eitaa logo
معرفی اولیاء الهی و اساتید اخلاق و عرفان در قید حیات و جلسات تربیتی تبریز و منطقه آذربایجان
346 دنبال‌کننده
94 عکس
21 ویدیو
9 فایل
برای معرفی اساتید اخلاق و عرفان و ادرس و مکان جلساتشان ، به آیدی زیر پیام بدید: @montazar113113 ⛔️کپی بدون ذکر منبع ، مطالب کانال معرفی اساتید اخلاق و عرفان در قید حیات تبریز ،حرام است.
مشاهده در ایتا
دانلود
معرفی حجت الاسلام اکبری ، شهر : 🔻حاج اقا اکبری از شاگردان حاج اقای علیپور ( از شاگردان ماذون ، مرحوم حاج اقای سعادت پرور ) هستند. نحوه دسترسی به جلسات ایشان : جلسات ایشان سه شنبه ها در مسجد امام خمینی ، واقع در خیابان خطیب ، برگزار می شود. برای اطلاع دقیق از زمان و مکان جلسات ایشان ، میتوانید به ادمین کانال سروش ذکر ، مراجعه بفرمایید ، همچنین ارشیو جلسات ایشان در این کانال قابل دسترسیست . 📌 ادرس کانال ذکر ، در پیام رسان سروش : https://sapp.ir/zekrenoor منبع عکس : basijtu.org عکس ایشون👇🏻 @azerbaijantabriz12
معرفی مرحوم محمدعلی ارتقایی ( ادیب العلما تبریزی ) در شهر : 🔹قسمت اول 🔻ایشان از عرفا و اولیا الهی معاصر و بسیار گمنام در شهر تبریز بوده اند. میرزا محمدعلی ارتقایی مشهور به ادیب العلمای تبریزی در تبریز به دنیا آمد. ایشان بعد از تحصیل مقدمات نزد پدر فرزانه‌اش، از محضر علمای برجسته بهره گرفت و در حوزه علوم دینی به جایگاه بالایی رسید. ادیب العلما علاوه بر علوم دینی، در هنرهای متعددی نیز صاحب نظر و استاد بود و ۱۰ نوع خط را در حد عالی تحریر می‌کرد و در کاشی‌کاری نیز تبحر خاصی داشت. سخن از مردی است که قواعد کیمیا را به صورت کامل می دانست، در عین حال وقتی طلبه ای مبتدی به او مراجعه می کرد تا برایش عمامه بپیچد، قبول می کرد. دو زانو می نشست و شروع می کرد به تاب دادن پارچه های سفید و سیاه. 🔻ایشان از شاگردان برجسته ی اقای الهی (برادر علامه طباطبایی ) در عرفان بودند. 🔻آشنایی محمدعلی ادیب ارتقایی جوان، با سید محمدحسن الهی طباطبایی در آستانه میانسالی، بعد از مبدل شدن به انس ارتباط همه روزه در تبریز، در خلال ماجرایی، در قم به گوش علامه طباطبایی رسید و او را سخت به اعجاب فرو برد. چندی بعد علامه طباطبایی اولین کسی بود که از ادیب ارتقایی، «شاگرد» و «دوست صمیمی» برادرش سخن گفت و به دیگران معرفی اش کرد. طولی نکشید که نام و آوازه «محمدعلی ادیب ارتقایی، ملقب به ادیب العلما»، ورد زبان شاگردان خاص علامه طباطبایی شد، بدون اینکه او را دیده باشند. تلاش حلقه شاگردان و دوستداران علامه طباطبایی برای دیدن ادیب ناشناخته به جایی نرسید، چون او گمنامی را انتخاب کرده بود و ناشناخته زندگی می کرد. کسی نمی دانست مردی که از شهرت و اقبال اشخاص عرفان گرا اعراض کرده است، کجاست، مشغول چه کاری است و چگونه روزگار می گذراند. آنچه ادیب را شهره عام و خاص کرد، مطلبی بود که علامه طباطبایی خود در حین ترجمه جلد نخست تفسیرش «المیزان» به فارسی که با اقبال فراوان روبرو شده بود، با قلم خودش نوشت و به دست مترجم کتابش سپرد تا آن را در ذیل بحث از «علم غیب» بر مباحث کتابش اضافه کند. ☘️علامه در آن نوشتار، به تصریح از «محمدعلی ادیب» اسم برد و نام آورد و فاش کرد که او دارای توان هایی خارق العاده برای ارتباط با جهان غیب و هم سخنی با ارواح بزرگ است، به گونه ای که هر زمان که اراده می کند، لباس جسم را از تن خارج می کند و سوار بر براق روح به ملکوت می رود. این نوشته علامه