ختم نهج البلاغه در ۱۹۲ روز(56).mp3
6.14M
🔊 ختم گویای نهج البلاغه در ۲۷۰ روز
🌺 سهم روز هشتادم نامه ۳۱ بند ۶ تا۷
🌹ختم نهج البلاغه در ۲۷۰ روز. سهم روز هشتادم
┄┄┅┅✿❀🌿🌹🌿❀✿┅┅┄┄
📜 #نامه31: نامه به امام حسن مجتبی(علیه السلام )
6⃣ ضرورت توجه به معنويّات
🔻پسرم در وصيّت من درست بينديش، بدان كه در اختيار دارنده مرگ همان است كه زندگی در دست او و پديد آورنده موجودات است، هم او می ميراند و نابود كننده همان است كه دوباره زنده می كند و آن كه بيمار می كند شفا نيز می دهد، بدان كه دنيا جاودانه نيست و آنگونه كه خدا خواسته است برقرار است، از عطا كردن نعمتها و انواع آزمايشها و پاداش دادن در معاد و يا آنچه را كه او خواسته است و تو نميدانی. اگر در باره جهان و تحوّلات روزگار مشكلی برای تو پديد آمد آن را به عدم آگاهی ارتباط ده، زيرا تو ابتدا با ناآگاهی متولّد شدی و سپس علوم را فرا گرفتی و چه بسيار است آنچه را كه نميدانی و خدا می داند كه انديشه ات سرگردان و بينش تو در آن راه ندارد، سپس آنها را ميشناسی. پس به قدرتی پناه بر كه تو را آفريده، روزی داده و اعتدال در اندام تو آورده است، بندگی تو فقط برای او باشد و تنها اشتياق او را داشته باش و تنها از او بترس. بدان پسرم هيچ كس چون رسول خدا (صلّی اللّه عليه و آله و سلّم) از خدا آگاهی نداده است، رهبری او را پذيرا باش و برای رستگاری راهنمایی او را بپذير، همانا من از هيچ اندرزی برای تو كوتاهی نكردم و تو هر قدر كوشش كنی و به اصلاح خويش بينديشی همانند پدرت نميتوانی باشی. پسرم اگر خدا شريكی داشت، پيامبران او نيز به سوی تو می آمدند و آثار قدرتش را می ديدی و كردار و صفاتش را می شناختی، امّا خدا، خدایی است يگانه همانگونه كه خود توصيف كرد، هيچ كس در مملكت داری او نزاعی ندارد، نابود شدنی نيست و همواره بوده است، اوّل هر چيزی است كه آغاز ندارد و آخر هر چيزی كه پايان نخواهد داشت، برتر از آن است كه قدرت پروردگاری او را فكر و انديشه درك كند. حال كه اين حقيقت را دريافتی در عمل بكوش آن چنانكه همانند تو سزاوار است بكوشد، كه منزلت آن اندك و توانایی اش ضعيف و ناتوانی اش بسيار و اطاعت خدا را مشتاق و از عذابش ترسان و از خشم او گريزان است، زيرا خدا تو را جز به نيكوكاری فرمان نداده و جز از زشتيها نهی نفرموده است.
7⃣ ضرورت آخرت گرایی
🔻ای پسرم من تو را از دنيا و تحوّلات گوناگونش و نابودی و دست به دست گرديدنش آگاه كردم و از آخرت و آنچه برای انسانها در آنجا فراهم است اطّلاع دادم و برای هر دو مثالها زدم تا پند پذيری و راه و رسم زندگی بياموزی، همانا داستان آن كس كه دنيا را آزمود، چونان مسافرانی است كه در سر منزلی بی آب و علف و دشوار اقامت دارند و قصد كوچ كردن به سرزمينی را دارند كه در آنجا آسايش و رفاه فراهم است. پس مشكلات راه را تحمّل می كنند و جدایی دوستان را می پذيرند و سختی سفر و ناگواری غذا را با جان و دل قبول می كنند، تا به جايگاه وسيع و منزلگاه أمن با آرامش قدم بگذارند و از تمام سختيهای طول سفر احساس ناراحتی ندارند و هزينه های مصرف شده را غرامت نمی شمارند و هيچ چيز برای آنان دوست داشتنی نيست جز آن كه به منزل أمن و محل آرامش برسند. امّا داستان دنيا پرستان همانند گروهی است كه از جايگاهی پر از نعمتها می خواهند به سرزمين خشك و بی آب و علف كوچ كنند، پس در نظر آنان چيزی ناراحت كننده تر از اين نيست كه از جايگاه خود جدا می شوند و ناراحتيها را بايد تحمّل كنند.
