May 11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
✨من کی رو دارم غیر از تو؟
@ayehjaan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
بزرگترین امید زندگیت کیه؟
@ayehjaan
«آیهجان»
گاهی باید رها کنی!
پسرم روی تخت بیمارستان مچاله شده بود. از درد به خودش میپیچید و نا نداشت ناله کند. دیگر نمیشناختمش. شبیه آدمفضاییها شده بود. سری بزرگ با بدنی که یک لایه نازکِ گوشت هم نداشت.
از پنج روز قبل به خاطر تب بالا، توی بیمارستان کودکان بستری شده بود. تا چند روز هیچکس بیماریاش را تشخیص نمیداد. تازه، روز چهارم که جواب آزمایش خون و سونوگرافیاش آمد؛ دکتر فهمید، یک تکسلولی به نام آمیب، توی دیوارهی رودهاش جا خوش کرده است.
همان اول صبحی، دکتر همراه پرستاری وارد اتاق شد. لباس آبی بیمارستانی پسرم را بالا زد و دستش را دایرهوار روی شکمش مالید. پسرم نالهی بلندی کرد که دلم ضعف رفت. از نگاهی که بین پرستار و دکتر رد و بدل شد، فهمیدم اوضاع رو به راه نیست. دربارهاش خوانده بودم و میدانستم با چه بیماری خطرناکی طرف هستم.
دکتر که داروهای جدید تجویز کرد و بیرون رفت، حس کردم دارم از درون متلاشی میشوم. به سختی دستهی صندلی چرمی کنار تخت را گرفتم و نشستم. اضطراب مثل موجودی موذی، داشت بند بند وجودم را میجوید. نشانهای از بهبودی نبود و این توی برزخ ماندن، داشت دیوانهام می کرد. اشک از چشمانم روی گونهها راه گرفت. گوشهی روپوش پرستار را کشیدم و گفتم: «حالم خیلی بده. احساس میکنم دارم میمیرم.»
خیره نگاهم کرد. لیوان آبی دستم داد و گفت: «دختر گل چرا چند ساعت نمیری خونه استراحت کنی؟ بگو شب یه نفر دیگه بیاد جات وایسه. ببین الان منی هم که اینجا ایستادم، بچهم تب و لرز شدید داره. گذاشتمش پیش مامانم، اومدم سر شیفت. باید یکم رهاش کنی تا بتونی ادامه بدی.»
پرستار راست میگفت، توی این چند روز حتی یک لحظه هم حاضر نشده بودم کسی بیاید و جایم بایستد. از فکرش تنم میلرزید. از ترس گریه پسرم نمیشد نیممتر از تختش فاصله بگیرم. انگار تازه متوجه رشتهی قطور اتصال بین خودم و پسرم شده بودم. رشتهی ضخیمی که دور گردنم پیچیده بود و داشت خفهام میکرد. باید رهاش میکردم. باید کمی ازش فاصله میگرفتم. ناخودآگاه یاد این آیه افتادم: «و هنگامی که بر او ترسیدی، او را در دریا بیفکن؛ و نترس و غمگین نباش، که ما او را به تو باز میگردانیم.» یاد حضرت موسی و مادرش افتادم. یاد لحظهی دل کندن. آیهی هفتم سوره قصص را چند بار زیر لب، تکرار کردم. تکرار آیه آرامم میکرد.
وقت ملاقات، پسرم را به همسرم سپردم و از اتاق بیرون زدم. پشت سرم صدای گریه و «ماما، ماما» گفتنش را شنیدم و قدم تند کردم. یک ساعت تمام، عین دیوانهها خیابانهای اطراف بیمارستان را زیر پا گذاشتم. فقط راه میرفتم و فکر میکردم. حین قدم زدن انگار تازه توانستم، خودم و موقعیت را از بیرون ببینم و شرایطم را بهتر درک کنم.
زمانی که برگشتم، آرامتر شده بودم. اهل بیت را کنار خودم و پسرم حس میکردم. ازشان میخواستم، قلبم را برای هر اتفاقی آماده کنند. همهچیز را هم به خود خدا سپرده بودم.
عصر همانروز، ورق برگشت. نسخهی جدید دکتر اثر کرد. تب پسرم قطع شد. به غذا افتاد و دردها نرمنرم وجودش را رها کردند.
وَأَوْحَيْنَا إِلَىٰ أُمِّ مُوسَىٰ أَنْ أَرْضِعِيهِ ۖ فَإِذَا خِفْتِ عَلَيْهِ فَأَلْقِيهِ فِي الْيَمِّ وَلَا تَخَافِي وَلَا تَحْزَنِي ۖ إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ وَجَاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِينَ
و به مادر موسى وحى كرديم كه: شيرش بده و اگر بر او بيمناك شدى به دريايش بينداز و مترس و غمگين مشو، او را به تو باز مىگردانيم و در شمار پيامبرانش مىآوريم.