طباطبایی در جلد نخست ترجمه فارسی «المیزان» به گستردگی خوانده شد و بر شیفتگی کسانی که از سالها قبل در جستجوی ادیب بودند، افزود. اما با این حال و با وجود این اشارت ها و بشارت ها، هنوز کسی نمی دانست ادیب کیست و کجاست. با ارتحال علامه طباطبایی در اوان انقلاب ایران، چشم ها بیش از پیش در طلب و جستجوی ادیب برآمد، چرا که شاگرد برجسته علامه فقید، آیت الله حسینی طهرانی برای نخستین بار در یادنامه «مهر تابان»، به صورت مکتوب، و با اسم و رسم از «آقا محمدعلی ادیب ارتقایی» نام برد و گوشه هایی از این سر پنهان را فاش کرد... فضای معنوی جامعه در سالهای بعد از انقلاب، باعث شد آنچه آیت الله طهرانی نوشته بود، توسط خیل انبوه مشتاقانی بسیار، به فراوانی و با ولع و اعجاب خوانده شود و واقعیت وجودی ادیب، پیوسته دهان به دهان بچرخد. تمام کسانی که آن روز با «حلقه عرفان نجف» و اسم ملاحسینقلی همدانی و نام سید علی قاضی و علامه طباطبایی آشنا بودند، اکنون در عطش دیدار «محمدعلی ادیب ارتقایی» بودند، اما کجا بود ادیب؟ ادیبی در میان نبود. هرچه او را بیشتر می جستند، کمتر نشانه ای می یافتند. برای عده ای این گمان مسلم شد که : ادیب مرده است! جستجوی زیاد و نیافتن آنها را به این نتیجه رساند که: آن مرد حتما دار فانی را وداع گفته و جستجویش بی فایده است، اما او نمرده بود. زنده بود، اما وارسته تر از آن بود که در معرض دید مشتاقان قرار بگیرد و خود را در برابر سیل عطش و تمناهایی قراردهد که علاقمندان و شیفتگانی بزرگ و کوچک با طلب خویش به راه انداخته بودند. 🔻این عارف برجسته سرانجام در سال ۱۳۸۰ هجری شمسی چشم از جهان فروبست و در آرامستان وادی‌رحمت به خاک سپرده شد. 📌دوستانی که تمایل دارند بیشتر با ایشان اشنا شوند ، میتوانید از طریق لینک زیر ، بیشتر با ایشان اشنا شوند: https://karimfeyzi.ir/elder-feizi/mohammad-ali-erteghaei/ منبع : http://tabrizpedia.info https://www.ettelaat.com @shia5t @azerbaijantabriz12
معرفی مرحوم محمدعلی ارتقایی ( ادیب العلما تبریزی ) در شهر : 🔹قسمت دوم 🔻فزرند حاج اقای الهی ، استاد اقای ادیب العلما ، خاطره ی جالبی رو در مورد احضار روح عمر سعد ملعون توسط پدرشان بیان کرده اند ، که در پایین جهت استفاده ی بزرگواران قرار می دهیم : يک روحاني بنام اديب العلما در تبريز بود که به بنده نيز مانوس بود و درعلوم غريبه نيز سر رشته داشت که اخيراً فوت نموده است. يک روز آمده بود به خانه مان و من نيز آن موقع در کبريت سازي مشغول بکار بودم عصر که به خانه برگشتم والده ام فرمودند که والد بزرگوارم (آيت الله سيدمحمدحسن الهي طباطبايي)حال خوشي ندارد خانه مان آن موقع در دانشسرا قرار داشت طبقه دوم پيش پدرم رفتم و جوياي حالشان شدم فرمودند: چيزي نشده فقط حالم کمي منقلب شده بود که درست شد. بالاخره چيزي نگفتند و من هم نفهميدم . چند روز بعد که جناب اديب العلما را ديدم ايشان از من در مورد اتفاقات آن روز پرسيدند گفتم بنده که بي خبرم .اديب العلما برگشت گفت آن روز که آمده بودم خانه تان ، پدرت در حالي که نشسته بود به اين فکر مي کرده که روح عمربن سعد را احضار نمايند ببينند که اين ظالم چگونه تيپ و قيافه اي داشته و اين غلط بزرگ غيرقابل بخشش را در مورد امام حسين(ع) و اهل بيت اش در صحراي کربلا مرتکب شده است. اديب العلما مي گويد در يک لحظه خانه اي که در آن نشسته بودم به يک ظلمتکده تبديل شدو همه جاي خانه را تاريکي فرا گرفت من از ترس پا به فرار گذاشتم يک آن فهميدم که در پل منجم هستم بعداً برگشتم و در مورد ماوقع سوال پرسيدم آقا فرمودند که روح عمرسعد ترسيد و پا به فرار گذاشت. مادر بنده نيز به خيال اينکه فرار اديب العلما از خانه به واسطه حال ناخوش پدرم بوده لذا با يکي از پزشکان تبريز به نام دکتر نقشينه براي مداواي پدرم تماس گرفته بود و دکتر پس از معاينه پدرم ، حال پدرم خوب شده بود و بدين صورت همه چيز در خانه بهم خورده بود. @shia5t @azerbaijantabriz12
