یعنی واقعیتی جز ذهن ما در کار نیست. و یکی دیگر از این گروه به نام (گرگیاس) می گفت:( دلیل هایی داریم که محال است چیزی در خارج وجود داشته باشد! و به این فرض هم که باشد شناخت و شناساندنش محال است) و فکر می کنم این ها شرم کرده اند که صریحا حرفشان را بزنند. منظور این نبود که واقعیتی جز ذهن ما در کار نیست، بلکه واقعیتی جز زبان ما در کار نیست، و نمی خواهیم واقعیت را بدانیم، فعلا که دنیا در چنگ ماست. این افراد به نام دانشمند معروف شدند؛ (سوفیست) آن هم چه دانشمندانی! مقتدر و زبردست، روش اصالت ذهن (و یا به نظر من اصالت زبان ) آنها باعث شد که مردم تدریجا عقاید خود را از دست دادند.. مردم همیشه این طور هستند که اگر ظلم و تعدی و تبعیض و حاکمیت روابط بر ضوابط، از رهبران فکری خود ببینند عقایدشان سست می شود و تدریجا در همه چیز شک می کنند، در مفهومی و هر کلامی و هر واقعیتی...! کار سقراط و دیگر هم رزمان فکری او خیلی مشکل بود، باید هر مفهوم و لغتی را دقیقا تحلیل کنند تا معنای واقعی آن را روشن سازند و وقتی به مفاهیم و لغات دیگری که برای روشن کردن مفهوم اولی لازم است می رسیدند می دیدند آن ها را نیز باید به کاوش بگذارند و تحلیل نمایند؛ به عنوان نمونه ی کوچک مباحثه سقراط را با گرگیاس در مورد خطابه ببینید که چگونه سقراط برای تشریح «خطابه » تحلیل و توصیف می‌کند. [ حکایت شیرینی است از کیفیت تولد فلسفه] …. برداشتي از کتاب فلسفه ص۲۵۵ و ۲۵۶ تالیف آیت الله گرامی @ayatollah_gerami
روش سقراط این بود که برای تحلیل یک مطلب ، از اندوخته های ذهنی افراد استفاده می کرد و از همان فرآورده‌های ذهنیشان مشکل را حل کرده و به این نتیجه می رسید که پس هر مطلبی و مفهومی در درون ذهن خود افراد جایگاه دارد و یکی از دلایل افلاطون هم در اعتقاد تقدم روح بر بدن و «علم تذکری» همین است، .. این روش، روش دیالکتیکی است، یعنی تحول از مرحله اجمال و ابهام به مرحله تفصیل و آگاهی، و نیز از درون ذهن و از میان دریافت های فطری ذهن. افلاطون نیز همان روش سقراط را معتقد بوده است. وی در قسمت های مختلف کتاب جمهوریت خویش، آن روش را مجسم کرده و دیالکتیک نامیده است. با طرح سوال ها و ارائه ی نظریات مختلف و تحلیل هر یک و بررسی دقیق نقاط ضعف و قوت آنها و تعیین نظریه ی صحیح، به مطلوب واقعی می رسید، وی معتقد است برای رسیدن به مطلوب صحیح باید ذهن را پاک و آزاد سازیم، پایه تربیت فکری و پاکسازی ذهن چهار علم مقدماتی است: ریاضیات، هندسه، نجوم، موسیقی، اینها ذهن را آماده می کند که مجرد شده و از مادیات جزئی نجات یابد تا عالم تجرد و (مثل) را که رب النوع همه «انواع طبیعی» هستند دریافت نماید. تفاوت افلاطون با سقراط این است که سقراط با روش دیالکتیکی خود به مطلوبی که در ذهن خودمان جای دارد می رسید ولی افلاطون می گوید با این روش و آزاد کردن خود از مادیات به عالم قدس و تجرد نزدیک شده و وجود های نورانی را که رب النوع انواع طبیعی هستند (به تعبیر او مثل - به ضم م و ث - نورانی) دریافت می کنید و همه ی علوم را که در آنهاست به مقدار ظرفیت خویش برداشت می کنید، از افلاطون نقل شده است که برای وصول به عالم تجرد در روش دیالکتیکی باید پنج سال از زندگی را از ۳۰ تا ۳۵ سالگی برای این راه بگذارند تا مثل سرمدی را شهود کنند، و نیز گفته اند: روش دیالکتیکی را کسی دارد که روحیه ای جامع داشته مطالب و علوم را در حالت انفکاک از هم نبیند بلکه قرابت آنها را با هم و ارتباطشان را با عالم مثل درک نماید. برداشتي از کتاب فلسفه ص۲۵۶و ۲۵۷ تالیف آیت الله گرامی @ayatollah_gerami
روش سقراطی و افلاطونی نقاط مختلف ضعف و قوت دارد. سفارش به آزاد کردن دل از مادیات مسلما برای درک حقایق عریان بسیار مفید است و همین طور رسیدن به مطلوب از طریق تحلیل یک مطلوب و پیمودن راه حرکت گام به گام درونی. چنانکه شبیه این روش را بسیاری از منطقیون در روش تعلیم و تعلم -انحاء تعلیمیه- ذکر کرده اند. ولی نقطه ضعف آن، این است که آیا این روش به تنهایی کافی است؟! از کجا می فهمیم یک مطلوب را به همه ی اجزاء محکمه اش تجزیه کرده ایم و دیگر هیچ تجزیه نمی پذیرد؟! جز با استقرار در اجزاء؟! و از کجا می فهمیم مطلوبی که در حرکت ترکیبی به دست آورده ایم کاملا صحیح است؟! جز با حرکت فکری دقیق؟ این دقت آیا چیزی جز روش طبیعی قیاس است؟! البته همان طور که گفتیم این روش (تحلیلی) مورد نیاز است و در کتاب های منطقی ذکر شده است، برای ما این مهم نیست که ارسطو این روش را گفته بوده است یا نه، ما خویشاوندی خاصی با ارسطو نداریم!. برداشتي از کتاب فلسفه ص۲۵۷ تالیف آیت الله گرامی @ayatollah_gerami
بعضي از بزرگان تعبيرشان اين است : وصيّت جزء شئون انسانيت انسان کامل است، انسان کامل به تمام جزئيات زندگي خود احاطه دارد، نقائصي را که در اعمالش در اين دنيا دارد، به وسيله وصيّت بايد تکميلش کند و درستش کند ، کساني که وصيّت نکرده از دنيا مي¬روند مشکلات بسيار زياد آن¬جا آنان را احاطه مي¬کند، يوم النشور و حتی قبل از يوم النشور در همين دنيا هم. از اول آدم ابوالبشر تا آخرين انساني که از اين سري موجودات هستند پرونده¬هايشان به هم مربوط است …(مثل يک پردنده جنايي … مثلا ده نفر در اين پرونده دخالت دارند پنج نفرشان دستگير شدند و پنج نفر ديگرشان پيدايشان نيست ) نمي¬شود الآن روي اين پرونده حساب کرد بايد آن نفرات ديگر هم بيايند، پرونده باز است تا بقيه بيايند، از اول آدم ابوالبشر تا آخرين انسان… اين سري انسان¬ها پرونده¬هايشان به هم مربوط است يعني کارهايي که شخص انجام مي¬دهد همان طور که اين انجام مي¬دهد تحت تأثير قبلي¬ها هم هست، قبلي¬ها روي بعدي¬ها اثر مي¬گذارند، … يک جامعه¬اي که يک خصوصيت بد يا خوب دارند همان طور که خودشان اين خصوصيات را از نسل قبلي گرفته¬اند به جامعه بعدي هم منتقل مي¬کنند بنابراين اين¬ها تحت تأثير يکديگر هستند و اگر اين گونه هست در نتيجه از يکديگر درس مي¬گيرند، عمل مي¬گيرند آن وقت تمام اين¬ها بايد بروند و بيايند و پرونده¬ها باز شود، …. خيلي طول مي¬کشد تا يوم النشور، هم در يوم النشور و هم در دوران برزخ بدهکاري¬ها هست .. و مشکلاتي هست.  خارج فقه آیت الله گرامی مقدمه ی. درس وصیت (جلسه اول) دروس سال تحصیلی ۹۹-۹۸
گورویچ ، روش فکری خود را دیالکتیک حقیقی می شمارد، وی اساس دیالکتیک حقیقی را نفی هرگونه «جزم گرایی » می داند و انواع دیالکتیک های ادعایی را که در عین حال جزم گرا هستند محکوم نموده خارج از حقیقت دیالکتیک می شمارد؛ می گوید: همه ی این دیالکتیک ها با نوعی تفاوت، بردگان حلقه به گوش جزمیت شده اند؛ با این که وظیفه حقیقی دیالکتیک مبارزه با هر گونه جزم گرایی و ویران ساختن کلیه مفاهیم اکتسابی و متمرکز است، یک دیالکتیک صحیح باید نه روحی، و نه مادی، و نه عرفانی بوده، هیچ اکسیری نداشته باشد، هنرنمایی در مناظره و اغفال و خطابه نباشد، مراحل آن مواضع فلسفی پیش‌ساخته نباشد و فقط آن چه را که باید تجربه دقیق ثابت شود بپذیرد تا بتواند واقعیت را کما هو حقه- دریابد. برداشتي از کتاب فلسفه ص۲۶۰ تالیف آیت الله گرامی @ayatollah_gerami
" امیرالمومنین علیه السلام " بیانی در باب "ولادت و ولایت امیرالمومنین علیه السلام " https://t.me/ayatollah_gerami/607 https://t.me/ayatollah_gerami/608 https://t.me/ayatollah_gerami/609 https://t.me/ayatollah_gerami/604 آيه تطهير https://t.me/ayatollah_gerami/580 آیات دال بر ولایت https://t.me/ayatollah_gerami/1776 میلاد مولی الموحدین امیرالمومنین علی علیه السلام https://t.me/ayatollah_gerami/1787 درس تفسیر : فضائل امیرالمومنین علیه السلام ۱۳۹۷/۰۳/۱۵ https://t.me/ayatollah_gerami/1081 غدیر https://t.me/ayatollah_gerami/1210 اهمیت غدیر و همبستگی https://t.me/ayatollah_gerami/1202
اساس نظر گورویچ دو چیز است: ۱-نفی جزم گرایی جاهلانه و کوبیدن قطع های عامیانه ۲- اثبات واقعیت فقط از طریق تجربه دقیق. قسمت اول که یک دستور اخلاقی برای تفکر است، صرفا یک سفارش است، برای ما کاری انجام نمی دهد و برای رسیدن به یک مطلوب ، برنامه ای محسوب نمی شود، ..(حالا کاری به این نداریم که یک سفارش کلی است که کمتر کسی عمل می کند.) حتی خود جناب گورویچ در همین گفته جزم گرایانه اش در کوبیدن جزم گرایی! در عین حال علمای منطق قدیم نیز آن را گفته اند و یکی از (انحاء تعلیمیه) را همین می دانند و زیر عنوان (برهان) ذکر کرده اند، سفارش کرده اند به هیچ مطلبی اعتقاد پیدا نکنید تا دلیل یقین برهانی بر آن بیابید. قسمت دوم که انحصار یقین در تجربه است ، مطلبی است که عده ی بسیار زیادی از دانشمندان شرق و غرب گفته اند و نه تنها مطلب درستی نیست که حتی خودشان هم اعتقادی به این حرفشان ندارند! برداشتي از کتاب فلسفه ص۲۶۱ تالیف آیت الله گرامی @ayatollah_gerami
حضرت آیة الله گرامی: شما دعا کنید؛ خدا یا همان را یا عوض آن را می دهد، ولو در آخرت. کسی که میخواهد شب بیدار باشد باید روز هم بیدار باشد و غافل از خدا نباشد. کسانی شب بیدارند که روز بیدار باشند.
