eitaa logo
از دل
55 دنبال‌کننده
2 عکس
0 ویدیو
2 فایل
ارتباط با ادمین: @ehsan_tavakkolianfard طلبه نوشت هایم!!!(در این جا سعی شده مطلب تکراری نبینید)
مشاهده در ایتا
دانلود
خاطره ی دوم از شهید مطهری(متناسب با سکانس ها😉😉😉😍) حتما این دو پست آخر رو با هم مطالعه بفرمایید. این رو از کتاب عدل الهی براتون آوردم -------------------- يادم هست ، در زماني كه در قم تحصيل ميكردم ، يك روز خودم و تحصيلاتم و راهي را كه در زندگي انتخاب كردهام ارزيابي ميكردم ، با خود انديشيدم كه آيا اگر بجاي اين تحصيلات ، رشتهاي از تحصيلات جديد را پيش ميگرفتم بهتر بود يا نه ؟ طبعا با روحيه اي كه داشتم و ارزشي كه براي ايمان و معارف معنوي قائل بودم اولين چيزي كه به ذهنم رسيد اين بود كه در آن صورت وضع روحي و معنوي من چه ميشد ؟ فكر كردم كه الان به اصول توحيد و نبوت و معاد و امامت و غيره ايمان و اعتقاد دارم و فوق العاده اينها را عزيز ميدارم ، آيا اگر يك رشته از علوم طبيعي و يا رياضي يا ادبي را پيش گرفته بودم چه وضعي داشتم ؟ به خودم جواب دادم كه اعتقاد به اين اصول و بلكه اساسا روحاني واقعي بودن وابسته به اين نيست كه انسان در رشتههاي علوم قديمه تحصيل كند . بسيارند كساني كه از اين تحصيلات محرومند و در رشتههاي ديگر تخصص دارند ، اما داراي ايماني قوي و نيرومند هستند و عملا متقي و پرهيزكار و احيانا حامي و مبلغ اسلام اند و كم و بيش مطالعات اسلامي هم دارند ، احيانا ممكن بود من در آن رشتهها بر زمينههايي علمي براي ايمان خود دست مييافتم بهتر از آنچه اكنون دست يافتهام . آن ايام ، تازه با حكمت الهي اسلامي آشنا شده بودم و آن را نزد استادي - كه بر خلاف اكثريت قريب به اتفاق مدعيان و مدرسان اين رشته صرفا داراي يك سلسله محفوظات نبود ، بلكه الهيات اسلامي را واقعا چشيده و عميق ترين انديشههاي آن را دريافته بود و با شيرين ترين بيان آنها را بازگو ميكرد - ( ۱ ) ميآموختم . لذت آن روزها و مخصوصا بيانات عميق و لطيف و شيرين استاد از خاطرههاي فراموش ناشدني عمر من است . در آن روزها با همين مسأله كه آن ايام با مقدمات كامل آموخته بودم آشنا شده بودم ، قاعده معروف " الواحد لا يصدر منه الا الواحد " را آن طور كه يك حكيم درك ميكند درك كرده بودم ( لا اقل به خيال خودم ) ، نظام قطعي و لا يتخلف جهان را با ديده عقل ميديدم ، فكر ميكردم كه چگونه سؤالاتم و چون و چراهايم يك مرتبه نقش بر آب شد ؟ و چگونه ميفهمم كه ميان اين قاعده قطعي كه اشياء را در يك نظام قطعي قرار ميدهد ، و ميان اصل " لا مؤثر في الوجود الا الله " منافاتي نديده آنها را در كنار هم و در آغوش هم جا ميدهم ، معني اين جمله را ميفهميدم كه " الفعل فعل الله و هو فعلنا " و ميان دو قسمت اين جمله تناقضي نميديدم ، " امر بين الامرين " برايم حل شده بود ، بيان خاص صدرالمتألهين در نحوه ارتباط معلول با علت و مخصوصا استفاده از همين مطلب براي اثبات قاعده " الواحد لا يصدر منه الا الواحد " فوق العاده مرا تحت تأثير قرار داده و به وجد آورده بود ، خلاصه يك طرح اساسي در فكرم ريخته شده بود كه زمينه حل مشكلاتم در يك جهان بيني گسترده بود ، در اثر درك اين مطلب و يك سلسله مطالب ديگر از اين قبيل ، به اصالت معارف اسلامي اعتقاد پيدا كرده بودم ، معارف توحيدي قرآن و نهج البلاغه و پارهاي از احاديث و ادعيه پيغمبر اكرم و اهل بيت اطهار را در يك اوج عالي احساس ميكردم . در اين وقت فكر كردم ديدم اگر در اين رشته نبودم و فيض محضر اين استاد را درك نميكردم همه چيز ديگرم چه از لحاظ مادي و چه از لحاظ معنوي ، ممكن بود بهتر از اين باشد كه هست ، همه آن چيزهايي كه اكنون دارم داشتم و لااقل مثل و جانشين و احيانا بهتر از آن را داشتم ، اما تنها چيزي كه واقعا نه خود آن را و نه جانشين آن را داشتم همين طرح فكري بود با نتايجش ، الان هم بر همان عقيدهام . . ۱ [ ظاهرا مقصود ، امام خميني است ] . https://eitaa.com/az_dell
به نام خدا سکانس واقعا اینکه میگن"آب کم جو تشنگی اور بدست,تا بجوشد آب از بالا و پست" حرف خیلی درستیه. خدا که بخلی نداره,قطعا اگه ما از ته دلمون یه چیزی رو بخوایم قطعا بهش میرسیم. غرض اینکه پس از گذشت دوره ای یک ماهه در قم که خیلی سخت بود,از طریق یکی از دوستان عزیزم با یکی از اساتید آشنا شدیم. توی همون برخورد اول جذبش شدم. احساس میکردم با بقیه فرق داشت. وقتی باهاش صحبت میکردم میدیدم که ایشون هم قبلا دغدغه ی الآن من رو داشت. یعنی دغدغه ی جهان بینی. البته خب ایشون از اون مرحله عبور کرده بود و وارد دغدغه ی جدیدی شده بود. یعنی دغدغه ی تولید علوم انسانی اسلامی. این قسمت قضیه خیلی جالب بود. اون همونی بود که من میخواستم. دغدغه ی الان من دغدغه ی گذشته ش بود و دغدغه ی گذشته ی من دغدغه ی الان ایشون بود. در ارتباط با ایشون فهمیدم که نه تنها بین فلسفه که جهان بینی روبه ما عرضه میکنه و علوم انسانی,مباینتی نیست,بلکه ارتباط خیلییییی وسیعی و وثیق و محکمی در این بین وجود داره. یعنی فلسفه علاوه بر تامین جهان بینی,مبادی علوم انسانی رو هم تحقیق و تکمیل میکنه. به عنوان مثال ما در هر کدوم از علوم انسانی باید ببینیم که انسان چه موجودی هست ابعادش چیه؟