مرحوم استاد محمدعلی ارتقایی ( ادیب العلما تبریزی ) @shia5t @azerbaijantabriz12
مزار مرحوم استاد محمدعلی ارتقایی ( ادیب العلما تبریزی ) در قبرستان وادی رحمت تبریز @shia5t @azerbaijantabriz12
📌ادرس کانال معرفی اولیاء الهی و اساتید اخلاق و عرفان در قید حیات و جلسات تربیتی تبریز و منطقه آذربایجان ، در پیام رسان ایتا : http://eitaa.com/azerbaijantabriz12 📌ادرس کانال معرفی اولیاء الهی و اساتید اخلاق و عرفان در قید حیات و جلسات تربیتی تبریز و منطقه آذربایجان ، در پیام رسان تلگرام : http://t.me/azerbaijantabriz12 @azerbaijantabriz12
استاد علیپور-تلنگر عزرائیل و مرگ.mp3
1.3M
🔻صحبت های تاثیر گذار استاد علیپور در مورد جناب عزرائیل و مرگ به زبان ترکی @azerbaijantabriz12
معرفی پیر غلام مشکی پوش استان حسینی ، حاج تقی شریعت زنجانی ، شهر : 🔻 احیاگر شعائر حسینی حاج تقی شریعت ، از اولیا الهی گمنام معاصر در شهر زنجان بودند. بر سنگ مزار همه کس نام نویسند من گمشده ی عشق توام نام ندارم ✳️حکایت ، پیراهن سیاهی که حضرت زهرا س برای حاج تقی شریعت دوخته بودند : وقتی در ایام حاج کنار کعبه شرطه های سعودی اورا مجبور به در آوردن لباس مشکی میکنند و با او درگیر میشوند در اثر ضربات بیهوش میشود و به بیمارستان منتقل میگردد. در بیمارستان لباس او را تعویض میکنند ؛ وقتی حاج تقی به هوش می اید ، لباس مشکیش را طلب میکند ، ولی پرستارها به او میگویند لباست را دور انداختیم. حاج تقی ناراحت میشود و با گریه به خواب میرود و در عالم رویا امام حسین علیه السلام را میبیند و امام ع علت ناراحتیی حاج تقی را میپرسند. حاج تقی میگوید : آقاجان نذر کرده بودم تمام عمر در غم شما مشکی تن کنم ، ولی امروز به اجبار آنرا از من گرفتند. آقا میفرمایند : ناراحت نباش از این به بعد این لباس مشکی که مادرم برایت آماده کرده را بر تن کن و لباسی به او میدهند. این لباس تا روز آخر در حسینیه شریعت ماند و همراه حاج تقی دفن شد... . حاج تقی وصیت کرده بود به جای کفن ، او را مثل اربابش در حصیر بپیچند. ✳️حکایت دیگری از مرحوم حاج تقی شریعت : شخصی ثروتمند در تبریز در محله اهراب بود که ، زمانه کاری کرد که فقیر شد ، میگفت: تو خیابون به هرکس سلام میکردم روش رو ازم برمی گردوند ، خیلی دلم شکسته بود . رفتم هیئت ، یکی از دوستام بهم گفت برو زنجان پیش یک دیونه ، حالت رو بهتر میکنه . سوار اتوبوس شدم اومدم زنجان ، پرسان پرسان ادرسش رو بدست اوردم . در رو که باز کرد گفت : بیا تو ، جریان رو گفتم ، رفت تو فکر. بعد رفت از کمد یک پیراهن سیاه در اورد داد بهم ، گفت : اینو بپوش خود ارباب کارهات رو درست میکنه ، میگه اومدم یواش یواش کارم رونق گرفت ، ثروتم از قبل هم بیشتر شد ، همش هم برکت پیرهن سیاه ارباب و تاثیر نفس حاج تقی بود ، از اون موقع عاشقش شدم... منابع : https://www.instagram.com/_saeed_noroozi_/ https://www.instagram.com/esmaeil_alizadeh212/ https://www.instagram.com/sm_shojaee/ https://www.instagram.com/morteza_farhang/ و کتاب حیات روح @azerbaijantabriz12
🔻خاطره ای در مورد حاج تقی شریعت و حاج ملا اقا جان زنجانی @azerbaijantabriz12
🔻پیر غلام و دلسوخته ی حسینی ، حاج تقی شریعت زنجانی... بر سنگ مزار همه کس نام نویسند من گمشده ی عشق توام نام ندارم @azerbaijantabriz12
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻شعر خوانی زیبا و تاثیر گذار ، از مرحوم حاج اقا شریعت در مورد عشق به امام حسین ع ، به زبان ترکی ، با زیرنویس فارسی... @azerbaijantabriz12
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻صحبت های کربلایی حسین عینی فرد ، در مورد شخصیت حاج تقی شریعت ، رسول ترک و سید جواد ذاکر .... @azerbaijantabriz12
جلسات ماهانه حاج اقای تحریری در شهر ، : 🔻 سلسله جلسات معرفتی ایت الله تحریری ، در اولین جمعه هر ماه قمری در شهر تبریز برگزار میگردد. مکان : مسجد سالار شهیدان تبریز ، واقع در خیابان امام زمان : بعد از نماز مغرب و عشا همراه با قرائت زیارت آل یاسین نکته : جهت اطلاع دقیق در مورد این جلسات ، میتوانید به حاج اقای حسینی ، امام جماعت مسجد سالار شهیدان ، مراجعه فرمایید... @azerbaijantabriz12
معرفی خانم عبداللهی ، شهر : 🔻خانم عبداللهی از شاگردان ، استاد فاطمی نیا در تبریز هستند که در این شهر جلسات تربیتی برای ها برگزار میکنند. جلسات ایشان به صورت خصوصی برگزار میشود.... @azerbaijantabriz12
معرفی شیخ قربانعلی ترخان(ره) ، استان شهر : قسمت اول : 🔹عبد صالح خدا ، مرحوم شیخ قربانعلی ترخان (ره) ، از اولیا الهی گمنام در منطقه اذربایجان بودند ، که حتی در شهرشان نیز ، کمتر کسی ایشان را میشناخت... ایشان در شهر اهر و در خانواده ای متدیّن که از طبقۀ متوسّط جامعه بودند، در روز عید سعید قربان دیده به این جهان گشودند. پدر و مادر به میمنت تقارن روز تولّد ایشان با عید قربان اسم «قربان علی» را برایشان انتخاب می کنند؛ امّا استادشان «علی» خطاب می کرده اند و دوستانشان «داداش»؛ چون خود به دوستانشان فرموده بودند که مرا «داداش» خطاب کنید و این توصیه بر اساس تعالیم قرآنی است که می فرماید: إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ. «همانا مؤمنان با هم برادرند.» 🔹جوانی تحت تربیت ولیّ الهی ایشان در دورۀ جوانی در محلّۀ مسجد کبود اهر ، مغازه ای ساده داشته اند که روزها در آنجا کاسبی کرده شب ها نیز در همان جا بیتوته می کرده اند. در همان زمان بود که مسئولیّت تعلیم و تربیت معنوی ایشان به یکی از اجلّۀ اولیای الهی به نام آقای میر احمد آقا - رَحمَةُ اللّهِ عَلَیه - محوّل می شود. این لطف و عنایت الهی یا تحت تربیت ولیّ الهی بودن مزد سعی تمام ایشان در زمینۀ جهاد با نفس، تزکیۀ روح، عبادت و اطاعت الهی، حرمت و خدمت به پدر و مادر و همنوع و پیروی از قرآن و عترت بوده است. 🔹مطالبی در مورد حالات مرحوم شیخ ترخان ، به نقل از حاج اقای فروغی از شاگردان ماذون مرحوم ایت الله سعادت پرور : جناب شیخ قربان علی ترخان(ره) ، سال ها در وصال دوست کوشیدند و ریسمان طاعت یار بر گردن آویختند. از دورۀ جوانی همّت گماردند تا خداوند از غیب استادی برایشان فرستاد؛ به همراه استادی چون آقای میر احمد آقا(ره) به تهذیب نفس پرداختند و چه بلاها و سختی هایی در این مسیر دیدند تا اینکه متحقّق به این بیان شدند: اَخْرِجُوا مِنَ الدُّنْيَا قُلُوبَكُمْ مِنْ قَبْلِ اَنْ تَخْرُجَ مِنْهَا اَبْدَانُكُمْ. و چه سیر و سفرهایی روحانی با استادشان داشتند و چه حکایت در کشف و کرامات از این مرد الهی شنیدیم که آن حقایق در این بیان نمی گنجد. اهل دلی که حسرت وصال یار را در دل سالکان کوی دوست کاشت و آتش عشق در سینۀ مستعدان برافروخت تا بار سفر بست و به سوی قدسیان شتافت. 