eitaa logo
اَزْشُھَـدٰاءْتاحُسیـن‌ڪَࢪبَـ❤️ـلا
347 دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
1.6هزار ویدیو
26 فایل
باعشق‌اۅسټـ‌هࢪڪہ‌بہ‌جایےࢪسیدھ‌اسټـ ♥️ برای حمایت و تبادل لینک کانال گذاشته شود↯ https://harfeto.timefriend.net/17200402623512
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌࿐☀️○ 🌺 ‌○☀️࿐ 🌱 💌 حضرت محمد مصطفی (صلی الله علیه وآله) فرمود: هرکس فرزندش به سن ازدواج برسد و بتواند برایش همسر برگزیند و چنین نکند هر حادثه‌ای پیش آید،گناهش بر عهده اوست! 📚 کنزالعمال: ۴۵۳۳۷ ❁═══┅⚘@az_shohada_ta_karbala🕊
سالگرد شهادت🌸 طلبه ی شهید مصطفی ردانی پور شهید ردانی پور ۲۵ ساله بود که با همسر یکی از شهدا ازدواج کرد و دو هفته پس از ازدواجش یعنی ۱۵ مرداد ۶۲ در منطقه حاج عمران در حالیکه فرماندهی لشکر امام حسین(ع) را بعهده داشت طی عملیات والفجر ۲ بر اثر اصابت تیر به پشت جمجمه اش به شهادت رسید پیکر پاکش بر خاک جبهه ها باقی ماند و هرگز برنگشت "عمامه ی من کفن من است" ⚘@az_shohada_ta_karbala🕊
🍃مقيد بود هر روز زيارت عاشورا را بخواند. حتي اگر كار داشت و سرش شلوغ بود، حتما سلام آخر زيارت عاشورا را ميخواند. ❣️دائما ميگفت: "اگر دست جوانان را در دست امام حسين (عليه السلام) بگذاريم،همه مشكلاتشان حل ميشود و امام با ديده ي لطف به آنها نگاه ميكند. @az_shohada_ta_karbala🕊
🕊🌹💐🥀💐🌹🕊 🌹 🌹 فرزند : اسماعیل : 🗓 1329/09/14 🗓 محل تولد : قزوین وضعیت تاهل : متأهل راه یابی به دانشکده خلبانی نیروی هوایی : ۱۳۴۸ اعزام به آمریکا جهت تکمیل دوره خلبانی : ۱۳۴۹ بازگشت به ایران : ۱۳۵۱ فرماندهی پایگاه اصفهان ( از درجه به درجه ) : 🗓 1360/05/07 🗓 معاون عملیات نیروی هوایی تهران ( به درجه ) : 🗓 1362/09/09 🗓 افتخار به : 🗓 1366/02/08 🗓 : 🗓 1366/05/15 🗓 مسئولیت : معاونت عملیاتی نیروی هوایی محل : سردشت نام عملیات : شناسائی هوائی مزار : @az_shohada_ta_karbala🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چرا نگاه به نامحرم،تیری از تیرهای شیطان تشبیه شده؟! شهیدمطهری •••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈••• ⚘@az_shohada_ta_karbala🕊
💫 قبل از اینکه سرت را بالا ببری و نداشته هایت را به پیش خدا گلایه کنی...... نظری به پایین بینداز و داشته هایت را شاکر باش 💠"وَ قَلِیلٌ مِنْ عِبادِیَ الشَّکُور"💠
300.9K
چࢪآ امام زمانموݩ بیش از ھزآࢪ سالھ کھ آوارسٺ؟! 🎧 💔 ⚘@az_shohada_ta_karbala🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️غرب به این نتیجه رسیده که امام (عج) وجود داره ! 🔺اما عده ای از شیعیان به امام زمان عج اعتقاد ندارن ❗️ 👤 استاد ‌ ⚘@az_shohada_ta_karbala🕊
وقتی برای دنیای بقیه... ۩⚘@az_shohada_ta_karbala🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‌∞♥∞ ⭕️کلیپ🎬 ⁉️چرا امام زمان (عج) بیش از هزار سال، آواره است؟ ⚠️چرا خداوند اجازه‌ی ظهور ایشان را نمی‌دهد؟ 👤استاد‌شجاعی🌱 🤲 ➬ ⚘@az_shohada_ta_karbala🕊
AUD-20210731-WA0050.mp3
5.12M
‌∞♥∞ ⭕️ «امامِ طرد شده» کیست؟ 🔰 روایت امام کاظم علیه‌السلام در توصیف غیبت و غربت امام زمان عجّل الله فرجه الشریف 👤استاد_معاونیان ➬ ⚘@az_shohada_ta_karbala🕊
4_5857275866261751213.mp3
10.4M
