eitaa logo
این عمار
3.3هزار دنبال‌کننده
29.5هزار عکس
24.1هزار ویدیو
705 فایل
اتباط با مدیر @fanoodi
مشاهده در ایتا
دانلود
[ 🌠 ] 📆| 💠 دعای روز هشتم ماه مبارک رمضان 🌙 📎 https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
نام رمان: براساس واقعت دلاوری ها و رشادتهای شهدای https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
🌸🤍🌸🤍 🤍🌸🤍 🌸🤍 🤍 یهو دیدم که بستنی اش رو پرت کرد روی کتابام..اول اش حس پیروزی می کرد اما نمی دونم توی چهره ام چی دید که ترسیده عقب رفت . سرش داد زدم _ببین با کتابام چیکار کردی؟ دستم رو بردم سمت موهاش که موهاشو بکشم شروع کرد به جیغ زدن که به داداشم میگم . دست هامو گذاشتم روی گوشم _خب حالا عاطفه من که نکشیدم اینجوری جیغ میزنی حالا که به کارام فکر می کنم چجور دلم اومده بود سرِ سیده ی نسل حضرت زهرا (س) اینجوری داد بزنم . +من به داداشم میگم تو می خواستی منو بزنی.. _عاطفه الکی نگو من نمی خواستم اینکارو بکنم... دروغگو دشمن خداست . +چرا ..دروغ نمیگم می خواستی اینکارو بکنی. _باشه حالامن چیکار کنم که نگی موهاش رو دور انگشت هاش میپیچوند و ژست آدم های متفکر و به خودش گرفته بود. +منم باید یکی بزنم تو گوشِت _عاطفه من نزدمت +هه هه می ترسی _نخیر... بیا بزن اصلا کتک ناجوانمردانه ای خوردم ....دست سنگینی داشت. _بیا دیگه زدی...دلت خنک شد.. حالا برو تا درسمو بخونم اومد جلو دستشو گذاشت روی صورتم +درد داشت!!؟ نه به اون خشونت اش ...نه به این مهربونیش... _عاطفه جان برو پیش بچه ها تا من درسمو بخونم. به بستنی اش که روی کتابم بود نگاهی کرد +بستنی ام!؟.. _من به سجاد میگم برات بخره خوبه؟ حالا برو بعدا متوجه شدم اون لحظه ای که عاطفه زده توی گوشم،عمه طاهره اونجا بوده...با عکس های مختلف /: مطمئنا عاطفه منو یادش نمیاد ...از این خاطرات لبخندی روی لب هام نشست که یکی هولم داد... +امیر..کجایی دکتر _نمی دونم سجاد سجاد سرش رو تکون داد و نفس اش رو بیرون داد +بلند شو داداش ..همه رفتن پاشو تا بریم.. ،،،،، "ساجده" با گلرخ و عاطفه نشسته بودیم .گلرخ از استرس های خودش زمان خاستگاری تعریف می کرد. گلرخ+خیلی سریع گذشت ...اما خداروشکر سجاد واقعا مردِ منطقی و خوبیه من و عاطفه باهم خداروشکری گفتیم .نگاهم به علیرضا افتاد .داشت با تسبیح قدیمی توی دست هاش ذکر می گفت. وقتی بقیه هم از زیارت برگشتن به بیرون از حرم رفتیم . دوربین عکاسیم رو درآوردم تا چند تا عکس از حنین بندازم .حنین دست هاش رو باز کرده بود و می دویید.همون لحظه ازش عکس انداختم . روی عکس اش زوم کردم . چشم هاش رو بسته بود و داشت می خندید. . 🤍 🌸🤍 🤍🌸🤍 🌸🤍🌸🤍 https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
