#داستاݧ_شبانہ
❤عاشقانه_دو_مدافع ❤
#قسمت_دهم
هل شدم و گوشے از دستم افتادو رفت زیر صندلے
داشت میرسید ب ماشیـݧ از طرفے هرچقد تلاش میکردم نمیتونستم گوشے و بردارم
در ماشیـݧ و باز کرد سرشو آورد تو و گفت مشکلے پیش اومده
دنبال چیزے میگردید؟؟؟؟
لبخندے زدم و گفتم :
ن چ مشکلے ؟؟؟.فقط گوشیم از دستم افتاد رفت زیر صندلے
خندیدو گفت:
بسیار خوب
چند تا شاخہ گل یاس داد بهم و گفت اگہ میشہ اینارو نگہ دارید.
با ذوق و شوق گلهارو ازش گرفتم وبوشوݧ کردم
و گفتم :مـݧ عاشق گل یاسم
اصـݧ دست خودم نبود این رفتار
خندید و گفت :میدونم
خودمو جم و جور کردم و گفتم:بلہ؟؟؟؟از کجا میدونید؟؟؟
جوابمو نداد
حرصم گرفتہ بود اما بازم سکوت کردم
اصـݧ ازش نپرسیدم براے چے گل خریده حتے نمیدونستم کجا داریم میریم
مثل ایـݧ کہ عادت داره حرفاشو نصفہ بزنہ جوݧ آدمو ب لبش میرسونہ
ضبط و روشـݧ کرد
صداے ضبط زیاد بود تاشروع کرد ب خوندݧ مـݧ از ترس از جام پرید
سریع ضبط و خاموش کرد ببخشید خانم محمدے شرمندم ترسیدید؟؟؟؟
دستم و گذاشتم رو قلبم و گفتم:
بااجازتوݧ
اے واے بازم ببخشید شرمنده
خواهش میکنم.
گوشیم هنوز زیر صندلے بود و داشت زنگ میخورد
بازم هر چقدر تلاش کردم نتونستم برش دارم
سجادے گفت خانم محمدے رسیدیم براتوݧ درش میارم از زیر صندلے
ب صندلے تکیه دادم
نگاهم افتاد ب آینہ اوݧ پلاک داشت تاب میخورد منم ک کنجکاو...
همینطورے ک محو تاب خوردݧ پلاک بودم ب آینہ نگاه کردم
اے واے روسریم باز خراب شده
فقط جلوے خودمو گرفتم ک گریہ نکنم
سجادے فهمید
رو کرد ب مـݧ و گفت :
دیگہ داریم میرسیم
دیگہ طاقت نیوردم و گفتم:
میشہ بگید کجا داریم میرسیم
احساس میکنم ک از شهر داریم خارج میشم
دستے ب موهاش کشید و گفت
بهشت زهرا....
پس واسہ همیـݧ دیروز بهم گفت نرم حدس زده بودماااا اما گفتم اخہ قرار اول ک من و نمیبره بهشت زهرا...
با خودم گفت اسماء باور کـݧ تعقیبت کرده چے فکر میکردے چے شد
با صداش ب خودم اومدم
رسیدیم خانم محمدے.....
#خانوم_علے_آبادے
#التماس_دعا_دوستاݧ
❤️
این عمار 👇👇👇
@aynaammar_gam2
🔸بسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحيمِ🔸
شهــید بــه قلبت نگـاه میکند
اگـــر جا برایش گذاشته باشــــی
می آیـد و لا نـه میکند تا شهیـدت کند🕊
در عالَم رؤیا به شهید گفتم: چرا برای ما دعا نمیکنید
که شهید بشیم؟! شهید گفت:
ما دعا میکنیم،
شهادت هم براتون مینویسن،
ولی گناه میکنید،. پاک میشه! 🕊
#عاشقا بسم الله 🕊
هر که دارد عشق #شهادت😍 یا علی
همه با هم پیش به سوی جست وجوی شهادت💔
گفتم به کجا؟گفت صدایم کردند
گل بودم واز شاخه جدایم کردند
گفتم که فرشتگان چه کردندت؟گفت
روزی خورسفره ی خدایم کردند🕊
این عمار 👇👇👇
@aynaammar_gam2
حاج حسین یکتا:
خودمونُ وقف انقلاب کنیم، وقف آقا کنیم، وقف این مردم کنیم، وقف این نظام کنیم که ایشالا صدای «أنا بقیةالله» بلند شد، بگیر بگیرِ امام زمان شروع شد، آقا تو رو هم بخره، آقا تو رو هم به جیش و لشکر و خیمهی خودش ببره...
این عمار 👇👇👇
@aynaammar_gam2
•✨🧡•
#تلنگر
✍اثر چت با نامحرم
مثل بعضی از تصادف هاست😣
همان موقع تورا نمیکشد ...!
اما بعد از مدتی،یک بار،
حتی با یک ضربه کوچک
همه چیزت را میگیرد❗️
مراقب داشته هایت باش💌
💕💛💕
این عمار 👇👇👇
@aynaammar_gam2
┄┄┅┅✿❀🌿🌹🌿❀✿┅┅┄┄
💠 به فرزندش امام مجتبی (علیه السلام ) فرمود: كسی را به پيكار دعوت نكن، اما اگر تو را به نبرد خواندند بپذير، زيرا آغازگر پيكار تجاوزكار، و تجاوزكار شكست خورده است.
📒 #نهج_البلاغه #حکمت233
┄┄┅┅✿❀🌿🌹🌿❀✿┅┅┄┄
💠 برخی از نيكوترين خلق و خوی زنان، زشت ترين اخلاق مردان است، مانند، تكبر ،ترس، بخل، هرگاه زنی متكبر باشد، بيگانه را به حريم خود راه ندهد، و اگر بخيل باشد اموال خود و شوهرش را حفظ می کند، و چون ترسان باشد از هر چيزی كه به آبروی او زيان رساند فاصله می گيرد.