┄┄┅┅✿❀🌿🌹🌿❀✿┅┅┄┄
AUD-20220827-WA0004.
6.29M
🔊 شرح نهج البلاغه با نهج البلاغه
🔸 شرح #حکمت27 2⃣
🎙حجت الاسلام مهدوی ارفع
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨
🌹شرح #حکمت27 2⃣
🔹 بیماری، درد و درمان در نهج البلاغه
🔰 بخش دیگری از مبحث بیماری ذیل حکمت ۲۷ مربوط به سرایت بیماری است.
⁉️ آیا بیماری از کسی به کسی سرایت می کند یا نه؟
🔻در نهج البلاغه شریف در حکمت ۴۰۰ امیرالمؤمنین (علیه السلام) مطلبی را فرموده اند که بعضی از عزیزان تصور کردند که منظور حضرت این است که اصلا بیماری مُسری نداریم. آن عبارت این است: «الْعَدْوَى لَيْسَتْ بِحَقٍّ»؛ مرحوم آقای دشتی هم اینگونه ترجمه کرده است: " اعتقاد به رسیدن بیماری به دیگری درست نیست ". از این عبارت اشتباهاً برداشت شده است که پس ما بیماری مُسری نداریم، پس اصلاً مسأله کرونا ، مراقبت و دست ندادن و ماسک و... چیز بیخودی است! بنده ان شاءالله توضیح میدهم تا این شبهه هم به بهانه حکمت ۲۷ دفع بشود.
🔻اولاً اگر در این حکمت از ابتدا دقت کنید، امیرالمؤمنین (علیه السلام) مشغولند و درمورد بعضی از اعتقادات و باورهایی که از زمان جاهلیت برای اعراب مانده است صحبت می کنند؛ بعضی را نفی می کنند و بعضی را اثبات می کنند. مثلا می فرمایند: "چشم زخم حقیقت دارد. استفاده از نیروهای مرموز طبیعت حقیقت دارد. سحر و جادو وجود دارد. فال نیک راست است. رویداد بد را بد شگون دانستن درست نیست و..."
🔻نظیر این فرمایش در روایت پیامبر عظیم الشأن هم هست با همین عبارت:«لا الْعَدْوَی» یا « الْعَدْوَى لَيْسَتْ بِحَقٍّ».
در آنجا پیامبر(صلوات الله علیه و اله) می فرمایند: العدوی حقیقت ندارد، "هامَّه" و "صفر" هم حقیقت ندارد.
🔻 اجازه بدهید "هامَّه" را توضیح بدهم تا معلوم بشود پیامبر در آن حدیث و امیرالمؤمنین در حکمت ۴۰۰ چه چیزی را دارند نفی و رد می کنند. "هامَّه" یعنی چه؟ عرب از زمان جاهلیت اعتقاد داشت وقتی کسی می میرد، استخوانهایش شبیه یک جغد میشود و این جغد گاهی می آید و بر می گردد روی دیوار خانه می نشیند و این بدشگون است، چون در واقع خبر مرگ است. بعضی ها هم گفته اند نه "هامَّه" اصلا خودش اسم جغد است. اعتقاد عرب جاهلی این بوده است که اگر جغدی آمد بر در خانه ای نشست و آواز خواند این دارد خبر مرگ اهل خانه را می دهد. این اعتقاد غلط را داشتند. حضرت فرمودند " هامَّه" غلط است. یا "صُفْر"، "صَفْر" و " صَفَرْ" هر سه درست هستند. معتقد بودند یک نوع بیماری در شکم شتر هست که به بقیه منتقل می شود که حضرت این را دفع کردند.
