eitaa logo
این عمار
3.3هزار دنبال‌کننده
28.9هزار عکس
23.3هزار ویدیو
652 فایل
اتباط با مدیر @fanoodi
مشاهده در ایتا
دانلود
. (ع) خیلی مهربون بودن برید از امام صادق(ع) امروز تقاضا کنید آقا کمکمون کنن یک نفر سر راه امام صادق(ع) گریه میکرد حالا من (ع) رو بگم یک خانمی بود نشسته بود بالا سر گاو مردش گریه میکرد گاوش در راه تلف شده بود آقا امام صادق(ع) مثل یک رهگذر ناشناس داشتن عبور میکردن برگشتن فرمودن: خانم چرا گریه میکنی؟ خدا نکنه کسی متأثر و دلشکسته سر راه امام صادق(ع) بشینه مگه همینجوری امام صادق از کنارش رد میشه گفت: همه هستی من این گاو بود که از دنیا رفته راوی میگه من داشتم ایشون رو نگاه میکردم آقا برگشتن فرمودن:خب یعنی مشکلت همین یک گاوه گفت:آره فرمود:اگه این گاوت زنده بشه دیگه گریه نمیکنی؟ گفت:تو ما رو مسخره کردی؟ این که دیگه زنده نمیشه آقا هی دنبال دل اونه که دلش شکسته گفت:حالا اگه گاوت زنده بشه دیگه گریه نمیکنی؟ راوی میگه:من دیدم آقا یک پایی به اون گاو زدن و گاو به اذن خدا بلند شد آقا فرمود:دیگه مشکلاتت حل شدن؟ گفت:آقا خیلی ممنون راوی میگه آقا یک دفعه خودش رو در جمعیت گم کرد و رفت دیگه طرف پیدا نکرد که از آقا بخواد زیاد تشکر کنه اینجوریه امام صادق اگه کسی پیشش بیاد دلش شکسته باشه آقا دلش رو شفا میده آقا امام صادق یک اشاره ای هم به دل من بکن مگه یک مال و دارایی چقدر ارزش داره؟ دل ما رو بیدار کن از امروز ما آدم بشیم ما هم دوست داریم بچه خوبی بشیم بنده خوبی بشیم در پرونده اعمال ما بنویسن از اون روز شهادت،دیگه این عوض شد چی میشه ما هم آدم بشیم؟ حال من یک چیزی بگم که شستشو میده روح انسان رو امیدوارم استفاده کنید خیلی اثرش عجیبه خیلی یک کسی از دوستان امام صادق ( ع ) ازشون پرسید آقا امام صادق(ع)اخلاقشون اینجوری بود هر کسی رو میدید من اینجوری برداشت کردم از بیش از هفتاد روایت اصلا احساس میکنم امام صادق اینجوری بودن برداشتم اینجوریه هر کسی از دوستانشون رو میدیدن میفرمودن: خب از کربلا چه خبر؟ یکی از دوستان امام صادق(ع) اهل بصره بود آقا فرمودن خب نزدیکی شما، کربلا میری؟ گفت:آره آقا گاهی میرم آقا فرمود:چرا زیاد نمیری؟ گفت:آقا نمیشه دشمنان مانع اند فرمود:عیبی نداره یادی از حسین ما میکنی یا نه؟ گفت: بله آقا اصلا تربیت کننده شیعه ست بعد فرمودن:جزئیات رو یادت میاری؟ گفت:آره آقا آقا فرمود:گریه هم میکنی؟ گفت:آره آقا انقدر گریه میکنم خانوادم میفهمن دوباره یاد افتادم بعد میگه امام صادق خودش افتاد به گریه انقدر گریه کرد بعد فرمودن خدا رحمت کنه اشک چشمت رو که برای امام حسین ریختی اصلا امام صادق ما رو ای بار آوردن . . 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 🌷 -کانال -تحلیلی-بصیرتی-مذهبی-این عمار- بپیوندید👇👇👇 https://eitaa.com/janamfadayeseyyedali
مداحی آنلاین - گل زخم های پیکر صد پاره حسین - میرداماد.mp3
5.94M
🔳 (س) را تسلیت می گوییم 🌴روضه حضرت زینب(س) 🌴گل زخمهای پیکر صد پاره ی حسین 🎤 👌بسیار دلنشین این عمار👇👇👇 @aynaammar_gam2
shahid-alamdar-babolharam.mp3
2.17M
|⇦•مولا شده بی زهرا... و توسل کوتاه تقدیم به ساحت مقدس حضرت صدیقۀ طاهره زهرایِ مرضیه سلام الله علیها _ شهید سید مجتبی علمدار•✠• ∞═┄༻↷↭↶༺┄═∞ بر اثر جراحات جنگ آن قدر از این پهلو به آن پهلو می شد تا دردش آرام بگیرد.گاهی درد امانش را می برید. می رفتم کنارش، می خواستم پهلویش را بمالم تا آرام شود. می گفت: مادر! این ارثیه . بگذار با همین درد به آرامش برسم😔 این عمار 👇👇👇 @aynaammar_gam2