🌸🤍🌸🤍 🤍🌸🤍 🌸🤍 🤍 ،،،،،، تو راه برگشت از حرم بودیم ...عاطفه از تویِ ماشین به گنبد نگاه کرد و سلام داد. ختدیدم و گفتم _تو حرم سلام میدی اینجا هم سلام میدی!؟ +می دونی ساجده... به نظرم تویِ زیارت لازم نیست حتما دستت به ضریح برسه یا جلوی ضریح بایستی همینکه دلتو راهی کنی کافیه البته اینم بگم فضای روحانی حرم فرق که داره اینجا همه جا صحن خانوم حضرت معصومه(س)هست نگاهی به گنبد انداختم‌...دستِ خودم نبود دستم رو گذاشتم روی سینه ام و سلام دادم ...قلبم تند تند میزد یک حس غریبی بود نگاهم به گنبد بود تا وقتی که علیرضا دور زد و گنبد از دید من خارج شد. ،،،،،،، توی آلاچیق داخل پارک حصیر انداخته بودیم.کنار عاطفه و گلرخ نشسته بودم تا چایی ام یخ کنه.. نگاهم به حنین بود . برای خودش هم بازی نداشت و این چند وقت با من جور شده بود. حنین اومد سمتم +دوستم..منو میبری تاب بازی لبخند شیطانی ای زدم . خب خودمم تاب بازی دوست داشتم به عاطفه اشاره کردم که حنین میگه بریم تاب بازی. با عاطفه بلند شدیم.. صندل های صورتی رنگ حنین سادات رو پاش کردم و راه افتادیم. +عاطفه خانم علیرضا بود. عاطفه+بله علیرضا+وایسا من و امیر هم بیایم اومد جلوتر +تنها نرید تو پارک اعتباری نیست من و عاطفه و حنین جلو راه میرفتیم و علیرضا و امیر هم پشت سرمون . ای کاش سجاد هم میومد بین این دوتا من معذبم... ولی چه جور شدن این دوتا باهم.. علیرضا و امیر کنار هم و عاطفه هم کنار علیرضا نشست. حنین با کمک من روی تاب نشست منم قصد داشتم پشت حنین وایسم و تاب بازی کنم اما از علیرضا می ترسم ...نمی دونم چرا رفتارش یجوریه انگار از من بدش میاد.. بادیگارد /: حنین رو هول میدادم باهاش شعر معروف رو می خوندم. صدای امیر پشت سرم اومد. +ساجده! برگشتم سمتش _بله!! +میخواستم باهات در مورد یک چیزی صحبت کنم. نزاشتم حرفش تموم بشه کامل چرخیدم سمتش _چیی؟! +هیچی .. فقط امشب...چیزه...میگم میشه تو که با عاطفه خانم رفیق تری ازش بپرسی قصد ازدواج نداره...چمیدونم نظرش در مورد من چیه خیلی تعجب کردم یعنی چی؟ _نمیفهمم امیر!! +ساجده من که خواهر ندارم ...بیا و برام خواهری کن فقط ضایع نباشه هاا یجوری ببین نظرش چیه؟ من براش خواهری کنم.....تو دلم به خودم یک پوزخندی زدم..سرم رو برگردوندن طرف حنین بدون اینکه نگاهش بکنم گفتم: _آره حتما...پسرعمو تو پوست خودش نمی گنجید لبخندی زد +ازت ممنونم جبران می کنم برات دست حنین رو گرفتم _حنین بریم یکم هم سرسره بازی کن تا بریم از کنار امیر رد شدم با حنین راه افتادیم و رفتیم طرف سرسره پایین سرسره ایستاده بودم سرسره توی دید علیرضا نبود میخواستم با حنین برم بالا و بازی کنم اما دیگه حال و حوصله ای نداشتم. اما چه بهتر که امیر این حرفارو زد ... اینجوری برای خودمم بهتر شد. ،،،،،،، دست حنین رو گرفتم. رفتیم طرف عاطفه و علیرضاه عاطفه با لب خند نگاهم می کرد عاطفه+زحمت کشیدی ساجده جان _خواهش میکنم خییلی بهمون خوش گذشت مگه نه؟ حنین+اره خیلی..از تونلی هم رفتیم عاطفه سرزنش وار گفت حنین.... اون تونلی خطرناکه چند بار گفتم نرو حنین+با دوستم رفتم عاطفه+با دوست و غیر دوست نداره که...