آیا صرفا مادیه یا دارای ابعاد دیگه ای هم هست؟از کجا اومده؟به کجا میره؟! و سوالاتی از این قبیل... برای ورود در علوم انسانی باید جواب سولات بالا رو به خوبی روشن کرده باشیم. که این بر عهده ی فلسفه هست. استاد عزیزمون برام ارتباط این علوم رو توضیح میداد و من خوشحال بودم که تونستم دارویی رو برای زخمام پیدا کنم. یعنی بعد گذشت مدتی میتونم با کار علمی ,به این دغدغه هام-البته با رعایت تقدم و تاخر-جواب بدم. بعد از اشنایی با استاد,کم کم کار و ارتباط علمیمون شروع شد. ایشون فرمودن که باید قبل فلسفه اول منطق بخونی بعد اصول فقه و بعدش تازه کار فلسفی رو شروع کنی😕😕 خب طبیعتا خیلی سخت بود. چون دست کم دو سه سال کار کردن همین مطالب طول میکشید و سه سال هم مدت کمی نیست. 😬 ولی خب چاره ای نبود.خلاصه یا علی گفتیم و عشق آغاز شد❤️😁 دوران شیرین کار علمی که تا هنوز هم ادامه داره جزو شیرین ترین دوران زندگیم بوده و هست. این نوع درس خوندن که رابطه ی بین استاد و شاگرد,رابطه ی دو دوست صمیمی و بلکه دو برادر هست برام خیلی لذت بخش بود. و بسیار متفاوت از اون چیزی که تو دبیرستان دیده بودم و از جو دانشگاه میشنیدم. استادمون البته سبکش یه مقداری اذیت میکرد. یعنی مطلب علمی رو لقمه نمیکرد. بلکه توی هر جلسه یه سری کد و سوال مطرح میکرد و ما باید میرفتیم دنبال جواب. گاهی اوقات برای پیدا کردن جواب باید ساعتها فکر میکردیم و یا ده ها صوت درسی گوش میدادیم تا جوابمون رو بدست بیاریم و هیچ لذتی رو نمیشه با لحظه ای که جواب رو بدست میاوردیم مقایسه کرد. استاد نکته ب نکته ذهنمون رو کنترل میکرد و نمیگذاشت روند منطقی بحث خراب بشه. و این توی کار علمی خیلییی اهمیت داره و نظم ذهنی رو به ارمغان میاره. پ.ن1: متاسفانه جو فعلی حوزه علمیه به سمت دانشگاهی شدن و از خود بیگانگی استاد از شاگرد پیش میره. هر کسی میاد درسش رو میده ومیره. بدون اینکه میزان فهم مطلب رو چک کنه. و این خیلی بد و آزار دهنده هست. پ.ن2:خیلییییی اذیت شدیم. ب همین راحتی نمیذاشتن که با هر استادی که دوست داشتیم ارتباط بگیریم. برامون حرف درست میکردن,پشت سرمون غیبت میکردن و برخی شیطنت های دیگه.که خدا میدونه چقدر سر همین بچه بازیا بالا و پایین شدیم...😏 ان شاالله تو سکانس های بعدی درباره ی بازتاب های طلبگی توی خونواده صحبت میکنم. ✋✋✋ https://eitaa.com/az_dell
از دل: به نام خدا سکانس "چشمه ی جوشان امام خمینی و علامه طباطبایی رحمه الله علیهما..." از اون حالت بی قراری درونی,مدتی بود که آروم شده بودم. حقیقتا به جایی رسیده بودم که حوزه رو با هیچ چیز عوض نمیکردم(و نمیکنم).یک علقه ی عمیق بینمون ایجاد شده بود و هر روز چندین بار خدا رو شکر میکردم که اولا منو وارد حوزه کرد و دوما با دغدغه و انگیزه وارد کرد. چون بعضی اطرافیانمون بودن که متاسفانه وارد حوزه شده بودن ولی انگیزه ای برا درس خوندن نداشتن. برخیشون هم متاسفانه بعد مدتی رفتن. سومین چیزی که خیلی بخاطرش خدا رو شکر میکردم و خیلی برام جالب بود,این بود که توی حوزه ی علمیه ی قم با این همه فضاهای مختلف و طرز فکر های گوناگون(در هر زمینه ای),من رو جایی قرار داد که دقیقا دنبالش بودم. دقیقا راهی مدرسه ای شدم که دغدغه ش جهان بینی طلبه ها بود در وهله ی اول و درست کردن طلبه های طراز انقلاب در وهله ی دوم. حتی همین دو تا پست که از کتاب های شهید مطهری براتون گذاشتم,جزو جاهایی بود که مدیرمون به همه توصیه میکرد که این جا رو بخونید. در طول مدتی که تا الان مشغول درس خوندن بودیم,در ذیل مسایل درسی مختلف مثل اصول و منطق و فلسفه و کلام,سعیمون بر این بوده که در کنارش نظرات بقیه ی بزرگان قم,مثل ایت الله مصباح و ایت الله جوادی و شهید مطهری و امام خمینی و علامه طباطبایی رو بدونیم و کار کنیم. نکته ای که توی این مدت خیلی برام لذت بخش بود,نبوغ و ظرافت فکری امام و علامه بود. هر مبحث علمی ای که کار میکردم و در ذهنم جا نمیفتاد,وقتی نظرات علامه و امام رو کنارش مطالعه میکردم,میدیدم ایندو بزرگوار دقیقا روی اون نقطه زوم کردن و با توضیحاتشون نه تنها بحث حل میشد بلکه اصلا طرح بحث و نوع طرح مساله هم برام عوض میشد. نکته ی بعدی ای که از خصوصیات فکری علامه هست اینه که واقعا اون کسی که ذهن من رو از نسبیت نجات داد,مرحوم علامه بود که با نبوغ خاصی نحوه ی چینش مسایل رو طوری تنظیم میکرد که در خیلی زمینه ها دیگه اصلا سوال و شبهه ای پیش نمیومد. واقعا خدا هر دو بزرگوار رو غریق در رحمت خودش بکنه. حقیقتا روح تازه ای بوسیله ی این دو عزیز,در دوران تاریک بشریت دمیده شد و ما رو زنده کردن و راه شجره ی طیبه ای که اصل ثابت محکمی در زمین و فروع فراوانی در آسمان داره رو به ما نشون دادن. https://eitaa.com/az_dell
