#رمان
#به_توان_تو
#قسمت_صد_یک
خیلی صحنه عجیبی بود
من نشسته بودم لب دریاچه فصلی
تا دریاچه فصلی کمی ارتفاع و فاصله بود
علی هم ایستاده بود
و به انتهای دریاچه خیره شده بود
بدجوری رفته بود توی فکر
که یهو یه خانمی ازپشت سر گفت:ببخشید برادر سرویس بهداشتی کجاست؟
علی که تو حال خودش بود
یهو هول کرد....پاش لیز خورد
افتاد تو دریاچه😂
هی دست و پا میزد
شنا بلد نبود
کمکش کردم و اوردمش بیرون
اون خانمه که همون دوست جانای منه
تا دید علی افتاد تو دریاچه اول با تعجب نگاه کرد بعد زد زیر خنده
و بلند بلند خندید
علی فکر نکنم تا ب حال توی عمرش تا حالا اینقد جلو ی خانم ضایع شده باشه
خودمونیم خنده دار بود
کاش جانای منم اینجا بود و میخندید و من باز صدای خنده ی قشنگش رو میشنیدم و باز ب تصمیمم مصمم تر می شدم
علی ک اومد بیرون
نفس زنان جواب دوست جان و جهان ام رو داد
لباسش گلی شد
منم بش خندیدم و گفتم:بدجوری هول کردی داداشم...می بینم که بد جوری گلوت پیشش گیر کرده پهلون!
بابا مشتی....تو اولویت داری به من
اول خودم برات آستین بالا میزنم
علی:چی میگی هادی
خل شدی؟
این دختره قِرتیه
رگ و ریشه اش ب من نمیخوره
ازش بدم میاد
هم دانشگاهیمونه تاحالا چن تا برخورد داشتیم
بدحجاب هست
تو که میدونی حجاب چقدر برای من مهمه
من:آره میدونم
علی:یه بار هم به خاطر بد حجابی اش نزدیک بود کار دست خودش بده
من :کار دست خودش بده؟؟؟؟؟
چجوری علی!؟!
علی: یه بار از کلاس حفظ برگشته بودم
خیلی خسته بودم
هوا تقریبا گرگ و میش و غروب بود
کوچه تقریبا خلوت بود
از دور دیدم ی ماشینی بزور میخواد ی خانمی که بدحجاب هست رو سوار کنه
اومدم جلو تر
همش با زبون پشت فرمون میگفت:بیا قشنگم...بیا خوشگلم...بیا سوارت کنم بریم دور دور....
اون بی غیرت ها آخر دیدن فایده نداره
خانمه دم ب تله نمیده
از ماشین پیاده شدن تا بزور سوارش کنن
منم این راه باقی مونده رو دویدم
با اون دو تا بی ناموس بی غیرت درگیر شدم و ردشون کردم
توی اون کوچه غریب به ده مرد بود
هیچ کدوم نیومدن برای نجات و کمک این خانم
اون دو تا زیاد زور نداشتن
اما یکی شون محکم با مشت زد توی صورتم و بینی ام رو خون انداخت
بعد اینکه اونا رفتن ی لحظه نگاهم ب اون خانم افتاد فهمیدم ارزو عطایی هست
از وضع بد حجابش و مانتوی کوتاه و نازکش خجالت کشیدم و سرمو انداختم پایین
تشکر کرد و یه دستمال بهم داد
خیلی ازش بدم اومد
حالا اومده راهیان چیکار کنه؟
میترسم بیاد و به شهید و شهدا بی احترامی کنه...
من:نگو علی عه
هر آدمی میتونه برگرده
گر هزار بار توبه شکستی بازآ
هوم؟
علی:اره یادم نبود.....
~الله اکبر
الله اکبر
لا اله الا الله
اشهد ان محمد رسول الله
اشهد ان علی ولی الله
.........
من:علی اذانه
علی:باشه بریم......حی علی الصلاه جناب اقای هادی
^خدا قربونت برم
مرسی که بهم لیاقت دادی اذان به افق شهر عشق ات رو بشنوم ونماز جماعت عشق رو هم ببندم
#ادامه_دارد
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─