📒 #نهج_البلاغه #حکمت234
┄┄┅┅✿❀🌿🌹🌿❀✿┅┅┄┄
💠 (به امام گفتند، عاقل را به ما بشناسان)و درود خدا بر او فرمود: خردمند آن است كه هر چيزی را در جای خود می نهد. (گفتند پس جاهل را توصیف كن فرمود:) با معرفی خردمند، جاهل را نيز شناساندم (يعنی جاهل كسی است كه هر چيزی را در جای خود نمی گذارد، بنابراين با ترك معرفی مجدد، جاهل را شناساند.)
📒 #نهج_البلاغه #حکمت235
┄┄┅┅✿❀🌿🌹🌿❀✿┅┅┄┄
💠 به خدا سوگند! اين دنيای شما كه به انواع حرام آلوده است، در ديده من از استخوان خوكی كه در دست بيماری جذامی باشد، پست تر است.
📒 #نهج_البلاغه #حکمت236
┄┄┅┅✿❀🌿🌹🌿❀✿┅┅┄┄
💠 گروهی خدا را به اميد بخشش پرستش كردند، كه اين پرستش بازرگانان است، و گروهی او را از روی ترس عبادت كردند كه اين عبادت بردگان است، و گروهی خدا را از روی سپاسگزاری پرستيدند و اين پرستش آزادگان است.
📒 #نهج_البلاغه #حکمت237
┄┄┅┅✿❀🌿🌹🌿❀✿┅┅┄┄
💠 زن و زندگی، همه اش دردسر است و زحمت بارتر اينكه چاره ای جز با او بودن نيست.
📒 #نهج_البلاغه #حکمت238
┄┄┅┅✿❀🌿🌹🌿❀✿┅┅┄┄
💠 هر كس تن به سستی دهد، حقوق را پايمال كند، و هر كس سخن چين را پيروی كند دوستی را به نابودي كشاند.
📒 #نهج_البلاغه #حکمت239
┄┄┅┅✿❀🌿🌹🌿❀✿┅┅┄┄
💠 سنگ غصبی در بنای خانه، مایه ويران شدن آن است (اين سخن از رسول خدا نقل شده است، و اينكه سخن پيامبر (صلی الله علیه و آله) و علی (علیه السلام ) شبيه يكديگرند جای شگفتی نيست برای اينكه هر دو از يكجا سرچشمه گرفته و در دو ظرف ريخته شده است).
📒 #نهج_البلاغه #حکمت240
┄┄┅┅✿❀🌿🌹🌿❀✿┅┅┄┄
💠 روزی كه ستمديده از ستمكار انتقام كشد، سخت تر از روزی است كه ستمكار بر او ستم روا می داشت.
📒 #نهج_البلاغه #حکمت241
┄┄┅┅✿❀🌿🌹🌿❀✿┅┅┄┄
💠 از خدا بترس هر چند اندك، ميان خود و خدا پرده ای قرار ده هر چند نازك.
📒 #نهج_البلاغه #حکمت242
┄┄┅┅✿❀🌿🌹🌿❀✿┅┅┄┄
💠 هرگاه پاسخها همانند و زياد باشد، پاسخ درست پنهان گردد.
📒 #نهج_البلاغه #حکمت243
┄┄┅┅✿❀🌿🌹🌿❀✿┅┅┄┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استادعالی
🍃" انقلاب ایران و زمینه سازی برای ظهور
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
026.سهم روز بیست و ششم.mp3
2.35M
🔈ختم گویای #نهج_البلاغه در ۱۹۲ روز.
🌷تقدیم به روح پاک و مطهر شهید حاج قاسم سلیمانی وشهید ابومهدی المهندس
🔷 سهم روز بیست و ششم: از حکمت ۲۳۳ تا حکمت ۲۴۳
: 💠عملیات_روانی دشمن‼️
✅گزینۀ نظامیِ آمریکا و رژیم صهیونیستی عملیات روانی علیه ایران.
✅بعد ازپیروزی انقلاب اسلامی،سالهاست که آمریکا، برای نیل به اهدافِ عملیات روانی،از «گزینه نظامی »علیه ایران سخن می گوید که ادعایی پوچ و صرفا یک جنگ روانی است. و اخیرا هم رژیم صهیونیستی به چنین توهمی دچار شده است.‼️
💢به دلایل مختلف، آمریکا توان و جرات انجام این ادعا را ندارد بلکه به تعبیر رهبر فرزانه انقلاب، فقط ممکن است «#ترسوها را بترساند»:
1️⃣ایران در 8 سال دفاع مقدس- با کمترین تجهیرات نظامی- در مقابل ستمگران دنیا از جمله آمریکا، ایستاد.
2️⃣ موشک باران #عین_الاسد و ناتوانی آمریکا از مقابله به مثل،با اینکه تهدید کرده بودند 52 نقطه را می زنند.
3️⃣قدرت برتر نظامی ایران در منطقه و جهان.
4️⃣ انزوای تدریجی آمریکا در جهان و عدم همراهی بسیاری از کشور ها با او نظیر روسیه، چین و...
5️⃣ در صورت وقوع جنگ در منطقه،به دلیل تسلط ایران بر تنگه هرمز و ... منافع اکثر کشورها به خطر خواهد افتاد، لذا قطعا در این باره با آمریکا همراهی نخواهند کرد.
6️⃣ قدرت نرم بالای ایران با شاخصه های زیر:
✔️وجود رهبری حکیم و توانا
☑️ امید به امدادهای #غیبی که شکست آمریکا در #طبس، یک نمونه آن است.
✔️ وجود بسیج (تشکل های مردمی شبه نظامی) که در سراسر ایران فعال اند.
☑️ روحیه ایثار و شهادت در مردم ایران
✔️#نابودی_رژیم صهیونیستی به عنوان بازوی منطقه ای آمریکا- فقط با چند موشک ایرانی و با هجوم جریانِ مقاومتِ منطقه (حزب الله و...).