به نام خدا سکانس طلبگی و جو خانواده و جامعه ... همه ی ما در طول این سالهایی که از خدا عمر گرفتیم,دیدیم که متاسفانه جو جامعه یه طوری شده که اصلا دل خوشی از این آخوندا ندارن...👊👊👊 البته مردم واقعا از چند جهت حق دارن:از یه جهت که تبلیغات بسیارررر زیاد در طول چند دهه ی اخیر علیه روحانیت; از طرف دیگه خود روحانیت متاسفانه برخی جاها دچار اشتباهاتی شده که شاید اگه این اشتباهات از یه فرد غیر روحانی سر میزد,این قدر زشت و زننده نبود. 😫 از طرف دیگه متاسفانه سخت گیری ها و تحجر های گاها بی مورد وزننده ی برخی از روحانیون که واقعا هیچ جنبه ی شرعی ای نداشته و نداره. بعضی وقتا به چیزایی گیر میدن که حتی خدا و پیغمبر هم به این مساله گیر نداده. و بقیه ی مسایلی از این قبیل,همه و همه باعث شده که مردم دل خوشی از روحانیت نداشته باشن و با کسی هم تعارف نداریم که بخوایم سرمون رو تو برف بکنیم و این چیزا رو نبینیم. واقعا ناراحت هستن.فقط کافیه یه روز با لباس روحانیت👳 توی شهر بگردید تا حرفای بنده رو تصدیق کنید. البته نه به این معنا که مردم اصلا احترام نمیذارن و همه بد و بیراه میگن. نه...ولی جو غالب اینطوری هست که گفتم. خب طبعا این قضیه باعث شده بود که جو خانواده ی بنده هم اصلا موافق طلبگی نباشه. مخصوصا اینکه من امید و آرزوشون بودم.همه کلی به دلشون صابون زده بودن که از توی احسان یه دکتری مهندسی چیزی در بیاد.👨🎓👨🎓👨🎓👨🎓👨🎓 👨🏫👨🏫👨🏫 اما.... اما وقتی رفتم حوزه همه ی آرزو هاشون دود شد رفت هواااا... و خیلییی ناراحت بودن.😭😭 یادمه همه تا مدت ها به مادرم دلداری میدادن که حالا ناراحت نباش. بالاخره الان پول تو آخوندیه و یا اینکه نهایتا پشیمون میشه میاد بیرون و حرفایی از این قبیل... راضی کردن خونواده خب خیلی سخت بود. البته برام هم مهم نبود که خونواده راضی باشن. چون تصمیم خودم رو گرفته بودم و دیگه هیچ چیزی برام مهم نبود مگر رسیدن به هدفم. حتی وقتی رفتم قم که برا حوزه ثبت نام کنم پدر و مادرم نمیدونستن و بعد فهمیدن واویلایی شد...💪👊 البته خدا رو شکر تو این مدت تا حدود خیلی زیادی این مساله جا افتاده و من رو به عنوان طلبه پذیرفتن و واقعا با این قضیه کنار اومدن و چه بسا تا حدود زیادی راضی شده باشن و خوشحال... ولی خب وقتی باهاشون صحبت میکنم میبینم که ته دلشون هنوز آرزو دارن من برم دانشگاه و مدارج عالیه رو طی بکشم و از این حرفا... حالا همه ی این حرفا رو زدم نه برای اینکه فقط جریان طلبگی خودم رو توضیح بدم و تموم بشه بره... ایشالا تو سکانس های بعدی سعی میکنم یه جمع بندی شسته و رفته از سکانس های قبلی ارایه بدم که دیگه بیشتر از این به درازا نکشه. پس تا اومدن سکانس های بعد دست به گیرنده های خودتون نزنید.😁😍 https://eitaa.com/az_dell
امام خمینی(ره):ملیت ما اسلام است. https://eitaa.com/az_dell
به نام خدا سکانس برای انسان خیلی سخته که مجبور باشه.یکی از درد های بشری فکر به این مساله بوده که آیا من مختارم یا مجبور؟! تصمیماتی که میگیرم,حرفهایی که میزنم ,دوست داشتن ها و نفرت هام دست خودمه یا اینکه من مجبور بودم که این تصمیم رو بگیرم و ... به خاطر همین پرداختن و فکر کردن به موضوع جبر یا اختیار از مسایل سابقه دار اندیشه بشری هست. جدا از اینکه چه پاسخی برای این مساله بدیم و چطوری میتونیم اختیار و اراده انسان رو اثبات کنیم,مساله ی دیگه ای که انسان رو دوباره اذیت میکنه این هست که حتی گاهی اوقات با وجود اینکه اراده و اختیار داره ولی به صورت ناخودآگاه,افعال و تصمیم گیری هاو به صورت کلی,سبک زندگیش تحت تاثیر برنامه و جهت دهی شخص یا اشخاص دیگه ای باشه. فکر کردن به این مساله به اندازه بحث جبر و اختیار زجر اور هست.اینکه احیانا شاید تا الان توی سیستم آموزشی,پرورشی,غذایی,اجتماعی,اقتصادی,فرهنگی و رسانه ای زندگی میکردیم که پشت سر این سیستم ها جهت گیری های خاصی بوده تا ما رو مشغول به مسایلی کنن که نباید مشغول میشدیم... حالا باید ببینیم آیا واقعا این اتفاق افتاده یا نه؟! من تو دوران دبیرستان هم خودم و هم خیلیییییی از افراد هم سن و سال دور و برم رو میدیدم(و هنوز هم میبینم ) که توی ذهنمون یه سری سوالاتی بود که اصلا مربوط به درس فیزیک و شیمی و ریاضی نبود. مربوط به جهان بینی بود. مربوط به این بود که من کیستم؟! قراره کجا برم؟!هدف من از زندگی چی باید باشه؟! این سوال ها هم فقط منحصر به عده ی محدود نبوده و نیست. این سوال ها مربوط به طبع بشریه...انسان برای انجام هر نوع فعالیتی که میخواد انجام بده نیاز به این داره که جایگاه خودش رو در عالم بشناسه و طبق اون جایگاه,کارهایی رو انجام بده که اون رو به سمت هدف برسونه. بخاطر همین همه ی انسانها در طول عمر و مخصوصا سنین نوجوانی و جوانی,برای یک بار هم که شده این سوال رو میپرسن که من کیستم؟!چرا باید درس بخونم؟!چرا باید ازدواج کنم و در آمد کسب کنم؟!