غزل شماره ۱۳۱🌷
موسم کوچ
ما دل و جان به صفای سفر آراسته ایم
گلشن دل به بهاری دگر آراسته ایم
ما در آغاز سفرهای قشنگ گل سرخ
گام ها همره این همسفر آراسته ایم
موسم کوچ پرستو شد و با عطر بهار
وقت شیرین سفر بال و پر آراسته ایم
برگ لاهوت بر این شاخه ی دل سبز شده است
گلشن عمر خود از این ثمر آراسته ایم
ساقی عالم اشرافی فهم آمد و ما
دیده از روشنی این خبر آراسته ایم
جام زرین می اش چشمه بیداری داشت
سالها چشم و دل از این گذر آراسته ایم
چه سحرها که پی برگ و بر باغ شهود
چهره ی لاله به مژگان تر آراسته ایم.
@ayeneh_ayat🦋💫
غزل شماره ۱۳۲🌷
سلطان عشق
شبی خوش می رود از دست بی رویت نگارینا
چه حاجت فارغ از نور تجلّی وادی سینا
بیا ای نازنین تا آتش دل شعله ور گردد
حضورت روشنی بخش دل است و دیده ی بینا
شراب عشق ما در جام چشمان تو می جوشد
چه حاجت بی تو جام می چه لطف از گردش مینا
بهار عشق اگر آید همه از شوق برخیزیم
شبیه بویتان در صبح لاهوتی، ریاحینا!
سخن "فَاخلَع نَعلَیک" است و ما از تن برون آئیم
به شوق وعده ای خوش: "الّذین جاهدوا فینا"
به عالم یک شمیم از نرگس رویت به ما خوش تر
ز صدها گلشن از یاس و اقاقی، مریم و مینا
به یُمنَت روزی عشق دوعالم می رسد هر روز
توئی سلطان عشق "هل اتی" و دهر، "مسکینا...
@ayeneh_ayat🦋💫