eitaa logo
«آیه‌جان»
454 دنبال‌کننده
111 عکس
76 ویدیو
9 فایل
🔹مجله قرآنی آیه‌جان ❤️ 🔹اینجا دربارهٔ آیه‌های امیدبخش خدا می‌خوانید و می‌شنوید. 🔹 آیه‌جان در سایر شبکه‌های اجتماعی: https://yek.link/Ayehjaan
مشاهده در ایتا
دانلود
«آیه‌جان»
. معلم‌ها با شاگردهای خنگ جور دیگری برخورد می‌کنند. معتقد به کم‌هوشی بچه‌ها در سیستم آموزش و پرورش نیستم، دربارهٔ رابطۀ معلم و شاگردی میان ما و خدا حرف می‌زنم. من در درس بندگی ضعیفم. چندوقتی است که می‌بینم رابطۀ خدا با من تغییر کرده و از شیوۀ «مستقیم‌گویی» برای شیرفهم‌شدنم در مسائل استفاده می‌کند. مثلاً می‌گویم: «خداوندا این کار را بکنم؟» قرآن باز می‌کنم و پاسخ می‌شنوم: «بله» یا گاهی اوقات: «نه». انگار که قبلا در لفافه مقصودش را می‌رسانده و من انقدر به بیراهه رفتم که تصمیم گرفته در سطح پایین‌ترین آی‌کیوی مردم زمین با من تا کند. چند روز پیش، طبق معمول غم داشتم. یعنی غمی که در دل داشتم، رو شده بود و آزارم می‌داد. خیلی اتفاقی و بدون برنامۀ قبلی گذرم افتاد به امامزاده پنج‌تن لویزان، حوالی ساعت یازده قبل از ظهر. قسمت زنانه خلوت بود و می‌شد که یک نصف مربع از ضریح را سیر زیارت کنم و ببوسم. آغوشی مهربانانه چیزی بود که لازمش داشتم، پس پای ضریح نشستم و دستهایم را باز کردم، جوری که حجم بیشتری در بغلم جا بگیرد و انگشت‌هایم را در پنجره‌های کوچک طلاییش فرو کردم. این‌جور وقت‌ها فکر آدم مثل بادکنک بی‌صاحب هزارجا می‌رود. عجله دارد از زمین و زمان گلایه کند. سعی کردم نخش را محکم در دست بگیرم و فقط روی مسائل اصلی زندگی تمرکز کنم؛ به‌طور ویژه روی مسئلۀ فلسطین. روزهایی بود که بیمارستان المعمدانی را زده بودند. به آن پنج آدم بزرگوار می‌گفتم: «غم من به درک. استدعا دارم به داد قلب هزارپارۀ مادران غزه برسید.» از ضریح فاصله گرفتم و نزدیک رادیاتور، کنج بالایی حریم چهارگوش آن‌ها نشستم و قرآن را باز کردم، ابتدای جزء پانزدهم بود: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَىٰ بِعَبْدِهِ لَيْلًا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى منزه است آن خدايى كه بنده خود را شبى از مسجدالحرام به مسجدالاقصى كه گرداگردش را بركت داده‌ايم سير داد. اسراء، ١ تا آخر صفحه خواندم. خیالم راحت شد که خداوند به زودی حساب قوم پرفتنۀ بنی‌اسرائیل را کف دستشان که نه، در گورهایشان خواهد گذاشت. گرچه با اولویت دادن به غزه، مسائل شخصی زندگی را بی‌جواب گذاشتم، چندکیلو یا چند لایه یا چند واحد اختراع نشده از غم خودم هم کم شد و از امامزاده آمدم بیرون. موقع بالاکشیدن پاشنۀ کفش، از لای در چوبی به نورهای سبز ضریح نگاه کردم و ضمن ابراز ارادت‌های خالصانه گفتم: «خدایا شکرت. من را همیشه خنگ خودت بدان». نویسنده: سمیرا علی‌اصغری سازنده کلیپ: اعظم مؤمنیان @ayehjaan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است؟ عنکبوت، ٢٠ @ayehjaan
. یونس علیه‌السلام بعد از اینکه به شکم نهنگ افتاد و غم عالم دلش رو گرفت تازه متوجه اشتباهش شد. همون‌جا به این اشتباه که تنها گذاشتن مردمش بود، اعتراف کرد و بخشش خواست. خدا هم دعای یونس نبی رو اجابت کرد و نجاتش داد. می‌دونی؟ گاهی غم عالم روی دل من و تو هم هوار می‌شه. اونقدر زیاد که نمی‌دونیم باید چطور ادامه بدیم. این‌جور وقتها درد رو باید پیش خدا برد، پیش همونی که وعده به نجات هر مؤمن مبتلا به اندوهی داده: فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَنَجَّيْنَاهُ مِنَ الْغَمِّ ۚ وَكَذَٰلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ ما دعای او را به اجابت رساندیم؛ و از آن اندوه نجاتش بخشیدیم؛ و این گونه مؤمنان را نجات می‌دهیم! انبیاء، ٨٨ 🔸طراح عکس‌نوشت: الف حاء میم 🔸عکاس: اعظم مؤمنیان @ayehjaan
