eitaa logo
🦋از جنس پروانه🦋
68 دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
1.2هزار ویدیو
19 فایل
بٻࢪاهہ مۍرۆم ٺو مڕآ سـڕ بھ ࢪآھ ڪݩ…🙃♥¦ سلامـ ࢪفیق💞^^ ڪپۍ‽⇜حلآلٺ ࢪفیق-!😎 حذف لوگو‽ ⇜ نکن عزیزم-!😄 ممنونم که ما رو به دوستاتم معرفی میکنی(: http://payamenashenas.ir/Parvaneh ــــ°•|🦋💕|•°ـــــــــــــــــــــــــــــ
مشاهده در ایتا
دانلود
🔵پاسخ به چندشبهه درباره شهدای گمنام چقدر شهید گمنام داریم که هنوز دارن تشییع میشن؟ چرا آزمایش DNA نمیگیرن ازشون که گمنام نمونن؟ 🔺۱. تاکنون از حدود ۷۰ درصد خانواده معظم شهدای مفقودالاثر نمونه‌گیری شده است. تعداد قابل توجهی از والدین شهدای مفقود الاثر نیز رحلت کرده‌اند و امکان نمونه‌گیری DNA نیست. 🔺۲. نه‌تنها در ایران بلکه در خارج از کشور هم روند استحصال DNA از جسم سخت همانند استخوان‌ها و دندان‌ها برای شناسایی بسیار دشوار است خصوصا در دو حالت زیر: الف. استخوان در محیط‌های قلیایی مانند مناطق جبهه‌های جنوب باشد. (اکثر مفقودین دفاع مقدس در این مناطق هستند) ب. جسم بمدت طولانی در معرض تابش آفتاب بوده باشد. 🔺۳. با توجه به میزان پیشرفت علمی کشورها و تجهیزات فنی در اختیار، روند شناسایی متفاوت است و معمولا از شش ماه تا مدت‌های بیشتر بطول می‌انجامد. 🔺۴. این مسئله فقط مربوط به ایران نیست مثلا جنگ ترکیه و قبرس در سال ۱۹۴۷ میلادی ۲ هزار نفر مفقودالجسد شدند که در طول ۴۸ سال گذشته، فقط هزار نفر پیدا شده‌اند و از آن‌ها نیز تنها ۶۰۰ نفر ، آن هم با کمک آمریکایی‌ها شناسایی شده‌اند و مابقی حتی با کمک آمریکایی‌ها، شناسایی نشده‌اند. پس کشف استخوان‌های مفقودین حتی با تجهیزات مدرن امروزی لزوما به شناسایی آن‌ها نمی‌انجامد. 🔺۵. تاکنون حدود ۴۵ هزار شهید مفقودالجسد شناسایی شده‌اند که حدود ۱۰ هزار نفر از آن‌ها به‌عنوان شهید گمنام دفن شده‌اند و تقریباً ۲۶۰۰ مفقودالجسد دیگر داریم که عملیات تفحص آن‌ها در ایران و داخل عراق ادامه دارد. توجه: هرمفقود الجسدی، گمنام نیست. از این ۴۵ هزار شهید بسیاری از شهدای مفقودالجسد از طریق پلاک و علایم همانند کارت و ..‌ شناسایی شدند و در قالب شهید گمنام دفن نشدند. شهید گمنام یعنی مفقودالجسدی که کشف ولی شناسایی نشد. 🔺۶. اینکه پیکرهای شهدا جا مانده‌اند نه به دلیل عدم ایثار رزمندگان بود بلکه تعداد قابل توجهی از آن‌ها همه با هم شهید و مفقود شدند و کسی نتوانست بازگردد. یا در محاصره قرار گرفتند و تعدادی شهید و تعدادی اسیر شدند. پس مفقودالاثر شدن رزمندگان نتیجه کوتاهی نبوده بلکه اصلا شرایط منطقه متفاوت بوده است وگرنه حتی در عقب‌نشینی‌ها تا جایی که امکان‌پذیر بود رزمندگان پیکرها را با خود می‌آ‌وردند مگر در جاهایی که تعدادی از رزمندگان مجروح شده‌بودند و طبعاً باید تحت هر شرایطی با اولویت مجروحین را با خود می‌اوردند و نه شهدا را.