آخرش که چی؟! اما متاسفانه .... متاسفانه ما توی سیستم آموزشی ای قرار گرفته بودیم که نباید فکر میکردیم. باید فقط تست حل میکردیم. همه ی دغدغه ی ما شده بود کنکور لعنتی. کلی استرس وارد میشد که امتحان نهایی رو خوب بدیم یا با فلانی کلاس کنکور بگیریم. با هم دیگه رقابت های مسخره داشته باشیم. مثل گوسفند سرمون رو باید بندازیم پایین و بریم کلاس و برگردیم و تست بزنیم تا پولش بره تو جیب قلمچی و گاج و خیلی سبز و ... راستی چرا کنکور برداشته نمیشه؟!!!بخاطر این نیست که نون خیلیا توی کنکوره؟!! یادتون میاد فلان استاد کنکور تا سه سال پیش ماشین نداشت ولی الان به برکت پولای جیب ما,ماشین چند صد میلیونی سوار میشه و یه خانم منشی هم گرفته برای رتق و فتق امور... البته بیش از این نمیشه انتظار داشته باشیم چون خود این معلم هم تربیت شده این نظام آموزشیه. ولی آخرش که چی؟! ما توی نظامی درس میخوندیم که به ما اجازه نمیده درباره مسایل جهان بینی فکر کنیم,گفت و گو کنیم و مباحثه کنیم. و به اصول جهان بینیمون عشق بورزیم. اصلا چرا من باید دکتر و مهندس بشم؟!آخرش؟!! پول داشته باشم که چی؟!!! هدف زندگیم چیه؟!!انسانیت انسان به چیه؟!! متاسفانه باید گفت نون خیلیا توی این هست که من و تو درباره ی این مسایل اصلا فکر نکنیم. چون میدونن که اگه فکر کنیم و به نتیجه برسیم,قطعا دیگه دنبال چنین مزخرفاتی(که توضیح دادم) نخواهیم رفت. برای اینکه ما رو سرگرم کنن,اینستا گرام درست میکنن که وقتی میری داخلش دیگه بیرون اومدن از توش کار حضرت فیله. برای اینکه ما رو سرگرم کنن,بازی کلش درست میکنن که همه حتی بعضی طلبه ها درگیرش هستن. تازه اگه احیانا بازی فیلتر بشه,دو سه تا وزیر جلسه میذارن تا رفع خطا بشه...(کما اینکه چند ماه پیش این اتفاق افتاد) برا اینکه ما رو سرگرم کنن,جام جهانی راه میندازن تا دو هفته فقط پیگیر فوتبال و نتایج بازی ها باشی... خلاصه برای اینکه ما رو سرگرم کنن ما رو دچار کثرت و تنوع میکنن در حالی که انسان دنبال وحدت و یگانگیه نه کثرت و تنوع... خلاصه ی همه ی این دوازده سکانس اینه که من این ها رو ننوشتم که ترغیب به حوزه کنم بلکه اصلی ترین هدفم این بود که بگم ما باید بیدار شیم و زندگی کنیم. اصلی ترین رکن زندگی هم,شناخت راه هست.توی شناخت راه و جهت گیری به سمت مقصد نباید ملاحظه ی خونواده و دوستان و سرزنش ها و طعنه ها رو کرد چرا که عاقبت, هر کسی رو تو قبر خودش میخوابونن. تو رو خدا لطفا....فکر کنیم و بیندیشیم پیرامون اینکه من کیستم؟!رشد من در چیه؟!!کجا باید برم؟!!! https://eitaa.com/az_dell
✍✍✍انسان باید یکی بشه... چند روز پیش با یکی از دوستان قدم میزدم و صحبت میکردیم. بار ها در خلوت خودم به اون و کارایی که میکنه فکر کرده بودم.زندگی خیلی پراکنده ای داشت و هنوز هم داره.یه روز دنبال عرفان و یه روز دنبال ذکر و ورد و یه روز دنبال حفظ قرآن ویه روز اخباری یه روز فیلسوف و ... واقعا تکلیفش با خودش مشخص نبود. خلاصه دل رو زدم به دریا و رک و راست بهش گفتم فلانی! از دنیا چی میخوای؟! به کجا میخوای برسی؟؟!! تو لفافه سعی کردم بهش بفهمونم که داداچ داری اشتباه میزنی...💪😐 اونم بهم گفت اساسا سوالی که کردی یک سوال غربی و با دیدگاه اومانیستی بود و اسلام چنین سوالی رو قبول نداره!!! 😏😏😏 انسان نباید دنبال چیزی باشه و برا خودش غایتی قرار بده. من داشتم از حرفاش شاخ در میاوردم😤😤 و یاد اون دورانی افتادم که همین طوری کتاب میخوند و سخنرانی گوش میکرد( و الان هم همین طور) و ناخواسته با این حرفش یاد دکتر حسن عباسی افتادم.حرفاش شبیه دکتر بود. و ثمره ی این همه کتاب خوندن و سخنرانی در دوست ما فقط و فقط انباشتگی و آشفتگی بود.خیلی شلوغ بود.خیلییییییی...😬😬😬 هیچ نظامی تو حرفاش پیدا نمیشد و تازه اونجا بود که ریشه ی پراکندگی عملش رو دریافتم. انسان باید یکی باشه.جمع بشه.پخش نباشه.فکر و ذهن منظم،عمل رو منظم میکنه. یا علی https://eitaa.com/az_dell
بسم الله الرحمن الرحیم 🔶🔶🔶🔶برداشتی متفاوت از سخنان جنجالی دکتر روحانی پیرامون نقد معصوم🔶🔶🔶🔶 در روز های گذشته،صحبتی به ظاهر عجیب از دکتر روحانی منتشر شد که نقدهای بسیار زیادی را به سمت خود روانه کرد.اساتید مختلف سطوح عالی و درس خارج حوزه های علمیه،جامعه ی مدرسین و قشر روشن فکری دینیِ درون جامعه،خبرگزاری های مختلف ،از جمله منتقدین این سخنان بودند. میتوان با توجه به نقدهایی که منتشر شد،برداشت های منتقدین، نسبت به عبارت های رئیس جمهوررا فهمید.آنچه به عنوان سر رشته ی اصلی تمام نقدها محسوب میشد،این مساله بود که مگر میشود نسبت به معصوم هم نقد داشت؟آیا امام دوازدهم هم قابل نقد است؟در حالی که با توجه به مبانی عمیق و مستدل کلامی شیعه،معصوم معیار رفتارو اعمال است و چیزدیگری نمیتواند معیاری برای سنجش رفتار او قرار گیرد.بلکه او باید معیار سنجش باشد. این سخنان،بسیار متین و درجای خود اثبات شده میباشد و تردیدی در آن نیست.اما آیا رئیس جمهور چنین مطلبی را بیان کرده است؟!