. 🔸سلام. سلام. حال و احوالتون چطوره؟ بیاین با هم یه گپ بزنیم. 🔹می‌دونید که آیه‌جان از فروردین‌ ١٤٠١ شروع شد. ما اولِ راه، فقط روایت از آیات امیدبخش داشتیم. نویسنده‌هامون برشی از زندگی‌شون رو روایت می‌کردند و به آیه‌ای از قرآن کریم پیوندش می‌زدن. باید بگیم استقبال از این ژانر بیش از انتظار ما بود. 🔸فروردین ١٤٠٢، بخش تفسیر و مدیا هم اضافه شد. اول تفسیر اون یک آیه رو می‌خوندین. بعد برشی از روایت رو می‌شنیدید و دست‌آخر هم خودِ روایت رو می‌خوندید. 🔹تابستون امسال ما اومدیم یه ژانر جدید اضافه کردیم. بخاطر احترام به سلیقهٔ بعضی از مخاطبین‌مون. حالا چی بود؟ تفسیر و برداشت یک‌خطی از آیات که تبدیل به ریلز یا عکس‌نوشت می‌شد. 🔸حالا بیاین بهمون بگید کدوم ژانر رو بیشتر از همه دوست دارید. ١. روایت نویسنده‌ها ٢. تفسیر ٣. مدیای روایت نویسنده‌ها ٤. تفسیرهای یک خطی از آیه‌ها ممنون که همراهید. ❤️ 🔴 برای ارسال پاسخ به این آیدی پیام بدید: @ayehjaan_Support @ayehjaan
31.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
. برای خوشایند هیچ‌کسی جهنم نرید. به یاد شهید احمد کاظمی. 🌱 @ayehjaan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. 🎞️ وقتی ماه رجب می‌شه تو دیگه حق نداری قضاوت بد بکنی. پس «وَسَارِعُوا إِلَىٰ مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ» و بشتابید به سوی مغفرت پروردگار خود. آل عمران، ١٣٣ حلول ماه رجب مبارک 🌱 @ayehjaan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. این‌بار در هلند، برخلاف همیشه قرآنی آتش زده نشد. باوجود مجوز تجمع اسلام‌ستیزان و حضور و حمایت پلیس از اون‌ها مردم مانع سوزاندن کتاب قرآن شدند. جا داره که بگیم: 🔸يُرِيدُونَ أَنْ يُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَيَأْبَى اللَّهُ إِلَّا أَنْ يُتِمَّ نُورَهُ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ 🔹مى‌خواهند نور خدا را با دهان خود خاموش كنند، و خدا جز به كمال‌رساندن نور خود نمى‌خواهد. هر چند كافران را خوش نيايد. توبه، ٣٢ @ayehjaan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. ❤️ شب لیلة الرغائب، آرزوها و دعاهاتون از خدا، چیزهای بلند باشه... ‌ 🎙️ برشی از سخنرانی آقای عالی 🔸️ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ ✨️ مرا بخوانید تا شما را اجابت کنم. غافر، ٦٠ ‌ اینستاگرام | تلگرام | @ayehjaan
«آیه‌جان»
. گنجشک‌روزی ✍🏻 سمیه شاکریان از هر شیفتِ شش‌ساعته توی بیمارستان، تقریبا یک‌میلیون تومان حقوق می‌گرفتم. ماهی چهار شب، به علاوهٔ شیفت‌هایی که توی بقیهٔ  بیمارستانها داشتم، جوابگوی هزینه‌های پایان ماهَم بود. آن‌شب، یک ساعت‌و‌نیم تا پایان شیفت مانده بود. کشوی میزم را باز کردم و فیش‌‌ها را شمردم. ضرب و تقسیم کردم. فقط دویست‌هزار تومان می‌شد. بدون شک توی خرج و قسط‌های پایانِ ماه می‌ماندم. تازه کارم را شروع کرده بودم و مطب نداشتم. گنجشک‌روزی پول جمع می‌کردم و آخر ماه را سر‌وسامان می‌دادم. پکر شدم. مطمئن بودم توی زمان باقی‌مانده، فیش‌ها به یک‌میلیون تومان نمی‌رسد. صدای تقهٔ روی در، قلاب انداخت و از توی افکارم بیرونم کشید. مادری با پسربچهٔ تب‌دارش برای ویزیت