✨بسم الله الرحمن الرحیم✨
🌹 شرح #حکمت10
🔴 قسمت اول
🔻۱.بایدهای معاشرت با مردم
و درود خدا بر او فرمود: « با مردم آنگونه معاشرت كنيد كه اگر مرديد بر شما اشك ريزند و اگر زنده مانديد با اشتياق سوي شما آيند.»
🔻امیرالمومنین (علیه السلام) در حکمت دهم نهج البلاغه می فرمایند:« با مردم آنگونه معاشرت کنید که اگر مردید برشما اشک ریزند و اگر زنده ماندید با اشتیاق سوی شما آیند». موضوع اصلی حکمت دهم، الگوی معاشرت با مردم است. درباره الگوی معاشرت با مردم در نهج البلاغه مطالب بسیار زیاد است که بنده بخشی از آنها را تحت عنوان "بایدها و نبایدهای معاشرت با مردم" انتخاب کرده ام که تقدیم میکنم.
ابتدا بایدهای معاشرت با مردم را در ۱۰ سرفصل از نهج البلاغه شریف تقدیم میکنم:
🔹 بایدهای معاشرت با مردم:
1⃣ اصل دوستی و مهربانی:
حضرت در حکمت ۱۴۲ می فرمایند:« التَّوَدُّدُ نِصْفُ الْعَقْلِ.» ؛ اظهار دوستی با مردم نیمی از عقلانیت است. و در حکمت ۲۱۱ میفرمایند:« الْمَوَدَّةُ قَرَابَةٌ مُسْتَفَادَةٌ» دوستی با مردم نوعی خویشاوندی پر استفاده و مفید است. به همین دلیل ما موظف شده ایم که حق این دوستی را رعایت کنیم.
اما حق این دوستی چیست؟
حضرت در حکمت ۱۳۴ نهج البلاغه درباره حقوق دوستی و دوستان اینگونه فرموده اند:« لَا يَكُونُ الصَّدِيقُ صَدِيقاً حَتَّى يَحْفَظَ أَخَاهُ فِي ثَلَاثٍ فِي نَكْبَتِهِ وَ غَيْبَتِهِ وَ وَفَاتِهِ» دوست، دوست حقیقی نیست مگر آنکه حقوق برادرش را در سه جایگاه نگهبان باشد. در روزگار گرفتاری، در آن هنگام که حضور ندارد و پس از مرگ »
یکی از حقوقی که ما باید مراقبت کنیم برای اینکه دوستی ما با مردم حفظ بشود، آنجایی است که ظن و گمانی بین ما و مردم ایجاد میشود. مثلا در حکمت۲۴۸ حضرت می فرمایند:« مَنْ ظَنَّ بِكَ خَيْراً فَصَدِّقْ ظَنَّهُ.» اگر کسی به تو ظن خیر داشت، از تو انتظار خوبی داشت، کاری کن که این گمانش تصدیق بشود. احساس نکند که در مورد شما اشتباه فکر کرده است».
از طرف دیگر حضرت در حکمت ۳۰۹ می فرمایند: جوری رفتار کنید که مومنین نسبت به شما سوء ظن پیدا نکنند. می فرمایند: «اتَّقُوا ظُنُونَ الْمُؤْمِنِينَ.»از گمانهای مومنین بپرهیزید. چرا؟ فَإِنَّ اللَّهَ تَعَالَى جَعَلَ الْحَقَّ عَلَى أَلْسِنَتِهِمْ چون خداوند حق را بر زبان مومنین قرار داده است.»
2⃣ رعایت آداب و عرف مردم:
اگر میخواهیم رابطه مان با مردم خوب حفظ بشود، خوب است که آداب و عرف مردم را تا آنجایی که با شرع و عقل منافات ندارد را حفظ بکنیم.