آیا گفته است که معصوم قابل نقد است؟ بگذارید صحبت ایشان را واژه به واژه مورد بررسی قرار بدهیم: ایشان در ابتدای فیلمی که منتشر شده است اینگونه بیان میکنند"ما با انتقاد هیچ وقت مخالف نیستیم،همه باید انتقاد بشوند،استثنا نداره،تمام مسئولین در کشور قابل نقدند،ما در کشور معصوم نداریم." از این فراز ابتدایی کلام ایشان کاملا مشخص است که با بیان عبارتِ "ما در کشور معصوم نداریم." و ضمیمه ی آن به این مطلب که "تمام مسئولین در کشور قابل نقدند" مشخص میشود که ایشان نقد کردن را برای معصوم جایز نمیشمارد و شانیت نقد را برای غیر معصوم میداند.لذا این منصفانه نیست که ما به ایشان این مطلب را نسبت بدهیم که شما معصوم را قابل نقد میدانید و در نتیجه عصمت وی را مورد خدشه قرار داده اید. به ادامه ی عبارات ایشان دقت کنیم:"حالا اگه یه وقتی امام دوازدهم هم ظهور کرد،اون وقت هم میشه نقد کرد،پیغمبر هم اجازه ی نقد میداد،دیگه بالاتر از پیغمبر دیگه نداریم در تاریخ که.وقتی پیغمبر یک صحبتی میکرد،طرف بلند میشد روبروی پیغمبر میگفت که :امن الله ام منک.این حرفی که میزنی نظر خودته یا خدا بهت وحی کرده.اگه میگفت من الله که خب دیگه حرفی نداریم،اگه میگفت منی،انتقاد میکرد." با توجه به فراز ابتدایی کلام،که ایشان شانیتِ نقد را برای معصوم نمیداند میتوان عبارت دوم را اینگونه فهمید که ایشان مقصودشان از اینکه "اون وقت هم(زمان معصوم) میشه نقد کرد" این است که معصوم برای رشد فضای مخاطب خود به طرف مقابل اجازه ی نقد میداد،نه به این معنا که اجازه ی نقد مساوی با قابلیت نقد برای معصوم است،بلکه به این معنا که معصوم هم با توجه به اقتضائات زمان و مکان و در نظر گرفتن مخاطب ،میدانست که مخاطب شانیت عصمت ِ وی را آنچنان مورد پذیرش قرار نداده،لذا به او اجازه ی نقد میداد تا بعد از گرفتن جواب،بینش و بصیرت او از طریق پرسش کردن وشنیدن جواب افزایش پیدا کند. لذا این عبارت که حتی در زمان معصوم هم میتوان نقد کرد،هیچ ملازمه ی اولی و ضروری با ناقص و قابل خطا بودن معصوم ندارد بلکه میتواند به دلائل دیگری باشد. خلاصه ی کلام این که بیاییم نقدهای خود را به رئیس جمهورفنی تر قرار داده و از نقدهایی که پایه و اساسی ندارد و صرفا موجب جو سازی در جامعه میشود خود داری کنیم.چرا که در این صورت،نقدهایی که حقیقتا وارد میباشد نیز مورد اغفال قرار گرفته و به ناقدین دولت،برچسبِ بی سواد و هوچی گر و...خواهند زد. https://eitaa.com/az_dell
بسم الله الرحمن الرحیم 🔷🔷🔷غوغای روحانی!!!!🔷🔷🔷 علم سکولار و علم دینی رییس جمهور روحانی روز گذشته در نطقی طوفانی،غوغایی به پا کرد.البته طبیعتا باید در هر نطق پرزیدنت،منتظر طوفان جدید و نظریات عالمانه ی وی باشیم و اتفاقا ایشان به انتظار ما پاسخ مثبت داده و افاضاتی فرمودند. از مباحث مورد بحث ایشان،بحث علم دینی و علم سکولار بود که البته این مساله از سکه های رایج فضاهای علمی حوزوی و دانشگاهی است و این مساله قابل تحسین است که رییس جمهور مملکتمان به چنین مسایلی نیز گوشه چشمی دارند لکن افاضات دیروز وی ،صرفا افاضه بود.و مانند سخنان سابق وی سرشار از ژست مخالف مآبانه و "باید" های بی مخاطب. اما آنچه که به عنوان نقد علمی به مباحث ایشان وارد میباشد،تهی بودن علم از اسلامی و سکولاریسم از دیدگاه ایشان است که البته این مساله به صورت کلی صحیح نیست. علوم تجربی و ریاضیات که از دسته علوم حقیقی و ثبوتی و تکوینی میباشد طبیعتا در محتوای خود متصف به اسلامی و غیر اسلامی نیست و لکن میتواند جهت اسلامی و متناسب با سعادت بشری و یا جهت حیوانی وغیر انسانی پیدا کند. از جهت دیگر علوم انسانی که سخن پیرامون ضرورت اسلامی شدن وی رایج تر است،نه در جهت بلکه در ذات و محتوای خود میتواند اسلامی یا سکولار بشود و این مساله مبتنی بر تصویر ما از انسان و جایگاه وی در جهان میباشد که از جهان بینی و ایدیولوژی اسلامی اتخاذ شده است. لذا بنظر میرسد جناب دکتر بین علوم انسانی و علوم تجربی خلط فرموده اند.و حکم یکی را به دیگری سرایت داده اند. و چه بسا این سخنان دکتر،مانند خیلی از سخنانشان انگیزه های دیگری غیر از بحث علمی داشته باشد والله اعلم. https://eitaa.com/az_dell