آمد. زن پولی نداشت. بچه را معاینه کردم. دلم نمی‌آمد دستش را رد کنم. نسخه را نوشتم و راهی‌اش کردم. دوباره پکر شدم. به ساعت نگاه کردم. زمان به سرعت می‌گذشت و رحمی نداشت. کشو میزم را الکی باز کردم و بستم. کم‌کم باید میز را جمع می‌کردم و شیفت را تحویل می‌دادم. دنباله‌ی گِرد و سرد گوشی پزشکی را توی جیب چپم فرو کردم و مُهرم را توی جیب راستم گذاشتم. فیش‌ها را دسته کردم تا تحویل پذیرش بدهم. با صدای باز شدن در چیزی توی دلم فرو ریخت. یکی از پرستارها بود که می‌خواست بروم اورژانس. چند مریض تصادفی آورده بودند. کار بخیه و پانسمان و ویزیتشان را انجام دادم. همه‌‌چیز به سرعت برق گذشت. آخر شب فیش‌ها را بررسی کردم، یک‌و‌نیم میلیون تومان جمع شده بود. مبهوت لطف خدا بودم. بیشتر از چیزی که فکرش را می‌کردم توی حسابم می‌آمد. «إِنَّ اللَّهَ یَرْزُقُ مَنْ یَشَآءُ بِغَیْرِ حِسَابٍ‏» توی سرم موج برداشت. من راضی به درد و رنج مردم نبودم اما زمین طوری چرخیده بود که آن ماه را بدون دردسر بگذرانم. شرمنده شدم. ناامیدی از لطف خدا، اشتباه محاسباتیِ من بود. روزیِ آدم‌ها توی دستهای خدا بود و من روزی‌ام را توی قبض و فیش بیمارهایم جستجو می‌کردم. إِنَّ اللَّهَ یَرْزُقُ مَنْ یَشَآءُ بِغَیْرِ حِسَابٍ‏ او هر كس را كه بخواهد بى‌حساب روزى مى‌دهد. آل عمران، ٣٧ @ayehjaan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. 🔸می‌دونید یکی از شاه‌کلیدها برای گشایش در زندگی چیه؟ 🔹امشب که شب میلاد امام علی (ع) هست، بیاین یه طوری به پدر و مادرمون خدمت بکنیم که از صمیم قلب دعامون کنن. همونطور که خود خدا گفته: وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا ۚ إِمَّا يَبْلُغَنَّ عِنْدَكَ الْكِبَرَ أَحَدُهُمَا أَوْ كِلَاهُمَا فَلَا تَقُلْ لَهُمَا أُفٍّ وَلَا تَنْهَرْهُمَا وَقُلْ لَهُمَا قَوْلًا كَرِيمًا و به پدر و مادر نیکی کنید! هرگاه یکی از آن دو، یا هر دوی آنها، نزد تو به سن پیری رسند، کمترین اهانتی به آنها روا مدار! و بر آنها فریاد مزن! و گفتار لطیف و سنجیده و بزرگوارانه به آنها بگو! اسراء، ٢٣ 🔹این عید خجسته بر همگی مبارک. ❤️ @ayehjaan
. 🔸الَّذِينَ آمَنُوا وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِكْرِ اللَّهِ ۗ أَلَا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ 🔹آنها کسانی هستند که ایمان آورده‌اند، و دلهایشان به یاد خدا مطمئن (و آرام) است؛ آگاه باشید، تنها با یاد خدا دلها آرامش می‌یابد! رعد، ٢٨ 📸 عکاس: اعظم مؤمنیان 💻 گرافیست: الف حاء میم @ayehjaan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. اگه بخوای یه جمله یا آیهٔ امیدبخش بهمون هدیه بدی، اون چیه؟ برامون بنویسش. بهترین‌ها رو منتشر می‌کنیم.👇🏻 @ayehjaan_support
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. . 🔹اگه دلت شکست، دردت رو به خدا بگو. به این و اون نگو. چون خدا مهمون دلهای شکسته‌ست و دعاهات رو مستجاب می‌کنه. مگه خودش نگفته: «مرا بخوانید تا شما را اجابت کنم.» غافر، ٦٠ @ayehjaan
«آیه‌جان»