🌺لذا #رهبر_معظم_انقلاب به صراحت فرمودند: « جنگ نخواهد شد ، مذاکره نخواهیم کرد ،
: *این سخنان را باید طلا گرفت*
📚 *فر ازهایی از سخنان ناب و بی نظیر امام روح الله:*
🔹آنهایی که خواب امریکا را میبینند خدا بیدارشان کند.
📚صحیفه امام، جلد ۱۹، صفحه ۲۳۰
🔹حضرت روح الله:
كرارا گفته ام كه روحانی نمای غير مهذب از ساواكی خطرناكتر است...
📚صحیفه امام، جلد ۱۷، صفحه ۹۰
🔹سازش با ظالم، ظلم به مظلومین است، آنهایی که به ما می گویند سازش کنید یا جاهل هستند یا مزدور
📚صحیفه امام، جلد ۱۸، صفحه ۵۰۰
🔹شما هم عمال آمریکائید منتها ملتفت نیستید. یک عاملی داریم که مستقیماً از سفارت آمریکا دستور می گیرد، یک عاملی داریم که برای او کار کند و خودش نمی فهمد، خود آدم نمی فهمد که برای کی دارد کار می کند.
📚صحیفه امام، جلد ۱۳، صفحه ۷۶
🔹هر چه بیشتر ما خضوع بکنیم برای ظالم، ظالم بیشتر فشار میآورد. وقتی که مهیا بشویم برای جلوگیری از ظالم، ظالم عقب مینشیند. هر چه زیادتر فشار بیاورید، او عقبتر مینشیند. یک قدم شما که عقب بنشینید، او جلو میآید. یک قدم شما جلو بروید، او عقب میرود. این سنت الهی است.
📚صحیفه امام، جلد ۱۰، صفحه ۱۳۰
🔹آنهايى كه در خانه هاى مجلل، راحت و بی درد آرميده اند و فارغ از همه رنجها و مصيبت هاى جان فرساى ستون محكم انقلاب و پابرهنه هاى محروم، تنها ناظر حوادث بوده اند و حتى از دور هم دستى بر آتش نگرفته اند، نبايد به مسئوليت هاى كليدى تكيه كنند، كه اگر به آن جا راه پيدا كنند چه بسا انقلاب را يكشبه بفروشند، و حاصل همه زحمات ملت ايران را بر باد دهند، چرا كه اينها هرگز عمق راه طى شده را نديده اند و فرق و سينه شكافته نظام و ملت را به دست از خدا بيخبران مشاهده نكرده اند و از همه زجرها و غربت هاى مبارزان و التهاب و بيقرارى مجاهدان كه براى مرگ و نابودى ظلم بيگانگان دل به درياى بلا زدهاند، غافل و بيخبرند...
📚صحيفه امام، جلد ۲۰، صفحه ۳۳۴
🔹تا خیانت بزرگان نباشد، دولتهای خارج نمی توانند تصرف بکنند. خیانت هست که اسباب این میشود که اینها راهشان را باز میکنند؛ این خیانت است که راه آنها را باز میکنند. اگر یک دولت غیرخائن باشد، راه باز نمیشود بر آنها که بیایند منافع ما را ببرند.
📚صحیفه امام، جلد ۸، صفحه ۳۵۲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽کلیپ 57 ریشتر - قسمت دوم
❇ انقلاب اسلامی پدیده ای شگفت انگیز
💠 دهه فجر انقلاب اسلامی گرامی باد
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
35.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥مستند روزهای سرنوشت FHD_
#جشن_هنر_شیراز
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚨مداحی انتقادی روز گذشته نسبت به وضع معیشت مردم در حضور رهبر انقلاب
خلاصه، ماحصل این کتاب دشواریست
فشار، واژهی این روزهای تکراریست
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#جزءخوانی
تحدیر (تند خوانی قرآن) جزء 8
قاری معتز آقایی
🍃حدود30 دقیقه باخدا
🍃💐🍃دور#دوازدهم قرآن کریم
هدیه به #امام_حسین_علیه_السلام
و۷۲تن یارصدیق ایشان
ومادرمان #حضرت_زهراسلام_الله_علیها
، حضرت #فاطمه_معصومه_سلام_الله
مادرمکرمه امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف حضرت #نرجس_خاتون_سلام_الله_علیها
✅جهت سرنگونی استکبارجهانی
✅ازبین رفتن صهیونیسم
✅ نجات قدس ازبحرتانهر
✅وظهورمنجی عالم بشریت
#ظهور
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽🍃👌دعای عهد ....
این عمار👇👇👇
@aynaammar_gam2
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#دعای_هفتم_صحیفه_سجادیه
📽 علی فانی
این عمار👇👇👇
@aynaammar_gam2
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
الهی_عظم_البلا
نماهنگ جدید ویژه دعای فرج الهی عظم البلا با صدای دل نشین علی فانی
#أللَّھُمَ_عجِلْ_لِوَلیِڪْ_ألْفَرَج
این عمار👇👇👇
@aynaammar_gam2
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🔰برای حفظ سلامتی، این دعا را هر صبح و شب بخوانید:
🌸اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ🌸
🌼اللَّهُمَّ اجْعَلْنِي فِي دِرْعِكَ الْحَصِينَةِ الَّتِي تَجْعَلُ فِيهَا مَنْ تُرِيدُ. (سه مرتبه)🌼
🍃🌛خداوندا، مرا در زره نگهدارنده و قوی خود _ که هر کس را بخواهی در آن قرار میدهی _ قرار بده!🌜🍃
🌸اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ🌸
🔰بهجتالدعاء، ص ٣۴٧ ( مجموعه ادعیه، اذکار و دستورالعملهای عبادی مورد توصیه حضرت #آیت_الله_بهجت قدسسره)
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار👇👇👇
@aynaammar_gam2
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استادعالی
🍃👌راهکاری برای برکت درکاروزندگی
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
┄┄┅┅✿❀🍃🌼🍃❀✿┅┅┄┄
💠 خدا را در هر نعمتی حقی است، هر كس آن را بپردازد، فزونی يابد، و آن كس كه نپردازد و كوتاهی كند، در خطر نابودی قرار گيرد.
