eitaa logo
این عمار
3.4هزار دنبال‌کننده
29هزار عکس
23.5هزار ویدیو
676 فایل
اتباط با مدیر @fanoodi
مشاهده در ایتا
دانلود
#ادموند اولین رمان #عاشقانه ای است که با موضوع #مهدویت به رشته تحریر درآمده است. این کتاب #منجی_گرایی در ادیان الهی و به خصوص مسئله #مهدویت را با روایتی منطبق با جامعه امروز روایت می‌کند. شخصیت اصلی داستان، ادموند پارکر، جوانی #مسیحی، از یک خانواده بسیار معروف و سرشناس #انگلیسی است که دکترای #حقوق دارد و از دانشجویان #نخبه است. @ketabresan 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 #به_کانال_تحلیلی_بصیرتی_مذهبی_این_عمار_بپیوندید👇👇👇 https://eitaa.com/janamfadayeseyyedali
زمینی جمهوری اسلامی ایران اطلاعیه برای استخدام صادر کرد 👏 سیکل با ...... 👇 دیپلم به بالا با ...... 👇 ↙️ مهلت ثبت نام ↙️ http://eitaa.com/joinchat/4247126026C5a1e6af62a ⛔️ ☝️☝️
🕊🕊🎋🎋🕊🕊🎋🎋🕊🕊🎋🎋🕊🕊🎋🎋 👈 قابل توجه بعضیها👇👇📣📣 🌷یاد بخیر که طلاهای همسرش را فروخت و به افسران و سربازان متاهل داد و گفت : مایحتاج عمومی گران شده و حقوق شما کفاف خرج زندگی رو نمیده !! 🕊یاد بخیر که پول قرض الحسنه به دیگر نیروها میداد و میگفت وام است و وقتی میگفتند دفترچه قسطش را بده میگفت کسی دیگر پرداخت میکند. 🌷یاد بخیر که یکی از دوستانش تعریف میکرد که : دیدم صورتشو پوشونده و پیرمردی رو به دوش کشیده که معلوله ... شناختمش و رفتم جلو که ببینم چه خبره که فهمیدم پیرمرد رو برا استحمام میبره !! 🕊یاد حسین بخیر که قمقمه آبش را در حالی که خودش بود به همرزمانش میداد و خودش ریگ توی دهانش گذاشت که کامش از تشنگی به هم نچسبه !! 🕊یاد مهدی بخیر که انبار دار به مسئولش گفت : میشه این رزمنده رو به من تحویل بدی، چون مثل سه تا کارگر کار میکنه طرف میگه رفتم جلو دیدم فرمانده لشگر مهدی باکریه که صورتشو پوشونده کسی نشناسدش و گفت چیزی به انباردار نگه !! 🌷آره یاد خیلی به خیر که خیلی چیزها به ما یاد دادند که بدون چشم داشت و تلافی کمک کنیم و بفهمیم دیگران رو اگر کاری میکنیم فقط واسه رضای باشه و هر چیزی رو به دید خودمون تفسیر نکنیم !! 🌷برای رد شدن از باید یه نفر روی سیم خاردار میخوابید تا بقیه از روش رد بشن(!!) داوطلب زیاد بود. قرعه انداختند، افتاد بنام یک جوان زیبارو !! همه اعتراض کردند الا یک پیرمرد که گفت: چکار دارید بنامش افتاده دیگه ... همه تودلشون گفتند : عجب پیرمرد سنگدلی !! دوباره قرعه انداختند، باز هم افتاد بنام همون جوون ... جوان بدون درنگ خودش رو انداخت روی سیم خاردار تو دل همه غوغائی شد ...!! بچه ها و با اکراه شروع کردند به رد شدن از روی بدن جوان ... همه رفتند الا همون پیرمرد ... گفتند چرا نمیای ؟؟ گفت : نه شما برید من باید بدن پسرم رو ببرم برای مادرش آخه مادرش منتظره ... درود بر و آنان !! نمیدونم الان برای رد شدن و رسیدن به عرش پاتون رو روی خون کدام گذاشتید ؟؟!! ❌ای مسئولانی که آنچنانی میگیرید و خیانت میکنید!!! و اندکی و غیرت و دلسوزی ندارید! حواستان باشد، خون لیزه!!! با سر زمینتون می زنه!!! https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─