#قسمت_بیست_ودوم
او ادامه داد :《بعد از دیدن شما ،برای ازدواج و اینکه به خواستگاری شما بیایم ،با خدا مشورت کردم و تفأل های زیادی به قرآن زدم.》او قرآنی را که همراه داشت باز کرد و یکی از تفأل ها را برایم خواند. آن، آیه ۶۸ سوره طه بودکه خداوند به حضرت موسی "علیه السلام "می فرماید: 《گفتیم نترس! تو مسلماً پیروز و برتری .》معنای این آیه را آن موقع درک نکردم؛ ولی الان فهمیده ام آن برتری که قرآن از آن سخن گفت ،چه بود آن شب هم محسن به قرآن تفأل زد که سوره نور، آیه ۳۱ آمد.
معنی آیه۳۱سوره نور:
《 و به زنان با ایمان بگو چشم های خود را( از نگاه هوس آلود) فروگیرند و دامان خویش را حفظ کنند و زینت خود را جز آن مقدار که نمایان است آشکار ننمایند و اطراف روسری های خود را بر سینه خود افکنند( تا گرد و سینما آب پوشانده شود و زینت خود را آشکار نسازند مگر برای شوهران شان، یا پدران شان، یا پدر شوهران شان ، یا پسران همسران شان، یا برادران شان ،یاپسران برادران شان ،یا پسران خواهران شان، یا زنان و هم کیشان شان،یابردگان شان،یاافراد سفیه که تمایلی به زن ندارند،یاکودکانی که ازامورمربوط به زنان آگاه نیستند؛وهنگام راه رفتن پاهای خودرا به زمین نزنند تا زینت پنهان شان دانسته شود.وهمگی به سوی خدا بازگردید ای مؤمنان تارستگارشوید.》
بعد ازاین ،محسن گفت :《من از خدا خواستم یه هم چین همسری نصیبم کنه .شما می تونی همون طور که قرآن خواسته، باشی؟》 جواب دادم :《بله، ان شاالله.》
محسن بحث مهریه راهم پیش کشیدو گفت:《 من نمیتونم متعهدبه مهریه سنگین بشم. اگه مهریه ۱۴ تا سکه باشه، خیلی راضی ام و صد البته رضایت حضرت زهرا برام از همه چیز مهم تره.》درجواب گفتم:《 نگران نباش؛ خوشحالت می کنم.》 محسن ادامه داد:《 من سر سفره ی شهدا نشستم و توی مسیری قدم گذاشتم که دلم می خواد با همسرم اونو ادامه بدم .همسری که اول منو به سعادت و بعد شهادت برسونه. شما می تونی کمکم کنی؟》 با این حرف ها فهمیدم خداوند لطفش شامل حالم کرده و به آرزویم رسیدم .گفتم :《بله؛ اما آیا شما هم پسر بابای من می شی؟》گفت:《بله.》گفتم:《پس یاعلی!》
#برگرفته ازکتاب زیرتیغ
🌹یازهرا🌹
♡☆❤️❤️❤️☆♡ ꧁@khademenn꧂
♡☆❤️❤️❤️☆♡