eitaa logo
اَزْشُھَـدٰاءْتاحُسیـن‌ڪَࢪبَـ❤️ـلا
346 دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
1.6هزار ویدیو
26 فایل
باعشق‌اۅسټـ‌هࢪڪہ‌بہ‌جایےࢪسیدھ‌اسټـ ♥️ برای حمایت و تبادل لینک کانال گذاشته شود↯ https://harfeto.timefriend.net/17200402623512
مشاهده در ایتا
دانلود
اَزْشُھَـدٰاءْتاحُسیـن‌ڪَࢪبَـ❤️ـلا
#بسم‌ࢪبّ‌شھـــــدا🌷 #جانم‌مۍࢪۅد🍂 #نـاحـلـــــہ💜 #قسمت_37 گوشیش را برداشت و به زهرا پیام داد که فردا
🌷 🍂 💜 ـــ اومدم زهرا اینقدر زنگ نزن تماس را قطع کرد و مغنعه را سر کرد رژ لب ماتی بر لبانش کشید به احترام این روز و خانواده مهدوی لباس تیره تنش کرد و آرایش زیادی نکرد کیفش را برداشت و از اتاق بیرون رفت ـــ کجا داری میری مهیا نمی دانست چرا اینبار از حرف مادرش عصبی نشد و دوست داشت جوابش را بدهد ــــ دارم با زهرا میرم خونه مریم می خوان سبزی پاک کنن برا مراسم شهین خانم گفت بیام کمک مهلا خانم با تعجب گفت ـــ همسایمون مهدوی رو میگی ـــ آره دیگه .من رفتم مهال خانم با تعجب به همسرش نگاه کرد باورش نمی شد که مهیا برای کمک به این مراسم رفته باشد برای اطمینان به کنار پنجره رفت تا مطمئن شود مهیا با زهرا دست داد ـــ خوبی ـــ خوبم ممنون ـــ میگم مهیا نازی نمیاد ـــ نه نازی با خونوادش هر سال چون چند روز تعطیله این روزارو میرن شمال ـــ مهیا کاشکی چادر سر می کردیم الان اینا نمی زارن بریم تو که مهیا لبخندی زد دقیقا این چیزی بود که خودش اوایل در مورد قشر مذهبی فکر می کرد ـــ خودت بیای ببینی بعد متوجه میشی آیفون را زدند ــــ کیه؟ ــــ باز کن مریم ــــ مهیا خودتی بیا تو در باز شد وارد خانه شدن چندتا خانم نشسته بودند ودر حال پاک کردن سبزی بودن از بین آن ها سارا و نرجس را شناخت با سارا و مریم سالم کرد شهین خانم به طرفش آمد ــــ اومدی مهیا ـــ بله اومدم آب قند بخورم برم ــــ تا همه سبزیارو تمیز نکنی از آب قند خبری نیست بقیه که از قضیه آب قند خبری نداشتند با تعجب به آن ها نگا می کردند مهیا زهرا را به دخترا معرفی کرد جو دوستانه بود اگر نگاه های نرجس و مادرش مهیا را اذیت نمی کردند به مهیا خیلی خوش می گذشت مریم قضیه دیشب را برای دخترا تعریف کرد سارا ـــ آره دیدم می خواستم ازت بپرسم پیشونیت چشه زهراـــ پس من چرا ندیدم سارا ـــ کوری خواهرم دخترا خندیدند که صدای یاالله شهاب و دوستش محسن خنده هایشان را قطع کرد شهاب و محسن وارد شدن و یه مقدار دیگری از سبزی را آوردن ــــ اِ این حاج آقا مرادیه خودمونه مگه نه مریم ??چرا عمامه اشو برداشته؟ مریم سرش را پایین انداخته بود و گونه هایش کمی قرمز شده بود ـــ شاید چون دارن کار می کنن در آوردن مهیا نگاه مشکوکی به مریم انداخت محسن آقا با شهاب خداحافظی کرد و رفت مهیا صدایش را بالا برد ــــ شهین جوونم شهاب که نزدیک دخترا مشغول آب خوردن بود با تعجب به مهیا نگاه کرد ــــ شهین جونم چیه دختراز مادرتم بزرگترم مهیا گونه ی شهین خانم را کشید: ـــ چی میگی شهین جون توبا این خوشگلیت دل منو بردی با این حرف مهیا آب تو گلوی شهاب پرید و شروع کرد به سرفه کردن ـــ وای شهاب مادر چی شد آب بخور. شهاب لیوان را دوباره به دهانش نزدیک کرد ــــ میگم شهین جونم من از تو تعریف کردم پسرت چرا هول کرد؟ ازش تعریف می کردم چیکار می کرد!؟ آب دوباره تو گلوی شهاب پرید و سرفه هایش بدتر شده بود دخترا از خنده صورت هایشان سرخ شده بود ـــ مهیا میکشمت پسرمو کشتی😡 ـــ واه شهین جون من چیزی نگفتم شهاب زود خداحافظی کرد و رفت ساراـــ پسرخالمو فراری دادی ــــ ای بابا برم صداش کنم بشینه با ما سبزی پاک کنه مهیا از جاش بلند شد که مریم مانتویش را کشید ــــ بشین سرجات دیوونه... برای خواندن رمان ها حتما داخل کانال باید عضو باشید❗️ درغیر این صورت حرام 『⚘@khademenn⚘』
☆∞🦋∞☆ دلش‌ نمیومد گناه‌ ڪنه‌ اما باز هم‌ گفتـــــ : این‌ بارِ آخره ...🖐🏼! مواظبـــــِ"بارِ آخر"هایے باشیم ڪه" بارِ آخرتـــــِ مان" را سنگین‌ میڪند - 『⚘@khademenn⚘』
🖇🍂•° 🥀| 🍁| این‌جمله‌هم‌خیلی‌خیلی‌قشنگ‌بودتوی‌وصیت‌نامشون ^^ [دنیارنگ‌گناه‌دارددیگرنمی‌توانم‌زنده‌بمانم] شهید‌مارو‌هم‌دریابید نذارین‌توی‌دنیای‌پرازگناه‌غرق‌بشیم💔 『⚘@khademenn⚘』
🌱تمام‌نرگس‌هاۍٖ‌دنیا.. هم‌کہ‌یک‌جا‌جمع‌شوند،‌هیچ نرگسۍٖ‌بوۍٖ‌یوسف‌زهــراٰ‌را نمۍٖ‌دهــد.!❤️ 🌿 『⚘@khademenn⚘』
شبتون مهدوی 🍃🦋 عشقتون فاطمی❤️😍 ارزتون دیدن حرم بی بی زینب✨🤍😍 یاعلی مدد تا فردا🖐🏻🌸 التماس دعا 🙏🏻
*سلامـ امامـ زمانمـ !* 🤍 بازآ دلمـ زِ گردشِ دوران شکستہ است😔 🤲🏻 🍃♥️ رائحة الحیاة ♥️🍃
[ عکس ] چادر‌ برای‌ زن‌ یک‌ حریمه🌱 یک‌ قلعه‌ و یک‌ پشتیبان‌ است... از این‌ حریم‌ خوب‌ نگهبانی‌ کنید...⛓ همیشه‌ میگفت:✨ به‌ حجاب♥️ احترام‌ بگذارید‌ که‌ حفظ‌ آرامش☁️ و بهترین‌ امر‌ به‌ معروف‌ برای‌ شماست "شهیدابـراهیم‌هادی"🕊 ✋🏼 ✨ 『⚘@az_shohada_ta_karbala🕊』
دوستم بهم گفت: ما لیاقت نداریم جزوِ۳۱۳نفر باشیم...🍃 با بغض گفتم: بیا بشین گریه کنیم... ما جزوِ ۳۰میلیون زائر اربعین نیستیم چه برسه ۳۱۳ نفر...🥀✨ @az_shohada_ta_karbala🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اَزْشُھَـدٰاءْتاحُسیـن‌ڪَࢪبَـ❤️ـلا
بســــــــــم_ربّـ_عشــ❤️ــق #ســـــࢪباز_حضࢪټـــــ_عشــــــــــق🌿 #پارت84 ساعت نزدیک۹ بود همه داخل
بســــــــــم_ربّـ_عشــ❤️ــق 🌿 روی تخت کنار حوض نشستیم ده دقیقه ای سکوت کردیم که سعید شروع کرد به حرف زدن اصلا نمی فهمیدم چی میگه فکرم فقط به دورو اطرافم بود و اصلا بهش نگاه نمی کردم یه ربع یه ریز فک میزد یه پوفی کشیدم که سکوت کرد سعید: شما نمیخواین چیزی بگین؟ - نه سعید :یعنی شما هیچ معیاری واسه ازدواج ندارین؟ - من اینجام که فقط بشنوم نه اینکه حرفی بزنم ،اگه حرفاتون تمام شده بریم داخل سعید حرفی نزد و بلند شدیم و رفتیم وارد خونه شدیم لیلا خانم گفت: خب چی شد به نتیجه ای رسیدین ؟ سعید که انگار دلخوربود چیزی نگفت که مامان گفت : به همین زودی که نمیشه حرفی زد بزاریم این دوتا جوون فکراشونو خوب بکنن حاج مصطفی هم حرف مامان و تایید کرد و بالاخره بعد از یه مدت بلند شدن و رفتن منم رفتم سمت اتاقم مشغول جمع کردن اتاقم شدم یعنی تا ۱۲ شب فقط داشتم اتاقمو تمیز می کردم اینقدر خسته بودم که زود بیهوش شدم با برخورد نور خورشید از گوشه پنجره اتاقم به چشمام بیدار شدم به ساعت گوشیم نگاه کردم ساعت ۱۱ بود بلند شدم رفتم دست و صورتمو شستم بعد به سمت آشپز خونه برای خوردن صبحانه رفتم مامانم درحال آشپزی کردن بود - سلام ،صبح بخیر مامان چپ چپ نگاهم کرد : الان ظهره خانوووم - مادر من آدم هر موقع بیداربشه میشه صبح حالا میخواد بعد ازظهرباشه یا ظهر مامان: چی بگم والاهر چی بگم بازتو حرف خودت و میزنی ،برو صبحانه تو بخور - چشم امیر و سارا هنوز خوابن؟ مامان: نه رفتن خونه سارا - آها خواندن و استفاده از پست های کانال بدون عضویت حرام❌❌‼️ ⚘@az_shohada_ta_karbala🕊
-WWW.SARALLAH-ZN.RI-ma00021112.mp3
21.92M
مداحی🍃 مهدی رسولی جوونیمو توی گناها سر کردم😭 چقده صبر کردی شاید دوباره برگردم🏴 تو خوشیام اصلا به تو حواسم نیست😭 یه روزی میفهمم جز تو رفیقی واسم نیست🖤😭 از من ناامید نشیا سنگ رو یخم نکنی😔 من شاید به درد بخورم سهم دوزخم نکنی😭 شرمندم خودم میدونم اونی که میخوای نشدم🖤😭🏴 هر دفعه یجوری زدم زیر وعده های خودم😭 بازم دستمو بگیر با لطف همیشگی🖤 محتاج نگاهتم اصلا هر چی تو بگی اصلا هرچی تو بگی😭🏴 فقیرک ببابک یا باب النجات یا باب النجات غیر از تو مگه کیو دارم😭 آخه به غیر از تو مگه کیو دارم😭 همه ی هستیمو آقا به تو بدهکارم😭 آخه به غیر از تو مگه کیو دارم همه ی هستیمو آقا به تو بدهکارم همه جارو رسوای خوب و بدم کردن😭 تو قبولم کردی جز تو همه ردم کردی🖤 تو بهتر از همه کس میدونی راز منو🏴😭 دوست دارم هر چی رو که یادت میندازه منو🖤😭 بردن اسم حسین لفطف زهرا به منه😭🌹 نوکر زیر علمت واست سینه میزنه😭 اسمت روی لبمه تا جون دارم آقاجون🏴 عشقت رو نگیر ازم واسه یه گدا بمون🖤😭 اسمت روی لبمه تا جون دارم آقاجون😭🖤 عشقت رو نگیر ازم واسه یه گدا بمون😭 فقیرک ببابک یا باب النجات یا باب النجات @az_shohada_ta_karbala🕊🥀
حآج‌اسماعیل‌آقادولابۍ: با‌ حرف‌بــزن؛ خدا‌گوش‌میدهد‌و‌این‌گوش‌دادن‌ باعث‌می‌شودڪه‌حرف‌زدن‌را‌یاد‌بگیری @az_shohada_ta_karbala
نوكري شغل شريفيست به آن شرط که ارباب حسین باشد و بس....💔 @az_shohada_ta_karbala
✨ دوران طلائی✨ مادر بهش گفت : ابراهیم ، سرما اذیتت نمی کنه ؟🤔 گفت : نه مادر ، هوا خیلی سرد نیست .😊 هوا خیلی سرد بود ، ولی نمی خواست ما را توی خرج بیندازد .😔 دلم نیامد ؛ همان روز رفتم و یک کلاه برایش خریدم . صبح فردا ، کلاه را سرش کشید و رفت مدرسه . ظهر که برگشت ، بدون کلاه بود .😳 گفتم : کلاهت کو ؟🤨 گفت : اگه بگم ، دعوام نمی کنی ؟😓 گفتم : نه مادر ؛ مگه چیکارش کردی ؟🧐 گفت : یکی از بچه های مدرسه مون با دمپایی میاد ؛ امروز سرما خورده بود ؛ دیدم کلاه برای اون واجب تره .😇❤️ 🕊نوجوانی شهید ابراهیم امیر عباسی🕊 📚 کتاب ساکنان ملک اعظم ، منزل امیر عباسی 📚 @az_shohada_ta_karbala
نَحنُ‌بَناتُ‌المقاومة✌️ @az_shohada_ta_karbala
امشب با عرض پوزش فعالیت نداریم🙏🏻 اگر کسی میتواند خادم کانال بشود بہ پیوی مدیر مراجعه کند🌸 شبتون شهدایی🌌 قبل خواب وضو یادتون نره💦 نگاه شھدا بدࢪقه راهتون🌹 یاعلے✋🏻
*سلامـ امامـ زمانمـ !* 🤍 الهۍ فراقش *عظمَ البلاست* .. 🤲🏻 🍃♥️ رائحة الحیاة ♥️🍃 ⚘@az_shohada_ta_karbala🕊