🔷🔷🔷حقیقتی از جنس شکلات تلخ به همراه چای نبات🔷🔷🔷 از قدیم راست گفته اند که حقیقت خیلی از اوقات تلخ است وبه مذاق انسان و پندار ها و خواب و خیالاتش شیرین نمی آید. انسان خیلی از اوقات دوست دارد برای سرپوش گذاشتن بر روی شکست ها و ناموفقیت هایش،واقعیت را نبیند و در عالم خود،برای خودش موفقیتی بسازد و با آن زندگی کند. بنظرم یکی از تلخ ترین حقایقی که هر کسی حتی نزدیک ترین انسان ها ازگفتن آن به یکدیگر شرمشان می آید،این است که ما همه چیز را برای خودمان میخواهیم.خانواده را، مدرسه و درس را،آشنا و دوست صمیمی را و حتی عزیزترینمان یعنی همسر و فرزندان... مادر ،فرزند را برای ارضای حس مادری،فرزند مادر را برای ادامه حیات... انسان،دوست و همسر را برای سکینه و آرامش و فرزند خود را برای هیبت و صلابت و نور چشم... هیچ موجودی مادی ای از این قاعده خارج نیست.ما حتی خدا را برای خودمان میخواهیم.اصلا مگر نه این است که کتب کلامی خود را از اضطرار بشر به دین شروع میکنیم؟!!پس یعنی دین و خدا را برای خودمان میخواهیم... این حقیقت تلخی است که تو، بدانی نزدیک ترین نزدیکانت تو را برای تو نمیخواهند. تو برای آنها ارزش نداری.بلکه منافعی که میتوانی برای آنها داشته باشی به تو ارزش میدهد.به همین دلیل است که رابطه ها گاهی میشکنند و گاهی پیوند میخورند. و انسان موجود بسیار تنهایی است و هیچ گاه دوست ندارد به این حقیقت تلخ فکر کند و با آن روبرو شود... اما این همه ی ماجرا نیست‌.این تنها شکلات تلخی است که نمیتوان آن را به تنهایی خورد‌... اینجاست که معنای یا انیس الذاکرین شیرینی خود را هدیه میدهد.شیرینی از جنس چای و نبات... "او" است که نیازی ندارد و لکن با "تو "انس میگیرد و انسان را از این تنهایی دیوانه وار بیرون می آورد و غرق رحمت خویش میکند... او "انیس" و"جلیس" و " قریب" است برای انسان "غریب"... https://eitaa.com/az_dell
🔷🔷🔷"حقیقتی از جنس شکلات تلخ به همراه چای نبات"🔷🔷🔷 سکانس دوم "تحکیم رابطه ها" بسم الله الرحمن الرحیم سکانس اول در صدد بیان حقیقتی از موجودی به نام انسان بود. شاید محتوای سکانس اول به ذهن کسی که شکست عشقی خورده است یا از دنیا نا امید شده نیز صادر شود لکن آنچه که از قلم نگارنده ی این سکانس ها سرازیر میشود پشتوانه ای غیر احساسی دارد و بیان کننده ی جهان بینی و ایدیولوژی نگارنده ی این سکانس میباشد.این واقعیت درباره ی انسان به همان اندازه که میتواند سازنده باشد،میتواند مخرب نیز باشد. این واقعیت که "هر انسان همه چیز را برای خود میخواهد" هم میتواند تعمیر کننده ی روابط باشد هم تخریب کننده ی آنها.میتوان با همین واقعیت به تاسیس نظام سیاسی برازنده ای دست زد و میتوان با همین واقعیت، تحقق آرمان شهر را برای جامعه ی بشری ممتنع دانست‌.این تفاوت نتیجه گیری ها ناشی از نحوه ی دیدگاه ما به انسان و جهان پیرامون آن میباشد که به مرور توضیحاتی پیرامون آن میدهیم. اما با آن حقیقتی که درباره ی انسان بیان کردیم میتوان رابطه ی انسان ها را با یکدیگر تحلیل و بررسی کرد.خلاصه آن که مقوم رابطه ی ما انسانها با یکدیگر بر اساس نیاز های ما میباشد.تا جایی که نیاز های ما باقی بماند،روابط ما نیز باقی خواهد ماند و میزان استحکام روابط به میزان احتیاج ما به یکدیگر است.کسی که همسرش را صرفا برای پول یا زیباییش بخواهد،طبیعتا پس از اضمحلال این امکانات،رابطه ی خود را با او میگسلد.کسی که دیگری را برای لذت کوتاه جنسی بخواهد بعد از مدتی از او دلزده خواهد شد و او را دور میاندازد و مثالهایی از این قبیل. اما آن نیازی که میتواند همیشه قوام رابطه ها را برقرار کند،نیاز انسان به پیشرفت و تکامل به سمت مقصدی بی نهایت است.آری این نیاز از آن جهت که بی نهایت است،لذا تمام نشدنی است و طول عمر ندارد در نتیجه روابطی که حول این نیاز برقرار میگردد،همیشگی و مستحکم خواهد بود.چرا که محور آن رابطه ها همیشگی و تمام نشدنی و ازلی و ابدی است. و چه زیبا فرمود: ﻭ ﻧﻌﻤﺖ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺧﻮﺩ ﻳﺎﺩ ﻛﻨﻴﺪ ﺁﻥ ﮔﺎﻩ ﻛﻪ [ ﭘﻴﺶ ﺍﺯ ﺑﻌﺜﺖ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ ﻭ ﻧﺰﻭﻝ ﻗﺮﺁﻥ ] ﺑﺎ ﻳﻜﺪﻳﮕﺮ ﺩﺷﻤﻦ ﺑﻮﺩﻳﺪ ، ﭘﺲ ﻣﻴﺎﻥ ﺩﻝ ﻫﺎﻯ ﺷﻤﺎ ﭘﻴﻮﻧﺪ ﻭ ﺍﻟﻔﺖ ﺑﺮﻗﺮﺍﺭ ﻛﺮﺩ ، ﺩﺭ ﻧﺘﻴﺠﻪ ﺑﻪ ﺭﺣﻤﺖ ﻭ ﻟﻄﻒ ﺍﻭ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺑﺮﺍﺩﺭ ﺷﺪﻳﺪ، ﻭ ﺑﺮ ﻟﺐ ﮔﻮﺩﺍﻟﻰ ﺍﺯ ﺁﺗﺶ ﺑﻮﺩﻳﺪ، ﭘﺲ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻧﺠﺎﺕ ﺩﺍﺩ ؛ ﺧﺪﺍ ﺍﻳﻦ ﮔﻮﻧﻪ ، ﻧﺸﺎﻧﻪ ﻫﺎﻯ [ ﻗﺪﺭﺕ ، ﻟﻄﻒ ﻭ ﺭﺣﻤﺖ ] ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﻯ ﺷﻤﺎ ﺭﻭﺷﻦ ﻣﻰ ﺳﺎﺯﺩ ﺗﺎ ﻫﺪﺍﻳﺖ ﺷﻮﻳﺪ .(آل عمران-103) https://eitaa.com/az_dell
بسم الله الرحمن الرحیم 🔷🔷🔷"حقیقتی از جنس شکلات تلخ به همراه چای نبات"🔷🔷🔷 سکانس "طنز انسانیت" در سکانس های قبل دو نکته ی اساسی بیان شد که اولین آن این بود که افعال انسانها دایر مدار نیازها و منافع شخصی او میباشد و دوم اینکه ،محور تحکیم روابط انسان به میزان پابرجایی نیاز های انسان بستگی دارد و تنها در صورتی یک رابطه میتواند پایداری خود را حفظ کند که حول محور یک نیاز بی نهایت که نیاز به خداوند متعال است شکل گیرد.و هر دو طرف رابطه،یکدیگر را برای رسیدن به خدا بخواهند.در چنین صورتی قطعا این روابط همیشگی و غیر قابل انقطاع خواهند بود. در سکانس سوم میخواهیم به بازتاب این قاعده ی مهم در جامعه و حکومت بپردازیم. جامعه محل زد و خورد و آمد و شد انسانهای گوناگون با عقاید و نیازهای مختلف میباشد.طیف مختلفی از مردم با استعداد ها و سرمایه و قدرت های مختلف در جامعه موجود میباشد که هر یک بر اساس قدرت خویش،درون جامعه به پیش میتازد.