هگل فیلسوف آلمانی، همواره در مسیر دانش بود؛ به خصوص پس از پایان جنگ های آزادی بخش آلمان(۱۸۱۶) که پس از آن همه تلاش ها، بالاخره دولتی روی کار آمد که به تعبیر هگل ( همه علاقه های دیگر را در علاقه به خودش فرو بلعیده بود). هگل در آن هنگام دانشجویان خود را به کناره گیری از شغل سیاست تشویق می کرد و از چنین دولتی ..و... سفارش می کرد که جرات و جسارت حقیقی را نگهدارند. هگل یک فیلسوف متافیزیسین بود؛ خدا و مجردات را باور داشت، همه ی فلسفه ی هگل به آن اندازه که از ترجمه ها استفاده کرده ایم بر پایه دو طرز فکر بنا شده است: ۱- اعتقاد به حاکمیت روح آزادی خواهی بر همه ی جهان ۲- اعتقاد به انحصار رشد فکری انسان در عبور از کانال تضاد. هگل خودش عملا در مسیر آزادی خواهی بود و حتی سالیان دراز به راه افراط می رفت و با مطلق قیود مذهبی نیز مخالفت می نمود! و با نظریه کانت آلمانی که معتقد بود امر و نهی اخلاقی بر پایه ی یک عامل درونی قرار دارد مخالفت می نمود! و انسان را از درون، آزاد مطلق قلمداد می کرد ولی عاقبت از این افراط بازگشت و انسان را گرفتار یک عامل درونی به نام عشق می دانست و همان را رابط خلق و خالق می شمرد، والبته این عشق را مخالف آزادی نمی شمرد، که عشق خواست خود خلق است؛ و این عشق را قلبا و عینا تحقق می دهد، و معتقد بود که عشق نه تنها حالتی در دل است بلکه واقعا هم عاشق و معشوق در هم می روند، همه ی جهان هم چیزی جز جلوه ی ایده ی مطلق (و جود صرف/ خداوند) نمی باشد. برداشتي از کتاب فلسفه ص۲۶۴و۲۶۵ تالیف آیت الله گرامی @ayatollah_gerami
مهم ترین بنیاد های تفکر مارکسیستی دو چیز است: ۱- ماتریالیسم دیالکتیک ۲- ماتریالیسم تاریخی و به همین جهت متفکرین بسیاری در این مکتب زیر همین دو عنوان کتاب ها نگاشته اند. در هر دو زمینه گرایش های نوینی به وجود آمده است که معمولا (نئو مارکسیسم) خوانده می شود. این نام گذاری ممکن است گمراه کننده باشد زیرا در زمان ما برخی گرایش ها نیز که هدف اصلی‌شان نفی مارکسیسم و ابطال آن است نئومارکسیسم نامیده می شوند. برداشتي از کتاب فلسفه ص۲۷۳ تالیف آیت الله گرامی @ayatollah_gerami
در روایات است که نماز که مقبول است به اقبال دل مقبول است، معمولا نماز که خوانده می‌شود مقبول نیست .. چون ذهن به این طرف و آن طرف رفته است، کنترل ذهن کار کسانی است که به وجودی اطلاقی ، خود اشهد ان محمداً عبده و رسوله… به تمام معنا قوای باطنی و ظاهری در اختیارش است .. ولی غیر آنها ، دیگران ، که قوای باطنی در اختیارشان نیست دلشان این طرف و آن طرف می رود، خضوع و خشوع ندارند، … کسی با دستش بازی می کرد درحال نماز، رسول خدا فرمود قلبش خشوع ندارد که جوارحش خضوع ندارد. فرمود: انّ هذا لو خشع قلبه ،لخشع جوارحه، درس صلوه ۸۰ ۱۳۹۳/۰۳/۲۴
تفکر مارکسیسم دیالکتیک ، عمدتا در قسمت شناخت بر اساس ۴ اصل قرار دارد: ۱- ارتباط عمومی جهان ۲- عمومیت حرکت تکاملی ۳- حرکت در عالم تدریجی و سپس دفعی و جهشی است . ۴- عامل حرکت تناقضات و تضادهای داخلی اشیاء هستند. این ۴ اصل به طور اصولی یک مطلب را می رسانند و آن حرکت عمومی کل جهات است؛ ولی حرکت تقسیم به دفعی و تدریجی شده و عامل حرکت هم بیان شد که درگیری های داخلی هر شیء است. سردمداران این مکتب ضمن تحکیم مواضع خود شدیدترین حملات را نیز به منطق و فلسفه ی کلاسیک مرسوم نموده اند، که چرا تضاد و تناقض را باطل می دانند، مگر جهان همه اش تضاد و تناقض نیست؟ و چرا منطق تصورات را از تصدیقات جدا می کنند و اشیاء را در حال جدایی از یکدیگر دیده - در بحث معرّف خصوصیات معرّف هر شیء را بیان می کنند که باید مساوی با شیء باشد نه اعم و نه اخص، …مگر همه جهان در ارتباط با هم نبوده اند و یک واحد را تشکیل نمی دهند؟ در زمان ما عده زیادی هم پیدا شده اند که هرچند مبانی ماتریالیستی فلسفه مارکس و مبانی اقتصادی او را نیز قبول ندارند، مبانی دیالکتیک و به خصوص حرکت براساس تضاد و تناقض را می پذیرند و تاییداتی هم از متون مذهبی اسلامی و به خصوص قرآن و نهج البلاغه برای آن می آورند. برداشتي از کتاب فلسفه ص۲۷۴ و۲۷۵ تالیف آیت الله گرامی @ayatollah_gerami
پیروان ماتریالیسم دیالکتیک می گویند حرکت تکاملی طبیعت به طور ساده و تدریج و بدون انقلاب و تحول اساسی نیست، همواره حرکت، ابتدا تدریجی و ساده است ولی به نقطه ای می رسد که ناگاه جهش و انقلابی رخ می دهد. حرکت نه دایره ای است و نه تکرار یک امر ساده؛ بلکه حرکت تکاملی و پیشرفت، به طور جهش و سریع پس از یک جریان ساده می باشد. جریان ساده را حرکت کمی و نقطه جهش را حرکت کیفی اصطلاح می کنند. درباره ی این اصل باید آقایان استیضاح شوند که حرکت هایی که با تدریج و بدون جهش به نتیجه می رسند چگونه توجیه می شوند؟هسته ای که تدریجا با حرکت تکاملی خویش درخت می شود، نطفه ای که انسان می شود، کودک که جوان و پیر می شود، نقطه ی جهش و به اصطلاح حرکت کیفی این ها کجاست؟ آیا هسته پس از یک دوره حرکت تدریجی ناگهان درخت می شود؟ و همین طور پیری و جوانی یک کودک آیا ناگهانی است؟یا درتمام مراحل، تدریجی هستند؟و همین طور جامدهایی که تدریجا مایع می شوند مانند پیه که تدریجا آب شده روغن مایع می گردد و یا شمع که تدریجا با سوختن، آب می شود، نقطه ی جهش و حرکت کیفی این ها کجاست؟ معمولا در مقام پاسخ می گویند در همه ی این موارد یک نقطه ی جهش وجود دارد، اولین جوانه ی حیات حیوانی در نطفه و تخم مرغ و اولین جوانه ی حیات نباتی در هسته ی درخت همین طور اولین حالت سوختن و تبدیل شمع و تصاعد نور از آن و اولین حالت انبساط در مولکول پیه،این ها همه نقطه ی جهش هستند ولی این توضیح کافی نیست زیرا این هاهمه تدریجا به وجود آمده اند، از نظر افراد سطحی اولین جوانه ی حیات یک جهش است، با نظر دقیق به خوبی روشن می شود که همه ی این تغییرهاچهره های ظاهری یک حرکت آرام و تدریجی است. حتی آب که با حرارت تدریجی به جوش می آید، جوشیدن یک لیتر آب تدریجی است و از مدتی پیش در مولکول های یک لیتر آب آغاز شده است و تدریجا همه ی مولکول ها حالت جوش پیدا کرده اند، و اساسا خود جوشیدن چیزی جز رسیدن به درجه ۱۰۰ حرارت نیست که مانند درجه ۹۹ و ۱۰۱ تدریجی حاصل می شود… برداشتي از کتاب فلسفه ص۲۸۷و۲۸۸ تالیف آیت الله گرامی @ayatollah_gerami
❇️ پیام تسلیت آیت‌الله‌العظمی گرامی به مناسبت ارتحال مرحوم آیت‌الله مصطفوی(قده) ✅ باسمه تعالی انّا لله و انّا الیه راجعون رحلت حضرت آیت الله سیدحسن مصطفوی(قده) از این جهان به دیار باقی برای او دیداری با حضرات اهل‌بیت عصمت علیهم‌السّلام و موجب نشاط و شادی است و برای بازماندگان احساس غربت و تنهایی است؛ این مصیبت را به همه بازماندگان به ویژه نزدیکان و آقازادگان محترم تسلیت عرض می‌کنم. آن مرحوم سالیان دراز در مجامع علمی و به ویژه دانشگاه امام‌صادق عليه‌السّلام تهران اشتغال و مایه نشاط علمی برای دانشجویان بود؛ علیه رحمت‌الله الواسعه. قم_محمّدعلی گرامی ۷شهریور ۱۴۰۱