داشتم تـوی حـرم حضرت معصـومه (س) راه میـرفتم کهـ زد روی شونم : _ ببخشید عـزیـزم + (باتعجب) بله _ بفرمایید بسته رو باز کردم دیدیم اینا توشه💚 فقــط خواستم بگم کهـ با همین یهـ کار به این کوچیکی میشه یه قـدم زیبا ولی هر چند کوچیک برداشت ❣💪 به این میگن یهـ کار فرهنـگی درست حسابی🤩 دمـتـون حســابــــی گــرم!😌❤️ @az_jensparvaneh💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
17.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
جناب شهر سیاتل هستن😁 از شهر های بزرگوار آمریکا😁 همین دیگه... یه ذره صحنه هاش ناراحت کنندست. ولی یه ذره هم جالبه😅
رمان امنیتی شاخه زیتون 🌿 وقتی برمی‌گردم سر وسایلمان، صدای همراه مرضیه را می‌شنوم که زنگ می‌خورد. نمی‌دانم مرضیه کجاست. صدای زنگ قطع می‌شود و دوباره بعد از چند دقیقه زنگ می‌خورد. پیداست که کار مهمی دارد. مرضیه هنوز جلو نشسته است و زانوهایش را بغل گرفته. گریه نمی‌کند اما چشمانش قرمز است. می‌گویم: -گوشیت داره زنگ می‌خوره. چند بار زنگ خورد قطع شد. فکر کنم کارش مهمه. این را که می‌شنود، مثل فنر از جا می‌پرد. انگار این دو روز منتظر همین تماس بود. وقتی می‌رسد به کیفش، گوشی درحال زنگ خوردن است. سریع تماس را وصل می‌کند و می‌رود کمی آن طرف‌تر. حتماً نمی‌خواهد مکالمه‌اش را بشنوم. باد شدیدی شروع به وزیدن می‌کند ، و برزنتی که بجای سقف بالای حیاط نصب کرده‌اند را شدیداً تکان می‌دهد. انگار می‌خواهد باران ببارد. هوای بهار را بخاطر همین دگرگونی و ناپایداری‌اش دوست دارم. ناخودآگاه نگاهم می‌رود به سمت مرضیه که آرام به صحبت‌های کسی که پشت خط است گوش می‌دهد. نگاهش خیره به یک نقطه است ، و لبش را به دندان گرفته. دعا می‌کنم خبر بدی نشنیده باشد. به دیوار پشت سرش تکیه می‌دهد و آرام‌آرام سر می‌خورد و می‌نشیند. بدون هیچ حرفی تماس را قطع می‌کند و پلک برهم می‌گذارد. نمی‌دانم چه شنیده که به این حال افتاده. دو دِل شده‌ام که بپرسم یا نه. فقط امیدوارم خبر ناگواری نگرفته باشد. زینب که تازه تجدید وضو کرده، سراغ مرضیه را می‌گیرد. به مرضیه اشاره می‌کنم. زینب می‌پرسد: -این چرا حالش اینجوری شد؟ -نمی‌دونم. یکی بهش زنگ زد نمی‌دونم چی گفت که اینطوری بهم ریخت. مرضیه خیره شده به انگشتر عقیق در دستش و کمی اخم کرده. انگار بغضی گلویش را گرفته اما نمی‌خواهد گریه کند. زینب می‌گوید: -بیا بریم بپرسیم چی شده؟ شاید کمک بخواد. با نظرش مخالفم: -شاید بخواد تنها باشه. شاید اصلاً به ما ربطی نداره و دوست نداره ما بدونیم. زینب که دارد به سمت مرضیه می‌رود می‌گوید: -اگه ربط نداشته باشه نمیگه بهمون. زور که نیست. دنبال زینب راه می‌افتم. حالا که دقت می‌کنم، چند خط ریز روی پیشانی و کنار چشمان مرضیه می‌بینم. هنوز زود است برای این خط‌ها. مرضیه سی سال هم ندارد. شاید هم قبلاً نبوده یا من دقت نکرده‌ام. سفیدی صورتش در روسری مشکی بیشتر به چشم می‌آید. شاید هم به قول جبهه‌ای‌ها دارد نور بالا می‌زند. زینب دستان مرضیه را می‌گیرد: -چی شده مرضیه؟ حالت خوبه؟ مرضیه چشمانش را باز می‌کند و سعی می‌کند به زور لبخند بزند: -آره خوبم. خودش هم می‌داند که ما باور نکرده‌ایم خوب بودنش را. می‌پرسم: -مطمئنی؟ سرش را به دیوار تکیه می‌دهد و آه می‌کشد. دستم را می‌گذارم روی زانویش: -ما می‌تونیم کمکی بکنیم؟ شاید یه کاری از ما بر بیاد. ادامه دارد ... ✍🏻نویسنده خانم فاطمه شکیبا کپی‌ بدون نام نویسنده به‌هیچ‌عنوان‌ مورد‌رضایت‌ صاحب‌اثر‌نمی‌باشد
رمان امنیتی شاخه زیتون 🌿 باز هم سعی می‌کند بخندد. این بار به ما شاید که فکر می‌کنیم می‌توانیم کمکش کنیم. می‌گوید: -فقط دعا کنین بچه‌ها، باشه؟ و آرامتر زمزمه می‌کند: -گرچه فکر کنم دیگه از دعا هم کاری برنیاد... زینب بی‌تاب‌تر می‌شود: -چی شده مرضیه؟ مرضیه می‌زند سر شانه زینب: -هیچی نیست عزیزم. برین بخوابین. زینب شانه بالا می‌اندازد: -باشه. تو هم بخواب که فردا بتونی اعمال ام‌داوود رو به جا بیاری. -چشم. منم یکم وقت دیگه می‌آم می‌خوابم. به همین راحتی می فرستدمان پی نخودسیاه. تا سحر خوابم نمی‌برد از ناراحتی مرضیه که همان جا نشسته و به انگشتر عقیقش خیره است. انگار با یک بغض نفس‌گیر دست به گریبان است و نمی‌خواهد گریه کند؛ حتی در خفا. حالا می‌فهمم غصه‌هایی بزرگ‌تر از غصه من هم در دنیا وجود دارد. هرکسی فکر می‌کند مشکل خودش از همه بزرگ‌تر است درحالی که همیشه یک حالت بدتر هم می‌تواند باشد. و حالا من نمی‌دانم مشکل من و خانواده از هم پاشیده و مادرِ عجیب و ناشناسم بغرنج‌تر است، یا درگیری زینب با بیماری قلبی‌اش و یا مشکل مرضیه‌ای که حتی به خودش اجازه گریه کردن هم نمی‌دهد. مرضیه خودش روانشناس است. حتماً باید بلد باشد چطور با این فشار مقابله کند... نزدیک سحر می‌روم که صدایش بزنم و می‌بینم که پلک هایش روی هم افتاده. آرام در گوشش زمزمه می‌کنم: -مرضیه... سریع چشم باز می کند و لبخند می‌زند. می‌گویم: -بیا سحری بخور، چیزی تا اذان نمونده. -من خواب بودم؟ -خب آره! چشمات بسته بود! -ولی انگار بیدار بودم. یه نفر اینجا بود که الان نمی‌دونم کجا رفت؟ ادامه دارد ... ✍🏻نویسنده خانم فاطمه شکیبا کپی‌ بدون نام نویسنده به‌هیچ‌عنوان‌ مورد‌رضایت‌ صاحب‌اثر‌نمی‌باشد
نظری ،انتقادی ، پیشنهادی. در خدمتیم😉😌 خوشحال میشیم حتی اگه نقد باشه👍 در مورد خودِ کانال هم میتونه باشه ؟ https://harfeto.timefriend.net/16706981293027
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
14.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خب چرا اسم بچت رو میذاری فاطمه؟ اسم های امروزی مگه چشه؟😉 @az_jensparvaneh
