#رمان
#به_توان_تو
#قسمت_صد_شش
(آرزو)
این اشکای گرم لعنتی رو پاک میکنم
آخه مگه میشه یه بروشور اینقد با دل من بازی کنه
آرزو انگار کل زندگی ات اشتباه بوده
تو چقدر بدی....
شرمنده همه اینایی هستی که اینجا آرام آرمیده ان
تو واقعا چرا اینقدر بد اینقدر نمک نشناس بودی
راه این جوونا رو اینطور ادامه دادی؟
مدیون همه شونی
اما به قول فاطمه:گر هزار بار توبه شکستی باز آ
خدا توبه کنندگان رو دوست داره
خدا ازت ممنونم ک این راه رو جلوم گذاشتی
منطق ذهنم: نه فقط یه بروشور نیست
از صدایی که داری میشنویه!
من:خب این صدای چیه...
منطق ذهنم:صدای علی رضایی...داره شعر برای شهدای هویزه میخونه
من:من دیونه ی این صداشم
چقدر باحال میخونه
باید این بره خواننده بشه
وای چه صدایی
انگار ی خواننده داره برات زنده کنسرت میزاره
بخون اخوی بخون
~ایستاده بودم و داشتم تمرین میکردم چطور شبیه علی رضایی سرمو بندازم پایین و راه برم
وای خدا چ سخته
این اگه دیوار که روب روش باشه نمیبینه!
دیگه صداش نمیاد فک کنم تموم شد
ولی ازین زاویه دید هم چیزای باحال میبینم
عجب فرش قشنگی
چ جورابایی پوشیدن ملت
اوه اینو نگاه
پات عرق سوز نمیشه اخه این جوراب رو من توی کولاک هم نمیپوشم اخوی
خب میرم جلوتر
اوه رسیدم به یه دیوار
نه دیوار نیس فک کنم ادمه ولی اخه ادمم انقد قدش بلند
از نوک پاش نگاش میکنم
وای چ جورابی
چه شلوار کتان مشکی خفنی
وای لباس طلبگی رو عشقه!
ژووووووون عضله هارو جون میده ویشگون بگیری
اوووف چه چونه ی مستطیلی جذابی
ته ریش رو خدا
چی خلق کردی😍😂
اِ اینکه علی رضاییه خودمونه
منم جه خودمونی شدم باهاش😂
^با صدای سرفه طرف مقابلم مغزم بکار میفته
ای وای خاک عالم به سرم
بازم بلند فک کردم
حتما صدامو شنیده
چند قدم باهام فاصله داشت
وای خدا ابروم رفت
من کاری جز خراب کاری بلدم؟
وای نه انگار فهمید حرفامو
یه لحظه نگاه تعجب وار اش رو بهم انداخت و باهام چشم تو چشم شد
و بعد نگاهشو دزدید و عرقشو پاک کرد
و به سمت خروجی رفت
^ای خدا
بچه چقد سرخ شده بود
تاحالا ندیده بودم پسر از خجالت سرخ شه😂
من میگم بهم نمیخوره مث این حزب اللهی ها باشم
همش باید ی گندی بزنم و آبرو خودم رو ببرم
فکر میکردم که دیگه عادت بلند فکر کردن رو ترک کردم
ولی این سفر حسن های خوب زیاد داشت
یکیش بیشتر آشنا شدن من با این بشر هست
ازش خوشم اومد پسر سر ب زیریه
چی بشه نگات کنه
اما بقیه پسرها جوری بهت زل میزنن که انگار نیمه گمشده شونی😑
لازم شد بیشتر اختلات کنم
شاید اینم مث بقیه پسرا باشه...
پسرایی ک با چن تا نخ وا میدن و میان جلو...
منم ک بیکار....صبر کن کمی اذیتش کنم ببینم چی میشه
اصن خدا وجوده منو مر از شرارت کرده😈
خداجون من قصد گناه کردن ندارما
فقط میخوام بنده هاتو امتحان کنم
~به سمت خروجی میرم
میبینم علی رضایی روی ی تپه وایساده
یواشکی میرم سمت تپه
میرم بالا
و دقیقا پشت سر علی
بلند میگم:سلااااااااااااام برادر
ای وای خاک ب سرم
ای وای
مادر صدام ب عزاش بشینه
ای نازی
اخوی میگم زنده ای؟
بلندتر داد زدم:علییییی
^ تا بهش گفتم سلااااااااااام برادر از تپه افتاد پایین
و قل خورد همه مسیر رو
علی به سوال اخوی میگم زنده ای این پاسخ رو داد:زنده م خواهرم
و بلند شد رفت سمت اتوبوس
کل لباس اش خاکی شد
ن ب دیروز ک افتاد توی آب ن امروز که
لباسش خاکی شد
تقصیر منه هوم؟
نه نیست کی گفته...تقصیر خودشه
#ادامه_دارد
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─