دیالکتیسینها نوعا میان تضاد و تناقض فرق نگذاشته اند .. اصل مزبور را گاهی اصل تضاد و گاهی اصل تناقض نامیده اند و گاهی هر دو را ذکر کرده اند. تضاد یک معنای حقیقی دارد که مورد توجه دقیق فلاسفه است و یک معنای تسامحی که احیانا طبق اصطلاح عامیانه به کار می روند. باید معین شود که کدام را می گویند. معنای دقیق تضاد نسبت میان دو امر وجودی است که متضایف (مانند پدر و پسری) نباشد و در محل واحد در زمان واحد از جهت واحد جمع نمی شوند. این تعریفی است که قدمای فلاسفه گفته اند. طبق این تعریف دو وجود مستقل جوهری نیز متضاد حساب می شوند؛ این انسان و آن انسان نیز که امکان اجتماع در محل واحد حقیقی ندارند متضاد هستند. - محل واحد، اعم از ماده در برابر صورت، و یا موضوع در برابر عرض می باشد-. لیکن فلاسفه ی مشاء گفته اند: متضادان دو پدیده ی وجودی غیر متعارف هستند که به طور تعاقبی بر یک موضوع وارد شوند و تحت جنس قریب واحدی قرار گیرند و میانشان کمال اختلاف باشد. و بنابر این تعریف صرف جمع نشدن در یک جا کافی نیست، هر مفهومی از مفهوم دیگر جدا است؛ هر نوع خارجی از نوع دیگر خارجی جداست ولی این جدایی تضاد نیست. تضاد نسبت میان دو پدیده ی وجودی است که هر یک بالذات دیگری را طرد نماید. بالذات، یعنی به آن دیگری نظر دارد و با توجه به آن، آن را طرد می کند نه این که فقط جمع نشوند. و این معنی فقط بدین جهت می شود که دو پدیده ی مزبور، پدیده ای عارضی باشند که هر یک بر سر تصاحب موضوع، دیگری را نفی کنند. و همان طور که ملاحظه کردید حتما میان دو پدیده مزبور باید کمال اختلاف باشد زیرا اگر این قید را اعتبار نکنیم پدیده های زیادی هستند که در اضافه به هر طرف خاصیتشان تغییر می یابد، مثلا سفیدی و سیاهی ضد هستند ولی زردی و قرمزی و سبزی را چه بگوییم؟ جزء کدام طرف حساب کنیم؟ برداشتي از کتاب فلسفه ص۲۹۷ و ۲۹۸ تالیف آیت الله گرامی @ayatollah_gerami
تضاد هر چند ذاتی مفهوم و ماهیت های جهان طبیعت نیست یعنی در ذات جماد و نبات و غیره از نظر ماهیت و مفهوم تضاد قرار ندارد، لیکن همین ماهیت جماد و نبات و حیوان و انسان که در طبیعت وجود دارند امکان ندارد که بدون تضاد باشند یعنی همین که یک ماهیت طبیعی وجود خارجی پیدا کرد ، ذاتی چنین وجود تضاد است و دیگر احتیاج به علت جداگانه ای برای تضاد نیست. تضاد در ذات این وجود قرار دارد هر چند در مفهوم و ماهیت طبیعیات نباشد. برداشتي از کتاب فلسفه ص۳۰۷ تالیف آیت الله گرامی @ayatollah_gerami
انگلس درباره ی دانش آموزی انسان به تناقض معتقد است و می گوید:( قدرت انسان بر دانش آموزی نامحدود است ولی عملا به علت محدودیت ها و شرایط خارجی به اندازه ی محدودی می تواند فرا گیرد...) این برای همگان روشن است که قوه ی نامحدود با فعلیت محدود هیچ گونه تناقض و تضادی ندارند. مائو می گوید:(در هر جنگ پیشروی و عقب نشینی وجود دارد؛ چه جنگ در طبیعت و چه در انسان ها؛ تکامل انسان ها در همین تناقض وجود دارد...) برخی از نویسندگان مسلمان معاصر نیز خواسته اند همین معنی را از آیه ۱۷ سوره ی انبیاء در قرآن کریم استفاده کنند:(حق را بر باطل می کوبیم سپس آن را از بین می برد) ولی شما خود فکر کنید عقب نشینی در یک طرف و پیشروی در طرف دیگر، یا هر دو در یک طرف ولی در دو زمان (به طور حقیقی یا تاکتیکی) چه ربطی به تناقض و تضاد دارد؟! تطبیق این آیه ی قرآن بر تضاد هم چیزی جز «مکتب زدگی خاصی » نیست‌. برداشتي از کتاب فلسفه ص۳۱۷ و۳۱۸ تالیف آیت الله گرامی @ayatollah_gerami
