من آذرخش شبانم
کز ابر تیره دمیدم
چه غم که شد شب ابری
سر سیاه و سفیدم
به سایهروشن مویم
درون آینه گویم
به جز تو کیست بداند
که روز و شب چه کشیدم
تلاش من همه آن بود
در صحاری سوزان
که ناشکفته نخشکند
غنچههای امیدم
جهان و مردم او را
بسا که دیدهام اما
ندیده بودم خود را
کنون در آینه دیدم:
که آتش دل ابرم
که سایهی سر کوهم
چه سرکش است شگفتا
سر سیاه و سفیدم
#ژاله_اصفهانی
از کتاب #سرود_جنگل
پن: از کشفیات دوست داشتنی امروزم در دیوان ژاله
@azam_saadatmand
در حسرت خریدن آن ساعتم که نیست
در خردهریز خاطرههایت به یادگار
افسوس جیبهای من و بانکهای شهر
چون عشق،هیچوقت ندارند اعتبار
#اعظم_سعادتمند
#لیلی_آذر
@azam_saadatmand
مرا صدا بزن
"ای یار
ای یگانهترین یار"
که در جواب غزلهای بیشمار بگویم
#اعظم_سعادتمند
مجلهی میدان آزادی پروندهی تازهای باز کرده است به نام"هنر و آهستگی" هم سرمقالهای خواندنی دارد هم اولین مطلبش با عنوان " آهستگی و قالیبافی" به نظرم خیلی خوب نوشته شده است.پیشنهاد میکنم این پرونده را دنبال کنید و بخوانید
http://www.azadisq.com
برایت با تمام روح خود سهراب میخواندم
کنارت میشنیدم چیزی از هوش گیاهان را
#اعظم_سعادتمند
#لیلی_آذر
پن:
صدای هوش گیاهان به گوش میآمد
#سهراب
@azam_saadatmand
سربازها
ایستادهاند
مثل برگها
بر درختها
در پاییز
#جوزپه_اونگارتی شاعر ایتالیایی
پن: از کشفیات امروزم
@azam_saadatmand
یه شعری داره برای مادرش که من و یاد خودم و مادرم میاندازه...
اینک
آن دستهای اطمینان بخش را
فقط در رویاها میتوانم ببوسم
و حرف میزنم
کار میکنم
سیگار میکشم
نگرانم...
چگونه رو در روی این همه شب ایستادهام
#جوزپه_اونگارتی
پن:البته من به جای سیگار کشیدن چای مینوشم
@azam_saadatmand
یادداشت تازهای نوشتهام برای مجلهی میدان آزادی دربارهی زندگی و آثار ژاله اصفهانی
خوشحال میشوم بخوانید
مروری بر زندگی و آثار ژاله اصفهانی
@azam_saadatmand
شکستم از این غم
که یک بار دیگر
بگویم که: عباس!
خوبی برادر؟
یکسال گذشت از غمی که هنوز ابعادش را به درستی درک نکردهام...هنوز باورش نکردهام
اگر حال و حوصلهای دارید روح برادرم را با صلوات یا فاتحهای خوشحال کنید
و بی بهار، به دشت و دمن چه میگذرد؟
به حال باغچه، بی یاسمن چه میگذرد؟
صدای شادی گنجشکها نمیآید
به شاخههای تَرِ نارون چه میگذرد؟
صدای گریهی خاموش بلبلان از چیست؟
مگر به ساحت سبز چمن چه میگذرد؟
به حال ماه، که با آه و چاه خواهد شد
پس از تو همنفس و همسخن چه میگذرد؟
فقط همان درِ آتش گرفته میداند
به زینبت، به حسین و حسن چه میگذرد
میان این همه، کو محرمی که شرح دهد
میان خانهی مولای من چه میگذرد
#اعظم_سعادتمند
@azam_saadatmand
مطلبی نوشتهام دربارهی "آهستگی و شعر" در مجلهی میدان آزادی ،اگر فرصت کردید بخوانیدش،سایر یادداشتهای پروندهی هنر و آهستگی را هم پیشنهاد میکنم بخوانید
آهستگی و شعر
در رگ یک حرف
@azam_saadatmand
@azadisqart
May 11
خطبههایش کرده جان بیتها را شعلهور
در سکوت شهر طوفان است نام فاطمه
#اعظم_سعادتمند
بردم پناه از شب سرما به فاطمه
از درهی درندهی دنیا به فاطمه
آویختم به رشتهی نوری که میرسید
از چار سو به ساقهی طوبی به فاطمه
رازی که هیچوقت نگفتم به هیچکس..