🔻 اما اینکه " العَدوی" را هم نفی کردند، ببینید وقتی نفیِ "العدوی" می کنند دو معنی از آن برداشت میشود:
یکی اینکه آیا واقعا سبب نیست؟ یعنی اگر من با یک جُذامی رفت و آمد و معاشرت کردم، راحت غذایش را خوردم ،این معاشرت مقدمه نیست برای اینکه من هم جُذام بگیرم؟ چنین چیزی از این روایت برداشت نمیشود. چون بر خلافش، روایات زیادی داریم. امروز هم علم هم اثبات کرده است. مثلا از خود پیامبر حدیث داریم که از جُذامی فرار کنید، همانگونه که از شیر درنده فرار میکنید. یا روایت داریم که انسان بیمار را از جمع سالم جدا کنید. پس معنی اینکه " العدوی" حق نیست، چیست؟ معنی اینکه "العدوی" حق نیست این است که بیماری به تنهایی نمی تواند به صورت قطعی باعث بیماری شخص دیگری باشد، مگر اینکه اراده الهی باشد و تقدیر الهی باشد. یعنی برای بیماری سببیّت میشود قائل شد، اما علت تامّه نیست.
🔻 نتیجه این نگاه این است: ما موظفیم از اسباب بیماری دوری کنیم، اما اعتقادمان این نیست که حتما اگر کسی با یک بیمار نشست ، بیماری را از او گرفته! ممکن است عامل دیگری داشته باشد. پس از این عبارت « الْعَدْوَى لَيْسَتْ بِحَقٍّ» کسی حق ندارد برداشت کند که مراقبتهایی که در قصّه کرونا یا هر بیماری دیگری باید انجام بشود، اینها بیخود است. چون اصلا ما بیماری مُسری نداریم! چرا بیماری مُسری داریم اما اعتقاد به اینکه بدون اذن و اراده خدا این بیماری منتقل بشود، غلط است و الّا سببیتش درست است. یعنی یکی از راههایی که ممکن است انسان دچار بیماری بشود، همنشینی و معاشرت با کسی است که این بیماری مُسری را دارد.
🎙حجت الاسلام مهدوی ارفع
↩️ ادامه دارد...
🌳شجره آشوب« قسمت هشتادم »
📌بررسی نفوذی های بنی امیه در حکومت امیرالمومنین علیه السلام
🔻مسئله مهم اینکه مروان، عامدا مردم را برای قتل عثمان تحریک می کرد؛ زیرا او با این کار قصد داشت معترضان را جری تر کند تا هرچه زودتر عثمان حذف شود. دلیل این امر هم این بود که در صورت زنده ماندن عثمان، وی مجبور می شد تا ساختارهای حکومتی خود را اصلاح سازد؛ به این نحو که یااستانداران اموی را تغییر دهد یا خودش از خلافت کناره بگیرد که در هر دو صورت خلافت از دست بنی امیه خارج می شد و مروان و معاویه نیز به هیچ وجه این را نمی خواستند.
🔻 به همین دلیل می بینیم زمانی که عثمان از معاویه درخواست کمک می کند وی عمدا سپاه خود را نگه می دارد تا خبر قتل عثمان برسد و به شام بازگردد.
🔻3. زمانی که عثمان به قتل رسید، در خانه او، هجده مرد از بنی امیه حضور داشتند. از جمله اینها، مروان بن حکم بود. سوال اینجاست: چگونه عثمان در خانه خود به قتل می رسد ولی بنی امیه عملا هیچ کاری برای حفظ او نمی کنند؟ در مروج الذهب آمده است که «اگر مروان و بنی امیه، معترضان را دفع می کردند، عثمان کشته نمی شد.»
📚 کتاب شجره آشوب
💬 نویسندگان: آقایان یوسفی و آقامیری
↩️ ادامه دارد...