📒 #نهج_البلاغه #حکمت244
┄┄┅┅✿❀🍃🌼🍃❀✿┅┅┄┄
💠 هنگامی كه توانایی فزونی يابد، شهوت كاستی گيرد.
📒 #نهج_البلاغه #حکمت245
┄┄┅┅✿❀🍃🌼🍃❀✿┅┅┄┄
💠 از گريختن نعمتها بپرهيزيد زيرا هر گريخته ای باز نمی گردد.
📒 #نهج_البلاغه #حکمت246
┄┄┅┅✿❀🍃🌼🍃❀✿┅┅┄┄
💠 بخشش بيش از خويشاوندی محبت آورد.
📒 #نهج_البلاغه #حکمت247
┄┄┅┅✿❀🍃🌼🍃❀✿┅┅┄┄
💠 چون كسی به تو گمان نيك برد، خوشبينی او را تصديق كن.
📒 #نهج_البلاغه #حکمت248
┄┄┅┅✿❀🍃🌼🍃❀✿┅┅┄┄
💠 بهترين كارها آن است كه با ناخشنودی در انجام آن بكوشی.
📒 #نهج_البلاغه #حکمت249
┄┄┅┅✿❀🍃🌼🍃❀✿┅┅┄┄
💠 خدا را از سست شدن اراده های قوی، گشوده شدن گره های دشوار، و درهم شكسته شدن تصميم ها، شناختم.
📒 #نهج_البلاغه #حکمت250
┄┄┅┅✿❀🍃🌼🍃❀✿┅┅┄┄
💠 تلخكامی دنيا، شيرينی آخرت، و شيرينی دنيای حرام، تلخی آخرت است.
📒 #نهج_البلاغه #حکمت251
┄┄┅┅✿❀🍃🌼🍃❀✿┅┅┄┄
💠 خدا «ايمان» را برای پاكسازی دل از شرك، و «نماز» را برای پاك بودن از كبر و خودپسندی و «زكات» را عامل فزونی روزی، و «روزه» را برای آزمودن اخلاص بندگان، و «حج» را برای نزديكی و همبستگی مسلمانان، و «جهاد» را برای عزت اسلام، و « امر به معروف» را برای اصلاح توده های ناآگاه، و «نهی از منكر» را برای بازداشتن بيخردان از زشتی ها، «صله رحم» را برای فراوانی خويشاوندان، و «قصاص» را برای پاسداری از خونها، و اجرای «حدود» را برای بزرگداشت محرمات الهی، و ترك ميگساری را برای سلامت عقل، و دوری از دزدی را برای تحقق عفت، و ترك (زنا) را برای سلامت نسل آدمی ، و ترك (لواط) را برای فزونی فرزندان، و (گواهی دادن) را براي به دست آوردن حقوق انكارشده، و ترك (دروغ) را برای حرمت نگهداشتن راستی، و «سلام كردن» را برای امنيت از ترسها، و «امامت» را برای سازمان يافتن امور امت، و (فرمانبرداری از امام) را برای بزرگداشت مقام رهبری، واجب كرد.
📒 #نهج_البلاغه #حکمت252
┄┄┅┅✿❀🍃🌼🍃❀✿┅┅┄┄
027.سهم روز بیست و هفتم.mp3
2.79M
🔈ختم گویای #نهج_البلاغه در ۱۹۲ روز.
🌷تقدیم به روح پاک و مطهر شهید حاج قاسم سلیمانی وشهید ابومهدی المهندس وتمامی شهداازصدراسلام تاکنون
🔷 سهم روز بیست و هفتم: از حکمت ۲۴۴ تا حکمت ۲۵۲
رمان مذهبی و بسیار زیبای #دو_مدافع با موضوع شهدای مدافع حرم
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
هرگونه نظر ، انتقاد و پیشنهادی رو می تونین به آیدی من و یا آیدی خانم فنودی انتقال بدین
آیدی من :
@bashohadatakarbala
آیدی خانم فنودی :
@fanoodi
#داستاݧ_شبانہ
❤عاشقانه_دو_مدافع❤
#قسمت_یازدهم
رسیدیم خانم محمدے...
نزدیک قطعه ے شهدا نگہ داشت
از ماشیـݧ پیاده شد اومد سمت مـݧ ودر ماشیـݧ و باز کرد مـݧ انقد غرق در افکار خودم بودم کہ متوجہ نشدم
صدام کرد
بخودم اومدم و پیاده شدم
خم شد داخل ماشیـݧ و گوشے وبرداشت
گرفت سمت مـݧ و گفت :
بفرمایید ایـݧ هم از گوشیتوݧ
دستم پر بود با یہ دستم کیف و چادرم و نگہ داشتہ بودم با یہ دستمم گلارو
گوشے تو دستش زنگ خورد
تا اومد بده بہ من قطع شد و عکس نصفہ ای ک ازپلاک گرفتہ بودم اومد رو صفحہ
از خجالت نمیدونستم چیکار کنم
سرمو انداختم پاییـݧ و
ب سمت مزار شهدا حرکت کردم
سجادے هم همونطور ک گوشے دستش بود اومد دنبالم و هیچ چیزے نگفت
همینطورے داشتم میرفتم قصد داشتم برم سر قبر شهید گمنامم
اونم شونہ ب شونہ من میومد انگار راه و بلد بود و میدونست کجا دارم میرم
رسیدیم من نشستم گلهارو گذاشتم رو قبر
سجادے هم رفت کہ آب بیاره گوشیم هنوز دستش بود
از فرصت استفاده کردم تا رفت شروع کردم ب حرف زدݧ باشهیدم
سلام شهید جاݧ میبینے ایـݧ همون تحفہ ایہ ک سرے پیش بهت گفتم
کلا زندگے مارو ریختہ بهم خیلے هم عجیب غریبہ
عادت داشتم باهاش بلند حرف بزنم
یہ نفر ازپشت اومد سمتم و گفت :
مـݧ عجیب و غریبم ؟؟؟
سجادے بود
واااااااے دوباره گند زدے اسماء
از جام تکوݧ نخوردم
اصلا انگار اتفاقے نیوفتاده روی قبرو با آب شست و فاتحہ خوند
سرمو انداختہ بودم پاییـݧ
خانم محمدے ایرادے نداره
بهتره امروز دیگہ حرفامونو بزنیم
تا نظر شما یکم راجب مـݧ عوض بشہ
حرفشو تایید کردم
خوب علے سجادے هستم دانشجوے رشتہ ے برق تو یہ شرکت مخابراطے مشغول کار هستم و الحمدوللہ حقوقم هم خوبہ فکر میکنم بتونم ....