خُلق محمدی ✍🏻 فرزانه‌سادات حیدری 🔹ساعتِ ده شب توی مطب متخصص بیماری‌های عفونی کودکان نشسته بودیم. خانم بغل‌دستیم از ساعت شش عصر آمده بود و کلافگی از سر و روش می‌بارید. 🔸ما بخاطر یک دُمَـل موذی آنجا بودیم. دانه‌ی قرمزی که اول شبیه نیشِ پشه بود و بعد از چند روز اندازه‌ی یک گردو شد. دُمَـل پایین‌تر از قوزک پا جاخوش کرده‌ بود و لابد درد داشت که دخترم قید راه‌رفتن را زده بود. 🔹لابه‌لای صدای خروسک‌گرفته‌ و گریه‌ی مدام بچه‌ها، پسری ده‌، دوازده‌ساله با مادرش چیزهایی تعریف می‌کردند و ریزریز می‌خندیدند. خندیدن، آن‌هم آنجا، عجیب بود. 🔸یکهو صدای اعتراض بلند شد. زنی که از ساعت شش آمده بود، پسر بی‌حالش را نشان منشی داد که چهار ساعت انتظار یعنی ظلم! بعد از زن، شوهرش ایستاد و صداش را کوبید به در و دیوار مطب. آدم‌های بزرگ و کوچک کیپ هم نشسته بودند و با همدردی پدر را نگاه می‌کردند. 🔹دست‌های مادر یونس، همان پسر ده‌، دوازده ساله، دلداری دادن بلد بود. دست‌های مادر معترض را گرفت و آهسته چیزهایی بهش گفت، نگاه زن پر آب شد و آرام‌ با انگشت‌هاش موهای پسرک را شانه کرد. مادر یونس یک‌مشت پسته توی دست‌های زن گذاشت و برگشت روی صندلی خودش. 🔸به اندازه‌ی دوتا صندلی صدایم را بلند کردم: «چقدر مهربونید خانم!» یونس گفت: «اوه خاله خشم اژدها رو ندیدی» و خندید. من از پای دخترم گفتم و مادر یونس از توده‌هایی که توی طحال پسرش بود، توده‌هایی به طول چند میلی‌متر. یونس اصلاح کرد که: «چند سانتی‌متر». بند دلم داشت پاره می‌شد که مادرش زد زیر خنده: «یونس اون اولا اندازه‌هاشون سانتی‌متری بود الان میلی‌متری شده شکر خدا.» 🔹زن، شب سال تحویل گذشته، یک پسر دیگرش را بخاطر مننژیت بغل زده بود و آورده بود مشهد و چند روز بعد دوتایی سرحال و لابد خندان برگشته‌ بودند روستاشان. پرسیدم چطوری می‌تواند بخندد؟ گفت: «مریضی بچه‌هامو رنجور کرده، نمی‌خوام دلشوره‌های من، نمک روی زخم‌شون باشه». دوباره خندید و گفت: «ولی یک مُلای خوش‌اخلاق توی گوشم اذون گفته، ما اعتقاد داریم به این کار». منشی یونس را صدا زد، مادرش یک‌مشت از پسته‌های باغ‌شان داد دستم و دوتایی رفتند، نگاه که کردم دیدم همه خندانند. 🔸زنی از روستاهای خراسان توی دست‌هاش عطر داشت و از هرجایی که می‌گذشت ردی از خُلق محمدی جا می‌گذاشت. إِنَّكَ لَعَلَىٰ خُلُقٍ عَظِيمٖ و تو اخلاق عظیم و برجسته‌ای داری! قلم، ٤ @ayehjaan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. 🔹حَسْبَكَ اللَّهُ خدا تو را کافی‌ست. انفال، ٦٢ 🎙️برشی از سخنرانی مرحوم آیت‌الله فاطمی‌نیا 📸 عکاس: مرتضی شهابی 🎬 سازنده کلیپ: اعظم مؤمنیان @ayehjaan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. 🔹یورام فان کلاورِن، همین مردی که در تصویر می‌بینید، یک سیاستمدار هلندی ضد اسلام بوده. روزهایی آستین‌هایش را بالا زده تا تمام مساجد کشورش را ببندد، قرآن و مدارس اسلامی سرزمینش را ممنوع و تعطیل کند. در میان همین تقلاها تصمیم می‌گیرد کتابی بر ضد اسلام بنویسد. اما خدای مهربان‌تر از مادر، مسیر را جور دیگری چیده بوده. 🔸یورام در طی تحقیقاتش دربارهٔ دین اسلام، جواب شبهاتش در دین مسیحیت را می‌گیرد و به این باور می‌رسد که خدا یکی است. بعدتر دربارهٔ پیامبر پژوهش می‌کند و تازه می‌فهمد، محمد مصطفی (ص) آن مرد شروری که قصه‌سرایان ضد اسلامی گفته بودند نیست. اما درست همین‌جا، وقتی می‌بیند هیچ دلیلی برای رد اسلام و پیامبر ندارد تحقیقاتش را متوقف می‌کند. اگر دوست دارید بدانید چرا با پست بعدی همراه باشید. @ayehjaan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. و اما آیه‌ای که قلب یورام فان کلاورِن را زنده کرد: فَإِنَّهَا لَا تَعْمَى الْأَبْصَارُ وَلَٰكِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِي فِي الصُّدُورِ حقیقت این است که دیده‌ها کور نیست بلکه دل‌هایی که در سینه‌هاست، کور است! حج، ٤٦ پست قبل را حتما ببینید. @ayehjaan