باید ببینیم تضاد چگونه به وجود می آید؛ آیا هیچ گاه میان دو مرده بی حرکت یا یک زنده و یک مرده تضاد و تصادم و برخوردی به وجود می آید؟! روشن است که تا دو موجود زنده نباشد و حرکت نداشته باشند برخورد و تصادفی ندارند و تضادی بروز نمی کند. یک هسته در زیر خاک می خواهد رشد کند، میکروبی هم در کنارش می‌خواهد رشد کند جنگ میانشان شروع می شود جنگ برای زندگی‌. انسان می خواهد زنده بماند و حرکت کند، میکروب هم می خواهد برای ارتزاق و رشد از بدن انسان استفاده کند؛ میانشان درگیری می شود، تا کدام یک غلبه کند. در درگیری انسان با طبیعت جامد نیز انسان حرکت می کند و می خواهد به حرکت خود ادامه دهد و رشد کند. در برخورد با مانع طبیعی می کوشد که او را از میان بر دارد. همه جا درگیری پس از حرکت است پس حرکت تضاد می آورد و نه تضاد حرکت را. برداشتي از کتاب فلسفه ص۳۲۳ تالیف آیت الله گرامی @ayatollah_gerami
این که فلاسفه ی اسلامی تضاد را عامل تداوم فیض الهی می دانستند از این جهت است که صور و فعلیات طبیعی این عالم مادی با هم جمع نمی شوند و هر ماده ای صورت و کیفیتی را می پذیرد. فیض الهی از طریق همین خصوصیات طبیعی به این عالم می رسد. تضاد و تزاحم و درگیری جهان طبیعت ، عامل تغییر مواد و صور این عالم و گرفتن صورت های تازه تری می شود. اگر تضادی در این جهان نبود تغییر رخ نمی داد و فساد و تباهی در ماده راه نمی یافت تا صورتی را رها کرده صورت دیگری بپذیرد. درخت در این تضاد، خاک می شود و خاک با صورتی دیگر دوباره تجلی می کند. انسان می میرد و خاک می شود و دوباره تجلی می کند و همین طور سایر تغییرات جهان طبیعت که در اثر درگیری عوامل گوناگون به وجود می آید و مواد طبیعت را پس از تغییر برای پذیرش صورت دیگر آماده می سازد. این نه به این معناست که پیش از تضاد اصلا حرکتی نبوده و با تضاد حرکت شروع شده است، بلکه به این معنی است که حرکتی که قبلا بوده با حرکتی دیگر تصادم پیدا کرده و این تصادم موجب از بین رفتن یکی و تغییر شکل دادن و آماده شدن برای حرکت و پذیرش صورت و فعلیت جدیدی می شود. برداشتي از کتاب فلسفه ص۳۲۴ تالیف آیت الله گرامی @ayatollah_gerami
دست آفرینش و شعور حاکم بر جهان چرا چیزی می آفریند و سپس چیز دیگری که آن را از میان بردارد درست می کند؟! پاسخ این است که یا تضاد و تزاحم میان موجودات طبیعی، حالت های افراطی آنها کنترل می شود و در مجموع نظم ایجاد می شود؛ و بنابراین می‌توان گفت ضدیت و شر بودن این وجود های طبیعی امری نسبی و اضافی (در نسبت با یکدیگر) بوده در مجموع جزوی از نظام کلی جهان بوده ، طبق نظم و انضباط عمیق تری انجام می شود. هیچ چیز ذاتا شر نیست؛ در مقایسه با چیز دیگر و برای آن بد است و در اثر تفاضل میان آن دو و جریان مزبور ، در مجموع، همه ، جزو نظام احسن خلقت می باشند و در مسیر تکامل قرار دارند. برداشتي از کتاب فلسفه ص۳۳۲ تالیف آیت الله گرامی @ayatollah_gerami