حرفشو قطع کردم
ببخشید اما مـݧ منتظرم دیگہ اے بشنوم
با تعجب سرشو آورد بالا و نگام کرد
بلہ کاملا درست میفرمایید
دفہ ے اول تو دانشگاه دیدمتوݧ....
.
#خانوم_علے_آبادے
#التماس_دعا_دوستاݧ
این عمار 👇👇👇
@aynaammar_gam2
#داستاݧ_شبانہ
❤️عاشقانه_دو_مدافع❤️
#قسمت_دوازدهم
دفہ ے اول تو دانشگاه دیدمتوݧ...
حدودا یہ سال پیش اوݧ موقع همراه دوستتوݧ خانم شایستہ بودید
(مریم و میگفت)
همینطور کہ میبینید کمتر دخترے پیدا میشہ ک مثل شما تو دانشگاه چادر سرش کنہ حتےصمیمے تریـݧ دوستتوݧ هم چادرے نیست
البتہ سوتفاهم نشہ مـݧ خداے نکرده نمیخـوام ایشـونو ببرم زیر سوال
خلاصہ ک اولیـݧ مسئلہ اے ک توجہ مـݧ رو نسبت ب شما جلب کرد ایـݧ بود
اما اوݧ زماݧ فقط شما رو بخاطر انتخابتوݧ تحسیـݧ میکردم
بعد از یہ مدت متوجہ شدن یہ سرے از کلاساموݧ مشترکہ
با گذشت زماݧ توجہ مـݧ نسبت ب شما بیشتر جلب میشد
سعے میکردم خودمو کنترل کنم و براے همیـݧ هر وقت شمارو میدیم راهمو عوض میکردم و همیشہ سعے میکردم از شما دور باشم تا دچار گناه نشم
اما هرکارے میکردم نمیشد
با دیدݧ رفتاراتوݧ وحیایے ک موقع صحبت کردݧ با استاد ها داشتید
و یا سکوتتوݧ در برابر تیکہ هایے ک بچہ هاے دانشگاه مینداختن
نمیتونستم نسبت بهتوݧ بی اهمیت باشم
.دستم و گذاشتہ بودم زیر چونم با دقت ب حرفاش گوش میدادم و یہ لبخند کمرنگ روے لبام بود
ب یاد سہ سال پیش افتادم
مـݧ وروزهاے ۱۷-۱۸سالگیم
و اتفاقے ک باعث شده بود مـݧ اینے ک الاݧ هستم بشم
اتفاقے ک مسیر زندگیمو عوض کرد
اما سجادے اینارو نمیدونست
برگشتم ب سہ ساد پیش و خاطرات مثل برق از جلوے چشمام عبور کرد
یہ دختر دبیرستانے پرشر و شوروساده و در عیـݧ حال شاگرد اول مدرسہ
واسہ زندگیم برنامہ ریزے خاصے داشتم
در طے هفتہ درس میخوندم و آخر هفتہ ها با دوستام میرفتیم بیروݧ
از همـــوݧ اول خوانواده ے مذهبے داشتیم اما مـݧ خلاف اونا بودم
اوݧ زماݧ چادرے نبودم و
در عوض با مد پیش میرفتم
از هموݧ اول علاقہ ے خاصے بہ نقاشے داشتم و استعدادمم خوب بود
همیشہ آخر هفتہ ها ک میرفتیم بیروݧ بچه ها کاغذو مداد میوردݧ تا مـݧ چهرشونو بکشم
یہ روز ک با بچہ ها رفتہ بودیم بیروݧ
مینا(یکے از بچه ها مدرسہ )اومد
همراهش یہ پسر جوون بود
همہ ما جا خوردیم اومد سمت مـݧ و گفت
سلام اسماء جاݧ
بعد اشاره کرد ب اوݧ پسر جووݧ و گفت ایشوݧ برادرم هستن رامیـݧ
رامیـݧ اومد سمت مـݧ دستشو آورد جلو و گفت خوشبختم
با تعجب بہ دستش نگاه کردم و چند قدم رفتم عقب
مینا دست رامیـݧ و عقب کشید و در گوشش چیزے گفت
ک باعث شد رامیـݧ ازم معذرت خواهی کنہ
گفتم خواهش میکنم و رفتم سمت بچه ها
مینا اومد کنارمو گفت اسماء جوݧ میشہ چهره ے برادر مـݧ و هم بکشے ؟؟؟
خیلے مشتاقہ
لبخندے زدم و گفتم
ن عزیرم اولا ک مـݧ الاݧ خستم دوما مـݧ تا حالا چهره ے یه پسرو نکشیدم ببخشید
رامیـݧ ک پشت سرما داشت میومد وسط حرفم پریدو گفت
ایرادے نداره یه زماݧ دیگہ مزاحم میشیم بالاخره باید از یہ جایے شروع کنے مـݧ باعث افتخارمہ ک اولیـݧ پسرے باشم ک شما چهرشو میکشید
دست مینارو گرفت و گفت پس فعلا و ازم دور شدݧ
اوݧ شب خیلے ذهنم مشغول اتفاقاتے ک افتاده بود....