نام رمان: #در_حوالی_عطر_یاس
براساس واقعت دلاوری ها و رشادتهای شهدای #مدافع_حرم
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
May 11
💜🌸 #درحوالـےعطــرِیــاس💜🌸
#پارت42 و #پارت43
دختر خشگل👼 عاطفه تو بغلم بود،
دستای کوچیکش رو تو دستام گرفتم،
وای که چقدر هدیه های خدا قشنگن ..😍
سمیرا سریع گفت:
_بده منم بغلش کنم، همش دست توئه😕
دادمش به سمیرا،
فاطمه ام رفت کنار سمیرا و داشت نی نی کوچولو رو ناز می کرد ..
کنار تخت عاطفه نشستم و گفتم:
_به چی فکر می کنی مامان عاطفه؟!!😄😉
لبخندی رو لبش نشست:
_تو فکر باباشم، کاش می موند تا بدنیا اومدنش😊😢
دستشو گرفتمو گفتم:
_خب میاد، مگه نگفتی قول داده دو ماه دیگه برگرده، تا دختر نازت دو ماهش بشه باباش برگشته☺️
فقط سرشو تکون داد،
بهش حق میدادم،
حالا دلتنگیای عاطفه بیشتر میشد،
اگه بلایی سر آقا هادی میومد😥 نه تنها عاطفه همسرشو از دست میداد بلکه پدر بچه شو هم از دست میداد
کمی ساکت بودیم و خیره به سمیرا و فاطمه که سر بغل کردن بچه دعوا می کردن..
با فکری تو ذهنم گفتم:
_راستی اسمشو چی گذاشتین؟؟؟
لبخندی زد و گفت:
_اسمش رو هادی انتخاب کرده... نرگس ...😍🌼
.
.
قبل اینکه عباس اینا برسن خودمو رسوندم خونه ..😍🙈
بهترین لباسامو پوشیدم ..
خیلی ذوق داشتم نمیدونم چرا شاید از خوشحالی به دنیا اومدن نرگس
یا شایدم از این که عباس رو باز میتونستم ببینم ... ☺️
.
.
بعد خوردن شام عباس ازم خواست بریم بیرون قدم بزنیم،
از این پیشنهاد یهویش تعجب کردم،😟 باورم نمیشد برای قدم زدن با من مشتاق باشه..🙈
احساس میکردم خیلی زود با اومدن من به زندگیش کنار اومده ..
سریع آماده شدیم و راه افتادیم ..
قرار شد از دم خونمون تا پارکی🌳⛲️ که یه نیم ساعتی با خونه فاصله داشت قدم بزنیم..
هوای عالی ای بود، یه هوای خنک بهاری،😇
شونه به شونه ی عباس قدم میزدم و نفس عمیق می کشیدم،
دلم میخواست حس کنم این یاس رو از نزدیک،😌🌸
حجم این همه خوشبختی کنار من غیر قابل باور بود ...
دلم می خواست چیزی ازش بپرسم تا حرف بزنه،
دلم نمی خواست این لحظه های باهم بودن و که نمی دونستم تا کی هست رو به آسونی از دست بدم ..
بی هوا صداش زدم:
_عباس!😍
نگاهش رو بهم دوخت که سریع گفتم:
_آقای عباس🙈
لبخندی رو لبش نشست☺️
بعد کمی مکث گفتم:
_یه چیزی بپرسم؟؟😊☝️
+بفرمایین😍
کمی مِن مِن کنان گفتم:
_یه سوالی خیلی وقته ذهنمو درگیر کرده
- خب
کمی فکر کردم و بعد مکثی طولانی گفتم:
_هیچی!!😐
با تعجب نگاهم کرد و گفت:
_پشیمون شدین؟😉
هیچی نگفتم،
دو دل بودم از پرسیدنش ..
سکوتم رو که دید اشاره کرد رو نیمکتی بشینیم..