‌∞♥∞ ⭕️ صوتی 🔸"اگر نوکر بودم..." 💠 نواهنگ فوق العاده زیبا 💞درد دلی با مهربان ترین پدر...حضرت ولی عصر (عج)💔 ➬⚘@az_shohada_ta_karbala🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‌∞♥∞ ⭕️کلیپ_صوت_مهدوی 💽 داستان فردی که از 20 سالگی عاشق حضرت مهدی (عج) بود و در 80 سالگی مولا را ملاقات کرد.... 👤استاد_دانشمند 🤲   ➬ ⚘@az_shohada_ta_karbala🕊
یھ بنده‌خدایـی‌مےگُفت: خدایاماروببخش ڪھ‌ واسھ‌انجامِ‌ڪارخوب یا"جـار"زدیم!... یا"جـا"زدیم!... 🍂 حواسمون‌باشھ :)♥ براۍرضاے‌خودش‌ڪار‌ڪنیم السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین(ع)💚 @az_shohada_ta_karbala🕊
اَزْشُھَـدٰاءْتاحُسیـن‌ڪَࢪبَـ❤️ـلا
#بسم‌ࢪبّ‌شھـــــدا🌷 #جانم‌مۍࢪۅد🍂 #نـاحـلـــــہ💜 #قسمت_96 شهاب مجبورش کرده بود، که این ترم ثبت نام کن
🌷 🍂 💜 بعد از صرف شام، شهاب و مهیا، از جایشان بلند شدند؛ تا کمی قدم بزنند. شهاب دست مهیا را گرفت. ـــ میدونی همیشه دوست داشتم، با همسر آیندم اینجا بیام! مهیا به سمتش برگشت. ـــ واقعا؟! حالا چی داره که تو اینقدر دوست داشتی بیاریم اینجا! ـــ نمیشه دیگه سوپرایزه... ـــ اِ میزاری آدم کنجکاو بشه، بعد میگی سوپرایزه! شهاب به حرص خوردن مهیا خندید. ــــ اینقدر کم طاقت نباش دختر... شهاب دست مهیا را کشید. از بین درخت ها گذشتند، مهیا خودش را به شهاب نزدیک کرد. ـــ وای شهاب اینجا چقدر ترسناکه! شهاب چیزی نگفت. جلوتر رفتند. مهیا به منظره ی روبه رویش، خیره ماند. روبه رویش رود بود. گرچه کم آب شده بود؛ اما خیلی زیبا بود. مخصوصا که نور چراغ های رنگی پل سفید، روی آب های رود کارون منعکس شده بود. مهیا با ذوق گفت: ـــ وای شهاب! اینجا چقد قشنگه!! شهاب نشست و مهیا را کنارش نشاند. ـــ قبلش که میگفتی ترسناکه! ـــ اول بار که میبینیش ترسناکه؛ اما بعد... حرفش را ادامه نداد و به آب ها خیره ماند. ـــ شهاب... ـــ جانم؟! ـــ اولین باری که منو دیدی، در موردم چه فڪری کردی؟! شهاب لبخندی زد. ـــ همون موقع که چند تا پسر، مزاحمت شدند. وای چقدر اعصابم رو خورد کردی... با اون زبون درازت!! شهاب خندید و ادامه داد: ـــ چی گفتی؟! ژست مهیا را گرفت، دو دستش را به کمرش زد. با حالت مهیا گفت: ـــ چیه نگاه میکنی؟! می خوای مدال بندازم گردنت؟! بعد هم بلند خندید. مهیا مشتی به سینش زد. ـــ اِ شهاب ادای منو درنیار... شهاب ضربه ای به بینی مهیا زد و گفت: ـــ ناراحت نشو خانمی! ـــ اما من اولین باری که دیدمت، دم درتون بود. اولین چیزی به ذهنم رسید؛ آدم ریشو، مذهبی، متعصب، بداخلاق و شکاک بود. شهاب با چشم های گرد شده، نگاهش می کرد. ــــ دیگه چی؟! ــــ خب قبول داشته باش... خیلی بد اخالق بودی! ــــ بداخلاق نبودم. لزومی نمیدیم با همه صمیمی رفتار کنم. مهیا شونه ای بالا داد. ـــ هر چی، ولی من الان خیلی خوشحالم! شهاب لبخندی زد. ـــ راستی میدونی برنامه مشهد کنسل شد؟! مهیا با حالت زاری به طرف شهاب برگشت ــــ چی؟؟ کنسل شد؟!! ـــ آروم خانوم. آره... متاسفانه به خاطر مسائلی کنسل شد. مهیا ناراحت سرش را پایین انداخت. ــــ یعنی بدتر از این نمیشه! شهاب لبخند زد و دستانش را دور شانه های مهیا حلقه کرد. مهیا سرش را به شانه های شهاب تکیه داد. ـــ ناراحت نباش. ماه عسل قول میدم بریم مشهد خوبه؟! مهیا سری تکان داد. ـــ مهیا! یه خبر خوب! ـــ چیه؟! ـــ پس فردا میخوام برم ماموریت... مهیا با شوک از شهاب جدا شد. ــــ چی؟! ماموریت؟! ـــ آره. ـــ این خبر خوبیه؟!!! شهاب لبخندی زد و دست مهیا را درستانش گرفت و فشرد. ــــ آره دیگه دو روز از دستم راحت میشی... مهیا با بغض گفت: ـــ ما که تازه عقد کردیم. آخه این ماموریت از کجا در اومد! شهاب با اخم به مهیا نگاه کرد. ـــ وای به حالت اگه یه قطره اشک از چشمات بریزه... اما بعد از تمام شدن حرفش اشکی روی گونه ی مهیا سرازیر شد. شهاب دستش را جلو برد و اشکش را پاک کرد... ⚘@az_shohada_ta_karbala🕊
اَزْشُھَـدٰاءْتاحُسیـن‌ڪَࢪبَـ❤️ـلا
بســــــــــم_ربّـ_عشــ❤️ــق #ســـــࢪباز_حضࢪټـــــ_عشــــــــــق🌿 #پارت149 هفتم محرم بود مثل همیشه
بســــــــــم_ربّـ_عشــ❤️ــق 🌿 حالا دیگه متوجه اون همه پنهان کاری هاش شدم حالا متوجه حرف حاج اکبر شدم چیزی نگفتم و از جایم بلند شدمو رفتم سمت نماز خانه علی هم چیزی نگفت بعد ازتمام شدن مراسم علی به سارا گفته بود که بمونم با هم بریم خونه سارا همراه امیررفت منم با تعدادی ازبچه ها مشغول تمیز کردن نماز خونه شدیم بعد ازتمام شدن کار کیفمو برداشتمو وارد محوطه شدم علی نزدیک ورودی دانشگاه منتظرم بود سوار ماشین شدیم و حرکت کردیم اولش فکر میکردم میخوایم بریم خونه ما بعد فهمیدم تغییر مسیر داده مسیرش سمت بهشت زهرا بود تارسیدن به بهشت زهرا هیچ کسی ،هیچ چیزی نگفت فقط صدای مداحی به گوش میرسید توی مسیر علی یه شاخه گل نرگس بایه شیشه گلاب خرید و دوباره حرکت کردیم بعد ازرسیدن به بهشت زهرا به سمت مزاررفیق شهیدم رفتیم علی با گلاب سنگ مزاررو شست و گل نرگس و گذاشت روی سنگ از داخل جیب کتش قرآن کوچیکش رو بیرون آورد و شروع کرد به خوندن بعد ازتمام شدن قرآن و بوسید و دوباره داخل جیبش قرار داد همانطور که به سنگ مزار شهید نگاه میکرد گفت: ⚘@az_shohada_ta_karbala🕊
اَزْشُھَـدٰاءْتاحُسیـن‌ڪَࢪبَـ❤️ـلا
بســــــــــم_ربّـ_عشــ❤️ــق #ســـــࢪباز_حضࢪټـــــ_عشــــــــــق🌿 #پارت150 حالا دیگه متوجه اون همه
بســــــــــم_ربّـ_عشــ❤️ــق 🌿 گفت: همه این شهدا برای دین و ناموسشون رفتن جنگیدن، شرمنده ام آیه ،باید زودتربهت میگفتم ،ولی نمیدونستم کی و چه جوری بهت بگم ، البته اگه تو راضی نباشی من جایی نمی رم با حرفاش خنجری به قلبم فرو میکرد _من کی باشم که بخوام جلوی تو رو بگیرم ، وقتی دلت به موندن نیست ،وقتی دلت پیش حضرت زینبه ،من چه طور میتونم جلوتو بگیرم ! نبودنت برام عذاب آوره ! ولی وقتی فکر میکنم برای چه کاری میخوای بری کمی آروم میشه این دل نا آرومم کنترل اشک هامو از دست داده بودم علی: آیه جان ،خانومم، با گریه هات قلبمو آتیش نزن ،من همراه میخوام نمیخوام تنها جایی برم توی این مسیرنیازبه همراهیتو دارم با صبرت همراهم باش اشکامو پاک کردمو به زورلبخندی به لب آوردم و گفتم: همراهتم تا هر کجا که بخوای همراهتم ⚘@az_shohada_ta_karbala🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
AUD-20210730-WA0124.mp3
1.95M
قـــࢪاردلـهــ❤️ـــا زیاࢪت‌عاشۅࢪاシ
💚 یہ‌تعریف ‌قشنگ‌برادلتنگٰی هست‌ڪه میگه:دلتنگۍینی، میخوٰا؎بمیرۍولۍنمی‌میری💔! حالٰامن‌میخوام‌یه‌تعریف‌ قشنگ‌تروجامعـ؏تربگم: دلتنگی‌ینی، دلت‌براٰآقات‌پربزنه، ولی‌نتونی‌بری‌دیدارش!😭 ⚘@az_shohada_ta_karbala🕊