اوݧ هفتہ بہ سرعت گذشت
آخر هفتہ با دوستام رفتیم بیروݧ
مشغول حرف زدݧ بودیم ک دوباره مینا ورامیـݧ اومدݧـ..
رامیـݧ پشتش چیزے قایم کرده بود...
#خانوم_علے_آبادی
#التماس_دعا_دوستاݧ
این عمار 👇👇👇
@aynaammar_gam2
#داستاݧ_شبانہ
❤عاشقانه_دو_مدافع❤
#قسمت_سیزدهم
رامیـݧ پشتش چیزے قایم کرده بود...
اومد طرف مـݧ وبالبخند سلام کرده یہ دستہ گل وگرفت سمت مـݧ
با تعجب بہ بچہ ها نگاه کردم زیر زیرکے نگاهموݧ میکردݧ و میخندیدݧ
جواب سلامشو دادم وگفتم:بابت؟؟؟
چند قدم رفت عقب و گفت بابت امروز ک قراره چهره ے منو بکشید
اما ...
دیگہ اما نداره اسماء خانم لطفا قبول کنید ایـݧ گل ها رو هم بگیرید اگہ قبول نکنید ناراحت میشم
گل هارو ازش گرفتم
یہ دستہ گل قرمز بزرگ
گل و گذاشتم رو صندلے و کاغذو تختہ شاسے و برداشتم
رامیـݧ کلےذوق کرد و پشت سرهم ازم تشکر میکرد
خندم گرفتہ بود
بچہ ها ازموݧ دور شدن و هر کس ب کارے مشغول بود
فقط مـݧو رامیـݧ موندیم
ب صندلے روبروم ک ۵-۶متر با صندلے مـݧ فاصلہ داشت اشاره کردم وازش خواستم اونجا بشینہ
و در سکوت شروع کردم ب کشیدݧ
رامیـݧ شروع کرد بہ حرف زدن
اسماء خانم میدونید گل رز قرمز نشانہ ے علاقست؟؟
با سر حرفشو تایید کردم
وقتے بہ یہ نفر میدے ینے بهش علاقہ دارے
بہ روے خودم نیوردم و خودمو زدم ب اوݧ راه
مـݧ دانشجوے عکاسے هستم
و۲۳سالمہ وقتے مینا گفت یکے از دوستاش استعداد فوق العاده اے تو طراحے داره مشتاق شدم ک ببینمتوݧ
شما خیلے میتونید ب مـݧ کمک کنید
حرفشو قطع کردم و گفتم :
ببخشید میشہ حرف نزنید شما نباید تکوݧ بخورید وگرنہ من نمیتونم بکشم.
بلہ بلہ چشم .معذرت میخوام
نیم ساعت بعد کارم تموم شد
رامیـݧ هم تو ایـݧ مدت چیزے نگفت
ب نقاشے یہ نگاهے کردم خیلے خوب شده بود
ازجاش بلند شد و اومد سمتم تختہ شاسے و ازم گرفت و با اخم نگاهش کرد
بعد تو چشام نگاه کرد و گفت :ایـݧ منم الاݧ؟؟؟؟
با تعجب گفتم بله شبیهتوݧ نشده؟؟؟
خوب نشده???
خندید و گفت:
ینے قیافہ ے مـݧ انقد خوبه؟؟؟؟
واے عالیہ کارت اسماء
مینا الکے ازت تعریف نمیکرد
تشکر کردم و گفتم محمدے هستم
خندید و گفت ݧ هموݧ اسما خوبہ
انقد سروصدا کرد ک بچہ ها دورموݧ جم شدݧ و کلے سر و صدا کردݧ و از نقاشے تعریف میکردݧ
و در گوش هم یہ چیزایے میگفتـݧ
کلے ذوق کردم و از همشوݧ تشکر کردم
هوا کم کم داشت تاریک میشد
وسایلمو از روے صندلے برداشتم واز همہ خدافظے کردم
مخصوصا گلهارو بر نداشتم
تو اوݧ شلوغے دیگہ رامیـݧ و ندیدم مینا هم نبود ک ازش خدافظے کنم
منتظر تاکسے بودم ک یہ ماشیـݧ مدل بالا ک اسمشم نمیدونستم جلوم نگہ داشت
توجهے نکردم
ولے دستبردار نبود
با صداے مینا ک داخل ماشیـݧ بود ب خودم اومد
اسماء بیا بالا
إ شمایید مینا جوݧ ببخشید فکر کردم مزاحمہ
پیداتوݧ نکردم خدافظے کنم ازتوݧ
ایرادے نداره بیا بالا رامیـݧ میرسونتت
ݧ ممنوݧ با تاکسے میرم زحمت نمیدم ب شما
بیا بالا چرا تارف میکنے مسیراموݧ یکیہ
اخہ....