حضرت در حکمت ۴۰۱ میفرمایند:« مُقَارَبَةُ النَّاسِ فِي أَخْلَاقِهِمْ أَمْنٌ مِنْ غَوَائِلِهِمْ . اینکه انسان در اخلاق و آدابی که مردم دارند، با آنها همراهی و همنشینی بکند، این خودش به نوعی باعث میشود که انسان از حیله ها و دشمنی ها و کینه های مردم در امان باشد.»
به همین دلیل در حکمت ۳۵ میفرمایند:« مَنْ أَسْرَعَ إِلَى النَّاسِ بِمَا يَكْرَهُونَ»کسی که در کاری که مردم خوششان نمی آید شتاب میکند، قَالُوا فِيهِ بِمَا لَا يَعْلَمُونَ. مردم در موردش حرفهایی میزنند که نسب به آن آگاهی ندارند.
🔻با این نگاه در حکمت ۱۲۳ می فرمایند: « طُوبَى لِمَنْ عَزَلَ عَنِ النَّاسِ شَرَّهُ »خوش به حال کسی که شرش را از مردم برکنار بدارد. یعنی با مردم جوری زندگی کنید که شری از شما به مردم نرسد.
🎙حجت الاسلام مهدوی ارفع
↩️ ادامه دارد...
4_5848257976833411277.mp3
3.94M
🔊 شرح نهج البلاغه با نهج البلاغه
🔸 شرح #حکمت10 1⃣
🎙حجت الاسلام مهدوی ارفع
🌳شجره آشوب« قسمت چهل و ششم »
📌بررسی نفوذی های بنی امیه در حکومت امیرالمومنین علیه السلام
🔻زمانی که مأمون می خواست امام رضا علیه السلام را از مدینه به سوی خراسان بیاورد، دستور داد ایشان را از بصره عبور بدهند. علت این امر نیز واضح است؛ بصره بر خلاف کوفه، مقر مخالفان شیعه و اصولا طرفداران خلفا بودند. مشاهده می کنید کینه امام در دل اهل بصره بعد از گذشت دو قرن در زمان امام رضا نیز هنوز وجود دارد و مأمون به این نکته پی برده بود.
🔻یکی دیگر از جبهه های مخالف و دشمن امام علی علیه السلام در مدت خلافتش، گروه کافران غیر صریح- به تعبیر مقام معظم رهبری- بودند. کانون اصلی این جبهه، در شام و به فرماندهی معاویه و در اصل بنی امیه بود. این گروه، در مهم ترین صحنه رویارویی در نبرد صفین در برابر حضرت، ایستادند و هزینه های فراوان مالی و غیر مالی برای جامعه اسلامی گذاشتند. این گروه نه تنها در جنگ صفین، بلکه در موارد مختلف با امام مقابله کردند؛ مانند فتنه غارات و فتنه ابن حضرمی.
🔻ما در بخش های بعدی خواهیم گفت اصلی ترین اولویت امام در مبارزه با دشمنان همین افراد بودند؛ چنانکه حضرت صریحا فرمود: «اهم علینا قتال اهل الشام.» یا حضرت لحظه ای برای از بین بردن این کانون فساد درنگ نکرد. در مطالب آینده خواهیم دید چرا امام، اولویت خود را برای جنگ و از بین بردن این جبهه قرار داده بود و اساسا تفاوت نگاه امام در جبهه کافران غیر صریح با اهل جمل و نهروان در چیست.ما در این فصل، مطالب خود را در چندین بخش توضیح خواهیم داد.
🔻معاویه زنازاده بود در نقل های تاریخ آمده است مسافر بن عمرو که به زیبایی و سخاوت مشهور بود، عاشق هند، مادر معاویه می شود و با او آمیزش می کند و این موضوع در میان قریش پخش می شود. زمانی که هند حامله می شود، مسافر از ترس پدر هند، به حیره می رود. پدر هند نیز با وعده مال زیاد به ابوسفیان، دخترش را به عقد هند در می آورد و 3 ماه بعد معاویه به دنیا می آید.