بعد نشستن گفت:
_بپرسین سوالتونو؟😊
بالاخره دلمو زدم به دریا و پرسیدم:
_چیشد که قبول کردین همه چیز رو، چرا با خونوادتون مخالفتی نکردین
بدون هیچ فکری خیره👀 به روبروش گفت:
_نمیدونم😒
نگاهش کردم نور ماه کمی صورتشو روشن کرده بود پرسیدم:
_چیو نمیدونید؟!!😕
در حالی که نگاهش هنوز هم به روبرو بود گفت:
_میشه از این بحث خارج شیم، امشب حالم زیاد خوب نیست😔😣
دیگه چیزی نپرسیدم،
حالت خوب نبود پس چرا منو کشوندی اینجا آخه!!😒
کمی به سکوت گذشت که گفت:
_ دلم خیلی تنگ شده😣❣
بازم چیزی نگفتم
و به نیم رخ نیمه روشنش خیره شدم
- نمی پرسین برای کی؟!😒
شونه هامو بالا انداختم و با دلخوری
گفتم:
_من دیگه سوال نمی پرسم🙁
نگاهم کرد، باهمون چشمای سیاهش، اینبار من نگاهمو ازش گرفتم که
گفت:
_ناراحتتون کردم؟!😒
سرم همچنان پایین بود،
من ناراحت شده بودم، از دست عباس؟؟؟ مگه میشد!!!!
#ادامه_دارد...
📚
💛💚💛💚💛💚💛💚💛
💌نویسنده: بانوگل نرگــــس
💛💚💛💚💛💚💛💚💛
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
💜🌸 #درحوالـےعطــرِیــاس💜🌸
#پارت44
بازم چیزی نگفتم که گفت:
_میشه قدم بزنیم😒
بلند شدیم و باز شروع کردیم به قدم زدن که شروع کرد
_من همون روز اول که دیدمتون یه احساس اطمینانی داشتم بهتون، روز اول منظورم یکسال پیشه،😊 شما متفاوت ترین دختری بودین که من دیده بودم، تازه از پاریس اومده بودم و دیدن شما بدجور ذهنم رو درگیر کرده بود☺️
مغزم اصلا نمیکشید، به من فکر می کرد، مگه امکان داشت؟؟ 😳😟
یعنی عباس هم بهم فکر میکرد..
همچنان تو سکوت خودم پناه گرفته بودم
که ادامه داد:
_وقتی از خونتون رفتیم دلم میخواست کاش دیگه هیچ وقت نبینمتون که ذهنم باز درگیرِ دختر عجیبی مثل شما بشه،
لبخندی زد و گفت: 😊
_عجیب میگم، چون برام عجیب بودین .. اون حیا و نجابت خاصی که داشتین خیلی متفاوتتون می کرد
سرم پایین بود و حرفاش مثل یه مسکن آرومم میکرد،
آقای یاس داشت اعتراف میکرد، 🙈به همه ی روزاهایی که من بیقرار عطر یاسش بودم ..
اون هم بهم فکر میکرد ...
- وقتی دختر عمو و دختر یکی از آشناهامون ردم کردن قرعه ی مادرم افتاد به نام شما، درست چیزی رو که ازش فراری بودم😊
بعد کمی مکث ادامه داد
- من فرصت ازدواج نداشتم، میترسیدم وابسته ام کنه و نتونم برم، خاستگاریای قبلی که رفتیم منو #ردکردن چون #موضوع_سوریه رو بهشون گفته بودم و خودشون نخواستن با مردی ازدواج کنن که #معلوم_نیس فردا باشه یا نه،
اما نمیدونم چرا احساس می کردم نکنه شما با رفتنم مشکلی نداشته باشین، برای همین قبل خاستگاری باهاتون حرف زدم که مطمئن بشم جوابتون منفیه
نیم نگاهی بهم انداخت و گفت:
_ولی شما غافلگیرم کردین، واقعا فکر نمی کردم جوابتون مثبت باشه، جلوی پدر مادرمم نتونستم چیزی بگم، راستش انقدر تو بهت بودم که هیچی به ذهنم نمیرسید،بعدشم که چند روز پیش برای ناهار رفتیم بیرون به چیزایی رسیدم که فکرش رو نمی کردم،
حرفاتون عجیب بود، تا اون روز باور نمیکردم دختری حاضر بشه با کسی ازدواج کنه که موندش معلوم نیست، 😌فکر میکردم هیچ کس مردی رو که از همین الان تو فکر شهادته نخواد!