آهی شدم که بسپرم آن را به فاطمه
من، ابرسنگ ساکت تنها، گریختم
از کوه و دشت و جنگل و دریا به فاطمه
افتاد دانه دانهی اشکم به دامنش
نزدیک بودم این همه آیا به فاطمه؟
*
آنقدر روشن است و درخشان که دادهای
ای عشق نام نامی زهرا به فاطمه
"من سردم است" در ته این ظلمت نمور
دست مرا بگیر خدایا به فاطمه...
#اعظم_سعادتمند
@azam_saadatmand
محبت استاد ارجمند دکتر قربان ولیئی به غزل فاطمی"باغچه بعد از تو"
کسی به باغچه بعد از تو آب خواهد داد؟...
@azam_saadatmand
103.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
لطف استاد ارجمند دکتر قربان ولیئی به غزل فاطمی "باغچه بعد از تو"
@azam_saadatmand
پیراهنش پرنده شد و پر کشید و رفت
اینبار گرگ یوسف من را درید و رفت
آن سرّ سر به مهر که بر دوش عرش بود
پا در رکاب نیزه سرکش کشید و رفت
گنجشک روی شاخه تمنای آب داشت
تیری اذن الی اذنش را برید و رفت
هم اشک چشمه چشمه در آن چشم خشک شد
هم مشک قطره قطره به پایش چکید و رفت
آتش گرفت بال فرشته از آفتاب
بر تاول زمخت بیابان دوید و رفت
ناباورانه جن و ملک می گریستند
شیطان چگونه خون خدا را مکید و رفت؟
درد است اینکه می چکد از جان واژه ها
این قصه را کدام قلم آفرید و رفت؟
#مجیدآژ
کانال اشعار شاعر ارجمند جناب آقای مجید آژ
https://eitaa.com/joinchat/199492609C398f9f13ad
با وجود اینکه نورش کرده روشن روز را
چون شب قدر است و پنهان است نام فاطمه
#اعظم_سعادتمند
#حضرت_امالبنین سلاماللهعلیها
#یا_حضرت_امالبنین
این زن که می بینی نگاهی خاص دارد
در چشمهایش معدن الماس دارد
او عاشق شاهی است که جای زر و سیم
تنها دو تا پیراهن کرباس دارد
هنگام گندم آرد کردن گفتگوها،
با خاطرات نیلی دستاس دارد
با بچه های فاطمه چون همنشین است
بر دامنش عطر گلاب و یاس دارد
فانوس حاجات جهانی روشن است از
لطفی که نور چشم او _عباس_دارد
#اعظم_سعادتمند
@azam_saadatmand
#حضرت_امالبنین سلاماللهعلیها
شکوه چادر سبزش میان شهر وزید
شکست هیبت طوفان همینکه او را دید
به سوی آینه با رود اشک جاری شد
به سرزمین خروشان نورها که رسید-
نشست منتظر ماه و با سرانگشتش
چهار پنجره بر غربت بقیع کشید
قدم گذاشت به صحرای پشت پنجرهها
دوباره از دل هر سنگ خون تازه تپید
نشست و از لبِ خورشیدِ روی نیزه روان
بهرغم هلهلهها،رازهای سرخ شنید
نگاه کرد به مشک و نگاه کرد به ماه
به یاد تشنگی خیمه، رود رود چکید
همینکه در غم خون خدا غزل سر داد
میان دشت چهار اسب بیسوار دوید
نوشت نام خودش را در آخر این بیت
نه مادر پسران،مادر چهار شهید
#اعظم_سعادتمند
@azam_saadatmand
هدایت شده از خاطرات خاکستری
نجیبِ خوبروی روشنی محکمتر از الماس
زنی معجون دانایی و مهر و قدرت و احساس
زنی پشت و پناه و همرکاب مرد مردستان
در آن تاریکی نه توی نامرد علی نشناس
نخست استاد رزم چارتن جنگاور میدان
زن بالا بلندی لشکر شیرافکنش عباس
زنی پرورده در ایل و تباری قهرمان پرور
زنی آغوش باز او پناه غنچههای یاس
زنی از کاخهای شام و بصره چشم پوشیده
زنی ابریشمین قانع به یک پیراهن کرباس
چه شاید گفت از گُردآفرین مهربانویی
چه میفهمند از قدر زنی چون او عوام الناس
چه شاید گفت؟ از آن زن که جزئی از کمالاتش
نمیگنجد به باورها به هر اندازه یا مقیاس
#شهربانو_طوسی
#ام_البنین
#خاطرات_خاکستری
@khateratekhakestari
دیو است دیوی بیقواره
با چارچشم بیشراره
با کُندهی شاخی شکسته
در جنگلی بی راه چاره
در شب،شبی بی روزن ماه
بی برقِ حتی یک ستاره
آتش ندارد در دهانش
میگیرد از دیوان کناره
از سختجانیهاش باقیست
یک مشت قلب پارهپاره
از او نمیترسند مردم
دیواست دیوی هیچکاره
#اعظم_سعادتمند
#دیو
پن:در درس تفکر و سبک زندگی کلاس هشتم درسی داریم به اسم "دیو و کیک" که انیمیشن جالبی دارد...از درسهای مورد علاقهی من است
@azam_saadatmand
هوا خوب شد خشکسالی سر آمد
به صحرای سوزنده نخلِ تر آمد
به گلزارها،سرخِ پر جنب و جوشی
به جوبارها،آبیِ جوهر آمد
پرستو پرستو پرستو پرستو
بهاری به پاییز هر دفتر آمد
من آوردهام مژده،کشتینشینان!