رامیـݧ حرفمو قطع کرد و با خنده گفت بیا بالا خانم محمدے
سوار ماشیـݧ شدم
وسطاے راه مینا ب بهانہ ے خرید پیاده شد کلے تو دلم بهش بدو بیراه گفتم کہ مـݧ و تنها گذاشتہ
استرس گرفتہ بودم .یاد حرفهاے امروز رامیـݧ هم کہ میوفتادم استرسم بیشتر میشد
رامیـݧ برگشت سمتم و گفت بیا جلو بشیـݧ
در برابرش مقاومت کردم و هموݧ پشت نشستم
نزدیک خونہ بودیم ترجیح دادم سر خیابوݧ پیاده شم ک داداشم اردلاݧ نبینتم
ازش تشکر کردم داشتم پیاده میشدم ک صدام کرد
اسماء؟؟؟
#خانوم_علے_آبادے
#التماس_دعا_دوستاݧ
این عمار 👇👇👇
@aynaammar_gam2
#داستاݧ_شبانہ
❤️عاشقانه_دو_مدافع ❤️
#قسمت_چهاردهم
اسماء؟؟؟؟
بلہ؟؟؟؟؟
گل هارو جا گذاشتے برات آوردمشوݧ
اے واے آره خیلے ممنوݧ لطف کردید
چہ لطفے ایـݧ گل هارو براے تو آورده بودم لطفا ب حرفاے امروزم فکر کـݧ
کدوم حرفا؟؟؟
گل رزو عشق علاقہ و ایـݧ داستانا دیگہ
چیزے نگفتم گل و برداشتم و خدافظے کردم
میخواستم گل هارو بندازم سطل آشغال ولے سر خیابوݧ وایساده بود تا برسم خونہ
از طرفے خونہ هم نمیتونستم ببرمشوݧ
رفتم داخل خونہ شانس آوردم هیچ کسے خونہ نبود ماماݧ برام یاداشت گذاشتہ بود
-ما رفتیم خونہ مامانبزرگ
گلدوݧ و پر آب کردم و همراه گلها بردم اتاق
گلدوݧ و گذاشتم رو میز ،داشتم شاخہ هارو از هم جدا میکردم بزارم داخل گلدوݧ ک یہ کارت پستال کوچیک آویزونش بود
روش با خط خوشے نوشتہ بود
" دل دادم و دل بستم و، دلدار نفهمید
رسوای جهان گشتم و، آن یار نفهمید"
تقدیم بہ خانم هنرمند
دوستدارت رامیـݧ
ناخدا گاه لبخندے رو لبام نشست با سلیقہ ے خاصے گلهارو چیدم تو گلدوݧ و هر ازچند گاهے بوشوݧ میکردن احساس خاصے داشتم ک نمیدونستم چیہ
و همش ب اتفاقات امروز فکر میکردم
از اوݧ ب بعد آخر هفتہ ها کہ میرفتیم بیروݧ اکثرا رامیـݧ هم بود طبق معمول مـݧ و میرسوند خونہ
یواش یواش رابطم با رامیـݧ صمیمے تر شد تا حدے کہ وقتے شمارشو داد قبول کردم وازم خواست کہ اگہ کارے چیزے داشتم حتما بهش زنگ بزنم .
اونجا بود کہ رابطہ مـݧ و رامیـݧ جدے شد و کم کم بهش علاقہ پیدا کردم
و رفت وآمداموݧ بیشتر شد من شده بود سوژه ے عکاسے هاے رامیـݧ در مقابل ازم میخواست ک چهرشو در حالت هاے مختلف بکشم
اوایلش رابطموݧ در حد یک دوستے ساده بود
اما بعد از چند ماه رامیـݧ از ازدواج و آینده حرف میزد اولش مخالفت کردم ولے وقتے اصرارهاشودیدم باعث شد بہ ایـݧ موضوع فکر کنم
اوݧ زماݧ چادرے نبودم اما بہ یہ سرے چیزا معتقد بودم مثلا نمازمو میخوندم و تو روابط بیـݧ محرم و نامحرم خیلے دقت میکردم
رامیـݧ هم ب تمام اعتقاداتم احترام میگذاشت
تو ایـݧ مدت خیلے کمتر درس میخوندم
دیگہ عادت کرده بودن با رامیـݧ همش برم بیروݧ
حتے چند بارم تصمیم گرفتم کہ رشتم و عوض کنم وازریاضے برم عکاسے اما هردفعہ یہ مشکلے پیش میومد
رامیـݧ خیلے هوامو داشت و همیشہ ازم میخواست ک درسامو خوب بخونم همیشہ برام گل میخرید وقتے ناراحت بودم یہ کارایے میکرد کہ فراموش کنم چہ اتفاقے افتاده
دوتاموݧ هم پرشرو شور بودیم کلے مسخره بازے در میوردیم و کاراے بچہ گانہ میکردیم
گاهے اوقات دوستام ب رابطموݧ حسادت میکردݧ
بعضے وقتا بہ ایـݧ همہ خوب بودݧ رامیـݧ شک میکردم
اوݧ نسبت ب مـݧ تعهدے نداشت مـݧ هم چیزے رو در اختیارش نذاشتہ بودم کہ بخواد بخاطر اوݧ خوب باشہ اوݧ زماݧ فکر میکردم بهم علاقہ داره
یہ سال گذشت
خوب هم گذشت اما...
اونقدر گذشت و گذشت ک رسید ب ب مهر
مـݧ سال آخر بودم و داشتم خودمو واسہ کنکور آماده میکردم
اواخر مهر بود ک رامیـݧ یہ بار دیگہ قضیہ ازدواج و مطرح کرد
اما ایندفہ دیگہ جدے بود
وازم خواست کہ هر چہ زودتر با خانوادم صحبت کنم
تو موقعیتے نبودن کہ بخوام ایـݧ پیشنهادو تو خوانوادم مطرح کنم
اما مـݧ رامیـݧ دوست داشتم
ازش فرصت خواستم کہ تو یہ فرصت مناسب ب خوانوادم بگم
اونم قبول کرد چند ماه ب همیـݧ منوال گذشت
رامیـݧ دوباره ازم خواست کہ ب خوانوادم بگم
ومـݧ هر دفعہ یہ بهونہ میوردم
برام سخت بود
میترسیدم ب خوانوادم بگم و اونا قبول نکنن تو ایـݧ مدت خیلے وابستہ ے رامیـݧ شده بودم و همیشہ ترس از دست دادنشوداشتم....
#خانوم_علے_آبادے
#التماس_دعا_دوستاݧ
#الهم_عجل_لولیک_الفرج
این عمار 👇👇👇
@aynaammar_gam2
#داستاݧ_شبانہ
❤عاشقانه_دو_مدافع ❤
#قسمت_پانزدهم
همیشہ ترس از دست دادنشو داشتم....
براے همیـݧ میترسیدم کہ اگہ بہ خوانوادم بگم مخالفت کنـݧ
ولے رامیـݧ درک نمیکرد ..
بهم میگفت دیگہ طاقت نداره.
دوس داره هرچہ زودتر منو بدست بیاره تا همیشہ و همہ جا باهم باشیم.
بهم میگفت کہ هر جور شده باید خوانوادمو راضے کنم چوݧ بدوݧ مـݧ نمیتونہ زندگے کنہ.
چند وقت گذشت اصرار هاے رامیـݧ و حرفایے کہ میزد باعث شد جرأت گفتـݧ قضیہ رامیـݧ و پیدا کنم.
یہ روز کہ تو خونہ با ماماݧ تنها بودیم تصمیم گرفتم باهاش حرف بزنم .
رفتم آشپزخونہ دوتا چایے ریختم گذاشتم تو سینے از اوݧ پولکے هاے زعفرانے هم ک ماماݧ دوست داشت گذاشتم ورفتم رومبل کناریش نشستم.
با تعجب گفت:
بہ بہ اسماء خانم چہ عجب از اوݧ اتاقت دل کندے.
چایے هم ک آوردے چیزے شده؟؟؟ چیزے میخواے؟؟
کنترل و برداشتم و تلوزیوݧ و روشـݧ کردم
با بیخیالے لم دادم ب مبل و گفتم وااااا ایـݧ چہ حرفیہ ماماݧ چے قراره بشہ؟
ناراحتے برم تو اتاقم.
ݧ مادر کجا؟؟ چرا ناراحت میشے تو ک همش اتاقتے اردلانم ک همش یا بیرونہ یا دانشگاه حالا باز داداشتو میبینیم ولے تو چے یا دائم تو اتاقتے یا بیروݧ چیزے هم میگیم بهت مث الاݧ ناراحت میشے.
پوفے کردم و گفتم ماماݧ دوباره شروع نکـݧ.
ماماݧ هم دیگہ چیرے نگفت
چند دیقہ بیـنموݧ با سکوت گذشت.
ماماݧ مشغول دیدݧ تلویزیوݧ بود
گفتم :
-ماماݧ؟؟؟؟
-بلہ؟؟؟؟؟
-میخوام یہ چیزے بهت بگم
-خب بگو
-آخہ....
-آخه چے ؟؟؟؟
-هیچے بیخیال
-ینے چے بگو ببینم چیشده جوݧ بہ لبم کردے .
-راستش.راستش دوستم مینا بود یہ داداش داره
-ماماݧ اخم کردو با جدیت گفت خب؟؟
-ازم خواستگارے کرده ماماݧ وایسا حرفامو گوش کـݧ بعد هرچے خواستے بگو گفتـݧ ایـݧ حرفا برام سختہ اما باید بگم اسمش رامیـنہ ۲۴سالشه و عکاسے میخونہ از نظر مالے هم وضعش خوبه منم هم
-تو چے اسماء؟؟
سرمو انداختم پاییـݧ و گفتم
-دوسش دارم
-ینے چے کہ دوسش دارے ؟؟؟ تو الاݧ باید بہ فکر درست باشے حتما باهم بیروݧ هم رفتیـݧ میدونے اگہ بابات و اردلاݧ بفهمن چے میشہ؟؟؟ اسماء تو معلوم هست دارے چیکار میکنے؟؟؟
-از جام بلند شدم و با عصبانیت گفتم چیہ چرا شلوغش میکنے ینے حق ندارم واسہ آیندم خودم تصمیم بگیرم.؟؟؟
-اخہ دخترم اوݧ خوانواده بہ ما نمیخورن اصلا ایـݧ جور ازدواج ها آخر و عاقبت نداره تو الاݧ باید بہ فکر درست باشے ناسلامتے کنور دارے
-ماماݧ بهانہ نیار چوݧ رامیـݧ و خانوادش مذهبے نیستن ، چون مسفرتاشون مشهد و غم نیست چوݧ مثل شما انقد مذهبے نیستـݧ قبول نمیکنے یا چوݧ مثل اردلاݧ از صب تا شب تو بسیج نیست؟؟؟
-ایـنا چیہ میگے دختر ؟؟خوانواده ها باید بہ هم بخورݧ..
حرفشو قطع کردم با عصبانیت گفتم ماماݧ تو نمیتونے منو منصرف کنـے ینے هیچ کسے نمیتونہ مـݧ خودم براے خودم تصمیم میگیرم ب هیچ کسے مربوط نیست..
سیلے ماماݧ باعث شد سکوت کنم
دختره ے بے حیا خوب گوش کـݧ اسماء دیگہ ایـݧ حرفا رو ازت نمیشنوم فهمیدے
بدوݧ ایـݧ کہ جوابشو بدم رفتم اتاق و در و محکم کوبیدم
بغضم گرفت رفتم جلوے آینہ دماغم داشت خوݧ میومد بغضم ترکید نمیدونم براے سیلے کہ خوردم داشتم گریہ میکردم یا بخاطر مخالفت ماماݧ
انقد گریہ کردم کہ خوابم برد فردا که بیدارشدم دیدم ساعت ۱۲ظهره و مـݧ خواب موندم. ماماݧ حتے براے شام هم بیدارم نکرده بود
گوشیمو نگاه کردم 10تا میسکال و پیام از رامیـݧ داشتم
بهش زنگ زدم تا صداشو شنیدم زدم زیر گریہ
ازم پرسید چیشده ??
نمیتونستم جوابشو بدم گفت آماده شو تا نیم ساعت دیگہ میام سر خیابونتوݧ
از اتاق رفتم بیروݧ هیچ کسے نبود ماماݧ برام یادداشت هم نذاشتہ بود
رفتم دست و صورتم و شستم و آماده شدم انقد گریہ کرده بودم چشام پف کرده بود قرمز شده بود
.رفتم سر خیابوݧ و منتظر رامیـݧ شدم
۵دیقہ بعد رامیـݧ رسید ....
#خانوم_علے_آبادے
#التماس_دعا_دوستاݧ
این عمار 👇👇👇
@aynaammar_gam2