⚡️تأملی در مقتل العباس(ع)
✍مهدی مسائلی
گاهی روضههای عاشورایی با گزارشهای تاریخی همسانی ندارند. البته اشکالی به روضهخوانی متداول نیست و من خود بارها با چنین روضههایی بر مصائب عاشورائیان اشک ریختهام. ولی در جایش باید تاریخِ مستند عاشورا نیز بررسی شود.(پس گزارشی که در ادامه میآید نفیِ روضهخوانی متداول درباره حضرت عباس(ع) نیست)
درباره نحوه شهادت حضرت عباس(ع) دو گزارش وجود دارد. گزارش اول که در کتابهای متقدم تاریخی و روایی آمده است حکایت از آن دارد که پس از شهادت اصحاب امام حسین(ع)، آن حضرت به همراه برادرشان عباس به میدان رفتند. در این میان تشنگی بر امام غلبه کرد و ایشان به سمت فرات حرکت کرد. اما لشگر دشمن راه را بر امام بستند و مانع رسیدن آن حضرت به آب شدند. سپس میان امام حسین(ع) و حضرت عباس فاصله افکندند و حضرت عباس را به شهادت رساندند. در این روایت سخنی از رسیدن حضرت عباس(ع) به فرات و ننوشیدن آب و گرفتن مشک از دست قطع شده مطرح نشده است. (شیخ مفید، ارشاد، ج2، ص 109 طبرسى، اعلامالورى، ص248) حکایت فوق اگرچه در منابع متقدم و معتبر تاریخی و علمای شیعه آمده است ولی به واسطه اعراض روضهخوانان معروفیتی ندارد. اما حکایت دوم درباره شهادت ایشان همان روضه معروف است که در آن آمده است که حضرت عباس جهت اذن میدان به نزد امام آمد ولی ایشان از برادرش خواست که برای کودکانی که العطش العطش میگفتند آب بیاورد، حضرت عباس چهارهزار محافظ نهر را کنار میزند و هشتاد نفر را میکشد، وارد نهر میشود ولی به یاد تشنگی امام آب نمینوشد. در برگشت محاصره میشود و دستهایش قطع شده و به شهادت میرسد. منبع این روایت کتاب «المُنْتَخَب فی جَمْعِ المَراثی وَ الْخُطَب» نوشته فَخْرُالدّین طُریحی از علمای قرن یازدهم است. منتخب طریحی کتاب معتبری نیست و این روایت را نیز بدون سند و منبع نقل میکند، ولی بهخاطر محتوای حزنانگیز آن، روضه حضرت عباس(ع) تنها با همین حکایت خوانده میشود و این نقل نزد مردم قطعی تلقی میشود. مرحوم علامه شعرانی در ترجمه کتاب نفسالمهموم پس از ترجمه حکایت اول و دوم درباره شهادت عباس، به نقد حکایت دوم میپردازد و مینویسد: «مترجم گويد: اينكه از قول حضرت سيدالشهدا روايت كرده است: اگر تو بر وى لشكر من پراكنده مىشود دلالت دارد كه به ميدان رفتن حضرت ابیالفضل وقتى بود كه اغلب اصحاب كشته نشده بودند و اين بر خلاف روايت همه اهل سير و اخبار است و حق اين است كه وقتى عباس رفت و كشته شد لشكرى باقى نمانده بود؛ و قاتل او را در اين روايت نوفل ازرق گفته است با آنكه موافق روايات صحيحه حكيم بن طُفيل و زيد بن رقاد است و اين روايت از جهتى مانند دامادى حضرت قاسم است براى اينكه در كتب تواريخ معتبره كه در دست ماست هيچيک از اين دو قصه مذكور نيست جز اينكه دامادى حضرت قاسم را ملّاحسين كاشفى ذكر كرده است و او مردى عالم و متتبع بود و روايت آب آوردن حضرت عباس را مجلسى از يكى از تأليفات اصحاب كه نمیشناسيم نقل فرموده است. فرق بين دو قصه اين است كه: مورخين معتبر چيزى مخالف و مضاد با دامادى او نقل نكردهاند غايت اينكه ساكت ماندهاند اما مطالب مخالف با اين حكايت حضرت عباس(ع) بسيار نقل كردهاند چنانكه گذشت از شيخ مفيد و ابوالفرج و ابومخنف و طبرى و ابوحنيفه دينورى گويد: از حسين(ع) جدا نمیشد و تا آخر با او بود جهاد میكرد تا لشكر اعداء قهرا او را جدا كردند. چنانكه جمع بين روايات معتبره مورخين و اين روايت نهايت تكلّف دارد مگر اينكه بگوييم چون كاشفى سنی بوده است بايد روايت او مردود باشد و اين مرد مجهول شيعى بوده است و او صحيح گفته است و ما پيش از اين گفتيم همه علما در مقتل از اهلسنت روايت كردهاند و اين اخبار كه در ارشاد و ملهوف و مناقب ابنشهر آشوب و غير آن میبينيم همه منقول از مداينى و زبير بن بكار و طبرى و ابناثير و امثال آنهاست و اگر از ابیمخنف و هشام بن محمد بن سائب كه شيعى بودند چيزى نقل كنند باز غالبا اينها از اهلسنت بلكه از لشكريان ابن سعد كه در كربلا بودند نقل كردهاند و اگر بايد روايات اهلسنت را ترک كرد بايد اكثر اخبار مقاتل را ترک كرد بلكه بايد تواريخ و تفاسير و غزوات و سير را دور انداخت حتى تفسير مجمعالبيان و تبيان را كه غالبا منقول از اهلسنت است. و اگر میتوان آنها را نقل كرد دامادى حضرت قاسم را كه ملاحسين كاشفى نقل كرده است نيز میتوان نقل كرد و حق آن است كه علماى ما در غير فقه و احكام اخبار اهلسنت را نيز روايت میكردند و بر آنها اعتماد مینمودند بلكه در فقه نيز گاهى به قرائن روايت اهل سنت را ترجيح میدادند.» دمعالسجوم: ترجمه کتاب نفس المهموم شیخ عباس قمی، مترجم: ابوالحسن شعرانی، ص288.
...........
@azadpajooh
تحریف گزارش به میدان رفتن عابس/آیا عابس لخت بود؟
✍مهدی مسائلی
هواداران ترویج قمهزنی برای سنت جلوه دادن این عمل به بعضی از روایات استناد میکنند. متأسفانه تعدادی از این روایات صراحتا جعلی هستند یا تحریفی آشکار در معنای آنها صورت گرفته است.
بنده چند نمونه از این جعلها و تحریفات را در کتاب «عار یا شعار؛ قمه زنی در ترازوی عقل و شرع» آوردهام. اما یکی از تحریفات روایی که جایش در آن کتاب خالی است، بحث استناد طرفداران قمهزنی به میدان رفتن عابس بن ابی شُبیب شاکری است.
در قسمتی از حکایت به میدان رفتن عابس در روز عاشورا آمده است: «ثم مشى بالسيف مصلتا نحوهم، و به ضربة على جبينه؛ سپس با شمشير كشيده به سوى آنها رفت و جای زخمى بر پيشانى داشت.» طرفداران قمه زنی از وجود جای زخم بر پیشانی عابس چنین استفاده کردهاند که او قبل از رفتن به میدان نبرد، رفتاری شبیه قمهزنی داشته و خودزنی نموده است. ولی این جای زخم هیچ ارتباطی با رفتارهای مشابه قمهزنی ندارد بلکه جای ضربهای بوده است که سالها قبل در جنگ صفين و در رویارویی و جنگ با دشمنان بر عابس وارد شده بود؛ البته برخی مثل طبری كلمه صفين را از روي عمد يا اشتباهاً انداختهاند. اما در کتاب ذخيرة الدارين این کلمه آورده شده و عبارت اینچنین بیان شده است: «ثم مضي بالسيف مصلتاً نحو القوم و به ضربة علي جبينه يوم صفين؛ عابس با شمشير كشيده به طرف سپاه دشمن رفت در حالي كه اثر ضربتي بر پيشانياش از جنگ صفين مانده بود» (حائری، ذخيرة الدارين فيما يتعلق بمصائب الحسين(ع)، ص446.)
مشخص است که بیان وجود جای ضربه بر پیشانی عابس، وصفی از جنگ آوری و شجاعت او بوده است. اما خودزنی وی در آن شرایط جنگی هیچ توجیهی ندارد بلکه فایده آن برای دشمن است که نیرو و رمق او را میگرفت.
روایت عابس از جهت دیگری نیز مورد استناد بعضی واقع میشود و آن بحث لخت بودن عابس است. بعضی تعبیر «مصلتا» را حال برای عابس دانستهاند، و گزارش را بهگونهای معنا کردهاند که گویا او لخت به میدان آمده بود، ولی تعبیر "مصلتا" حال برای شمشیر اوست یعنی او با شمشیر کشیده به میدان آمد. دلیل این معنا آن است که در فراز بعدی گزارشهای تاریخی آمده است که عابس کلاهخود و زره را از بدنش بیرون میآورد، چگونه می توانیم او را لخت بدانیم در حالی که زره بر تن داشته است، و اصولا با پوشیدن زره چرا او باید لخت باشد و پیراهن نپوشده باشد؟!
(رک: تاریخ طبری، ج5، ص444.)
..............
⚡️نکته تکمیلی:
یکی از اساتید ادبیات عرب نکتهی مهمی را درباره تعبیر "مصلتا" بیان نمودند که خلاصه آن چنین است:
تعبیر مصلتا حتی اگر حال برای عابس باشد، دلالت بر لخت بودن وی ندارد زیرا فعل «أَصلَتَ» از افعالی است که به اصطلاح، برای مفعول خاص به کار میرود و آن مفعول، «سیف» است. در لغت عرب میگویند: «أصلت السیفَ: جرّده من غِمده؛ شمشیر را از غلافش به در آورد»
این نکته بسیار روشن و واضحی است که اگر کسی کمی با لغت عربی و متن عربی آشنا باشد میفهمد.
وقتی یک فعلی، فاعل یا مفعول خاص داشته باشد، تنها راه توسعه معنایی آن از طریق مجاز یا استعاره یا نقل شایع است.طرفداران فرضیۀ برهنه بودن عابس باید پاسخ دهند: چگونه وقتی فعل «أصلت» صرفاً برای «شمشیر» به کار میرود، دارند آن را برای «لباس» به کار میبرند؟ آیا «لباس» به «سیف» تشبیه شده است؟!
پس در اینجا بهتر است "مصلتا" حال برای عابس باشد که مفعولش یعنی سیف به قرینه قبل(=بسیفه)حذف شده است، یعنی اصل جمله اینگونه بوده است: «ومشی بسیفه مُصلِتاً سیفَه»
پس ترجمۀ عبارت طبق حال بودن "مصلتا" برای عابس چنین میشود: «او به سوی ایشان رفت در حالی که شمشیرش را برهنه کرده بود».
...............
@azadpajooh
مهدی مسائلی، مطالعات و یادداشتها
تحریف گزارش به میدان رفتن عابس/آیا عابس لخت بود؟ ✍مهدی مسائلی هواداران ترویج قمهزنی برای سنت جلو
⚡️نکته تکمیلی:
یکی از اساتید ادبیات عرب نکتهی مهمی را درباره تعبیر "مصلتا" بیان نمودند که خلاصه آن چنین است:
تعبیر مصلتا حتی اگر حال برای عابس باشد، دلالت بر لخت بودن وی ندارد زیرا فعل «أَصلَتَ» از افعالی است که به اصطلاح، برای مفعول خاص به کار میرود و آن مفعول، «سیف» است. در لغت عرب میگویند: «أصلت السیفَ: جرّده من غِمده؛ شمشیر را از غلافش به در آورد»
این نکته بسیار روشن و واضحی است که اگر کسی کمی با لغت عربی و متن عربی آشنا باشد میفهمد.
وقتی یک فعلی، فاعل یا مفعول خاص داشته باشد، تنها راه توسعه معنایی آن از طریق مجاز یا استعاره یا نقل شایع است.طرفداران فرضیۀ برهنه بودن عابس باید پاسخ دهند: چگونه وقتی فعل «أصلت» صرفاً برای «شمشیر» به کار میرود، دارند آن را برای «لباس» به کار میبرند؟ آیا «لباس» به «سیف» تشبیه شده است؟!
پس در اینجا بهتر است "مصلتا" حال برای عابس باشد که مفعولش یعنی سیف به قرینه قبل(=بسیفه)حذف شده است، یعنی اصل جمله اینگونه بوده است: «ومشی بسیفه مُصلِتاً سیفَه»
پس ترجمۀ عبارت طبق حال بودن "مصلتا" برای عابس چنین میشود: «او به سوی ایشان رفت در حالی که شمشیرش را برهنه کرده بود».
.........
@azadpajooh
⚡️انتساب قمهزنی به سفیر انگلیس
یکسال پیش برای اولین بار تصویری در شبکههای اجتماعی منتشر شد که مدعی است سفیر انگلستان را در حال قمهزنی نشان میدهد و در شرح آن نوشته شده «اولین قمهزن عاشورا سفیر انگلیس در ایران بوده است». در ادامه شرح این تصویر آمده بود که برای اولین سفیر انگلیس در سال ۱۲۹۶(قمری یا شمسی؟!)در باغ سفارت انگلیس قمه زد و این عمل را ترویج کرد.