به دریای شب کوکبی دیگر آمد
یتیمی که آزرده و خسته بودی!
به غمخواریات باز یک مادر آمد
رسولی که دلتنگ عطر بهشتی!
بهپاخیز عطر خدا از در آمد
بخوان کو به کو سورهی تازهات را
که ای تشنگان! تشنگان! کوثر آمد
#اعظم_سعادتمند
@azam_saadatmand
گنجشکِ دلسپرده به یک ترکهی انار!
تا آسمانِ شاخهی طوبی،بپر! نترس!
#اعظم_سعادتمند
@azam_saadatmand
تا کی از تزویر باشم رهنمای
تا کی از پندار باشم خودپرست
پردهٔ پندار میباید درید
توبهٔ تزویر میباید شکست
.
.
همچو عطار از جهت بیرون شویم
بیجهت در رقص آییم از الست
#عطار
پن: در آ به حجرهی عطار و عشق را بو کن
مگر که شربتی از دست آن شهید خوری
@azam_saadatmand
در بیشهزار موی سیاهش زبانزد است
این روزها سپیدی زیبای سوسنی
انگار یافته است پس از سالها نبرد
آنسوی مرزهای دل و عقل،مأمنی
فهمیده است اهل جهان من و تو نیست
هرگز نداشته است به جز شعر میهنی
#اعظم_سعادتمند
@azam_saadatmand
"...برای من نامههای بزرگ بنویسید و راه و رسم خوشبخت زندگی کردن را به من بیاموزید..."
"... آدم هر قدر درویشتر بشود در زندگی راحتتر است حالا من خودم را عادت دادهام که از زندگی توقع زیادی نداشته باشم همیشه میگویم همینطور هم که هست باز خوب است خیلیها هستند که به قدر من هم خوشبخت نیستند و به این ترتیب کمتر فکر میکنم و بیشتر زندگی میکنم..."
از نامههای #فروغ به #پدرش
از کتاب فروغ فرخزاد زندگینامهی ادبی همراه با نامههای چاپ نشده: فرزانه میلانی
@azam_saadatmand
باران
ببار
ببار و خيابان ها را غرق كن
بر سر اين چهار راه
در انتظار نوحيم
باران ببار و تنگ حوصلگي مكن
آب ، اگر از سر نگذشته باشد
كشتي نوح
نخواهد رسيد
نوح خواهد آمد
و كبوترش را
بر ميدان ها و اداره هاي دفن شده در توفان
رها خواهد كرد
تا بر نك بانك ها بنشيند
و از رستگاري
خبر آورد
قدري شتاب كن باران
ببين دلال هاي چوب
چه گونه بر هر سويي مي دوند و عرق مي ريزند
باران
ببار و خيابان ها را غرق كن
و فقط لامپ ها را نپوشان
كه چهره ي نوح را ببينيم
ما از جماعت كشتي
فقط ابليس را مي شناسيم
#شمس_لنگرودی
@azam_saadatmand
#امام_محمد_باقر_سلاماللهعلیه
#ماه_رجب
آنکه با جهل زمین پنجه در افکند تویی
بذر صد مزرعه در خاک پراکند تویی
باغبانی که علیرغم ستمهای خزان
سخت آموخت به هر باغچه لبخند تویی
آن بهشتی که نیاید به زبان توصیفش
نه درختان و گل و حور که سوگند تویی
رشتهی مهر که دلهای حقیقتجو را
تا ابد داده به یکدیگر پیوند تویی
ای احادیث نگاه تو پر از عشق هنوز
راوی آنچه در این غم بنویسند تویی
هرکجا نامی از آن قافله آید به میان
زخمی دشت بلا! بارشِ یک بند تویی
نیست تاثیر تو از عالم پنهان شدنی
که شکافندهی شب، نور خداوند تویی
#اعظم_سعادتمند
@azam_saadatmand