صدای گریه ی امین😭 رو میشنیدم... هیچ وقت صدای گریه شو نشنیده بودم... قلبم داشت درد میگرفت.😖به بابا اشاره کردم گوشی رو ببره.اشکهام بی اختیار میومد.😢 ✨راضی بودم به رضای خدا.گفتم خدایا*هر چی تو بخوای*.✨ بعد سه روز مرخص شدم... ولی با امین صحبت نمیکردم،دکتر ممنوع کرده بود.دلم براش تنگ شده بود.حوصله ی هیچ کس و هیچ کاری رو نداشتم.😔دارو💊 بهم میدادن سریع میخوردم تا زودتر تنهام بذارن. غذا رو با بی میلی میخوردم تا زودتر تنها بشم.کلا فقط میخواستم تنها باشم.بعد ده روز دکتر اجازه داد با امین حرف بزنم،بدون استرس... امین بابغض حرف میزد.باورش نمیشد سکته کرده باشم.😢😥 امین بخاطر حال من دیر به دیر زنگ میزد.هر روز منتظر خبر بودم.از صحبت های اون روز من تو بیمارستان فقط بابا خبر داشت.فقط بابا مثل من منتظر خبر 👣شهادتش بود.بقیه امیدوار بودن برگرده. روزها به کندی میگذشت... فقط سه روز به برگشتن امین مونده بود.همه نگاه و رفتارشون یه جوری شد.فهمیدم خبری که منتظرش بودم، رسیده. احتمالا مراعات منو میکردن که چیزی نمیگفتن...😞 شب شد.من تو اتاق بودم... همه تو هال بودن و پچ پچ میکردن.نماز✨ خوندم و از خدا خواستم کمکم کنه. رفتم تو هال.به محمد گفتم: _الان امین کجاست؟😒 محمد با من من گفت: _سوریه.😥 -من میدونم امین شهید شده.پیکرش کجاست؟😒😢 همه تعجب کردن جز بابا.محمد سرشو انداخت پایین و گفت: _سوریه.نتونستن برگردوننش عقب.😒 -به خانواده ش گفتین؟ -آره... بیچاره خاله و عمه ش. -ما نمیریم اونجا؟😒 بابا گفت:_تو چی میگی؟ -عزا دارن.داغ دیدن.ممکنه حرفی بگن که درست نباشه.ولی فکر میکنم بهتره بریم.😒 رفتیم خونه خاله ی امین. واقعا حالشون بد بود.اولین کسی که متوجه من شد،حانیه بود.تا چشمش به من افتاد اومد جلو و سیلی محکمی به من زد.😡👋مریم اومد جلو که چیزی بگه با دست بهش اشاره کردم که نگه.به چشمهای حانیه نگاه کردم.اونقدر گریه کرده بود که چشمهاش یه کاسه خون بود.بابغض گفتم: _اگه دلت آروم میشه باز هم بزن...😭اینبار امین نیست که عصبانی بشه و بره از اتاقش کتش رو برداره و بیاد اینجا(با دست جلوی در هال رو نشون دادم) بایسته و به من بگه بریم.😭سوار ماشین بشیم و اونقدر شوخی کنم که یادش بره و بستنی بخوریم و....😭 با اشک حرف میزدم. -اگه دلت آروم میشه،بزن.😭 عمه زیبا اومد بغلم کرد... نمیدونم چقدر طول کشید ولی خیلی گریه کردیم.اسماء به سختی ما رو از هم جدا کرد.بعد خاله ش بغلم کرد.از گریه بی حال شده بودم.قلبم درد میکرد.😣خواستم برم اتاق امین،درش قفل بود.هر کاری کردم بازش نکردن. نمیدونستیم چکار کنیم.پیکر امین نبود و نمیتونستیم مراسم تشییع و تدفین برگزار کنیم. اواسط اسفند ماه بود... دو هفته به زمان عروسی مونده بود.با خودم گفتم امین گفته تا موقع عروسی برمیگرده.اگه قرار باشه پیکرش برگرده تا دو هفته دیگه میاد.😞💞💍 گرچه زنده بودم ولی مثل مرده ها بودم. آرومم میکرد.گاهی که دلم خیلی میگرفت برای خودم میذاشتم.اونوقت دیگه چیزی نمیتونست جلوی اشکهامو بگیره.😫😣😭به سختی آرومم میکردن.ولی من دیگه آرامش نمیخواستم.شیون و زاری نمیکردم.فقط اشک میریختم.