اما این تصویر اصلا ربطی به سفیر و سفارت انگلستان ندارد، بلکه عکسی است که یک عکاس آمریکایی در نجف گرفته و نخستینبار ۱۰۶ سال پیش (در سال ۱۹۱۴) در نشریه نشنال جئوگرافیک منتشر شده است.
بیتردید قمهزنی یک رفتار انحرافی است که از یکسو با مناسک دینی سنخیتی ندارد و برخلاف دستورات اسلام است، و از سویی دیگر دلزدگی و اشمئزاز دیگران را از مذهب سبب میشود و یک سوءتبلیغ بزرگ برای عزاداری و مذهب است. ولی منشأ این رفتار را نمیتوان انگلیس دانست، بلکه ریشه آن بدفهمی و نگاه نادرست به واقعه عاشورا و عزاداری امام حسین(ع) است که از دوران صفویه به این سو پررنگتر شده است.
قمهزنی قبلتر از تاریخ ادعایی ۱۲۹۶(قمری یا شمسی؟) به عزاداری امام حسین(ع) وارد شده است و در دوران قاجاریه در مناطق مختلف گسترش پیدا کرده است.(رک: مهدی مسائلی، عار یا شعار:قمهزنی در ترازوی عقل و شرع، نشر آرما)
....
@azadpajooh
⚡️نگاهی به هدیه گرفتن علما
✍مهدی مسائلی
چند روزی است که بحث هدیه گرفتن داغ شده است. در یکی از بحثها و جوابیهها سخن از هدیه گرفتن رهبری و امام خمینی نیز به میان آمد، و گفته شد که آنها مخارج زندگی خود را با هدیهی دوستان تأمین میکنند. طرح این موضوع خودش شبهاتی را دربارهی زندگی آنها به وجود آورد. لذا چند نکتهای را دراینباره متذکر میشوم:
۱. امام خمینی و مقام معظم رهبری و بعضی از مراجع تقلید، بهخاطر مرجعتشان وجوهات شرعی و سهم امام زیادی را در اختیار دارند، طبق قاعده آنها میتوانند از این وجوهات شرعی برای مخارج لازم زندگی به میزان نیاز عرفی استفاده کنند، همانگونه که مراجع معمولا به وکلای خود اجازه میدهند که در صورت نیازمندیِ شخصی یا دینی تا سقف مشخصی (مثل یکسوم) از سهم امام استفاده کنند و مابقی را برای مرجع تقلید بفرستند.(در اجازهنامهها تأکید بر تقوا و مراعات دراینباره میشود)
ولی رهبری و بعضی از مراجع برای اینکه شبههای در مخارج زندگیشان نباشد، از سهم امام استفاده نمیکنند و مخارج زندگیشان را از هدایایی که بعضی از مقلدین و ارادتمندان میدهند تأمین میکنند. هدایای این افراد به خاطر محبت و ارادت بوده و هیچ خواستهای پشت آن نیست. گاهی حتی بعضی افراد نذرهایی را برای علما انجام میدهند یعنی آنها نذر میکنند که اگر مشکلشان برطرف شود پول یا ارزاقی برای استفاده شخصی یک مرجع تقلید یا عالم بدهند.
این هدایا و نذورات ممکن است گاهی نباشد و گاهی نیز زیادتر از حد نیاز به دست آنها برسد که معلوم نیست این بزرگان همهی آنها را صرف زندگی شخصی خودشان کنند.
۲. هدیه گرفتن در سطوح پایینتر نیز میان روحانیون وجود دارد، و بسیاری از آنها با کمکهای مردمی زندگی خود را سپری میکنند، زیرا مبلغ اندک شهریه حوزوی نمیتواند تأمینکننده مخارج زندگی آنها باشد.
در این میان روحانیون سید به واسطه انتساب به پیامبر(ص) بیشتر از روحانیون شیخ(غیرسید) از هدایای مردمی برخوردار میشوند.
البته به هدیه گرفتن روحانیون میتوان این نقد را وارد کرد که کمکهای مردمی میتواند زمینهی جانبداری آنها از تفکرات عوامانه را فراهم کند یا آنها را به ورطه تقدسمآبی و ظاهرسازی معنوی بکشاند.لذا بهتر است آنها به هدایا و کمکهای مردمی وابسته نباشند و حتی برای تأمین مخارج زندگی به فکر شغلی در کنار طلبگی خود باشند.
اما باید این موضوع را نیز در نظر گرفت که بعضی از مسئولیتهای حوزوی یا فعالیتهای پژوهشی و علمی در حوزه قابل جمع با مشاغل دیگر نیستند.
معمولا روحانیون در روستاها بیشتر از روحانیون شهرها از هدایای مردم برخوردار میشوند. همچنین بعد از انقلاب به واسطهی اتصال نظام حوزوی به حکومت، مردم کمتر از گذشته به روحانیون هدیه میدهند، چون میپندارند آنها درآمد خوبی دارند.
۳. بدون قصد قیاس، این نکته را هم بگویم که به پیامبر و ائمه(ص) نیز هدایای زیادی میرسید و آنها نیز به حد نیاز از آنها استفاده میکردند و بخشی از آنها را نیز به دیگران میبخشیدند.
۴. هدیه دادن و گرفتن هنگامی که در برابر خواستهای باشد، فسادزا است ولی هدیهای که از محبت و علاقه نشئت میگیرد، امری شخصی است که افشا و استفاده از آن برای تخریب افراد، ورود به قلمرو خصوصی آنها و نوعی بداخلاقی اجتماعی است.
کسی که هدیه گرفتن دیگران را افشاگری میکند باید اثبات کند که هدیه او در برابر خواستهای متقابل بوده است.
.........
@azadpajooh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در کلیپ بالا آقای بندانی نیشابوری مدعی میشود که استاندار کربلا به خاطر بستن راه زیارت کربلا در ایام محرم امسال سکته کرده و فلج شده و بعداز پشیمانی در حرم شفا یافته و راه کربلا را باز میکند.
اما:
۱.این خبر از اساس دروغ است و استاندار کربلا به یکی از دستاندرکاران عتاب عالیات گفته در این ایام نه بیمار بوده و نه حادثهای برایش اتفاق افتاده است.
۲.کرامت ائمه برای هدایت است، نه منع یا ترساندن افراد؛ وگرنه امام حسین(ع) باید کرامتی میداشت تا از شهادتش جلوگیری کند.
۳.کرامتی که در اجتماع و پیش چشم دیگران اتفاق افتاده حتما متواتر میشود چون انگیزه برای نقل آن بسیار است. پس وقتی فقط یک نفر آن را نقل میکند احتمال کذب آن بسیار است.
۴.کرامت فردی نیز برای هدایت خود است و نه دیگران، و همانند خواب شخصی است که فقط برای او حجت است.
۵. نقل کرامت باید منحصر به موارد متواتر باشد، و نقل سایر کرامتها فسادش برای دین از منافعش بیشتر است.
۶. کسانی که کرامتهای قابل تحقیق کنونی را اینگونه نقل میکنند درباره نقل کرامات گذشته نیز لاابالی هستند.
۷.این تفکر میخواهد عزاداری و زیارت امام را جدای از سایر مناسک دینی نشان دهد ولی تفاوتی بین آنها نیست.
کسانی که منع استاندار کربلا از زیارت را که به خاطر یک مصلحت شرعی و عقلی بوده، مبنای صدور عذاب و نزول بلای آسمانی میدانند، برای فقها و عالمان نیز حق اظهار نظر درباره عزاداری قائل نیستند و به تعبیر خودشان دستگاه امام حسین (ع) از دستگاه خدا متفاوت است. تعبیری که اعتقاد به لوازم آن میتواند افراد را به حیطه شرک بکشاند.
✍مهدی مسائلی
@azadpajooh
⚡️ناگفتههای جنگ: نقش جریان شیرازی در آغاز جنگ ایران و عراق
✍مهدی مسائلی
🔹(قسمت اول)
آنچه در ادامه بیان میشود به معنای علت تامه آغاز جنگ ایران و عراق نیست، زیرا مجموعهای از عوامل موجب هجوم عراق به کشور ایران شد. یکی از عوامل تحریک کننده آغاز جنگ، فعالیتهای مشترک جریان شیرازی و قسمتی از بیت آیت الله منتظری(محمد منتظری و سید مهدی هاشمی) بود که با هم مرکز نهضتهای آزادیبخش جهانی را در تهران بنیان نهاده بودند. در ادامه شرح مختصری از جریان بیان میشود.
آیتالله سید محمد شیرازی پایهگذار جریان شیرازی، در عرصههای اجتماعی و سیاسی بسیار فعال بود. وی رهبری و هدایت دو مجموعه را بر عهده داشت:
1. مجموعهای که برنامههای اندیشههای دینی و مذهبی او را دنبال مینمود. مسئولیت این مجموعه برعهده برادرش سید حسن شیرازی بود که رویکرد مذهبی و تربیتی داشت. این مجموعه خود را از سیاست دور نگاه میداشت و مرکزی برای نشر افکار شیعی در مناطق مختلف دنیای اسلام بود. مباحث تقابل شیعه و سنی و رفتارهای تند مذهبی در این مجموعه پررنگ بود و شخص سید حسن شیرازی نیز اهتمامی فراوانی به این امور داشت. چنانچه سید حسن شیرازی، در کربلا خودش قمهزنی میکرد و هیئتی نیز برای ترویج قمهزنی میان علما و طلاب تشکیل داده بود. سید صادق شیرازی برادر دیگر سید محمد شیرازی به این شاخه از جریان شیرازی نزدیک بود و با آن همکاری میکرد. پس از فوت آیتالله سید محمد شیرازی، مرجعیت سنتی در میان هواداران شیرازی به وی رسید و جریان شیرازی ممحض در مسائل مذهبی شد و حتی از بسیاری رویکردهای اجتماعی و تربیتی نیز کناره گرفت.
2. مجموعهٔ دوم جریان شیرازی حرکتی انقلابی تحت عنوان جنبش «طلائع الرسالیة» یا«طلائع الرسالیین» بود که رهبری اجرایی آن را سید محمدتقی مدرسی خواهرزادهٔ سید محمد شیرازی برعهده داشت. از این جنبش که آیتالله سید محمد شیرازی رهبریِ معنوی آن بود، با عنوان «حرکة المرجعیة» نیز یاد شده است. این جنبش براساس اندیشه ولایتفقیه و مرجعیت سید محمد شیرازی شکل گرفته بود. افکار و ادبیات سیاسی این جنبش بسیار نزدیک به افکار جریانهای نوسلفی همچون اخوان المسلمین، سید قطب و ابوعلی مُودودی بود و بحث جاهلیت جدید در گفتمان آنها پررنگ بود. تشویق بر انقلابهای مردمی و مبارزه با حاکمان فاسد خط مشی اصلی این جنبش بود. جنبش طلائع الرسالیة در کربلا تأسیس شد ولی با استقرار سید محمد شیرازی در کویت، آنها نیز به مدرسهٔ پیامبر اعظم(ع) در کویت منتقل شدند و در آنجا سازماندهی و گسترش بیشتری یافتند. این جنبش متشکل از یک شورای مدیریت بود و هر یک از اعضای این شورا مکلف به پیشبرد برنامههای آن در یکی از کشورهای حاشیه خلیجفارس شدند و بر اساس آن این جنبش به سه سازمان تقسیم شد: 1.منظمة الثورة الإسلامیة فی شبه الجزیرة العربیة(برای فعالیت انقلابی در عربستان) 2. الجبهة الإسلامیة لتحریر البحرین(برای فعالیت انقلابی در بحرین) 3. منظمة العمل الاسلامی العراقی(برای فعالیت انقلابی در عراق)
بعد از انقلاب سید محمد شیرازی از کویت به ایران و شهر قم مهاجرت نمود و سازمانهای وابسته به جریان شیرازی نیز به ایران منتقل شدند و با تکیه بر حمایت ایران، فعالیتهای انقلابی خود را در کشورهای منطقه گسترش دادند. طلایعالرسالیة و سازمانهای تحت رهبری سید محمدتقی مدرسی نزدیکی فکری خاصی با محمد منتظری و بیت آیتالله منتظری داشتند. این رابطه در قبل از پیروزی انقلاب ایران نیز وجود داشت، چنانچه هنگامیکه محمد منتظری در کویت مستقر شد، اتاقی در حسینیه و مدرسهٔ رسول اعظم در اختیار وی قرار گرفت. این موضوع موجب شد جریان شیرازی بعد از انقلاب با تکیه بر حمایت محمد منتظری، آزادی عمل گستردهای در ایران به دست آورند و فعالیتهای خود را در کشورهای منطقه تقویت کند. بعد از شهادت محمد منتظری نیز بیت آیتالله منتظری و خصوصاً سید مهدی هاشمی بهعنوان مسئول نهضتهای آزادیبخش، پشتیان و حامی سازمانهای انقلابی جریان شیرازی بودند. همهٔ اینها موجب شد پس از انتقال سه سازمان منشعب از طلائع الرسالیین به ایران، آنها نفوذ بسیاری در کشور بیابند. آنها رادیوی عربی ایران را در دست گرفتند و سفارت ایران در بعضی از کشورهای عربی همچون عمان و بحرین به اعضای مرتبط با جریان شیرازی سپرده شد.
همچنین اعضای شورای سیاسی این جنبش در هماهنگی با سید مهدی هاشمی، محلی را در پاکدشت برای تربیت طلبه و نیروهای انقلابی دریافت نمودند و با تأسیس مدرسه دینی القائم درصدد کادرسازی از نیروهای جوان کشورهای حاشیهٔ خلیجفارس و کشورهای عربی برآمدند. مکان مدرسهٔ القائم پیش از انقلاب متعلق به دفتر فرح پهلوی بود و دارای امکانات رفاهی و علمی خوبی بود. طلاب عرب در پاکدشت از فضای سیاسی تهران دور میماندند و تنها از گفتههای رهبران جنبش الرسالیه پیروی میکردند.
⬅ادامه در قسمت دوم
.......
@azadpajooh
ناگفتههای جنگ: نقش جریان شیرازی در آغاز جنگ ایران و عراق
🔹(قسمت دوم)
✍مهدی مسائلی
قسمت اول⬅️https://eitaa.com/azadpajooh/114
در آن زمان بسیاری از جوانهای پرشور شیعه عرب توسط این جریان به ایران منتقل میشدند، قسمتی از آنها برای تحصیل علوم دینی به حوزهٔ القائم فرستاده میشدند و قسمتی برای کارهای فرهنگی و انقلابی انتخاب میشدند و قسمتی نیز در پادگانی در کرج آموزش نظامی میدیدند. برای نمونه شیخ نمر باقر النمر و احمد عبدالله سامبی رئیسجمهوری سابق جزایرکومور از شخصیتهایی بودند که آن زمان در مدرسهٔ القائم تحصیل میکردند.
جریان شیرازی در سالهای ابتدایی انقلاب، فعالیتهای انقلابی و حتی نظامی را در کشورهای عربی اجرایی میکرد که تبعات و دردسرهای فراوانی برای نظام داشت. چنانچه سید هادی مدرسی، برادر سید محمد تقی، فعالیت فراوانی را برای اسقاط رژیم آلخلیفه در بحرین آغاز کرد و حتی گروه تحت رهبری او در سال 1981میلادی(1359 شمسی) به کودتای نظامی دست زد، اما کودتا شکست خورد و دولت بحرین ایران را به سازماندهی این کودتا متهم کرد.
از طرفی دیگر «منظمة العمل الاسلامی العراقی» فعالیتهای گستردهٔ انقلابی را در عراق آغاز کرده بود. رادیو عربی ایران در اختیار این گروه بود و شخص آیتالله سید محمد شیرازی بیانیههای تند و آتشینی علیه حزب بعث و حاکمان عراق صادر میکرد که از طریق این رادیو خوانده میشد.
اولین بیانیهٔ ایشان مدتی بعد از انتفاضهٔ رجب عراق در تاریخ 15/10/1399 قمری(17 شهریور 1358) صادر شد. وی در این بیانیه فتوا به کفر حزب بعث داد و خواستار انقلاب در عراق شد. او عشایر و قبایل عراق را به مسلح شدن و قیام بر ضد حزب دعوت میکرد و از ارتش میخواست به مردم بپیوندند و سلاحها در اختیار آنها بگذارند. با ترور سید حسن شیرازی به دست عوامل صدام در تاریخ ۱۲ اردیبهشت 1359 تندیِ این بیانیهها بیشتر شد و ایشان همهٔ مسلمانان را در غرب و شرق عالم دعوت به قیام علیه منافع حزب بعث نمود.
همزمان با فعالیتهای تبلیغی سازمان عمل اسلامی(شاخه انقلابی شیرازی در عراق) که برای عملیات نظامی و چریکی ارزش بسیاری قائل بود، به پیکار مسلحانه روی آورده بود که ترور نافرجام طارق عزیز در سال 1979میلادی ازجمله عملیاتهای این سازمان بودند.
به نظر میرشد این فعالیتهای آشکار در صدور انقلاب و اسقاط حکومتهای کشورهای منطقه در تحریک حکومت بعث برای حمله نظامی مؤثر بوده است و در کنار دیگر علل تجاوز صدام به ایران مورد توجه قرار گیرد.
هنگامیکه صدام به ایران حمل کرد و جنگ ایران و عراق آغاز شد، سید محمد شیرازی این اتفاق را فرصتی برای ساقط کردن حکومت حزب بعث در عراق دید. بر این اساس مردم را به تمرُّد از حزب بعث، فرار از ارتش و ملحق شدن به نیروهای ایرانی فرا میخواند. در این زمان سیدمحمد شیرازی استمرار جنگ بین ایران و عراق را تا سقوط صدام خواستار میشد و هرگونه مذاکره برای صلح یا آتشبس با صدام را مردود میدانست. اما چند سال بعد با نفوذ رقیب آنها یعنی حزب الدعوه در ایران، امید شیرازیها به تصدی رهبری عراق بعد از جنگ متزلزل شد و بدین گونه اعضای حزب الدعوه(خطِ نجف) که رقیب جریان فکری آیتالله سید محمد شیرازی(خطِ کربلا) به شمار میرفتند، از سوی حکومت ایران متصدی انقلاب در عراق شده بودند و این به معنای نادیده گرفتن رهبری آیتالله سید محمد شیرازی برای انقلاب در عراق بود. اینجا بود که رابطهٔ سید محمد شیرازی با انقلاب اسلامی تیره شد و جریان شیرازی بعد از فتح خرمشهر مخالفت با جنگ را در پیش گرفتند. و این آغازی بود برای علنی شدن اختلافات در موضوعات دیگر...
⬅️( قمستی از این مباحث را با توضیح بیشتر در کتاب درسنامه نقد تشیع انگلیسی همراه با اسناد و مدارک بیان کردهام و قسمتی دیگر از آنها در آینده در کتاب مستقل درباره جریان شیرازی منتشر خواهم کرد.)
..........
@azadpajooh
حفظ وحدت اسلام یا وحدت شیعه؟!
✍مهدی مسائلی
☑️ بخش اول
هنگامی که به نقد جریانهای افراطگرای شیعه یا رفتارها و سخنان تند مذهبی میپردازیم، عدهای به تشکیک دراینباره میپردازند و پیگیری آن را موجب تشدید اختلاف در جامعهٔ شیعی میدانند. این عده معتقدند که نباید بهخاطر تحکیم ارتباط با اهل سنت و تقویت وحدت اسلامی، وحدت در جامعه شیعه را برهم بزنیم یا اینکه اگر به خاطر وحدت اسلامی، در برابر اختلاف نظر مذاهب مدارا میکنیم، در برابر شیعیان نیز باید مدارا کنیم. بعضی از این افراد، اگرچه افکار و رفتارهای افراطیون را قبول ندارند، ولی محافظهکاری در مقابل آنها را بهتر از روشنگری میدانند.
در پاسخ باید گفت:
1. جریانهای تندرو و افراطی شیعه افزونبر ایجاد تفرقه و ایجاد دشمنی میان مذاهب اسلامی، به خطکشی در درون تشیع و دستهبندی شیعیان نیز میپردازد و دشمنیهای درون مذهبی را نیز به وجود میآورند. این جریانها افکار و رفتارهای موهن خود را معیار شیعهبودن میدانند و بهراحتی حکم به کفر یا خروج از تشیع برای دیگر شیعیان میکنند. این جریانها حتی تحمل پذیرش افکار نزدیک به خود را ندارند و با وجود اشتراکهای فکری گسترده میان آنها، فقط با یک اختلاف کوچک به دشمنی باهم میپردازند. ازاینرو، نقد این جریانها نهتنها تفرقهافکنی میان شیعه بهشمار نمیآید، بلکه در راستای مقابله با فتنهگران و تحقق وحدت شیعیان است.
آری شیعیان میتوانند تفکرات متفاوتی داشته باشند و در اصول تفکرات تشیع باهم وحدت داشته باشند، ولی تفرقه هنگامی ایجاد میشود که عدهای رفتارها و تفکرات حاشیهای خود را اصول قطعی تشیع قلمداد میکنند، و دیگران را به خروج از تشیع و دشمنی با اهلبیت(ع) متهم کنند.
ما نیز طرفدار وحدت در تشیع هستیم، ولی کسانی که دیگر شیعیان را با عناوینی همچون بتریه، مُنیه، عمریه و... خطاب کرده یا اتهامهایی همچون وهابیگری را نثار آنها میکنند، اصولاً زیر بار وحدت درون مذهبی نیز نمیروند. وحدت مذهبی از دیدگاه آنها بدان معنا است که در مقابل سخنان و رفتارهای آنها سکوت شود و کسی با آنها اختلاف نظری نداشته باشند، همچنانکه تلقی آنها از وحدت اسلامی نیز بدان معناست که همه مسلمانان، شیعه شوند و افکار آنها را بپذیرند. تعامل این جریانها با مفهوم وحدت دینی یا مذهبی، همچون تعامل وهابیت با این مفاهیم است، زیرا که حتی اگر مسلمانان بخواهند با وهابیت مصالحه و وحدت داشته باشند، وهابیت چنین امری را نمیپذیرد. مشکل فکری وهابیت که دیگران را از مصالحه با آنان باز میدارد، اندیشههای تکفیری آنهاست.
بر این نکته باید تأکید کنیم که نقدهای ما نیز به معنای دستهبندی و تکفیر شیعیان نیست، مثلا هشدار درباره خطر تشیع انگلیسی، اعلام خطر درباره جریانهایی است که با رفتارهایشان به سلطهگران جهانی خدمت میرسانند، اگرچه بسیاری از مروجین چنین رفتارهایی مزدور مستقیم دشمن نیز نیستند. البته در این میان، کسانی وجود دارند که شیعه مزدور انگلیس و آمریکا بوده و به مدیریت افراطگرایی مذهبی میپردازند، این افراد از احساسات شیعیان متعصب و ناآگاه سوءاستفاده کرده و آنها را به دشمنی مذهبی سوق میدهند. ولی به هرحال نباید نقدهای صریح و بیپرده را به معنای تکفیر دانست. البته اگر کسی این عناوین را به صورت عمومی بهکار برد، او نیز به خطا رفته است.
2. از جهت کلی، وحدت شیعه و وحدت اسلامی تزاحم و منافاتی با یکدیگر ندارند، بلکه کسانی که رفتارهای وحدتستیزانه دارند، با ایجاد یک مغالطه "دوراهی کاذب" ، پذیرش وحدت اسلامی را منوط به تفرقه بین شیعیان کردهاند، بر این اساس، یا باید وحدت شیعه و جنگ با اهلسنت را پذیرفت، یا مصالحه با اهل سنت و تفرقه درون مذهبی را.
در حالیکه هم میتوان وحدت شیعی داشت و هم وحدت اسلامی. مشکل در اینجا رفتارهای و سخنان وحدتستیزانهای است که عدهای پذیرش و سرفرود آوردن در مقابل آن را رکن اصلی تحقق وحدت شیعی تلقی میکنند.
..........
🔸کانال یادداشتهای #مهدی_مسائلی:
@azadpajooh
⚡️حفظ وحدت اسلام یا وحدت شیعه
مهدی مسائلی
☑️ بخش دوم
(⬅️بخش اول:https://eitaa.com/azadpajooh/116)
3. درست است که شیعیان می توانند در رفتارهای شخصی با یکدیگر اختلاف نظر داشته باشند و نباید کسی نظرش بر دیگری را تحمیل کند، ولی هنگامی که رفتارهایمان ابعاد اجتماعی و حتی بینالمللی پیدا میکند و تبعات آن برای همه مسلمانان و شیعیان است، نمیتوان آزادانه هر رفتار یا گفتاری را داشته باشیم. مثلاً هنگامی که توهینهای مذهبی افرادی موجب فتنهگری و جنگ مذهبی در جهان اسلام میشود، نمیتوان به عنوان آزادی بیان، به این رفتارها رخصت و آزادی داد؛ یا مثلا انجام عزاداریهایی همچون قمهزنی که موجب وهن و هتک مذهب میشود، منوط به تلقی یک طرف نیست تا هر شخصی خودسرانه تشخیص دهد که قمهزنی موجب وهن مذهب نیست و آن را انجام دهد؛ زیرا وقتی این عمل موجب وهن مذهب باشد، ضرر آن به خود شخص ختم نمیشود، بلکه آسیب آن بر پیکر اسلام و جامعه اسلامی وارد خواهد شد. از این جهت رهبری انقلاب در تبیین حکم ممنوعیت بیان کردند:«آنچه از قول مراجع سلف، رحمت الله علیهم، نقل شده است، بیش از این نیست که اگر این کار ضرر معتنیبه ندارد، جایز است. آیا سبککردن شیعه در افکار جهانیان ضرر معتنیبه نیست؟ آیا مخدوشکردن محبت و عشق شیعیان به خاندان مظلوم پیامبر(ص) و بهخصوص شیفتگی بیحد و حصر آنان به سالار شهیدان(ع) را بدجلوهدادن، ضرر نیست؟ کدام ضرر از این بالاتر است. اگر قمهزدن بهصورت عملی انفرادی در خانههای دربسته انجام میگرفت، ضرری که ملاک حرمت است، فقط ضرر جسمی بود. وقتی این کار علی رؤسالاشهاد و در مقابل دوربینها و چشمهای دشمنان و بیگانگان، بلکه در مقابل چشم جوانان خودمان انجام میگیرد، آنوقت دیگر ضرری که باید معیار حرمت باشد، فقط ضرر جسمی و فردی نیست، بلکه مضرات بزرگ تبلیغی که با آبروی اسلام و شیعه سَروکار دارد نیز باید مورد توجه باشد. امروز این ضرر بسیار بزرگ و شکننده است و لذا قمهزدن علنی و همراه با تظاهر، حرام و ممنوع است.»
به دیگر سخن اینجا اختلاف در نظر نیست، اختلاف در عمل است، از رفتاری که به شما و دیگران آسیب و ضرر میزند، نمیتوان چشمپوشی کرد. این قضیه شیعه و سنی ندارد.
4. امامان و اهلبیت پیامبر(ص) نه اختصاص به شیعه دارند و نه مخاطب تعالیمات و راهنماییهای آنها فقط شیعیان بودهاند. راهنمایی ائمه(ع) جزئی از مسیر هدایت الهی است که هرکس باید به قدر معرفت و منزلتش از این راهنماییها بهرهمند شود، ولی متأسفانه افراطگرایان شیعه با بهحاشیهراندن مباحث اصلی امامان، به ترویج و تبلیغ افکار و رفتارهای موهنی میپردازند که دیگران را از تعالیم اهلبیت(ع) رویگردان میسازد و مکتب تشیع را نیز در انزوا قرار میدهد.
متأسفانه همواره بیتوجهی به آثار ضدتبلیغی این جریانها، بیشترین و سهمگینترین ضربهها را به مکتب اهلبیت(ع) وارد نموده و موجب فاصلهگرفتن هرچه بیشتر عامهٔ مسلمین از معارف الهیِ اهلبیت شده است؛ معارفی که ائمه(ع) حتی جان مقدس خویش را فدای تبلیغ آن کردهاند. ازاینرو، گناه روشهای ضدتبلیغی، از جنگ با امام و بهشهادترساندن ایشان نیز بزرگتر دانسته شده است. چنانچه امامصادق(ع) در سفارشهای خویش به محمد بن نُعْمان میفرمایند: «ای پسر نعمان! فاشکنندهٔ سرّ [ما] مثل کشنده و قاتل ما با شمشیر خودش نیست، بلکه بار گناه او سنگینتر است؛ بلکه گناه او سنگینتر است؛ بلکه گناه او سنگینتر است. [امام(ع) برای تأکید، این عبارت را سه بار تکرار نمودند.] ای پسر نعمان، هر کس که حدیثی ضد ما نقل کند از شمار کسانی باشد که ما را بهعمد کشته است، نه به خطا!»(تحف العقول، ص۳۰۹)
دشمنانی که جان ائمه(ع) را گرفتند، نتوانستند در اندیشههای ایشان خِللی وارد کنند؛ اما دوستان ناآگاه، اندیشههای امام را متروک و مهجور میکنند و با ایجاد تنفر مذهبی حجابی در برابر مسلمانان و ارشادات امامان اهلبیت(ع) به وجود میآورند.
از این رو در روایات متعددی خطر و آسیب چنین افرادی از ناصبی که با شمشیر به جنگ اهلبیت(ع) آمده، بزرگتر دانسته شده است. ( اختصاص شیخ مفید، ص۲۵۳)
البته روایت بالا درباره حرفهای حق اما نابجای دوستان است، گفتارهای باطل و خارج از ادب دینی که خسارتش بسیار بیشتر است.
.............
🔸کانال یادداشتهای #مهدی_مسائلی:
@azadpajooh
32.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
برشهایی از گفتگوی بیست دقیقه ای با خبرگزاری ایکنا درباره اربعین:
مروری بر درسهای اربعین در روزگار جاماندگی / فرصتی برای حرکت از فرع به اصل حماسه حسینی
⚡عاشورا صرفاً بحث شیعی نیست؛ ... عاشورا حرکتی سیاسی است که اگر آن را با مباحث فقهی و اعتقادی تلفیق کنیم، مقداری آن را محصور و به شخصیتهای خودمان محدود کردهایم، در حالی که امام حسین(ع) شخصیت برجسته اسلامی است و حتی میتوان گفت در دنیای امروز نیز بسیاری از کسانی که مسلمان نبودهاند از شخصیت حضرت الگوبرداری کردهاند.
...حتی کسانی که ما آنها را دشمن میپنداریم و گاهی تکفیر شیعه میکنند، وقتی بر نقطه امام حسین(ع) میرسند، حرکت امام حسین(ع) را تأیید میکنند. کسی نیست که بگوید امام کار بد یا باطلی انجام داد...
⚡اربعین نقطه شروع است و اگر پیادهروی اربعین را نقطه پایان یا روشی برای صرف لذت معنوی خودمان در نظر بگیریم، گرفتار انحراف خواهیم شد.
⚡اربعین به دلیل اهمیت بسیاری که دارد، ما را گرفتار غلو مفهومی کرده است و جایگاه اربعین را نسبت به عزاداری امام حسین(ع) بالاتر از حد خودش میدانیم؛ و اینطور به نظر میرسد که گویی تمام دین راهپیمایی اربعین است.
حتی برخی این حرکت را با حج مقایسه میکنند و تلاش دارند که آن را بالا ببرند؛ در حالی که حج مناسک تعظیم توحید و اربعین مناسک تعظیم ولایت است؛ ولایت و توحید در عرض هم نیستند و نباید این دو را با هم مقایسه کرد.
⚡️پیادهروی اربعین، عزاداری را از کوچهها و خیابانها خارج کرد و آن را به سمت امت برد، پیادهروی اربعین عزاداری یک امت برای امام حسین ع است.
.........
@azadpajooh
⚡️طرح عنوان شهادت پیامبر(ص) و گسترش تقابل مذهبی
✍مهدی مسائلی
در سالهای اخیر افرادی تلاش میکنند تا هرمناسبت اسلامی را به تقابل مذهبی بکشانند. با این رویکرد چندسالی است عدهای موضوع مسموم و شهید شدن پیامبر اکرم(ص) به دست بعضی از زنانشان را مطرح کرده و مطالبی را دراین باره منتشر میکنند. در ادامه نقدی بر این مطالب خواهیم داشت:
1. مهمترین دلیلی که برای این موضوع ارائه می شود استدلال به روایتی از کتاب تفسیر عیاشی است بدین مضمون که عایشه و حفصه به پیامبر(ص) سم خورانده و آن دوعامل شهادت پیامبر(ص) بودند (تفسير العياشي، ج۱، ص۲۰۰.) اما این روایت مرسل و بدون سند است و روایتی ضعیف و نامعتبر به شمار میآید. منبع آن نیز منحصر به تفسیر عیاشی است و اگر میبینیم عدهای برای استناد به آن کتابهای متعددی را نام میبرند، بیشتر برای جوسازی و فریب دادن مخاطبان است زیرا همه این کتابها، روایت فوق را از تفسیر عیاشی نقل میکنند.
ادعای این روایت آنقدر بزرگ و مهم است که اگر صحت میداشت، باید روایات معتبری از ائمه(ع) دراینباره به دست ما میرسید.
2. معمولا همراه با نقل روایت بالا، استنادات تحریف و تقطیع شده دیگری نیز درباره طرح شهادت پیامبر(ص) آورده میشود. بدین صورت که ادعا میشود که بسیاری از علمای شیعه و سنی معتقد به شهادت پیامبر(ص) هستند و سپس این اعتقاد به شهادت را در کنار ادعای مسمویت توسط زنان قرار میدهند و اینگونه نتیجه میگیرند که حتی علمای اهلسنت نیز معتقدند زنان پیامبر(ص) عامل شهادت ایشان بودند؛ در حالی که مقصود همه این منابع از تعبیر شهادت پیامبر(ص)، مسمومیت ایشان به دست زن یهودیه در خیبر است و همه آنها در کتابهایشان به این مطلب تصریح میکنند.
3. داستان مسمومیت رسول خدا(ص) به دست زن یهودیه نه تنها در منابع اهلسنت، بلکه در روایات شیعه نیز آمده است.(بصائرالدرجات، ج۱، ص۵۰۴) اما متأسفانه این روایات نیز تقطیع شده و برای اثبات ادعای بالا به کار گرفته میشود. در قسمتی از یکی از این روایات آمده است: «مَا مِنْ نَبِيٍّ وَ لَا وَصِيٍّ إِلَّا شَهِيدٌ؛ هیچ پیامبر و جانشینش نیست مگر اینکه شهید میشود» این افراد در حالی برای اثبات شهادت پیامبر(ص) توسط همسرانش از این جمله استفاده می کنند که در متن کامل این روایت علت شهادت پیامبر(ص) مسمومیت به دست زنی یهودی ذکر میشود.
4. عدهای با گزیدهبرداری از داستان «لُدود»(یعنی داستان دارو دادن به پیامبر)، آن را به مسموم کردن پیامبر(ص) ارتباط دادهاند. اما این داستان موهن را شیعه قبول ندارد و بسیاری از علمای شیعه دلیل جعل آن را توجیه نسبت هذیان به رسولخدا(ص) دانستهاند.
در این داستان آمده که هنگامی که داروی تلخی را به پیامبر(ص) خوراندند، ایشان ناراحت شده و فرمودند: «بايد به مجازات اين عمل، در برابر چشمانم، به دهان تمام کسانی که در مجلس حضور دارند، به جز عباس، از آن دارو ريخته شود». سرانجام طبق سوگند و دستور پيامبر(ص)، دارو به دهان يکايک حضار، به جز عباس، ريخته شد!
استثنای عباس موجب شده تا بعضی از علما فضیلتتراشی برای عباس در نزد خلفای عباسی را از انگیزههای احتمالی جعل این روایت بدانند. ابن ابی الحدید از استادش نقیب نقل کرده است: «در آن روزها و ساعتهاي آخر پيامبر، مسلماً نه تنها علي و فاطمه، بلکه حسن و حسين نيز در کنار بستر پيامبر حاضر بودند و آيا ميتوان احتمال داد که از آن دارو به دهان آنان نيز ريخته باشند؟! نه؛ به خدا سوگند چنين چيزي نبوده است». او داستان لدود از اصل دروغ و ساختگي میداند که آن را تنها يک نفر براى تقرّب به بعضى از مقامات ساخته و پرداخته است».(شرح نهج البلاغة، ج۱۳، ص۳۲.)
5. در برابر این ادعا که عایشه و حفصه با همدستی یکدیگر پیامبر(ص) را مسموم و شهید کردند، باید گفت: آیا امام علی(ع) از این واقعه خبر داشت یا نداشت؟! امکان ندارد که شما بدانید و امام(ع) نداند. اگر ایشان آگاه بود، چرا بعد از خلافتشان، آن دو را مجازات نکردند؟! ترور پیامبر(ص) گناه بزرگی است که به سادگی نمیتوان از آن گذشت. اگر کسی بگوید در آن هنگام، شرایط جامعه برای مجازات آن دو فراهم نبود، میگوییم: پس از جنگ جمل و شکستِ فتنه عایشه، بهترین فرصت برای مجازات او بود و اگر امام عایشه را مجازات میکرد، کمتر کسی به آن حضرت خرده میگرفت، ولی ایشان عایشه را بخشیدند و علت آن را پاسداشتِ حرمتِ همسری وی با پیامبر(ص) دانستند:«...وَ لَهَا بَعْدُ حُرْمَتُهَا الْأُولَى وَ الْحِسَابُ عَلَى اللَّهِ تَعَالَى؛ حرمت اوليه او باقى است، و حسابش با خداوند است.»
.........
این یادداشت را با تفصیل بیشتر از اینجا بخوانید:
http://azadpajooh.ir/346
..........
@azadpajooh
⚡️نقدی بر منطق گسترش عزاداری/ عزاداری محسنیه مناسبتی که تاریخ نیز با آن همراه نیست
✍#مهدی_مسائلی
درباره عزاداری، منطقی در جامعه امروزی شیعه حکمفرما شده که میگوید:
1. برای فراموش نکردن هر اتفاق ناگواری باید برای آن عزاداری داشته باشیم.
2. برای تعظیم و بزرگداشت افراد باید در سالروز درگذشت یا شهادت آنها عزاداری کنیم.
این دو گزینه در واقع برداشتی از عزاداری شهادت امام حسین(ع) و تسری آن به سایر افراد و رویدادهاست. این درحالی است که از نگاه دین استمرار و دنبالهدار بودن عزاداری کارکردی منفی دارد و عزاداری امام حسین(ع) نیز در منظومه تعالیم دینی یک استثنا به شمار میآید که در بعضی از روایات به آن تصریح شده است. (رک: شیخ طوسی، الأمالی، ص ۱۶۲ و ابن قولویه قمی، کامل الزیارات، ص۱۰۰.)
اما حاکم شدن منطق بالا موجب شده به جای این که «عزاداری نکردن» تخصیص بخورد، «عزاداری کردن» بدون هرگونه تخصیص و قیدی اطلاق پیدا کند و به مناسک اصلی جامعه شیعه تبدیل شود و حتی به خاطر تردیدها و اختلاف های تاریخی درباره روز شهادت اهلبیت(ع)، عزاداریهای متعدد برای یک شهادت برگزار شود. حول و پیرامون روزهای شهادت نیز گسترش پیدا کنند و از یک روز به سه روز، سپس یک هفته و یک دهه تسری یابند.
عمومیت دادن به استفاده تبلیغی از عزاداری برای ترویج مذهب، موجب شده که علما حتی درباره عزاداری خارج از محدوده دین نیز محافظهکاری کنند و انکاری بر رویههای نادرست در عزاداری و سوگواریهای مردم عادی نداشته باشند تا شاید ترکشهای آن به جان عزاداریهای مذهبی نیفتد.
گذشته از این، گسترش عزاداری بدین صورت جنجالهای اجتماعی و مذهبی را دامن میزند و حتی زمینه هتک حرمت مذهب را نیز فراهم میکند؛ زیرا خواه یا ناخواه، مناسبتهای عزاداری به یک مناسبت اجتماعی تبدیل میشوند که برای پاسداشت آنها باید همهی مردم حرمت آنها را نگه دارند و از شادی یا رفتارهایی که با شئون سوگواری این روزها مخالفت دارد، پرهیز کنند. اما بسیاری از مردم ظرفیت و تحمل این حجم از عزاداریها را ندارند و این موضوع موجب میشود تا آنها خود را رویاروی عرفیات مذهبی تازه ایجاد شده ببینند و ناتوان از انکار این عرفیات بیاساس، تقابل با مناسک مذهبی برای آنها به وجود آید.
حکایت عزاداری ایام محسنیه نیز بر همین منوال است، مناسبتی که حتی گزارشهای تاریخی برای به وجود آمدنش در ابتدای ربیعالاول همراهی نمیکنند، ولی چون عدهای عزاداری و برافروختن احساس را بهترین روش تبلیغ مذهبی میبینند، تلاش میکنند در ادامه دو ماه عزاداری محرم و صفر آن را نیز به مناسبتهای مذهبی اضافه کنند.
............
⚡️کانال یادداشتهای مهدی مسائلی:
@azadpajooh
⚡️بررسی تاریخی و روایی روز نهمربیع
✍#مهدی_مسائلی
روز نهمربیعالاوّل بعضی از شیعیان به روز کشته شدن خلیفهٔ دوم شهرت یافته است. دراینباره داستانها و افسانههای بسیاری نیز میان آنها رواج یافته که بیشتر آنها را میتوان ساختهوپرداختهٔ فرهنگ عوام دانست.
اما با رجوع به کتابهای تاریخی به این مطلب میرسیم که تمامی آنها به اتفاق اواخر ماه ذیالحجه را بهعنوان ایام کشتهشدن خلیفه دوم معرفی نمودهاند و حتی یک کتاب را نمیتوان یافت که مناسبت دیگری را برای این واقعه ثبت کرده باشد.
افزون بر این بسیاری از بزرگان و علمای شیعه نیز هنگام بحث از کشته شدن خلیفهٔ دوم، تاریخ آن را در ماه ذیالحجه دانستهاند و حتی بعضی به نادرست بودن نسبت قتل خلیفهٔ دوم در روز نهمربیع تصریح کردهاند. شیخ مفید، (فوت: 413 ق)، ابن ادریس حلی (578ق)، سید بن طاووس (م664ق) علامهٔ حلی (۷۲۶ق) شیخ ابراهیم بن علی کفعمی ( 905ق) تعدادی از این علمای شیعه هستند.
اما مستند نهمربیع چیست؟
اعتقاد به کشته شدن خلیفه دوم در روز نهمربیع مستندی بهجز روایتی مشهور به «رفع القلم» ندارد. این روایت به یکی از اصحاب امام هادی(ع) به نام احمد بن اسحاق نسبت داده شده است و از طریق او و از قول امام فضیلتهایی را برای این روز بر میشمرد.
در ارزیابی این روایت باید گفت منبع آن کتابهای متاخر شیعه مربوط به قرن هشتم به بعد هستند که اتقان و اعتبار روایی ندارند. سند این روایت نیز از جهات مختلفی ضعیف و غیرقابلاعتماد است و افزون بر وجود راویان ناشناختهای که منحصر به این روایت هستند، افتادگی تعدادی از راویان نیز بر ضعف آن میافزاید.
اما نکته مهم اینکه طبق تحقیقات انجام شده روایت نهمربیع برگرفته از کتابهای غالیان نُصیریه است که شواهدی در متن آن نیز این مطلب را تایید میکنند.
از جهت محتوایی اشکالات بسیاری به متن این روایت مطرح شده است ولی مهمترین اشکالی که به متن آن وارد است و آنرا از درجهی اعتبار ساقط میکند، فرازی است که به نقل از پیامبر(ص) به خدای متعال چنین نسبت میهد: «وَ أَمَرْتُ الْکرَامَ الْکاتِبِینَ أَنْ یرْفَعُوا الْقَلَمَ عَنِ الْخَلْقِ کلِّهِمْ ثَلَاثَةَ أَیامٍ مِنْ ذَلِک الْیوْمِ وَ لَا أَکتُبُ عَلَیهِمْ شَیئاً مِنْ خَطَایاهُمْ کرَامَةً لَک وَ لِوَصِیک ؛ به فرشتگان نویسندهٔ اعمال دستور دادم به مدت سه روز قلم را از همهٔ مردم بردارند و هیچ چیزی از گناهان آنان را ننویسند، به کرامت تو و وصیت.»
در این فراز از این روایت تأکید میشود:
یک: قلم تکیف از تمام خلق، چه مسلمان و چه غیر مسلمان، سه روز برداشته میشود.
دو: هیچ کدام از گناهان و خطایای آنها ثبت نمیشود.
این جمله وسیلهای برای افراد لااُبالی تبدیل شده است تا حرمت بندگی خداوند را شکسته و هرآنچه میخواهند در این ایام انجام دهند.
اما چه ظلم و خیانتی بالاتر از آنکه این جملات را به بزرگانی نسبت دهیم که همواره میفرمودند: «لا تُنَالُ وَلَایتُنَا إِلَّا بِالْعَمَلِ وَ الْوَرَع ؛ به ولایت ما نتوان رسید جز با عمل نیک و پرهیزکاری و دوری از گناه».
............
برای دستیابی به مطالب تفصیلی دراینباره به کتاب نهمربیع جهالتها خسارتها مراجعه کنید
🔹خرید آنلاین کتاب:
https://b2n.ir/353195
@azadpajooh
⚡️چیزی به نام لعن خصوصی نداریم/لعن یا فردی است یا عمومی
✍#مهدی_مسائلی
معمولا در ایام ربیعالاول میان شیعیانِ مذهبی بحث لعن خصوصی و عمومی(یا علنی) رونق پیدا میکند.
در این میان سه نگاه میان شیعیان به وجود میآید:
اول؛ بعضی بدون هیچ محدودیت و قیدی طرفدار لعن هستند و آن را مساوی تبری میدانند.
دوم؛ بعضی با لعن آشکار و عمومی مخالفاند، اما لعنِ خصوصی را جایز میدانند.
سوم؛ بعضی نیز فرقی میان لعن عمومی و خصوصی نمیگذارند و لعن را به هر صورتی نفی میکنند.
در جبههبندی درون مذهبی گروه اول(یعنی کسانی که هیچ محدودیتی برای لعن قائل نیستند) به عنوان برائتی، و گروه دوم و سوم به عنوان وحدتی شناخته میشوند.
برائتیها با هردو گروه وحدتی مخالف هستند و آنها را متهم به خروج از تشیع میکنند.
البته هجمهها علیه گروه سوم(یعنی مخالفان مطلق لعن) بسیار بیشتر است و حتی گروه دوم(محدودکنندگان لعن) نیز گاهی آنها را متهم به کوتاهی در تشیع میکنند.
با این مقدمه، بارها از من سؤال شده است که آیا لعن خصوصی را قبول دارم یا نه؟ یا لعن خصوصی جایز است یا نه؟
پاسخ به این سوال مقدماتی را میطلبد که به صورت مفصل در کتاب لعنهای نامقدس به آن پرداختهام، ولی به صورت خلاصه میگویم:
اصلا لعنی به نام لعن خصوصی وجود ندارد؛ لعن یا فردی است یا عمومی. مصادیق لعن خصوصی که درباره آنها بحث و گفتگو میشود، همان لعنهای عمومی هستند که مخالفِ اخلاق اسلامی، تبلیغ معارف تشیع و دستورات صریح ائمه(ع) هستند. برای روشن شدن این بحث چند نکته را بیان کنم:
۱. لعن یک نوع دعاست، البته از نوع نفرین و دعای علیه افراد.
در دعا مخاطب ما خداست و باید با او سخن بگوییم. طبق روایات، مؤمن میتواند در مقام مناجات الهی تمام کسانی را که مُستحق نفرین الهی هستند، لعن کند؛ البته با این شرط که لعنشدگان استحقاق این نفرین را داشته باشند. اما اگر کسی دیگری را بدون دلیل یا ازسرِ عنادِ شخصی لعن کند، آثار لعن یا نفرین به خودش باز میگردد. بر این اساس، فرد میتواند حتی پیامبران الهی را نیز لعن کند ولی مطمئناً آثار این لعن به خود او باز میگردد.
اما این بحثها تنها مربوط به مقام مناجات است که فقط خدا مخاطب و شنونده لعن است. اما هنگامی که به غیر از خدا، افراد دیگری نیز شنوندهی لعنِ ما شوند، این لعن از حالت فردی خارج میشود و صورت عمومی پیدا میکند، و تفاوتی نمیکند شنونده لعن یک نفر باشد یا صد نفر. مثلاً اگر کسی به صورت فردی امام علی(ع) را لعن کند، حکمی اجتماعی برای این لعن وجود ندارد، چون او فقط خدا را مخاطب قرار داده و به صورتِ اجتماعی، توهینی به آن حضرت صورت نگرفته است، ولی اگر این لعن در جمع یک یا دو نفر بیان شود، در صورت اقامه شواهد و مدارک، حکومت اسلامی او را محاکمه میکند و در دادگاه متهم به دشنامگویی به ائمه(ع) میشود، هرچند او بگوید من امام علی(ع) را مستحق لعن میدانستم و از نظر خودم کار نادرستی انجام ندادهام.
همین صورت درباره افراد مورد احترام اهلسنت نیز وجود دارد، کسی نمیتواند بگوید من آنها را در جمع دیگران لعن میکنم و توهین مذهبی انجام ندادهام، هرچند او کارش را اینگونه توجیه کند که من آنها را مستحق لعن میدانم. همچنانکه تفاوتی نمیکند که لعن او در جمع یک نفر باشد یا صد نفر.
۲. تجویز لعنِ خصوصی عاملی برای تقویت و گسترش لعن عمومی است، چون کسانی که لعن خصوصی را قبول دارند معمولا به صورت محتوایی با لعنهای عمومی مشکلی ندارند بلکه انتشار عمومی آن را فعلا به مصلحت نمیدانند. این افراد گاهی خودشان نیز از سر بیموالاتی یا غفلت، به لعن عمومی دست میزنند.(موارد رسانهای شده آن فراوان است)
از این گذشته، به صورت عملی تفکیک لعنِ خصوصی از عمومی نیز امکانپذیر نیست، یعنی لعن هنگامی که از حالت فردی خارج شد و کسی غیر از خدا شنوندهی آن شد، امکان انتشار عمومی و اجتماعی را پیدا میکند و تبعات ایجاد توهین مذهبی برای آن محتمل است.
۳. در روایات ائمه(ع) لعنِ عمومی یا حتی خصوصی وجود ندارد و گزارشهایی که بعضی به آنها استناد میکنند(هرچند بسیاری از آنها ضعیف و نامعتبرند) همگی حکایت از لعنِ فردی دارند که مخاطب آن فقط خداست. این نشان میدهد موضع ائمه(ع) دراینباره آنقدر روشن بوده است که جاعلان نیز نتوانستهاند بگویند آنها در جمع مردم یا خواص اصحاب خویش، خلفا را لعن کرده یا شیعیان را به مجلسِ خصوصیِ لعن خلفا توصیه کردهاند.
به دیگر سخن، بر فرض صدور لعنهای نسبت داده شده به ائمه(ع)، این لعنها هیچگاه بهقصد توهین به مقدسات اهلسنت و برانگیختن فضای خصومت مذهبی بین شیعه و سنی بیان نشدهاند و فراتر از این، اصلا امکان ایجاد توهین مذهبی را نیز نداشتهاند. درحالیکه لعن خصوصی که هماکنون مورد مباحثه شیعیان است امکان ایجاد توهین مذهبی را دارد.
.....
@azadpajooh
⚡️آغاز امامت امام عصر(ع) موضوعی عرفی است/ حکم جشن آغاز امامت، مثل جشن میلاد است
✍#مهدی_مسائلی
#نهم_ربیع الاول، نخستین روز امامت امام عصر حضرت مهدی موعود(عج) است. ولی همانگونه که همه میدانیم عدهای برای این روز مناسبتی دیگر در نظر گرفتهاند و به خاطر دلبستگیشان به آن عنوان، به هیچ وجه نمیپذیرند که روز نهمربیع به عنوان روز آغاز امامت امام عصر(عج) نامگذاری شود. از این رو شبهاتی را در این زمینه مطرح میکنند. در ادامه به بررسی دو شبهه دراینباره میپردازیم.
✅ شبهه اول:
«در سیره ائمه (ع) هرگز نداریم که توصیه به بزرگداشت آغاز امامت آنها شده باشد. جشن آغاز امامت یک بدعت است. اين روش فرزندان پادشاهان و سلاطين ظلم و جور است كه به دنبال مرگ پدر بودند تا خود به فرمانروايي برسند، در كجای تاريخ ديده ايد فرزندان ائمه از شهادت پدر بزرگوارشان خوشحالي كنند؟!»
🔺در پاسخ میگوییم:
این شبهه مانند شبهات وهابیت برای زیر سوال بردن برنامههای تعظیم اهلبیت(ع) است.
ولی بیان این شبهه از طرف این افراد با سایر رفتارهای آنها منافات دارد. زیرا اگر جشن آغاز امامت در سیره ائمه(ع) وجود ندارد، جشن میلاد ائمه(ع) هم وجود ندارد! توصیه به عزاداری برای سایر ائمه(ع) به غیر از امام حسین(ع) هم وجود ندارد! کاروان عزاداری و راهپیمایی آنها نیز در روایات نیامده است.
چرا این عده جشن تولد را سیره مستکبرانه پادشاهان برای بزرگداشت خویش به حساب نمیآورند یا آن را برگرفته از فرهنگ غربی نمیدانند؟!
جالب اینکه این افراد در حالی جشن آغاز امامت امام عصر(عج) را بدعت میدانند که با تمسک به قاعده «تعظیم شعائر الهی» و بسط مفهوم آن، بسیاری از رفتارهای موهن و خلاف شرع را به عنوان مناسک مذهبی به حساب میآورند.
به هرحال، امروز هیچکس در روز نهمربیع برای شهادت امام حسن عسگری(ع) شادی نمیکند و گره زدن آغاز امامت در روز نهمربیع با مصیبت شهادت امام حسن در هشتمربیع نوعی مغالطه است.
✅شبهه دوم: آغاز امامت ولیعصر (عج) بلافاصله پس از شهادت امام حسن عسگری در روز هشتمربیع اتفاق افتاده است نه نهمربیع!
🔺در پاسخ می گوییم:
اصل بزرگداشت آغاز امامت ولیعصر(عج)، عنوانی عرفی است و ریزبینیهای عقلی درباره آن جایی ندارد. اگر توصیه به جشن میلاد ائمه(ع) یا آغاز امامت، مستقیماً از ناحیه شرع مقدس اسلام بیان شده بود، جای آن بود که برای تعیین آن دقت عقلی میکردیم. ولی هنگامی که اینگونه بزرگداشتها موضوعی عرفی و جهت احترام و یادآوری ذکر امام زمان(ع) است، باید دید عرفِ مردم چه روزی را برای آغاز رهبری و امامت قرار میدهد. در عرفِ اجتماعی تمام ملل، به خاطر احترام به رهبر پیشین، روز بعد از رحلت او را برای رهبر جدید جشن و بزرگداشت میگیرند.
🔺پس معرفی نهمربیع را به عنوان سالروز آغاز امامت ولی عصر (عج) هیچ اشکالی ندارد، چنان که عالم بزرگ شیعه سید بن طاوس با رد عنوان قتل خیلفه دوم در این روز، این احتمال را بیان می کند که شاید شادی شیعیان در روز نهم ربیع در ابتدا به خاطر همین مناسبت عظیم بوده است، ولی بعدها این شادی دست خوش انحراف شده است. وی در اقبالالاعمال مینویسد:
«اکنون که زمان رحلت مولای ما امام حسن عسگری(ع)، چنان که بزرگان ذکر کردند در روز هشتم ربیع الاوّل رخ داده است، آغاز ولایت و امامت حضرت مهدی(عج) بر امّت، روز نهم ربیع الاوّل خواهد بود و شاید تعظیم این روز، روز نهم ربیع الاوّل، به لحاظ این مناسبت برتر و برای توجّه به آن مولای بزرگ و کامل باشد.»( إقبال، ج 3، ص113.)
................
کانال یادداشتهای مهدی مسائلی:
@azadpajooh
📛دفاع از تشیع با رویکرد نفرتپراکنی!
📌نقدی بر سخنان آیت الله سید علی میلانی
✍ مهدی مسائلی
🔻حضرت زهرا(س) نه تنها از مقدسات شیعه، بلکه از مقدسات تمام مسلمانان است، و اهلسنت درباره حوادث تاریخی بعد از رحلت پیامبر(ص) نگاهی همانند شیعه ندارند و معتقد به هتک حرمت ایشان توسط خلفا نیستند. اینها اختلافات تاریخی است که در این یادداشت، در پی بحث و پیگیری آنها نیستم، بلکه مقصودم نقد سخنی است که به تازگی از جناب سید علی میلانی منتشر شده است.
🔻در سوال و پاسخی که صفحه رسمی ایشان در اینستاگرام نیز آن را منتشر کرده است، اینچنین آمده است:
سوال: وقتی حضرت زهرا سلام الله علیها و ظلمهای وارد به آن حضرت یادم میافته از همه سنیها بدم مییاد و حس انتقام دارم با این حس چیکار کنم؟
پاسخ آقای میلانی: «بسمه تعالی السلام علیکم، خدا را شکر کنید چنین حالتی دارید/امضای سید علی میلانی».
🔻اینکه بعضی از عوام شیعه فکر کنند که اهلسنت دشمن حضرت زهرا(ع) هستند یا آنها را شریک در هتک حرمت به ایشان قرار دهند، جای تعجب ندارد، ولی از عالمی که خود را متخصص مباحث مذهبی مینامد، چنین صحبتهایی بعید است. البته احتمالا کسانی صحبتها و عملکرد جناب سید علی میلانی را رصد میکنند، از صدور چنین سخنانی از شخص ایشان زیاد تعجب نکردند.
هواداران ایشان از وی به عنوان مدافع حریم ولایت یاد میکنند. درست است که شیعه برای دفاع از عقاید و اندیشههای مذهبیاش احتیاج به تحقیق و پژوهش دارد ولی دفاع از تشیع در گروی نفرتپراکنی و ایجاد دشمنی و بُغض بین شیعه و سنی نیست!
🔻علمای بزرگ مدافع تشیع همچون علامه امینی، علامه شرف الدین، علامه سید مرتضی عسکری و... اگرچه کتابهای فراوانی در دفاع از تشیع نگاشتند ولی هرگز بر جریان بُغض و نفرتپراکنی مذهبی سوار نشدند، و با تایید اندیشههای عوامانه، بر آتش فتنه مذهبی سوخت نریختند.
این بزرگان همواره بر وحدت اسلامی تاکید میکردند و تعدادی از آنها در عین دفاع تمام قامت از تشیع، از پیشگامان عرصه وحدت اسلامی نیز به شمار میرفتند.
🔻اما در روش و منش جناب میلانی نه تنها وحدت اسلامی ظهوری ندارد، بلکه ایشان همواره به فعالان عرصه وحدت تاختهاند و تخریب موسسات وحدتی یا فعالیتهای تقریبی همچون فقه مقارن از دغدغههای ایشان بوده است.
جالب اینکه جناب سید علی میلانی خود را در مقام جانشینی آیت الله وحید خراسانی قرار داده است، مرجع تقلیدی که با وجود رویکرد خاص مذهبیاش، لااقل در بحث تعامل شیعه و سنی، اعتقاداتِ عوامِ شیعه را نمیپذیرد و بر پیگیری سیرهی اهلبیت(ع) در تعامل با اهلسنت تاکید میکند، نمونهاش پاسخ زیر که چند سال پیش از آیت الله وحید خراسانی صادر شد:
🔻سوال: بسمه تعالی/ما جمعی هستیم ساکن در محلی که اهل سنت زندگی می کنند و آنها ما را کافر می دانند و می گویند شیعه کافر است در اینصورت آیا ما هم می توانیم با آنها معامله به مثل کنیم و همانطوری که آنها ما را کافر می دانند ما هم با آنها معامله کفار کنیم. مستدعی است وظیفه شرعی ما را در مقابل این حملات بیان کنید.
.
جواب آیت الله وحید خراسانی: بسم الله الرحمن الرحیم/هر کس شهادت به وحدانیت خداوند متعال و رسالت خاتم انبیاء صلی الله علیه و آله و سلم بدهد مسلمان است، و جان و عرض و مال او مانند جان و عرض و مال کسی که پیرو مذهب جعفری است محترم است.
و وظیفه شرعی شما آن است که با گوینده شهادتین هر چند شما را کافر بداند به حسن معاشرت رفتار کنید، و اگر آنها به ناحق با شما رفتار کردند شما از صراط مستقیم حق و عدل منحرف نشوید، اگر کسی از آنها مریض شد به عیادت او بروید، و اگر از دنیا رفت به تشییع جنازه او حاضر شوید، و اگر حاجتی به شما داشت حاجت او را برآورید، و به حکم خدا تسلیم باشید که فرمود: «و لایجرمنکم شنأن قوم علی الا تعدلوا اعدلوا هو اقرب للتقوی» و به فرمان خداوند متعال عمل کنید که فرمود:«و لا تقولوا لمن القی الیکم السلام لست مؤمنا»و السلام علیکم و رحمه الله. (منبع: سایت رسمی ایشان:http://wahidkhorasani.com/فارسی/سؤالات-شرعی/محتوا/15744_حسن-معاشرت-با-مخالفین-مذهب)
🔻🔻🔻
@azadpajooh
⚡️تحقق وحدت اسلامی در گروی تغییر رفتار، نه اعتقاد
✍مهدی مسائلی
بارها گفتهایم که وحدت اسلامی به معنای دست برداشتن از اعتقادات و باورهای شیعه نیست، و اصولا برای دستیابی به وحدت اسلامی باید بعضی از رفتارهایمان را تغییر بدهیم نه اعتقاداتمان را.
وحدتی که ما در پی آن هستیم وحدت در ذیل دین اسلام است نه در ذیل یک مذهب. برای تحقق این وحدت به جای حذف اختلافات، آنها را به رسمیت میشناسیم. اندیشه خویش را حق میدانیم ولی دیگر مسلمانان را مغرض و معاند و اهلباطل معرفی نمیکنیم.
اما عدهای چون حاضر نیستند برای تقویت اتحاد و برادری اسلامی، تغییر رفتار دهند، رفتارهایشان را با باورهای مذهبی گره میزنند و مُدارا در رفتار را به معنای مُداهنه و تسامح در اندیشههای مذهبی تفسیر میکنند.
ولی حذف توهین به معنای کنار گذاشتن اعتقادات شیعه نیست.
تفکیک میدان تبلیغ و گفتگو در درون مذهب تشیع با فضای عمومی مسلمانان، و مطرح نکردن مسائل اختلافبرانگیز در فضای عمومی مسلمانان، عدول از اندیشههای مذهبی شیعه نیست.
هرسخن وقتی و هر نکته مکانی دارند، حقایق تاریخی نباید پنهان شوند ولی هر زمان و هر مکانی، زمان و مکان مطرح کردن برداشتهای ما از تاریخ، آن هم با عنوان حقایق تاریخی نیست.
خودداری از جدال و پرهیز از هجمه و تخریب مذهب مقابل برای جذب پیروان آنها، به اعتقادات شیعه آسیب نمیزند.
مکتب تشیع از پیروان خودش چیزی را پنهان نمیکند ولی در طرح عمومی مطالب دینی و مذهبی، سیاست تبلیغی دقیقی دارد.
همه اینها را ائمه اطهار(ع) بارها از شیعیان خواستهاند.
در کتاب پیشوایان شیعه پیشگامان وحدت قسمتی از توصیههای اهلبیت(ع) را آوردهام.
............
@azadpajooh
⚡️ارزیابی دعای صنمیالقریش
✍ مهدی مسائلی
صَنمی القریش عنوان دعایی است که در سالهای اخیر عدهای تأکید ویژهای بر ترویج آن در برنامههای مذهبی دارند. اما بارها گفته شده که این دعا از وجود هرگونه سندی، حتی ضعیف، بیبهره است. افزون بر این، در منابع متقدم حدیثی شیعه نیز اثری از آن وجود ندارد و در کتابهای متأخر نقل شده است.
با این حال، بعضی بیتوجه به عدم اعتبار روایی آن، صدور این دعا را از ناحیه امام یقینی جلوه داده و با برشمردن ثوابها و کرامتهای فراوان، حتی آن را بر دیگر ادعیهی معتبر برتری میدهند.
اما از این مناقشات روایی که بگذریم بعضی با استدلال بر لعنهای موجود در این دعا، درصدد توجیه و ترویج راه و روشی هستند که در آن بیپرده و آشکارا به خلفای مورد احترام اهلسنت توهین و لعن علنی میشود. در واقع این عده میخواهند این دعا را منشوری برای توهین و لعن علنی به خلفا قرار دهند.
