eitaa logo
این عمار
3.3هزار دنبال‌کننده
29.5هزار عکس
24.1هزار ویدیو
705 فایل
اتباط با مدیر @fanoodi
مشاهده در ایتا
دانلود
فرداش توی اداره تصمیم گرفتم با کم محلی هام و آدمت حساب نکردنام حرصت بدم و تنبیهت کنم و مطمئن بشم آیا هنوز منو دوست داری یا نه برا خودم خیلی سخت بود که نگاهت نکنم و تنبیهت کنم و اونطور ک هستم نباشم ولی به قول خودت تونستم! متوجه حرص خوردن هات می شدم و لذت میبردم و تا اینکه اون آراد یالغوز پاش به دفتر کارمشترک مون باز شد اومده بود صندلی گذاشته بود کنارت نشسته بود و برات حرف میزد و وراجی میکرد و من بدجور غیرتی شده بودم تمام بدنم انگار داشت میسوخت از تب غیرت ام اما هیچ چیز نمیتونستم بگم تا اینکه دوستم سهراب زنگ زد منم شروع کردم باهاش حرف زدن انگار ک دارم با دوست دخترم یا نامزدم حرف میزنم و دوستم همش پشت خط میگفت امیر چته امیر خل شدی امیر دیونه شدی امیر قربونت برم چیه؟ امیر کادوم تو راهه چی؟ ^باهم خندیدیم و گفت : میخواستم با همین ناخن هام خفه ت کنم وقتی با تلفن اینطور حرف میزدی من:از حالت صورتت معلوم بود😂 حانیه:ای گودزیلای عوضی خب بقیه ش.... من:خب همین دیگه همش خودم رو سرد و سنگ نسبت بهت نشون دادم و ب اندازه کافی تنبیه شدی آره؟ ^حانیه چشم غره ای بهم رفت و باز خندیدیم من:توی مهمونی دیگه نتونستم کارا و کردار هات رو تحمل کنم آراد هم پاشو از گلیم اش دراز تر کرده بود و تو هم همش کرم میریختی تو جون من منم نمیتونستم نگاه های عصبی مو نسبت بهت کنترل کنم فهمیدم اگه همون امیر باشم ک توی ده روز اخیر بودم، تورو حتما از دست میدم بخاطر همین غیرت زندانی شده مو آزاد کردم و بهت چشم غره میرفتم و آخر ک آراد بهت پیشنهاد داد و من داغ کردم و اومدم جلو و طوری وانمود کردم که انگار ما نامزدیم بیچاره چقد ترسیده بود و رفت https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─