🌸دعای عهد🌸 ⭐اللَّهُمَّ رَبَّ النُّورِ الْعَظِيمِ و رَبَّ الْكُرْسيِّ الرَّفيعِ و رَبَّ الْبَـحْرِ الْمَسْجُورِ و مُنْزِلَ التَّوْراةِ و الْإِنْجِيلِ وَ الزَّبورِ و رَبَّ الظِّلِّ وَ الْحَرورِ و مُنْزِلَ الْقُرْآنِ الْعَظيمِ و رَبَّ الْمَلائِكَةِ الْمُقَرَّبينَ و الْأَنْبِياءِ و الْمُرْسَلِينَ ⭐اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِوَجْهِكَ الْكَريمِ وَ بِنورِ و جْهِكَ الْمُنِيرِ و مُلْكِكَ الْقَدِيمِ يا حَيُّ يا قَيُّومُ أَسْأَلُكَ بِاسْمِكَ الَّذي أَشْرَقَتْ بِهِ السَّماواتُ و الْأَرَضُونَ و بِاسْمِكَ الَّذِي يَصْلَحُ بِهِ الْأَوَّلُونَ و الْآخِرُونَ يا حَيّا قَبْلَ كُلِّ حَيٍّ و يا حَيّا بَعْدَ كُلِّ حَيٍّ و يا حَيّا حينَ لا حَيَّ يا مُحْيِيَ الْمَوْتَى و مُمِيتَ الْأَحْيَاءِ يا حَيُّ لا إِلَهَ إِلا أَنْتَ ⭐اللَّهُمَّ بَـلِّغْ مَوْلانا الْإِمَامَ الْهَادِيَ الْمَهْدِيَّ الْقَائِمَ بِأَمْرِكَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ و عَلَى آبَائِهِ الطَّاهِرِينَ عَـنْ جَـمِيعِ الْمُؤْمِنِينَ و الْمُؤْمِنَاتِ فِي مَشَارِقِ الْأَرْضِ و مَغَارِبِهَا سَـهْلِهَا و جَـبَلِهَا وَ بَـرِّهَا و بَـحْرِهَا و عَنِّي و عَنْ وَالِدَيَّ مِنَ الصَّلَواتِ زِنَةَ عَـرْشِ اللَّهِ و مِدَادَ كَلِمَاتِهِ و مَا أَحْـصَاهُ عِلْمُهُ و أَحَاطَ بِـهِ كِتَابُهُ ⭐اللَّهُمَّ إِنِّـي أُجَدِّدُ لَهُ في صَـبِيحَةِ يَوْمي هَذَا و مَا عِـشْتُ مِنْ أَيَّامي عَهْدا و عَقْدا و بَيْعَـةً لَهُ في عُـنُقي لا أَحولُ عَنْها و لا أَزُولُ أَبَــدا اللَّهُمَّ اجْعَلْني مِنْ أَنْصَارِهِ و أَعْوَانِهِ و الذَّابِّينَ عَنْهُ و الْمُسَارِعِينَ إِلَيْهِ فِي قَضَاءِ حَوَائِجِهِ و الْمُمْتَثِلِينَ لِأَوَامِرِهِ‏ و الْمُـحَامِينَ عَنْهُ و السَّابِـقِينَ إِلَى إِرَادَتِهِ وَ الْمُسْتَشْهَدِينَ بَيْـنَ يَدَيْهِ ⭐اللَّهُمَّ إِنْ حالَ بَـيْنِي و بَـيْنَهُ الْمَوْتُ الَّذي جَعَـلْتَهُ عَلَى عِــــــبَــادِكَ حَـتْــما مَـقْـضِـيّـا ،فَـأَخْـرِجْـنِي مِـنْ قَــبْـرِي مُـؤْتَـزِرا كَــفَـنِي شَـاهِرا سَـيْفِي مُجَرِّدا قَنَاتِي مُلَبِّيا دَعْـوَةَ الدَّاعي في الْحاضِرِ و الْبادِي ⭐اللَّهُمَّ أَرِني الطَّلْعَةَ الرَّشيدَةَ و الْغُرَّةَ الْحَميدَةَ و اكْحُلْ نَاظِرِي بِنَظْرَةٍ مِنِّي إِلَيْهِ و عَجِّلْ فَرَجَهُ و سَهِّلْ مَخْرَجَهُ و أَوْسِعْ مَنْهَجَهُ و اسْلُكْ بِي مَحَجَّتَهُ و أَنْفِذْ أَمْرَهُ و اشْدُدْ أَزْرَهُ و اعْمُرِ ⭐اللَّهُمَّ بِهِ بِلادَكَ و أَحْيِ بِهِ عِبادَكَ فَإِنَّكَ قُلْتَ و قَوْلُكَ الْحَقُّ ظَهَرَ الْفَسادُ في الْبَرِّ و الْبَحْرِ بِما كَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ فَأَظْهِرِ اللَّهُمَّ لَنا وَلِيَّكَ و ابْنَ بِنْتِ نَبِيِّكَ الْمُسَمَّى بِاسْمِ رَسُولِكَ حَتَّى لا يَظْفَرَ بِشَيْ‏ءٍ مِنَ الْبَاطِلِ إِلا مَزَّقَهُ وَ يُحِقَّ الْحَقَّ وَ يُحَقِّقَهُ وَ اجْعَلْهُ ⭐اللَّهُمَّ مَفْزَعا لِمَظْلُومِ عِبادِكَ و نَاصِرا لِمَنْ لا يَجِدُ لَهُ ناصِرا غَيْرَكَ وَ مُجَدِّدا لِما عُطِّلَ مِنْ أَحْكامِ كِتَابِكَ وَ مُشَيِّدا لِما وَرَدَ مِنْ أَعْلامِ دِينِكَ وَ سُنَنِ نَبِيِّكَ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ اجْعَلْهُ اللَّهُمَّ مِمَّنْ حَصَّنْتَهُ مِنْ بَأْسِ الْمُعْتَدِين ⭐اللَّهُمَّ وَ سُرَّ نَبِيَّكَ مُحَمَّدا صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ و آلِهِ بِرُؤْيَتِهِ و مَنْ تَبِعَهُ عَلَى دَعْوَتِهِ و ارْحَمِ اسْتِكَانَتَنا بَعْدَهُ اللَّهُمَّ اكْشِفْ هَذِهِ الْغُمَّةَ عَنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ بِحُضُورِهِ و عَجِّلْ لَنا ظُهُورَهُ إِنَّهُمْ يَرَوْنَهُ بَعيدا و نَراهُ قَرِيبا بِرَحْمَتِكَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمينَ 🌾آنگاه سه بار بر ران راست خود میزنى، و در هر مرتبه میگويى: 💥الْعَجَلَ الْعَجَلَ يا مَوْلايَ يا صاحِبَ الزَّمان ‍ 🏵دعای منتظران در عصر غیبت اَللّهُمَّ عَرِّفْنى نَفْسکَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى نَفْسَكَ لَمْ اَعْرِف نَبِيَّكَ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى رَسُولَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى رَسُولَكَ لَمْ اَعْرِفْ حُجَّتَكَ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى حُجَّتَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى حُجَّتَكَ ضَلَلْتُ عَنْ دينى 🍀🌷🍀🌷🍀🌷 دعــای ســلامتی امــام زمـــان(عج) اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلیِّکَ الحُجَهِ بنِ الحَسَن صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ فی هَذِهِ السَّاعَهِ وَ فی کُلِّ سَاعَهٍ، وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلیلًا وَ عَیْناً، حَتَّی تُسْکِنَهُ اَرْضَکَ طَوْعاً و تُمَتعَهُ فِیها طَویلا 🦋 @az_jensparvaneh 🦋
-ℱ: 📆 بمناسبت سومین سالگرد شهادت 🌷 معرفی بسته پیشنهادی 🌹 1- کتاب «حاج قاسم و پرواز نقاشی ها» ✍️نویسنده: 📜ناشر: 📑تعداد صفحات: 27 صفحه 🌹 2- کتاب «من یک حاج قاسمم» ✍️نویسنده: 📜 ناشر: 📑تعداد صفحات: 12 صفحه 🌹 3- کتاب «سیب آخر» ✍️نویسنده: 📜ناشر: 📑 تعداد صفحات: 24 صفحه 🌹4- کتاب «مردی که زبان کبوترها را می دانست» ✍️نویسنده: 📜ناشر: 📑تعداد صفحات: 24 صفحه 🌹 5- کتاب «قهرمان به شکل خودم» ✍️نویسنده: 📜ناشر: 📑تعداد صفحات: 24 صفحه 🌹 6- کتاب «عمو قاسم» ✍️نویسنده: 📜 ناشر: 📑تعداد صفحات: 48 صفحه @ ketabresan — — — — — — — — — — —