دیالکتیسینها ، دیالکتیک را یک روش شناخت می دانند. در حالی که ، روش شناخت باید ما را به شناخت جهان رهنمون باشد. باید کمی توقف نموده و دقت کنیم ببینیم این روش می تواند ما را به مجهولی از جهان رهنمون باشد؟ اصول این روش به ما می فهماند که جهان در حرکت است و علت آن هم تضاد است. این نظریه چه کمکی در شناخت جهان به ما می کند که اگر این نظریه را کنار بگذاریم دیگر نمی توانیم جهان را بشناسیم؟ منطق کلاسیک را یک روش شناخت می شمارند زیرا در آن منطق می فهمیم شناخت باید بر اساس یقین باشد و یقین از راه تجربه و غیره - که در منطق بیان شده است- به دست می آید، ذاتیات اشیاء را هم با متد خاصی که در منطق ذکر کرده اند کشف می کنند. ولی اصول دیالکتیک چه راهی برای شناخت به دست می دهد؟ آیا جز یک نظریه درباره ی جهان چیز دیگری است؟ مثل این است که بگوییم جهان حرکت ندارد، و یا زمین ساکن است، و عامل حرکت خورشید شلاق فرشتگان است، یا زمین مسطح و ساکن است! این ها همه نظراتی درباره ی جهان است نه راه شناخت. برای شناخت همین مسائل هم راه شناخت و متد تحصیل معرفت می خواهیم. باید روشی برای شناخت حقیقت نشان داد که بیان کند کدام یک از این نظریات صحیح است. برداشتي از کتاب فلسفه ص۲۳۴ و ۲۳۵ تالیف آیت الله گرامی @ayatollah_gerami
هر چند ما روش شناخت تجربی را به معنای انحصاریش ( شناخت منحصر باشد در تجربه) قبول نداریم ولی به هر حال یک روش شناخت است. اما بحث در این است که این جسم خاص حرکت دارد یا نه، همه ی جهان حرکت دارد یا نه، فکر حرکت دارد یا نه؟ اینها عینا همانند بحث از حرکت و سکون زمین است و این یک نظریه است نه یک روش شناخت. حالا صرف نظر از این که جاری کردن اصول مزبور ، در فکر و شناخت، چیزی جز سوفسطی گری و انکار علم نمی باشد! اگر علم حرکت کند و مفاهیم ذهنی حرکت کنند و حتی مفهوم حرکت و تغییر هم حرکت کند دیگر هیچ گونه علمی برای انسان نمی ماند. حتی مقدمات یک دلیل هم لحظه ای درنگ نمی کنند که آن ها را بدونیم و نتیجه شان را بگیریم. و اگر تضاد و تناقض را در افکار بپذیریم آن وقت چگونه یک مطلب را می توانیم اثبات کنیم؟ هم آن مطلب صحیح است و هم خلاف آن!! یعنی خودش هم ثابت نمی شود. برداشتي از کتاب فلسفه ص۳۳۹ و ۳۴۰ تالیف آیت الله گرامی @ayatollah_gerami
«حکم محارب» عنوان محارب و مفسد فى الارض با آن احكام سختش ، تنها در موردى است كه (شخصی ) دست به اسلحه ببرد… آن هم آشكارا و براى «ترساندن و ارعاب مردم». کتاب «مرزها»ص ۷۶ تالیف آیت الله گرامی
آیت‌الله گرامی: امام فرموده‌اند بهتر است متناسب با جرم فرد، مجازات تعیین شود؛ فرد محارب چنانچه آدمی را نکشته یقیناً حکم اعدام ندارد 🔹 مراجع باید طرف حقیقت و عدالت باشند؛ اگر حس کردند حقوق مردم تضییع می‌شود باید به نفع مردم و در انتقاد از دولت‌ها سخن بگویند 🔹 آقایان مفسد فی الارض را توسعه داده و شامل بسیاری چیزها کرده‌اند/ محاربه به هر اعتراضی که وارد نمی‌شود 🔹 فکر نمی‌کنم در نسل جوان کسی موافق براندازی باشد/ مردم از مشکلات اقتصادی به تنگ آمده‌اند؛ صاحب‌خانه شدن تبدیل به آرزو شده است 🔹 مقامات عنایت داشته باشند که بیشتر جوانان معترض قصد درگیری و خشونت ندارند/ با خشونت به جایی نخواهیم رسید 🔹 آیت الله محمدعلی گرامی، از فقهای برجسته حوزه علمیه قم، در خصوص حکم محارب به جماران گفت: امام فرموده اند بهتر آن است که متناسب با جرم فرد، مجازات تعیین شود. 🔹اگر فرد مرتکب قتل شده اختیار با حاکم است، اما چنانچه آدمی را نکشته و مال کسی را سرقت نکرده یقیناً حکم اعدام ندارد و حاکم بین آن‌ها مخیر نیست و حکم تبعید بر او جاری است./جماران ✅ @Khabar_Fouri