دوستاتم مثل خودت هستن حنین+چشم دیگه نمیرم نفس راحتی کشیدم..خداروشکر کسی نفهمید اون دوستمی که حنین گفت من بودم.... علیرضا از جاش بلند شد دست حنین رو گرفت . اشاره ای به امیر کرد و رفت. نشستم کنار عاطفه تلفن امیر زنگ خورد فکر کنم از بیمارستان بود چون چند تا اصطلاح پزشکی به کار برد _داداشت کجا رفت؟ +رفت بستنی بگیره بخوریم خنده دندون نمایی زدم... _الان باید بریم یک جای خلوت بشینیم بخوریم؟؟ عاطفه با لبخند گفت: این دَر به اون دَره سرم رو سمت آسمون که سیاهی مطلق بود گرفتم _خودت گفتی دیگه +شما مهمان ما هستین....هرجور شما راحتین لبخندی زدم و نگاهی به امیر کردم. _زندگی مثل شهدا سخته +سخت نیست ساجده جان.... ما فکر می کنیم شهدا کاری انجام دادن که شهید شدن......اما در واقع شهدا خیلی کار هارو انجام ندادن که شهید شدن متوجه ای که .. خیلی کار ها ... ،،،،،،، . 🤍 🌸🤍 🤍🌸🤍 🌸🤍🌸🤍 https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
موکب حضرت رقیه سادات 1677722546035.mp3
4.28M
هر روز گوش کنیم اگرچه در حد یک دقیقه باشد علیه السلام فرمودند :که هر صبح و شام بر مصائب علیه السلام گریه می‌کنند آخ بابا سلام ... حجت الاسلام میرزامحمدی روضه https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
لااله‌الاالله ۵.mp3
22.77M
مجموعه‌ صوتی یک سؤال : با خودتان بشمارید، همین الآن ... ۱• مهمترین سرمایه‌هایی تا این سن از عمرتان، بدست آورده‌اید ! ۲• مهمترین سرمایه‌هایی که نگرانِ آسیب خوردن به آن یا از دست دادن‌شان هستید! حالا به این پادکست گوش کنید، و جایِ خودتان را در عالم پیدا کنید! https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
9.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
با جوابش همه زدن زیر گریه گفتن بابات کجاست؟ گفت مفقودالاثره https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
♦️اینجا هنوز یک ساعت قبل از اذان، صف نانوایی‌ها طویل میشود. 🔹️هنوز ماه رمضان که میشود، در ویترین شیرینی‌فروشی‌ها زولبیا بامیه‌های زعفرانی دلبری میکنند. 🔹️در کوچه ما هنوز موقع سحری، چراغ خانه‌ها یکی‌یکی روشن میشود. 🔹️هنوز در مهمانی‌های خانوادگی، درباره «زندگی پس از زندگی» بحث میکنند. و افکار مشغول اعمال و رفتار میشود 🔹️هنوز همه به دختر و پسرهای روزه‌ اولی فامیل و دوستان ماشالله میگویند. 🔹️اینجا هنوز رمضان که میشود جلوی رستوران‌ها نوشته‌ای علَم میشود که « حلیم داغ موجود است» 🔹️هنوز از ارک صدای «مولای یا مولا» حاج‌منصور به گوش میرسد. 🔹️هنوز مرحمت‌ خانوم روی شله‌زردهایی که برایمان می‌آورد با دارچین مینویسد «یاعلی» 🔹️هنوز دختر سه‌چهار ساله‌ای که با مادرش در تاکسی کنارم نشسته، میپرسد که «مامان توت‌فرنگی هم روزه‌م رو باطل میکنه؟» و مادر مهربانانه میگوید « نه مامان‌جون، بخور» 🔹️هنوز نزدیک اذان که میشود، پیرمردهای پارک سرکوچه، صندلی‌های تاشو خودشان را جمع میکنند و به سمت خانه‌هاشان پراکنده میشوند. 