ناخود آگاه یاد عاطفه افتادم ...
#ادامه_دارد...
📚
💚💛💚💛💚💛💚💛💚
💌نویسنده: بانوگل نرگــــس
💚💛💚💛💚💛💚💛💚
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خاطره همسر #شهید وحید #زمانی_نیا محافظ شهید سلیمانی از ایشان
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#خواستگاری خاص
• این فیلم براساس واقعیت ساخته
شده است. ارزش چند بار دیدن رو
داره...
فقط خواهشا تا اخر ببینید
من که دیدم و #اشکم بند نمی یاد
#سردار_دلها
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
4_5913267044207296925.mp3
4.11M
اتفاقی در کار نیست
#خدا در همه جا ،جاریست
بسیار زیبا و شنیدنی👌
#ایمانت را دوباره شارژ کن👏
#استادعالی
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ازهمه عزیزان التماس #دعا دارم
#امام_رضا
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
874.6K
📚#ادبستان_کساء
💐هفتاد نکته تربیتی از حدیث شریف کساء
نکات تربیتی حدیث کساء
#قسمت_بیست_وسوم:
۳۸-احترام ویژه به پدر
۳۹-احترام به داماد
۴۰-به کار بردن نسبت ها برای یادآوری رابطه خویشاوندی
#جهاد_تبیین
#لبیک_یا_خامنه_ای
#ایران_قوی
#شما_هم_رسانه_باشید
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
🇮🇷این عمار🇮🇷
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
[• 🌠 #عکس_نوشت •]
🌐 اینترنشنال ۱۲آذر:
مقامات ایران با ونزوئلا برای پناهندگیِ
پس از سرنگونی مذاکره کردند.
🌐 اینترنشنال ۲۸بهمن:
دفتر لندن شبکه را به دلیل
تهدیدات امنیتی تعطیل کردیم.
✋ #لبیک_یا_خامنه_ای
🔖 #سعودی_نشنال
🔖 #مدیریت_اغتشاشات
🇮🇷 #ایران_ما #جهاد_تبیین
🖇 #روشنگری #ثامن
#جهاد_تبیین
#لبیک_یا_خامنه_ای
#ایران_قوی
#شما_هم_رسانه_باشید
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
🇮🇷این عمار🇮🇷
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
[• 📊 #اینفوگرافیک •]
🔻 موضوع:
بازگشت با دست پُر
🔹آوردههای سفر دو روزه
رییسجمهور به چین برای کشور
✋ #لبیک_یا_خامنه_ای
🔖 #جهاد_امیدآفرینی
🔖 #دولت_سیزدهم
🔖 #جهاد_تبیین
🖇 #روشنگری #ثامن
#جهاد_تبیین
#لبیک_یا_خامنه_ای
#ایران_قوی
#شما_هم_رسانه_باشید
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
🇮🇷این عمار🇮🇷
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
🔻اقدام آمریکا در سرنگون کردن بالن چینی، مضحک بود
وانگ یی، مدیر دفتر کمیسیون امور خارجی کمیته مرکزی حزب کمونیست چین:
🔹ما از مذاکرات در اوکراین حمایت میکنیم.جنگ در اوکراین نباید ادامه پیدا کند و ما همه برای برقراری صلح تلاش میکنیم.
🔹حادثه بالن، خودخواهی آمریکا و نقض قوانین تجارت آزاد بود. ادعای آمریکا در سرنگون کردن بالن چینی مضحک بود. به واشنگتن گفتیم بالن یک هواگرد غیرنظامی بدونسرنشین بوده که به اشتباه وارد حریم هوایی این کشور شده است.
🔹نیروهای جداییطلب تایوان استقلال ما را تهدید میکنند. نقض اصل چینِ واحد در برخورد با موضوع تایوان یک مسئله خطرناک است.
#جهاد_تبیین
#لبیک_یا_خامنه_ای
#ایران_قوی
#شما_هم_رسانه_باشید
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
🇮🇷این عمار🇮🇷
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─