این در حالی است که حتی اگر این روایت را صحیح بدانیم و در صحت صدور آن از ناحیه امام تردیدی هم نکنیم، گزارشی همراه این دعا نقل شده که چنین استفادهای را رد و محکوم میکند. توضیح این که:
قدیمیترین کتابی که دعای صنمیالقریش در آن آمده، کتاب رشحالولاء فی شرحالدعاء نوشته ﺷﻴﺦ ﺍﺑﻮﺍﻟﺴﻌﺎﺩﺍﺕ ﺃﺳﻌﺪ ﺑﻦ ﻋﺒﺪﺍﻟﻘﺎﻫﺮ ﺍﺻﻔﻬﺎﻧﻰ از علمای قرن هفتم است. این کتاب در واقع شرحی بر دعای صنمی القریش است.
نویسندهی این کتاب نیز اگرچه سندی برای این دعا ارائه نمیکند ولی در ابتدای نقل آن، نحوه گزارش آن از امیرالمؤمنین امام علی(ع) را اینچنین بیان میکند:
《امیرالمؤمنین علی(ع) شبی وارد مسجد شدند و گمان بردند که جز ایشان کسی در مسجد نیست. پس با صدای بلند شروع به قرائت قرآن و خواندن اذکار نمودند. تا اینکه وقت خواندن نماز وتر فرا رسید و ایشان در قنوت با صدای بلند دعای صنمی القریش را خواندند. زیرا گمان میکردند مسجد خالی است و کس دیگری در آنجا نیست. پس از تمام شدن نماز وتر، ایشان کمی نشستند و حضور انسانی را احساس کردند، پس فرمودند: آیا کسی در مسجد است؟
عبدالله بن عباس به حضرت جواب داد: بله امیرالمؤمنین، منم بندهی تو!
امام علی(ع) فرمودند: همراه تو کس دیگری نیز هست؟
ابن عباس گفت: نه، شخص سومی با ما نیست.
امام فرمود: آیا دعایی را که در نماز وتر خواندم، شنیدی؟
ابن عباس گفت: بله.
امام فرمود: آن را حفظ کردی؟
ابن عباس گفت: بله حفظش کردم.
امام فرمود: آن را محفوظ بدار که از دشوارترین اسرار است و نباید هیچکس بر آن اطلاع پیدا کند مگر خاندان و اهلبیت من، و با عهد کن که آن را بر غیر اهلش ظاهر نکنی و از بیان آن برای دیگران خودداری کنی.》(رشح الولاء، ص۵۸ و ۵۹)
حال با توجه به این گزارش، آیا تبلیغ این دعا به صورت عمومی صحیح است؟
کسانی در شبکههای ماهواره ای -همچون شبکه امام حسین علیه السلام- با آب و تاب فراوان به شرح این روایت میپردازند آیا برخلاف متن آن عمل نمیکنند؟
این دعا به صورت مخفی بوده و بر مخفی بودن آن تاکید فراوانی شده، پس چگونه عدهای آن را مستمسکی برای لعن علنی و آشکار قرار می دهند؟
اصلا با این همه تأکید امام علی(ع) چرا نویسنده کتاب شرح الولاء به شرحش پرداخته و در ترویج عمومی آن کوشیده است؟
از این گذشته چرا ابن عباس باید این دعا را برای غیر اهل بیت(ع) نقل کند؟ مگر امام از او عهد و پیمان نگرفته بود؟ گمان نمی کنم که صحابی بزرگوار امیرالمؤمنین(ع) این گونه بیمبالات باشد.
......................
@azadpajooh
⚡️ارزیابی دعای صنمیالقریش
✍ مهدی مسائلی
صَنمی القریش عنوان دعایی است که در سالهای اخیر عدهای تأکید ویژهای بر ترویج آن در برنامههای مذهبی دارند. اما بارها گفته شده که این دعا از وجود هرگونه سندی، حتی ضعیف، بیبهره است. افزون بر این، در منابع متقدم حدیثی شیعه نیز اثری از آن وجود ندارد و در کتابهای متأخر نقل شده است.
با این حال، بعضی بیتوجه به عدم اعتبار روایی آن، صدور این دعا را از ناحیه امام یقینی جلوه داده و با برشمردن ثوابها و کرامتهای فراوان، حتی آن را بر دیگر ادعیهی معتبر برتری میدهند.
اما از این مناقشات روایی که بگذریم بعضی با استدلال بر لعنهای موجود در این دعا، درصدد توجیه و ترویج راه و روشی هستند که در آن بیپرده و آشکارا به خلفای مورد احترام اهلسنت توهین و لعن علنی میشود. در واقع این عده میخواهند این دعا را منشوری برای توهین و لعن علنی به خلفا قرار دهند.
این در حالی است که حتی اگر این روایت را صحیح بدانیم و در صحت صدور آن از ناحیه امام تردیدی هم نکنیم، گزارشی همراه این دعا نقل شده که چنین استفادهای را رد و محکوم میکند. توضیح این که:
قدیمیترین کتابی که دعای صنمیالقریش در آن آمده، کتاب رشحالولاء فی شرحالدعاء نوشته ﺷﻴﺦ ﺍﺑﻮﺍﻟﺴﻌﺎﺩﺍﺕ ﺃﺳﻌﺪ ﺑﻦ ﻋﺒﺪﺍﻟﻘﺎﻫﺮ ﺍﺻﻔﻬﺎﻧﻰ از علمای قرن هفتم است. این کتاب در واقع شرحی بر دعای صنمی القریش است.
نویسندهی این کتاب نیز اگرچه سندی برای این دعا ارائه نمیکند ولی در ابتدای نقل آن، نحوه گزارش آن از امیرالمؤمنین امام علی(ع) را اینچنین بیان میکند:
《امیرالمؤمنین علی(ع) شبی وارد مسجد شدند و گمان بردند که جز ایشان کسی در مسجد نیست. پس با صدای بلند شروع به قرائت قرآن و خواندن اذکار نمودند. تا اینکه وقت خواندن نماز وتر فرا رسید و ایشان در قنوت با صدای بلند دعای صنمی القریش را خواندند. زیرا گمان میکردند مسجد خالی است و کس دیگری در آنجا نیست. پس از تمام شدن نماز وتر، ایشان کمی نشستند و حضور انسانی را احساس کردند، پس فرمودند: آیا کسی در مسجد است؟
عبدالله بن عباس به حضرت جواب داد: بله امیرالمؤمنین، منم بندهی تو!
امام علی(ع) فرمودند: همراه تو کس دیگری نیز هست؟
ابن عباس گفت: نه، شخص سومی با ما نیست.
امام فرمود: آیا دعایی را که در نماز وتر خواندم، شنیدی؟
ابن عباس گفت: بله.
امام فرمود: آن را حفظ کردی؟
ابن عباس گفت: بله حفظش کردم.
امام فرمود: آن را محفوظ بدار که از دشوارترین اسرار است و نباید هیچکس بر آن اطلاع پیدا کند مگر خاندان و اهلبیت من، و با عهد کن که آن را بر غیر اهلش ظاهر نکنی و از بیان آن برای دیگران خودداری کنی.》(رشح الولاء، ص۵۸ و ۵۹)
حال با توجه به این گزارش، آیا تبلیغ این دعا به صورت عمومی صحیح است؟
کسانی در شبکههای ماهواره ای -همچون شبکه امام حسین علیه السلام- با آب و تاب فراوان به شرح این روایت میپردازند آیا برخلاف متن آن عمل نمیکنند؟
این دعا به صورت مخفی بوده و بر مخفی بودن آن تاکید فراوانی شده، پس چگونه عدهای آن را مستمسکی برای لعن علنی و آشکار قرار می دهند؟
اصلا با این همه تأکید امام علی(ع) چرا نویسنده کتاب شرح الولاء به شرحش پرداخته و در ترویج عمومی آن کوشیده است؟
از این گذشته چرا ابن عباس باید این دعا را برای غیر اهل بیت(ع) نقل کند؟ مگر امام از او عهد و پیمان نگرفته بود؟ گمان نمی کنم که صحابی بزرگوار امیرالمؤمنین(ع) این گونه بیمبالات باشد.
......................
@azadpajooh
⚡از شیعه شدن تا شیعه نمودن/بعضی از مفاسد رویکرد شیعهسازی
✍مهدی مسائلی
مسلما از دید هرکسی که به مذهبی اعتقاد و پایبندی دارد، آن مذهب بر حق است و پذیرش آن مذهب توسط سایرمسلمانان و افزون شدن پیروانش امری مطلوب است. یک شیعه نیز هیچگاه نمیگوید شیعه شدن دیگران امری ناپسند است، همانطور که یک سنی، سنی شدن شیعیان یا پذیرش مذهب فقهیاش توسط سایر مسلمانان را امری منکر نمیداند.
اما شیعه شدن یک طرف سکهی ماجراست، و شیعه نمودن روی دیگر آن.
اگرچه شیعه شدن منعی ندارد، ولی بسیاری از شیعهنمودنها و روشهایی که برای آن به کار بسته میشود، برخلاف هنجارهای اجتماعی و حتی قوانینِ تبلیغیِ تشیع است.
پیش از این بنده در یادداشتی بیان کردم که ائمهی شیعه(ع) در روایات متعددی از دعوت به تشیع منع کردهاند و آن را یک ضرر تبلیغی و اجتماعی برای تشیع و اسلام دانستهاند، چنانچه شیخ کلینی در کتاب کافی این روایات را در بابی با عنوان «بَابٌ فِي تَرْكِ دُعَاءِ النَّاس؛ باب دعوت نكردن مردم[به تشیع]» جمع کرده است.( كافی، چاپ دار الحديث، ج3، ص537)
(لینک یادداشت: http://azadpajooh.ir/668 )
دعوت به شیعهسازی اهلسنت، مفاسد اجتماعی و مذهبی بسیاری دارد که به طور خلاصه میتوان موارد زیر را بیان کرد:
۱. یک یا چند نفر را شیعه میکند اما قوم و طایفهای را نسبت به شیعه بدبین کرده و دشمنی آنها را بر میانگیزد.
۲. اهلسنت را از رویکرد مقابله با افراطگرایی دور کرده و به سمت دفاع کلی از هرچه و هرکس که خود را تسنن مینامد، وا میدارد.
۳. همهی فعالیتهای شیعیان را تحت شعاع قرار داده و محدود میکند حتی فعالیتهای غیرمذهبی شیعیان را.
۴. سنیِ طرفدار انقلاب اسلامی را منزوی میکند و انقلابیگری را نوعی تبلیغ تشیع جلوه داده و علمای اهلسنت را به سمت جدایی از انقلاب فرا میخواند.
۵. امنیت مذهبی اهلسنت را متزلزل میکند و حتی علمای اهلسنت برای دفاع در برابر شیعهسازی عدهای، به سمت حمله تبلیغی علیه تشیع متمایل میشوند.
۶. علمای سنی را از رویکرد ترویج معنویت و دینداری میان مردم، به رویکرد دفاع از تسنن و مخاصمه مذهبی با شیعه وا میدارد و جریانهای ضددینی و معنویتستیز را تقویت میکند.
۷. در رویکرد مستبصرسازی چون شیعهنمودن هدف است نه شیعه شدن، گفتمان مجادله و مناظره و حتی توهین مذهبی گسترش پیدا میکند و جای گفتگوی تقریب مذاهب اسلامی را میگیرد، گفتگویی که بهترین صورت برای تبلیغ معارف اهلبیت(ع) است.
در رویکرد شیعهسازی تلاش بر هجمه علیه مذهب اهلسنت و تخریب آن است ولی در رویکرد تقریب مذاهب اسلامی تلاش بر ترویج تعالیم تشیع و نشان دادن امتیازات علمی و عملی آن است. رویکرد اول دافعه دارد و رویکرد دوم جاذبه.
۸. ترویج شیعهسازی به گفتمان وحدت اسلامی صورتی تاکتیکی و مصلحتی میدهد و آن را به صورت ابزار گسترش تشیع جلوهگر میکند(چنانچه مهمترین شبهه وهابیت در برابر وحدت اسلامی همین موضوع است)
۹. سازماندهی تبلیغی برای جذب پیروان اهلسنت به تشیع برخلاف عدالت اجتماعی و هنجارهای زندگی مسالمتآمیز مذاهب اسلامی است، همانگونه که سازماندهی تبلیغی برای جذب پیروان تشیع به تسنن امری منکر است، چنین رفتاری نسبت به مذهب اهلسنت نیز پذیرفته نیست.
.......
نکته: اخیرا بعضی با انتشار سخنان آقای فلاح زاده در سایت مقام معظم رهبری، رویکرد تبلیغ تشیع در میان اهلسنت و شیعه سازی آنها را به رهبری نسبت میدهند. اما این موضوع در سخنان رهبری بارها رد شده است و با نصوص بیانات ایشان مخالفت دارد. رهبری در خطبه نماز جمعه رهبری، 90/11/14 فرمودند: "ایران به دنبال ایرانى کردن اعراب یا شیعى کردن سایر مسلمین نیست."