🔻گزارش فوق، به خوبی، ناپاک بودن نطفه معاویه را ثابت می کند. کدام نوزاد است که در عرض 3 ماه از تاریخ عقد، به دنیا بیاید؟ عدم ارتباط بنی امیه با بنی هاشم روایتی از امیرالمومنین نقل شده است که امام به معاویه فرمود: «و اما اینکه گفتی ما پسران عبد مناف هستیم...ما (اهل بیت) چنین هستیم، اما امیه مانند هاشم، حرب مانند عبدالمطلب، ابوسفیان مانند ابوطالب، مهاجر مانند آزاد شده، صریح مانند لصیق، محق مانند مبطل و مومن مانند دغل کار نیست. »
📚 کتاب شجره آشوب
💬 نویسندگان: آقایان یوسفی و آقامیری
↩️ ادامه دارد...
678.1K
تحلیل حوادث ناگوار زندگی حضرت زهرا علیها السلام
قسمت بیست ونهم:
❌۷- عوامل بی تفاوتی ها
توجه به دو حرکت متضاد
#جهاد_تبیین
#لبیک_یا_خامنه_ای
#ایران_قوی
#شما_هم_رسانه_باشید
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
🇮🇷این عمار🇮🇷
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
992.3K
تحلیل حوادث ناگوار زندگی حضرت زهرا علیها السلام
قسمت سی ام:
🍃شناخت طبقات گوناگون جامعه
#جهاد_تبیین
#لبیک_یا_خامنه_ای
#ایران_قوی
#شما_هم_رسانه_باشید
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
🇮🇷این عمار🇮🇷
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
نام رمان: #به_توان_تو
براساس واقعت دلاوری ها و رشادتهای شهدای #مدافع_حرم
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
#رمان
#به_توان_تو
#قسمت_دویست_شانزده
(زینب)
علی جانم
امروز روزیه که ثمره عشقمون با کسی که دوسش داره ازدواج میکنه
من، همونطور که تو دوست داشتی و میخواستی یوسف مون رو بزرگ کردم
علی جانم
جات خیلی خالیه اینجا
جایگاه پدر داماد خالیه
خیلی دوست داشتم اینجا بودی و یوسف کوچولو مون رو ک حالا برای خودش مردی شده رو میدیدی و بهش افتخار میکردی
میدونم که همیشه هستی و کل این سالها
از اون بالا من و یوسف مون رو میدیدی
و همیشه مراقبمون بودی
نزاشتی آب توی دلمون تکون بخوره
یوسف رو نگاه کن
چقدر شبیه تو شده...
پیشنهاد خودم بود که بیاریمشون مشهد و توی حرم آقا امام رضا عقد شون کنیم
اینجا همه خیلی خوشحالن
منم هستم
میدونم تو هم هستی
یاد روز عقد خودمون افتادم
یادته؟
از مادرت قرآن رو گرفتی
مادرت بغضش شکست و سیل اشکای گرمش رو روی شونه ی محکم ات سرازیر کرد
تو قرآن به دست اومدی و کنار دست من نشستی و قرآن رو بهم دادی و گفتی که سوره ی نور رو باز کنم و بیارم که بخونیم
هنوز صدای عاقد توی گوشمه
هنوز صدای خنده های خانواده هامون توی گوشمه
هنوز میتونم به یاد بیارم که چشمای قشنگت اونروز چه برق چشم کور کننده ای میزد
علی جان
عروسمون رو نگاه کن
مث ی تیکه جواهر میمونه
ازت میخوام برای خوشبختی شدن دعا کنی
دعا کنی که هیچ وقت یوسف رو شرمنده زهرا نشه
و زهرا ، شرمنده یوسف
وقتی تازه رفته بودی سوریه، یوسف من یک ماهه بود و فاطمه، مادر زهرا اومد خونه ما
من برای اینکه روحیه هر دو مون بهتر بشه شوخی شوخی گفتم که اگه دختر دار شدی باید دختر تو بدی به پسر من!
فاطمه هم به شوخی گفت کلید خونه و ماشین و ویلا و عشق بیاره آقا پسرتون، دختر ما مال شما!
منم گفتم عه پس عشق هم شرطه؟
فاطمه در جواب گفت البته!
و خندیدیم
وجدانی فکر نمیکردیم شوخی شوخی جدی بشه
خدا خواست ک آقا هادی بی تو برگرده و خدا بعد از چن سال زندگی مشترک بهشون یه دختر ناز خوشگل بده ک بشه عروس ما!
علی جان
خیلی جات خالیه😔
برای یوسف مون و خوشبختی شون بازم دعا کن😔
مرسی
#ادامه_دارد
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
#رمان
#به_توان_تو
#قسمت_دویست_هفده
(راوی)
یوسف و زهرا در اتاق عقد حرم امام هشتم شیعیان امام رضا علیه سلام کنار هم در حال خواندن سوره ی نور هستند
و عاقد که همان تولیت حرم هم هست از زهرا میپرسد ک آیا وکیلم؟
که حانیه لبخند زنان میگوید: عروس رفته زیارت😊
عاقد:احسنتم
برای بار دوم آیا وکیلم؟
حانیه: عروس رفته قرآن تلاوت کنه😊
عاقد: برای بار سوم آیا وکیلم؟
حانیه: عروس زیر لفظی میخواد😌
^ زینب نگاهی به یوسف میکند
و به این معنی است ک خودت زیر لفظی رو بده!
یوسف جیب های کت و شلوار اش را گشت، ولی آن انگشتر تبرک شده ی کربلا را پیدا نکرد!
یوسف: زیر لفظی عروس خانم رو تو تهران جا گذاشتم😅
کارت بکشم؟
^ همه خندیدند و قرار شد هر وقت به تهران رسیدند انگشتر رو به زهرا بدهند
###
با گفتن "با اجازه آقا امام زمان و والدین ام بله" زهرا، همه صلوات دسته جمعی فرستادند
و بعدش امیر گفت: بالاخره یوسفِ زهرا شدی😌
وجمع توسط آقا منتظر ، برادر زهرا شیرین کام شد
و همه به یوسف و زهرا تبریک میگفتند
و بعد از آن همه برای زیارت به بیرون از اتاق عقد رفتند
###
یوسف رو به روی گنبد ایستاد و نفسی عمیق از جنس هوای حرم گرفت ویک صدا خواند:
کبوترم هوایی شدم
ببین عجب گدایی شدم
دعای مادرم بوده ک،منم امام رضایی شدم
پنچره فولاد تو دوای هر چی درده کسی ندیدم اینجا ک نا امید برگرده
چجوری از تو دست بکشم
بدون تو نفس بکشم
تویی ک تنها آقا دلسوز منی
میبینم عاشقای تورو،اشکای زائرای تورو
ارزومه منم بپوشم لباسای خادمای تورو
همه ی دارایی مو به تو بدهکارم من
جون جوادت آقا خیلی دوست دارم من
~و همانگونه که یوسف میخواند و زهرا به او نگاه میکرد، در دلش گفت:
یوسف جانم...!
با من بگو کیستی...؟
مهری بگو...!
ماهی بگو...!
خوابی خیالی چیستی...؟
اشکی بگو...!
آهی بگو...!
یوسف جانم...!
فکر کنم دیگه وقتش شده ک باید یه فصل از زندگی مو شروع کنم یه زندگی ای جدیدی که *به توان تو* باشه...!
یوسف جانم...!
من رشته ریاضی نخوندم...!
ولی زندگی کردن *به توان تو* رو خوب بلدم...!
(پایان)
#آیا_ادامه_دارد؟
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
#شهید_اسدالهی در وصیت به فرزند خردسالش
محمد، زندگی کن برای #امام_مهدی (عج)
محمد، درس بخون برای امام مهدی (عج)
محمد، من تو را از خدا برای خودم نخواستم؛
تو را از خدا خواستم برای امام مهدی(عج)
📙برگرفته از کتاب به قلم بهشتیان. اثر گروه شهید هادی
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─