🔹️هنوز در رمضان رفیق‌هایم هر روز دعای مخصوص همان‌روز را استوری میکنند. انقدر زیاد که اگر نخوانده رد بشوم عذاب وجدان میگیرم. 🔹️هنوز صدای اذان از مأذنه‌ها بلند است. هنوز ناامیدی گناه کبیره است. من به حرف آنهایی که میخواهند دین را مرده و فراموش شده جلوه دهند، حرف‌ آنها که میخواهند بگویند دیگر تمام شده و مردم روزه نمیگیرند باور ندارم. هنوز بی‌دین‌ها پویش روزه‌خواری علنی راه می‌اندازند تا با رمضان مبارزه کنند. پس رمضان هست. ده‌ها میلیون‌ نفر روزه‌ دارند. صدای «اللهم لک صمنا» از تلوزیون‌ها بلند است. 🔹️مبادا هوچی‌گری و سروصدای بلند روزه‌خوارها ناامیدت کند. مبادا «برو بابا کی دیگه روزه میگیره» گفتن‌های چند نفر، عصبی‌ات کند و جامعه را کافر بپنداری 🔹️خطای‌ شناختی دست و پایت را نبندد. شب‌قدر که جمعیت فوق‌العاده شب‌زنده‌داران را ببینی میفهمی که تو تنها روزه‌دار شهر نبوده‌ای. زیر پوست شهر پر است از روزه‌دار هایی که لب‌هایشان ترک خورده. اینجا همه ما روزه‌ایم. نماز و روزه هاتون قبول بندگان خوب خدا التماس دعا ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
6.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
پویش مطالبه از مسئولین، بعلت دهن کجی رامک به حجاب @agha30zadeh 1️⃣دادستان کل کشور +989121595536 2️⃣وزیر صمت +989124021607 3️⃣معاون وزیر صمت +989151116228 4️⃣رئیس کمیسیون فرهنگی مجلس +989127264914 5️⃣شرکت رامک 07132348681 07132348681 لطفا🙏 https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
➕✍ تو هم برای اعتراض امضا کن 🔰 به همت خبرگزاری فارس، پویشی برای جمع کردن امضاء جهت پیگیری معضل کشف حجاب و مبارزه با آن و جرم‌ انگاری این موضوع به عنوان یک جرم امنیتی، به راه افتاده است. 😔 اگر به وضع حجاب در جامعه معترض هستید و تداوم این روند را به نفع فرهنگ و اخلاق و خانواده و شأن زن مسلمان ایرانی نمی بینید، حتما به این لینک معتبر مراجعه کرده و در کمتر از یک دقیقه، حمایت کنید. ↘️ https://www.farsnews.ir/my/c/183917 نکته ی مهمتر این هست که با انتشار این متن به دیگران و تمامی دغدغه مندان، از این حرکت حمایت نمایید. تعداد امضاها اگر به ۵۰ هزار نفر برسد، در صحن علنی مجلس مطرح و پیگیری خواهد شد. 📨 نشرحداکثری 🌺انتشار این مطلب صدقه جاریه است.🌺 https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 اعتراض حجت الاسلام رفیعی به وضعیت حجاب در جامعه : قانونی ، شرعی و عرفی مخالف ارزش‌های ماست ... چرا نظام به این سادگی با این موضوع کنار اومده از چی میترسید ؟ با همین فرمون پیش برید ماجرا از دست‌تون در میره الان زمستونه فردا هوا گرم بشه چیکار میخواید کنید . https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─