eitaa logo
این عمار
3.1هزار دنبال‌کننده
28.5هزار عکس
22.9هزار ویدیو
616 فایل
اتباط با مدیر @fanoodi
مشاهده در ایتا
دانلود
کل روز رو آقای اکبری مخ منو خورد هم روی پرونده هاکار میکرد هم حرف میزد انگار میخواست خودشو بیشتر بمن نزدیک کنه و بیشتر ازم حرف بکشه وقتی آقای اکبری خاطرات و جک های بیمزه تعریف میکرد مجبور بودم الکی بخندم و امیر گاهی وقتا زیر چشمی نگاهمون میکرد چقد دلم تو این پنج سال براش تنگ شده بود کل این پنج سال همش ب فکرش بودم و فکر آینده اینکه وقتی همه چی تموم بشه و من برگردم ایران فکر میکردم وقتی برگردم من و امیر ی بار برای همیشه مال هم میشیم و هیچ چیز نیست که مارو از هم جدا کنه اما ن ب پیسی خوردم امیر همونطور ک گفته بود منو فراموش کرد و رفت و خودشو وارد ی رابطه ی دیگه کرد بغض سختی گلومو فشار میده فقط میخوام سریع تر ساعت کاری تموم بشه برم خونه و های های گریه کنم من همون امیرو میخوام این امیر برای من ناشناسه... نکنه با طرف نامزد کرده نکنه امیر عاشقشه نکنه ک بیشتر من دوسش داشته باشه... خدایا...امیرم رو بهم برگردون.... ~با صدای اقای اکبری به خودم میام آقای اکبری:خانم موحد........؟ من:بله آقا ی اکبری:میشه بریم بیرون قدم بزنیم؟ ^وای خدا این دیگه چی میگه این وسط.... ن واسا برم باهاش...امیر فکر نکنه حالا ک رفته من تنهام..............! بزار عصبانی ش کنم این برا همه غیرتی میشه... من:بله ب شرط اینکه آبمیوه مهمون من باشید... آقای اکبری:حالا باهم کنار میاییم خانم موحد... نظرتون چیه دنگی حساب کنیم؟ ^خنده ی بلند الکی کردم و از جام پاشدم ک برم بیرون ک امیر خطاب ب آقای اکبری گفت:آقای اکبری فکر میکردم شما پلیس وظیفه شناسی هستید چطور میتونید وسط تایم کار برید تفریح کنید؟ هنوز پرونده هایی ک سرهنگ موحد بهتون دادن ناقص ان و برسی نشدن هروقت کارتون رو تموم کردید میتونید هر جا خواستید با هر کسی خواستید برید من:آقای اکبری ولشون کنید بیایین بریم بیرون قدم بزنیم ^یهو سرهنگ وارد شد و گفت:دخترم چرا پشت میزت نیستی؟میخوای جایی بری من:حجم کار سرم ریخته سر درد گرفتم گفتم برم بیرون ی هوایی کلم بخوره ک انگار آقای عطایی صاحب منصب اینجاست و نمیزاره کسی از جاش جم بخوره .... سرهنگ:خب راست میگن خوشم میاد آقا ی عطایی از پلیسای خوب و وظیفه شناس اینجا هستن وجودشون اینجا ی نعمته دخترم بشین کار پرونده هارو با آقای اکبری تموم کن بعد باهم میریم بیرون دیگه شب.... من:چشم...... و حالت شکست خورده سر جام میشینم ک وظیفه شناس شده خیر سرش هیش گودزیلای پرو با اون نگین جونت ک معلومه خرش کردی..... https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─