دهانم بسته بود و چیزی نمیگفتم ولی همه میدونستن چقدر حالم بده.😭تو دلم با امین حرف میزدم.گفتم 🌹امین من داشتم میرفتم چرا جلوی منو گرفتی؟😭تو که در هر صورت میرفتی،چرا مانع رفتن من شدی؟😭حالا من چکار کنم؟😭دیگه کاری تو این دنیا ندارم،حداقل الان دعا کن بیام پیشت. هر کاری میکردم دلم آروم نمیشد... فقط روضه میخواستم اما گوشیمو ازم گرفته بودن،روضه گوش دادن رو برام ممنوع کرده بودن.دیگه روز شدن شب و شب شدن روز برام فرقی نداشت.اما تمام مدت حواسم به ✨نماز اول وقتم✨ بود.جز وقت نماز کاری با ساعت و تاریخ نداشتم.اون سال عید برای من معنی نداشت. 💭یاد خاطرات سال گذشته م با امین میفتادم.تازه عقد کرده بودیم.☺️لحظه تحویل سال.جاهایی که باهم میرفتیم عید دیدنی.😍دلم خون بود.😣قرار بود پنج فروردین مراسم عروسی بگیریم. هرچی به پنج فروردین نزدیکتر میشدیم همه آشفته تر میشدن.😥 روز سوم فروردین بود.به امین گفتم: _گفته بودی تا عروسی برمیگردی.تو که همیشه خوش قول بودی.پس کی میای؟من منتظرتم.😭😣 شب شده بود... محمد در زد و اومد تو اتاق.نگاهی به من کرد.گفتم: _امین همیشه خوش قول بوده.گفته بود تا موقع عروسی برمیگرده،کجاست؟😭 محمد گفت: _تو راهه...میخوان پس فردا براش مراسم تشییع و تدفین و ختم بگیرن.نظر تو چیه؟😞 -خوبه.روز عروسیشه...😭 گریه امانم نداد چیز دیگه ای بگم... ادامه دارد.. اولین اثــر از؛ ✍ این عمار 👇👇👇 @aynaammar_gam2
مداحی_آنلاین_روضه_امام_سجاد_محمود_کریمی.mp3
13.61M
🔳 (ع) 🌴روضه امام سجاد علیه السلام 🌴هر سال از راه دور میومد مدینه 🎤حاج https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
برگی از کتاب📚 سال بیشتر نداشت. رفته بودیم منبر . بعد از سخنرانی برنامه ی بود. همه سینه می زدند. بعد برگشتیم خانه. رفت داخل انباری. تکه لوله ای برداشت.آمد داخل اتاق و نشست روی صندلی. لوله را جلوی دهانش گرفته بود و می کرد! خواهر و برادر کوچکش را هم در مقابلش نشانده بود! می گفت:شما سینه بزنید! خیلی به علاقه داشت. هرچه بزرگتر می شداین علاقه بیشتر می شد. تا اینکه بعد از با برگزاری دعای کمیل در مدرسه مداحی علیه السلام را شروع کرد. چند جلسه از برگزاری دعای گذشت. صدای سوز عجیبی داشت. اشک میریخت و دعا میخواند. در خواندن و واقعا استاد شده بود. صدای او همه را می کرد . عامل مشخصه ی مداحی سوز درونی او بود. رفقایش می گفتند: هر جا مداحی می کند آنجا را می کند. 📚کتاب یا زهرا زندگی نامه https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
4_5983121521885841927.mp3
5.32M
▫️ حاج غلامعلی قصاب به محضر عالم، در مجلس علیه السلام. بسیار شنیدنی 👌 https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 📖 زیادی (خاطره ای از سید مجتبی ذاکر اهل بیت) مجلس خیلی با حال و با صفایی بود اما آنچه می خواستم نشد ! بعد از مراسم رفتم جلو و هیئت را پیدا کردم. می گفتند نامش سید مجتبی علمدار است. گفتم: «آقا سید من یه سؤال دارم.» جلوتر آمد . گفتم :«من هر هیئتی که می روم ، وقتی می خوانند و مداحی می کنند ، اصلا گریه ام نمی گیرد . چه کار کنم ؟!» سید نگاهی به من کرد و گفت :« در این مراسم هم که من خواندم باز گریه ات نگرفت ؟» گفتم : « نه ! اصلا گریه ام نگرفت.» رفت توی فکر . بعد با لحن خاصی گفت : « می دونی چیه !؟ من گناهانم زیاده. من آلوده ام . برای همین وقتی می خوانم شما جاری نمی شود. سید این حرف را خیلی جدی گفت و رفت.» من تعجب کردم . تا آن لحظه با هر یک از بزرگان که صحبت کرده بودم و همین سؤال را از آن ها پرسیدم ، به من می گفتند : « شما گناهانت زیاد است. شما آلوده ای برو از کن . آن وقت گریه ات می گیرد!.» البته من می دانستم مشکل از خودم است اما شک نداشتم که این کلام آقا سید ، و درون پاک او را می رساند. از آن وقت مرتب به هیئت رهروان می رفتم ، خداوند نیز به من لطف کرد و موقع مداحی سید اشک من جاری بود. 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
خواب (س) رو دیده بود بی بی فرموده بودن تو به خاطر ما از گذشتی ما هم شهیدت میکنیم. موقعی که داشت میرفت سوریه بهم گفت: سید برام حضرت رقیه بخون گفتم نمیخونم، داری میری حسین هااات، گفت از بچه هام دل کندم، روضه می خوندم های های میکرد. . هر خانمے ڪہ چادر بہ سر ڪند و عفت ورزد، و هر جوانی ڪہ نماز اول وقت را در حد توان شروع ڪند، اگر دستم برسد سفارشش را بہ مولایم امام حسین (ع) خواهم ڪرد و او را دعا مے ڪنم؛ باشد تا مورد لطف و رحمت حق تعالے قرار گیرد. 🌷 هدیه محضر همه شهدا صلوات وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
🔶 ! 🌹یک بار یکی از بچه های هیأت آمد و به سید گفت: تُو مراسم ها و اهل بیت علیهما السلام، اصلاً گریه ام نمی گیرد! سید گفت: اینجا هم که من خواندم، گریه ات نگرفت؟! گفت: نه! سید گفت: مشکل از من است! من چشمم آلوده است، من دهنم آلوده است، که تو گریه ات نمی گیرد! 🍁این شخص با تعجب می گفت: عجب حرفی! من به هر کس گفتم، گفت: تو مشکلی داری، برو مشکلت را حل کن، گریه ات می گیرد! اما این سید می گوید مشکل از من است!💫 🍃بعدها می دیدم که او جزو اولین گریه کنندگان مصائب ائمه اطهار علیهما السلام بود. https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
موکب حضرت رقیه سادات 1677722546035.mp3
4.28M
هر روز گوش کنیم اگرچه در حد یک دقیقه باشد علیه السلام فرمودند :که هر صبح و شام بر مصائب علیه السلام گریه می‌کنند آخ بابا سلام ... حجت الاسلام میرزامحمدی روضه https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
hozor-ahle-beyt-dar-majales-mazhabi-ali.mp3
5.33M
🌸 حکایت خانگی یک زن مومنه و حضور سلام الله علیها در این روضه ... 🎤 واعظ : استاد مسعود عالی 🔺 فقط یک دقیقه آخر رو خیلی خوب گوش کن 🙏 روشنگری در فضای مجازی حداقل کار ممکن برای بهبود وضع https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
مداحی آنلاین - برای من فقط روضه علی اکبر بخوانید - استاد پناهیان.mp3
2.74M
ای که به درخواست خوانده شد. 💔برای من فقط روضه علی اکبر(ع) بخوانید 👌بسیار شنیدنی 🎤حجت الاسلام https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جانسوز حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام به یاد روضه و حضرت امام و سربازانش مرحوم کوثری در محضر حضرت امام رحمت الله علیه https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔖 منبر کوتاه 🔖 تصویری داستان شیعه تاجر هندی و تعطیل شدن استاد هاشمی نژاد https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
روضه ظهر عاشورا .mp3
34.33M
حجه الاسلام والمسلمین استاد کاظمی شنیدنی https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار