eitaa logo
اَزْشُھَـدٰاءْتاحُسیـن‌ڪَࢪبَـ❤️ـلا
346 دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
1.6هزار ویدیو
26 فایل
باعشق‌اۅسټـ‌هࢪڪہ‌بہ‌جایےࢪسیدھ‌اسټـ ♥️ برای حمایت و تبادل لینک کانال گذاشته شود↯ https://harfeto.timefriend.net/17200402623512
مشاهده در ایتا
دانلود
راهنماییッ↯ 🌺بہ همسنگࢪے هاے جدیدی ڪہ بھ سنگࢪمۅن پیۅستند خوش آمد عࢪض میکنیم🌺 اولین قسمت رمان(روی هشتگ ها کلیک کنید) 🌿↯(رمانی که برای آن دعوت شدید) و.... پی دی اف رمان 💜 اولین قسمت رمان 🌹↯ و… پی دی اف رمان🌷 در کانال زیر @shohada73 زندگینامه شهید حججی به روایت پدرومادر و… 👇🏻به روایت همسر👇🏻 و… 👇🏻به روایت دوستان👇🏻 و… * معرفی شهید🌸=
بســــــــــم_ربّـ_عشــ❤️ــق 🌿 🌸 با حس یه چیزی روی صورتم چشمامو باز کردم. با دیدن امیربالای سرم یه جیغ بنفشی کشیدم. امیر دستشو گذاشت روی دوتا گوشش. امیر: چته دیونه ،مگه جن دیدی ؟ - نمیری تو،تو خوده جنی،سکته کردم این چه قیافه ایه که درست کردی ؟ امیر: جدی ؟ ،پس از فردا همینجوری بیدارت میکنم تا زودتراز شرت خلاصشم ( بالش کنار دستمو پرت کردم سمتش) :زبونت لال شه امیر:پاشو ،پاشو ،باید بریم فرش بشوریم -من خوابم میاد ،خودت برو زحمتش و بکش امیر:نیای ،بد میبینیاااااا -برو بابا ( دراز کشیدمو سرمو گذاشتم زیرپتو ) چند دقیقه بعد امیرپتومو کنارزد توی دستش که کف بود ،کفو مالید به صورتم -وااااااییییی امیرررر میکشمت حالا امیربدو ،من بدو امیراز در خونه رفت توی حیاط منم یه جارو که دم در خونه بود و برداشتمو دنبالش کردم امیر شیلنگ آب و باز کرد و گرفت سمت من امیر: آیه بیای جلو ،آب بارونت میکنم -من تو رو میکشم ،من پوستت و قلفتی میکنم امیر: فعلن که سلاح اصلی دست منه .یه قدم رفتم سمتش که شیلنگ آب و گرفت سمت من، و جیغ کشیدم. مامان از داخل خونه اومد بیرون. مامان: چه خبرتونه - مامان ببین پسرت ،چیکار کرده با من ( مامان با دیدن صورت کفیم ،خندید ) - میخندی مامان مامان : (یه کم لبخند شو محو کرد )عع امیر،این چه کاری بود کردی امیر: تقصیر خودشه ،بهش گفتم بیا بد میبینی -یعنی دعا کن دستم بهت نرسه صدای زنگ دراومد امیر:رضاست ،اومده کمک با شنیدن این حرف ،تن تن رفتم داخل خونه ،صورتمو شستم و از داخل پذیرایی ،پرده رو کنارزدم دیدم امیر و رضا در حال شستن فرش هستن ،با دیدن رضا لبخندی به لبم اومد مامان: به چیمیخندی؟ - ها، هیچی مامان : لباست و بپوش برو کمکشون - باشه 『⚘@khademenn⚘』