مساله ای که در طول تاریخ همیشه موجب غم و اندوه بشر شده است،همانا اختلاف طبقاتی و درد و رنج و بی عدالتی و ظلم نسبت به مستضعفین جامعه بوده است. این مساله،مساله ی کمی نیست و همیشه مورد بررسی عقلای جوامع مختلف بوده و امروزه نیز وجود دارد.لکن در یک بررسی کوتاه باید بیان کنم که برای انسانی که همه چیز را برای خود میخواهد و هیچگاه سیر نمیشود،صحبت از عدالت و انسانیت و حقوق بشر به هیچ عنوان محلی از اعراب ندارد و طبق این قاعده( در صورت عدم وجود ایمان و اعتقاد به شریعت الهی) صحبت از انسانیت و عدالت کاری احمقانه است.برای چنین افرادی هیچ گاه اخلاق ارزش ذاتی ندارد و اصلا چرا باید داشته باشد؟!!! اگر کسی دیندار نباشد -با توجه به آن نکته ای که بیان کردیم که انسان همه چیز را برای خود میخواهد- گاهی راست گفتن مصلحت دارد و گاهی دروغ گفتن،گاهی قتل منفعت دارد گاهی زنده نگه داشتن و چنین کسی هیچ ابایی ندارد که برای رسیدن به منافع شخصی و سود کلان دنیوی،عده ی زیادی را به قتل برساند حتی اگر زن و کودک باشد.بگذارید بدون رو دربایستی سخن بگویم؛در صورتی که دین ،ما را ملزم به حفظ ارزش های اخلاقی نمیکرد و برای آن ارزش ذاتی و صور ملکوتی قایل نمیشد آیا ما هم ابایی از کشتن و دروغ و ریا و ....داشتیم؟!! قطعا خیر...در چنین صورتی ارزش ذاتی قایل شدن برای هرکدام از این مفاهیم اخلاقی اشتباه محض و ناشی از نشناختن انسان میباشد. و اتفاقا این خصیصه ی انسانیست که موجب شده هیچ گاه عدالت آنچنان که باید و شاید در جوامع پیاده نشود و حتی در صورت انقلاب و تبدیل یک نظام حکومتی به نظام دیگر،میبینیم همان کسانی که پیش از انقلاب فریاد عدالت طلبی سر میدادند،حال که در مسند حکومت و قدرت قرار گرفته اند همه ی آرمان های گذشته را فراموش کرده اند و در حال چنگ انداختن بر منابع زر و زور هستند.و این مطلب دور از انتظاری نبوده و نیست و نخواهد بود‌.چرا که چنین مساله ای اقتضای طبع انسانی است. اما سوالی که مطرح است این میباشد،آیا راه حلی برای این مساله وجود دارد؟! در چه صورت میتوان عدالت به معنای واقعی کلمه را در جامعه ایجاد کرد؟! بهترین حاکم و فرمانروا چه کسی میتواند باشد؟! ان شاالله در سکانس بعد به این مساله خواهیم پرداخت. https://eitaa.com/az_dell
چند روز پیش داشتم از کوچه های کلنگی اطراف حرم رد میشدم،دیدم رو دیوار بعضی از این خونه ها که خیلییی دیگه قدیمی شده بود، بعضی کارگرای ساختمونی شماره ی موبایلشون رو نوشته بودن که اگه حاضرید ما براتون با کمترین قیمت خونه رو تخریب میکنیم. همونجا یه تمثیلی به ذهنم رسید... 🔷ما هم مثه اون خونه هستیم،اگه درونمون خراب و درب و داغون باشه،درخواست برا تخریبمون بیشتر میشه... 🔶رفیق ناباب بده ولی قطعا یه سنخیتی بین اون دو تا بوده که پیوند خوردن...و الا خونه تخریب کن،سراغ خونه ی سالم نمیره... https://eitaa.com/az_dell
تا تحمل نکنی گنج نبینی تا شب نرود صبح پدیدار نباشد آهنگ دراز شب رنجوری مشتاق با آن نتوان گفت که بیدار نباشد https://eitaa.com/az_dell
بسم الله الرحمن الرحیم ▪️الهی لا تودبنی بعقوبتک▪️ خدایا! من را با عقوبت خودت ادب نکن. 🔶با الها! وقتی که به خود مینگرم، خود را کوهی از اشتباهات گوناگون در زندگی می یابم. 🔷بار الها! من همچو کسی هستم که در حاشیه ی دره ای هولناک، سر به زیر و حواس پرت، به جلو میروم و چون کبکی نادان وبی خرد، سر بر گریبان برف فرو برده ام. 🔶خدایا! من در این مرداب دیوانه وار کثرات، غفلت را پیشه ی خود کرده ام و بیش از آنکه به یاد ِ "یاد" باشم، آن را از یاد برده ام و غافل از آن شده و خود را به تند باد غفلت سپرده ام. 🔷معبود من! در این وادی حیرت و غفلت، همچون پر کاهی شده ام که با هر وزش بادی کوچک ، در میان آسمان و زمین معلق و سرگردان است. 🔶خدایا! این پرکاه، نمیداند که کدام سمت میرود و چه زمان رو به زمین دارد و چه زمان رو به سوی آسمان. فقط این را میداند که نیاز به هوشیاری دارد. ⭕خدایا این عبد عاصی و معلق را به هوش بیاور. به او تلنگری بزن تا بداند که کجا بوده است و به کجا خواهد رفت. ▪️اما معبود من! مباد تلنگرت، عقوبت این سر به هوایی من باشد. مباد به من بگویی: دیدی که چه شد؟!! دیدی چه بلایی بر سر خود آوردی؟! ▪️خدایا! تو را مرا از بالا نظاره میکنی و به نیات ومقصدِ این پرکاه معلق آگاه تری! پس من را نه با عقوبتت، بلکه پیش از عقوبتت آگاه و سر به راه کن. https://eitaa.com/az_dell
▪️بسم الله الرحمن الرحیم▪️ ♦️مساله ی هدف طلبگی، از مسائل بسیار مهم و حیاتی ای است که متاسفانه در حوزه های علمیه کمتر به آن پرداخته شده و همین مساله باعث "تشویش فکری" و "سردرگمی" برخی طلاب شده؛ در این سلسله جلساتی که محضر شما ارائه میشود، سعی شده که با تبیین اهداف بلند مدت زندگی، جایگاه طلبگی به عنوان یک هدف میان مدت ترسیم شود. 🔳این جلسات در حوزه ی علمیه مولی الموحدین شیراز در حال برگزاری است که ان شاالله به تدریج صوت های آن بارگزاری خواهد شد.
