eitaa logo
از جنسِ من🕊
241 دنبال‌کننده
171 عکس
20 ویدیو
7 فایل
• از جنسِ من براے او... تو فقط بخوان :) • [مجری، گوینده و نویسنده‌] • من: @Elahe_Eslami پیام ناشناس: https://harfeto.timefriend.net/17360051554497
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم اللہ...🕊 ° ° سر کوچه رسیدیم. نگذاشتم داخل برود. تشکر کردم و پیاده شدم. کلیدم را از کوله در آوردم، در را باز کردم و داخل رفتم. تا وارد خانه شدم، صدای تلفن بلند شد. با قدم‌های بلند خودم را رساندم. شماره ناآشنا بود. _بله؟ صدای بم و مردانه‌ای در سرم پیچید. _سلام _بفرمایید؟ _ترلان خانم شمایی؟ کاوه‌ام! با حرص نفسم را از ریه‌هایم بیرون فرستادم. _گفتم بفرمایید! اگر قصدتون ایجاد مزاحمته قطع کنم! با طمانینه گفت: صبور باش دخترعمو. دعوا که نداریم! _زنگ زدی داغمو تازه کنی؟ توام مثل مامانت عقده‌ای تشریف داری... نگذاشت ادامه بدهم. _چرا انقدر تند میری؟ حرفمو بشنو بعد قضاوتم کن! صدای نفس‌های آرام و مرتبش از پشت تلفن گوشم را قلقلک داد. _زنگ زدم برای عذرخواهی، به جای مامان و بابام. راه من از اونا جداست. _تو زیر دست اونا تربیت شدی. یکی هستی لنگه‌ی مامانت... شایدم عمو! مامان جونت مهره مار داره اینجوری عمومو مسحور خودش کرده! چند ثانیه‌ای سکوت کرد. صدای نفس‌های ممتدش از پشت گوشی به وضوح شنیده می‌شد. _حق داری دلخور باشی. بلند گفتم: دلخور نیستم، عصبی‌ام، داغونم، می‌فهمی؟ نه نمی‌فهمی! توام مثل مامانت خودخواهی. صدایش لرزید. _باشه دخترعمو باشه. تو اینطور فکر کن. من خودخواه، من مغرور، من هر چی که تو می‌گی. اگه ناراحتیت برطرف می‌شه، باشه بگو، هر چی می‌خوای بگو. ° [کپی‌، انتشار و حتی ذخیره‌ی داستان، حرام] ° @az_jense_man