قصص، ٧
✍🏻 نویسنده: سعیده جوادی
@ayehjaan
🔻حقهای به نام بدن اشتباهی
✍🏻 مریم اردویی
«شما مردی هستید که اشتباهی در بدن یک زن گیر افتادید» اگر یک روانشناس چنین جملهای را به شما بگوید یا اگر هنگام تولد فرزندتان در بیمارستان بگویند: «جنسیت کودک نباید درج شود» چه حسی به شما دست میدهد؟
شنیدن این جملات شاید برای شما عجیب به نظر برسد. اما امروزه برخی روانشناسان در آمریکا از این دست نسخهها برای مراجعهکنندگانشان میپیچند و جامعهی پزشکان از درج جنسیت نوزاد در گواهی تولد جلوگیری میکنند و میگویند «ما نمیدونیم جنیستشون چیه تا خودشون بزرگ بشن و انتخاب کنند». بله همینقدر مضحک!
البته این حرفها را در قالب نظریهای شبهعلمی میزنند به نام «سیالیت جنسی». نظریهای که میگوید جنس جدای از جنسیت است؛ یعنی ممکن است کسی با ظاهری کاملا مردانه، تصور کند یک زن درونش گیر افتاده و بدنش اشتباهی به شما میگوید که او یک مرد است!
بر همین مبنا اگر کسی خودش را ترنسجندر(کسی که هویت جنسیتیاش با جنسیت فیزیولوژیکش که در هنگام تولد با آن شناخته شده متفاوت است) میداند شما موظفید به نظر او احترام بگذارید و در به کار بردن ضمیر he یا she احتیاط کنید. حتی هنگام تماشای انیمیشنها کاربرد درست ضمایر به شما یادآوری میشود!
اما قضیه به اینجا ختم نمیشود، بلکه این نظریه بازار جراحانی را نیز داغ کرده که با عملهای تغییر جنسیت کاسبی میکنند. داروسازهایی که با ساخت بلاکرهای هورمونی بلوغ و تزریق آن به کودکان مانع بروز صفات ثانویهشان میشوند و از عوارض آن مثل پوکی استخوان و سرطان چیزی نمیگویند. اسفبارتر آنکه گاهی این تزریق بدون هماهنگی با والدین انجام میشود و اگر بدانند و شکایت کنند، متهمند.
بله تمام این فجایع در کشوری رقم میخورد به نام آمریکا که خیلیها آن را مهد تمدن میدانند. در حالیکه قرآن نظر دیگری دارد:
لَآمُرَنَّهُمْ فَلَيُغَيِّرُنَّ خَلْقَ اللَّهِ وَمَنْ يَتَّخِذِ الشَّيْطَانَ وَلِيًّا مِنْ دُونِ اللَّهِ فَقَدْ خَسِرَ خُسْرَانًا مُبِينًا
(شیطان گفت) امر کنم تا خلقت خدا را تغییر دهند، و (ای بندگان بدانید) هر کس شیطان را دوست گیرد نه خدا را، سخت زیان کرده زیانی آشکار.»
نساء، ١١٩
🎞️ برشی از مستند «زن چیست؟»
@ayehjaan
فقط خدا برات میمونه_استوری_آذر1402.jpg
849.9K
هدیهای از طرف آیهجان 💚
@ayehjaan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
نَبِّئْ عِبَادِي أَنِّي أَنَا الْغَفُورُ الرَّحِيمُ
به بندگانم خبر ده كه من آمرزنده و مهربانم.
حجر، ٤٩
@ayehjaan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
🔻از امام علی (ع) حدیث داریم که خدا به داود علیهالسلام فرمود:
اى داود! تو مىخواهى، من هم مىخواهم، ولى جز آنچه من مىخواهم نمىشود. پس اگر تسليم آنچه من مىخواهم بشوى، آنچه را هم تو مىخواهى عطايت مىكنم. امّا اگر تسليم آنچه من مىخواهم نشوى، در آنچه خودت مىخواهى تو را به رنج مىافكنم و جز آنچه هم كه من بخواهم نخواهد شد.
🔹 مگه میشه خدا به چیزی که به داود نبی گفته وفا نکنه؟ مگه میشه ببینه بندهش تسلیمه و بهترش رو عطا نکنه؟ اصلا خدا وفادارتره به عهدش یا تو؟
🎙️ برشی از سخنرانی آقای عالی
@ayehjaan