هدایت شده از احسان
مشاوره۱.m4a
48.68M
▪️ این جلسه، بیشتر تلنگری بود جهت اینکه آیا ما از بودنمان در حوزه هدفی داریم یا خیر؟ ♦️سپس به بررسی برخی از اهداف دوستان جهت بودنشان در حوزه پرداخته شد و مورد شرح و نقد قرار گرفت.
جلسه 1.aac
30.04M
🔸جلسه ی دوم ▪️ مروری برجلسه ی گذشته ▪️تبیین میان مدت بودن اهداف حوزوی در زندگی. ▪️هدف از زندگی چیست؟ ▪️آیا عبودیت هدف زندگی است یا وسیله ایست جهت رسیدن به هدفی بالاتر؟
مشاوره۳.m4a
34.01M
🔸 جلسه ی سوم ▪️مروری بر جلسات گذشته ▪️تقرب به خداوند، هدف اصلی خلقت است و بقیه ی اهداف نسبت به این هدف، وسیله و ابزاری و میان مدت میباشند.
مشاوره۴.m4a
34M
🔸 جلسه ی چهارم ▪️ تبیین مقدمی بودن خداشناسی جهت پی بردن به هدف خلقت. ▪️ تقریر برهان امکان و وجوب در جهت اثبات خدای متعال
مشاوره۵.mp3
17.58M
🔸جلسه ی پنجم ▪️ اثبات یگانگی خداوند براساس نتایج برهان امکان و وجوب
مشاوره۶.m4a
42.2M
🔸 جلسه ی ششم ▪️ بیان کمال مطلق بودن خداوند و اینکه تمام کمالات وجودی بازگشت به او دارند. ▪️ خداوند نقطه ی کانونی تمام آثار وجودی است. ▪️ بیان مکان مند نبودن خداوند ▪️ اجمالی از معنای تقرب و نزدیک شدن به خداوند با توجه به مطالب پیشین
مشاوره۷.mp3
27.91M
🔸 جلسه ی هفتم ▪️ معنای قرب به خداوند ▪️ قرب مکانی یا قرب وجودی؟!! ▪️ خداوند،مطلوب تمام موجودات ▪️ رسیدن به خداوند مطلوب نهایی و والاترین هدف است ▪️ وجود انسان با او آرام میگیرد ♦️ تمام مطالب بالا بر اساس براهینی است که در جلسات گذشته مورد اثبات قرار گرفته است.
مشاوره۸.m4a
50.86M
🔸 جلسه ی هشتم ▪️ رسیدن به خداوند غایت اصلی ▪️ تعبد به دین، ابزار و راه دست یابی به قرب خداوند ▪️اثبات ضرورت وحی ودین بر اساس حکمت خداوند ▪️ عجز عقل انسان از دست یابی به مصالح و مفاسد اعمال
-آقا! آقا...مژدگانی...مژدگانی. -چی شده نورالله؟ همه ی کوچه را گذاشتی روی سرت.چه خبر شده؟؟؟ نور الله که از خوشحالی صدایش در نمی آمد گفت: -مبارکه آقا...الحمدلله میترا خانم و بچه هر دو سالم اند. خدا یک دختر خوشگل و بامزه عین کوفته قلقلی بهتون داده... آصف که خبر را شنید، نگاهی به آسمان کرد و با چشمانی که حلقه ی اشک درونش به سختی خودش را نگه میداشت سر به سجده گذاشت. آصف لباس های خاکی خودش را تکاند و دستان کارگری خودش رو به هم زد و به سمت خانه راه افتاد‌. خانه ای که از امروز به بعد، سوت و کور نیست. خانه ای که صدای محیا، از امروز روشنی بخش آن میشود. آصف، محیا را با همان لباس های خاکی و با همان دستان خاکی که سال به سال، مروارید های پینه را در خودش جای میداد بزرگ کرد. محیا، در مقابل چشم آصف و میترا قد میکشید و بزرگ میشد. محیا بزرگ میشد و لباس های رنگارنگ و زیبای افغانی میپوشید و دل پدر و مادرش رو میبرد؛ ولی لباس آصف همان لباس همیشگی و همان پیراهن و شلوار خاکی ِ کارگری. تا اینکه همان کوچه، همان خانه؛ نورالله میدوید و به سر میزد. -آقا!آقا!...خاک به سر شدیم.آقا! آقا! بیچاره شدیم. - چه شده نورالله...؟؟کفر نگو... خیر است ان شاالله... -آقا! مدرسه سید الشهدا....آقا بمب!! آقا محیاااا...محیاا...محیاااااا...محیااااا... م ح ی ا ▪️به همین سادگی. انسانی آمد و رفت. در حد همین چند خط نوشته ی من...و دنیای دنی و پست که ککش هم نمیگزد... و آصف از امروز دیگر از دنیا همان لباس خاکی را هم نمیخواهد...دنیای بی دخترش، از همان خاک کمتر است. 🔸پروردگارا! شکایت داریم....