استفاده از سخنان آقای فلاح زاده برای نسبت دادن پروژه شیعهسازی اهلسنت به رهبری، صداقت ایشان را مخدوش میکند.
...........
@azadpajooh
⚡️ طب سنتی یا طب تحجر
✍مهدی مسائلی
طبی که نمیتواند نظراتش را در قالب تحقیق و پژوهش علمی ارائه کند، و برای ترویج خود از انگیزههای دینی یا توهم توطئه بهره میگیرد، طب سنتی نیست، طب تحجر است
طب سنتی باید خود را به محکِ رد و اثبات بگذارد و سنتی بودن گزارههایش را به معنای خدشهناپذیری آنها تلقی نکند.
شکی نیست که در گیاهان و مواد غیرشیمیایی خواص دارویی بسیاری وجود دارد که به کمک علم جدید باید آنها را عصارهگیری و ترکیب نمود و اثراتشان را بیشتر کرد. اما طی این مسیر لازمهاش تحقیق و پژوهش است نه ادعای همآوردی و برتری بر طب جدید.
طب بوعلی در زمان خودش نه طب سنتی بلکه طب جدید بود، بوعلی سینا برای دستیابی به پیشرفتهای پزشکیِ آینده تلاش میکرد نه برای بازگشت به طب گذشته.
طبی که مدعی است درمان همه بیماریها را هماکنون دارد، هیچگاه قدم در راه پیشرفت نمیگذارد.
به هرحال، تا وقتی که رویکرد طب سنتی از نقلگرایی صرف به عقلگرایی تغییر نکند، همین منازعه ادامه دارد.
...........
@azadpajooh
مهدی مسائلی، مطالعات و یادداشتها
⚡از شیعه شدن تا شیعه نمودن/بعضی از مفاسد رویکرد شیعهسازی ✍مهدی مسائلی مسلما از دید هرکسی که به
⚡️ پروژهی فرضی سُنیسازیِ شیعیان /شیعهسازی اهلسنت با وحدت اسلامی منافاتی ندارد البته وحدت تاکتیکی
✍ مهدی مسائلی
در یادداشت گذشتهام با استدلالهای متعدد مفاسد رویکرد شیعهسازی اهلسنت بیان کردم ولی گاهی تا خودمان را بهجای طرف مقابل نگذاریم، عیب و ایراد رفتارمان را درک نمیکنیم.
مثلا فرض کنیم گروهی از اهلسنت در داخل کشور یا یکیدیگر از کشورهای اسلامی، پیگیر سنیسازی شیعیان هستند و در عین حال، شعار وحدتاسلامی را مطرح میکنند و از برادری اسلامی سخن میگویند، چه نگاه و برخوردی نسبت به آنها و شعار برادریِ اسلامیشان خواهیم داشت؟!
از برخوردهای نهادهای امنیتی که بگذریم آیا در شهرهای مذهبی شیعه همچون قم، اصفهان، مشهد و... علما و مردم به آنها اجازه ورود به این شهرها و گفتگوی برادرانه را میدهند؟!
مراجع شیعه چند بیانیهی آتشین در محکومیت این حرکتهای توطئهآمیز صادر خواهند کرد؟!
روزنامهها و پایگاههای خبری چند مقاله و یادداشت برای روشنسازی ارتباط این افراد با وهابیت منتشر میکنند؟!
دروس حوزههای علمیه چند روز تعطیل میشود و چند تجمع اعتراضی برگزار میشود؟!
تشبیه بالا تطبیقی است برای مفاسد رویکرد شیعهسازی اهلسنت که در یادداشت پیشین به آنها اشاره کردم ولی عدهای بیتوجه به آن استدلالها همچنان سعی میکنند رهبری را مدافع و حامی پروژه شیعهسازی اهلسنت جلوه دهند و ارجاعهای دیگری از سخنان ایشان دستوپا کنند.
در واقع این عده میخواهند گفتمان وحدت اسلامی در کلام رهبری را گفتمانی تاکتیکی جلوه دهند که هدفش رفع یا دفع خسارت از شیعه است. براین اساس هرچند رهبری میگوید: "ایران به دنبال ایرانى کردن اعراب یا شیعى کردن سایر مسلمین نیست." (خطبه نماز جمعه 90/11/14) ولی این سخن از روی تقیه بوده و تاکتیکی برای دفع اعتراضات اهلسنت است.
اما این تلقی تحریفی آشکار درباره تفکرِ وحدتاسلامیِ رهبری است که هرکسی با جستجویی ساده در سخنان ایشان آنرا متوجه میشود.
رهبری به صراحت تاکتیکی بودن وحدت اسلامی را نفی کردهاند و آن مسألهای اساسی و استراتژیک میدانند که بر سایر امور مقدم است:
"هدف از این کار آن است که با شعار وحدت مسلمین، که شعار درست و ضرورییی هم است و من از قدیم این اعتقاد و تفکر را داشتم و دارم و آن را یک مسألهی استراتژیک میدانم - یک مسألهی تاکتیکی و مصلحتی هم نیست که حالا بگوییم مصلحت ما ایجاب میکند که با مسلمین غیر شیعه ارتباطات داشته باشیم - مسلمانان، بتدریج این اختلافات مذهبی و طایفهیی را کم کنند و از بین ببرند؛ چون در خدمت دشمنان است. ما با این انگیزهی صحیح، مسألهی وحدت مسلمین را در جمهوری اسلامی، یک مسألهی اساسی قرار دادهایم. امام بارها فرمودند، ارگانهای مختلف جمهوری اسلامی نیز بر این اساس برنامهریزی و طراحی و تلاش کردند و ماها هم سخنرانی کردیم."(بیانات رهبری ۱۳۶۹/۰۱/۲۶)
به هرحال، تحریف نظرات رهبری درباره وحدت اسلامی، خطرش به مراتب از سخنان کسانی به صراحت وحدت اسلامی را نفی میکنند، بیشتر است.
مسلما رویکرد شیعهسازی اهلسنت با وحدت اسلامی مصلحتی و تاکتیکی که آقایان به دنبال آن هستند، منافاتی ندارد ولی حقیقتا این رویکرد با وحدت استراتژیکی که رهبری به آن معتقد است، مخالف است و در مسیر آن سنگاندازی میکند؛ اگر چنین نیست لطفا به علمای و گروههای مذهبی اهلسنت اجازه دهید تا پروژههای سنیسازی شیعیان را پیش برند یا لااقل درباره آن سخن بگویند.
.........
@azadpajooh
⚡️تأکید بر حدیث ثقلین تأیید جدال مذهبی نیست
✍مهدی مسائلی
بعضی فکر میکنند استناد و تأکید بزرگان شیعه بر حدیث ثقلین و توصیه اهلسنت به این حدیث نبوی، توجیهی برای پروژه شیعهسازی اهلسنت و تأییدی بر جدالهای مذهبی است. در حالیکه چنین موضوعی هرگز مقصود آنها نبوده است. از حدیث ثقلین میتوان دو برداشت حداکثری و حداقلی داشت. برداشت حداکثری متعلق به شیعیان است که قائل به امامت و جانشینی امام علی و اهلبیت(ع) در همهی جهات سیاسی و علمی از پیامبر(ص) هستند. قسمتی از این برداشت در تضاد با اندیشه اهلسنت است و شیعه بدون آنکه جدال مذهبی را دامن بزند، در گفتگوهای درون مذهبی خود بر آن تأکید میکند. اما برداشت حداقلی از حدیث ثقلین، مربوط مرجعیت علمی اهلبیت(ع) در هدایت امت اسلامی است. این موضوع چیزی نیست که با اندیشههای اعتقادی اهلسنت در تضاد باشد بلکه برای دنیای کنونی اسلام نیز بسیار راهگشاست. بر این اساس، آیت الله بروجردی برای تحقق تقریب مذاهب اسلامی، سیاست تبلیغی خود در فضای عمومی مسلمانان و در تعامل با اهلسنت را بر پایهی حدیث ثقلین گذاشتند. در نگاه ایشان شیعه در عصر حاضر، باید تنها بر مرجعیّت علمی اهلبیت(ع) تأکید کند و از طرح کردن مسألهی خلافت امام علی و اهلبیت(ع) در گفتگو با اهلسنت سکوت کند. ایشان میفرمود مسئلهی خلافت سیاسی اهلبیت(ع)، فعلاً مورد ابتلای مسلمانان نیست تا درباره آن بحث کنند.(رک: آیت الله محمد واعظ زاده خراسانی، راههای تقریب مذاهب اسلامی و وحدت مسلمانان) از این گذشته تمایز مذهبی شیعه و سنی بر اختلاف نظر در این موضوع استوار است و بحث بیشتر دراینباره، اتفاق نظری را دنیای اسلام پدید نمیآورد. از این جهت ایشان در تعاملات شیعه و سنی، به جای تأکید بر حدیث غدیر، بر حدیث ثَقَلَیْن( یا به تعبیری ثِقْلَیْن) تأکید میکردند و توافق و وحدت نظر بر سر مرجعیت علمی اهلبیت(ع) را امری دستیافتنی و مسئلهای راهگشا در مسیر تقریب مذاهب اسلامی میدانستند. البته پیداست آن مـرحوم، با این طرح، نظر نداشت که اصل مسألهی خلافت ائمه (ع) را انکار نماید یـا آنرا بیارزش و غیرمهم جلوه دهد، بلکه از باب در نـظر گرفتن اولویتها و نیازهای ضروری مسلمانان در عصر حاضر، بر مرجعیت علمی ائمه به استناد «حـدیث ثـقلین» تأکید میفرمود. رهبری انقلاب آیت الله خامنهای در توضیح رویکرد مرحوم بروجردی میگوید:
«در صدر فعالیتهای مرحوم آیتالله بروجردی (رضوان الله تعالی علیه) برای تقریب - آنطور که من شنیدم و تا حدودی اطلاع دارم - توجه به «حدیث ثقلین» بود که بین مذاهب مختلف اسلامی مورد اتفاق است و متواتراً آن را نقل کردهاند. به همان شکلی که شیعه آن را نقل کرده، کتب برادران اهل سنت هم پُر است؛ اگرچه به شکل دیگری هم نقل کردهاند. بههرحال، مسألهی اهلبیت و نظیر آن را که مورد قبول همهی مسلمین است و همهی مسلمین به آنان ارادت دارند و آنان را دوست میدارند و هرکدام به نحوی به آنان عقیدهی دینی دارند، محور قرار بدهند. در خود اسلام میشود مواردی را از متون اسلامی پیدا کرد که پایههای تقریب باشد.»(بیانات۱۳۷۰/۰۷/۱)
پس تأکید بر حدیث ثقلین در کلام امام خمینی و آیت الله خامنهای را نباید حمل بر بحث شیعهسازی اهلسنت نمود همچنانکه آیت الله بروجردی را نمیتوان به این عنوان متهم نمود. آیت الله سید موسی شبیری زنجانی در نگاه مرحوم بروجردی میگوید:
«هدف آقای بروجردی از تأسیس دارالتقریب در مصر، این نبود که سنیها را شيعه کند. ایشان میفرمود: ما چه شیعه باشیم، چه سنی، به حکم حدیث ثقلین مؤظفیم عملمان مطابق دستور عترت طاهره(ع) باشد. ایشان در قضیه تقریب به دنبال توجه دادن اهلسنت به مرجعیت علمی اهلبیت(ع) بود. «تقریب» هم به معنی نزدیک شدن شیعه و سنی به یکدیگر و کمکردن فاصلهها است، نه شیعه کردن سنیها؛ هرچند اگر شیعه میشدند، زهی سعادت ولی غرض این نبود. آقای بروجردی بحثهای اعتقادی را نفی نمیکرد ولی در مصر به دنبال مطرح کردن مرجعیت علمی اهل بیت(ع) بود.»(جرعهای از دریا، ج3، ص503)
............
@azadpajooh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚡️نقد افراطگرایی در تشیع/
بخش اول: اثبات اِسمِ ولایت و فاصلهگرفتن از رَسمِ ولایت
حدود یک ماه پیش قرار بود مباحثه و گفتگویی درباره عملکرد جریانهای تندرو و افراطی شیعه و خصوصا جریان شیرازی در رادیو جوان(برنامه جوانشهر) صورت بگیرد، با کمک یکی از دوستان، شماره آقای نعمت اللهی مدیر شبکه مرجعیتِ آقای شیرازی را به دست آورده و به مسئولین برنامه دادم، اما ایشان خودشان حاضر به شرکت در برنامه نشدند و آقای محمدعلی شریعت زاده را به عنوان نماینده خودشان معرفی کردند.
هنگامی که برنامه آغاز شد، آقای شریعتزاده با بیشتر سخنان و مواضع بنده موافق بودند و عملا گفتگوی چالشی با حضور موافق و مخالف در جلسه به وجود نیامد. بنده نیز سعی کردم بحث را کمی کلیتر از جریان شیرازی مطرح کنم، هرچند یک باری هم که اسم آقای سیدصادق شیرازی را آوردم، در تدوین برنامه حذف شده است.
سعی میکنم در چند پست گزیدههایی از صحبتهایم را اینجا منتشر کنم.
فیلم کامل برنامه در سایت رادیو جوان ببینید: http://radiojavan.ir/ProgramHome/?m=039130
.........
@azadpajooh