May 11
به نام خالق عشق🦋
#پارت_آخر
#شهید_مصطفی_صدرزاده
به پدرشوهرم زنگ زدم گفتم آقاجون بیاین اینجا .وقتی اومدن خیلی بی تاب شده بودم ،هی محمد علی و بغل میکردم میزاشتم زمین !
ایشون برگشت گفت چرا اینطوری میکنی؟
قلبم بی قرار بود و کند میزد ...
نمیدونستم چی باید بهشون بگم !
فقط گفتم:آقاجون،فکر کنم مصطفی دیگه نمیاد...
ایشونم گفتن:نه اینطوری نیست،چیشده مگه؟! کسی چیزی گفته؟!
منم واسشون داستان و تعریف کردم ...
گفتن شاید دوباره مجروح شده باشه ،منم که دلم برات داده بود که مصطفی شهید شده گفتم نه فکر نمیکنم مجروح شده باشه !
از ساعت ۷_۸دیدم خونه داره شلوغ میشه،همه میومدن خونه ی ما و میگفتن مصطفی مجروح شده!
منم محمد علی و بغل کردم رفتم توی اتاق و به خدا گفتم: راضی ام هرچی اجر و ثواب تو این دوسال بوده بگیری فقط مصطفی برگرده !
به خدا التماس میکردم که حتی شده قطع نخاع هم باشه فقط بشینه تو خونه چشماش باز باشه و نفس بکشه...
بدترین لحظه ها از شهادت مصطفی همین لحظه ها بود!
میدونستم شهید شده،میدونستم تموم شده ولی همه بهم امیدواری میدادن...
ساعت ۱۲شب شد مادرم پابرهنه رفت سر مزار دو شهید گمنام که دعا کنن خبر سلامتی مصطفی بیاد.منم دنبالشون رفتم.
نشسته بودم سر مزار که یهو دیدم پدرشوهرم گوشی مبایلشو گذاشت جلوم.
دیدم واسشون پیام اومده که ...
(سید ابراهیم به ملکوت اعلا پیوست)
و مصطفی ی من شهید شد :))
به روایت سمیه ابراهیم پور همسر شهید✨
@aye_ha
Alireza Ghorbani - Roozhaye Bi Gharaarr - 320 - musicsweb.ir.mp3
12.8M
ما گریه های چشم های انتظاریم:))
@aye_ha
لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِي كَبَدٍ
مخلوقِ عزیزم، تو رو تو رنج آفریدم. رنجی که تحملش رو داری!
سوره بلد | آیه ۴🕊️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
لحظه شهادت شهید مدافع حرم
مصطفی صدرزاده 🕊️💚
ما رأیتُ الّا جمیلاً:))
هدیه به روحشون ی حمد بخونین 🌿
@aye_ha
میخواهم اقلا یک نفر باشد که
من با او از همه چیز، همانطور حرف بزنم که با خودم حرف میزنم:))
#داستایوفسکی
@aye_ha
☁️┋ #معبودانھِ .
صبر داشته باش !
شاید رویات داشتنِ یہ ستارھ باشہ
و خدا برات یہ ماھ خواستھ✨:)))
@aye_ha
بعضیا اَصلا ''آسِمونے اَن''🕊
موقتاً چَند روزے پیشِمٰان
زنْدگے رو براےِ نوکـَرے . .
مرگُ براےِ ''شھید'' شدن
میخوان!♥️:)
#شهید_احمد_مشلب
@aye_ha
May 11
سلام و خیر و عشق ✨
این دوسه روز خیلی سرم شلوغ بود نتونستم داستان جدید شروع کنم
انشاالله به زودی داستان شهید امین کریمی و باهم میخونیم :)🤍
از زیرو رو شدن زندگی نترس،
شاید زیرش ته دیگ سیب زمینیه...:)😌
@aye_ha
وَلَا تَهِنُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ
سست نشوید ، غمگین نشوید شما پیروزید اگر ایمان داشته باشید...
آیه 139|آل عمران🌱
مثلِ طفلی که زمین خورده ؛ دویدم سویت ....
آمدم گریه کنم حوصله ام را داری؟!....
#اباعبدالله ❤️
@aye_ha
``💚``
•{کوری چشم عایشه هستیم تا ابد}•
•{ما مخلص و مرید و مسلمان حسن }•
#الکریم_اهلبیت💚
@aye_ha
میگفت که
خداگاهیبهمانشونمیدهکهببین!
هیچکسدوستتنداره!
ولییواشکیمیاددرگوشِتمیگه:
جزمن:)💙
#استادپناهیان
@aye_ha
عاشقخداشدنسخـتنیستمقدمہآندشواراسـت
دلبریدنازدنیاودیگراناستمقدمهٔعشقبہخـدا
گذشتنازخودوسپردناموربہاوست...
#استادپناهیان
@aye_ha
●|♥️🖇|●
لذتِعشقبهاینحسبلاتکلیفیست
لطفتوشاملحالمآیابشودیانشود💔! . .
#یااباعبدالله
@aye_ha
به نام خالق عشق 🦋
#پارت_اول
#شهید_امین_کریمی
مدتی بود که کشور حال و هوای دفاع مقدس را به خود گرفته بود.
خبر تشیع شهدا و کوچه هایی که مزین شده بود به قاب عکسی که آنرا شهید میخواندند.
عطر یاس و رازقیه شهر هارا پرکرده بود و خانواده هایی را چشم انتظار ...
چشم انتظار مدافعان حریمی که سراسر عشق است و عشق!
در آن روز ها دانشجوی فقه و حقوق بودم و در رشته ی آمادگی جسمانی فعالیت میکردم
سال۹۱داشتم برای مسابقات آماده میشدم.مادر امین به مربی سپرده بود که دنبال دختر خوب میگردم.روز آخر تمرینات قبل مسابقه بود که مادر منو دیدند .مربی پرسید قصد ازدواج نداری؟منم گفتم نه! میخوام درس و ادامه بدم...
وقتی رسیدم خونه مادر امین تماس گرفتند.اصلا درحال و هوای ازدواج نبودم ،میخواستم ارشد بخونم و دکترا و شغل و...بعد ازدواج !
مادر امین گفتند اگه اجازه بدید حالا یک بار همو از نزدیک ببینید اگر موافق بودید دیدار هارو ادامه میدیم اگرهم که نه ضرر نکردید.
روزی که مادر امین اومد کنکور ارشد داشتم ،خیلی با عجله صحبت کردیم و عکس امین و نشون دادن ،من بودم و مادرم و مادر امین و مربی باشگاهم...
مادر ی مختصری از شغل پسرش گفت و اجازه خواستند که باهم بیان.منم گفتم هرچی بزرگتر ها بگن ...
روزی که اومد با ساده ترین لباس بود به رنگ آسمون :)
شلوار و جوراب طوسی و ریش انکادر شده!
ی دسته گل خیلی خیلی بزرگ باخودش آورده بود با ی جعبه شیرینی بزرگ!
دقیقا چند روز بعد اون خوابی که دیدم اومدن ...
به روایت زهرا حسنوند همسر شهید✨
@aye_ha