🔻باید زمانی سپری شود تا شناخته شود شیخ قربانعلی در این منطقه {که بود.} که ها گوهر از دستشان رفته است ، نشناخته‌اند... خدا شاهد است این مردی که از دنیا رفته دریای کرامات بود؛ دریای کرامات ! اما فاش نکرد؛ کتوم بود... همین طور هم رفت... برادرش هم خبر نداشته است کیست ؛ پسرش هم خبر نداشته است کیست ؛ همسرش هم خبر نداشته است کیست تا برسد به {اینکه }شهرش خبر داشته باشد کیست . 🔻مشخصه ی دومش این بود که در دوران جوانی اش شهوت جنسی را به زیر پایش گذاشته بود. یوسف را ترک شهوت یوسف کرد ، در این باب سخنانی هست که مفصل است ، باید جمع بشویم و بنویسیم تا نسل آینده استفاده کند و بداند که{ انسانی } درخطه خودش ، در همین محیط {زندگی کرده است } ،در همین هوا تنفس کرده اما تا کجا تعالی یافته است. 🔻 40 سال در بستر بیماری خوابیده است ؛چشمانش نابینا شده است ؛ اما یک دفعه اعتراض نکرده است؛ پروردگار عالم را حمد کرده است ، این مقامی ساده است ؟! انسان پنج روز نمی‌تواند تحمل کند ؛ جزع و فزع و اعتراضش عالم را پر می کند. به مقام شاکریت رسیدن مگر به این آسانی است؟! اینانند مصداق قلیل من عبادی الشکور !خداوند میفرمایند : اندک اند بندگان شکورم! اگر بخواهی به این ایه مصداق بیابی ، اینجور انسان‌ها هستند که شکر برای آنان ملکه شده است ، آنانند که به رویشان در گشودهمی شود. او انسانی بی رغبت به دنیا بود. اگر تمام دنیا را به دستش می دادی آماده بود بی درنگ همه اش را در راه خدا انفاق کند. از رفتن به سر قبر او و فاتحه دادن برایش غفلت نکنید؛ یقین دارم بر سر قبرش حاجتت روا میشود؛اینها اهل الله هستند... 📌برای اشنایی بیشتر با ایشان ، میتوانید به وبلاگ و کانال زیر مراجعه فرمایید : abdossaleh.blogfa.com t.me/abd_ossaleh eitaa.com/abdossaleh @azerbaijantabriz12
معرفی شیخ قربانعلی ترخان(ره) ، استان شهر : قسمت دوم : 🔹 نعمت بزرگ الهی مرحوم ترخان می فرمودند : همسر انسان از نعمت های بسیار بزرگ پروردگار عالمیان است. پسر و دختری که تازه باهم ازدواج کرده اند ، آن قدر همدیگر را دوست دارند که اگر برایشان بگویند کل دنیا را به شما می دهیم از هم جدا شوید ، قبول نمی کنند؛ پس ببینید همسر انسان چقدر ارزش قیمت دارد ؛ بنابراین لازم است که شکر این نعمت بزرگ الهی به طور شایسته به جای آورده شود... 🔹یاد امام زمان اقای ترخان می فرمودند : روزی استادم اقای میر احمد اقا ره به من فرمودند : شما امام زمانتان را دوست ندارید؛ با کمال تعجب و ناراحتی عرض کردم : بنده وقتی که نام امام زمان عج را می شنوم ، بی اختیار اشک از چشمانم سرازیر می شود؛ استاد فرمودند : موقعی که غذای لذیذ می‌خورید ، به یاد حضرت می افتید که کاش ایشان هم تشریف داشتند و از این غذای لذیذ میل می فرمودند؟ عرض کردم : حضرت افتخار نمی‌دهند با بنده همسفره شوند. استاد فرمودند : مادری که از فرزندش دور است ، با اینکه میداند فرزندش برای غذا خوردن در کنار او حاضر نخواهد شد ، باز سر سفره می گوید کاش او هم بود و از این غذا می خورد ؛ اگر کسی واقعاً عاشق امام زمانش باشد ، همواره اینگونه به یادشان خواهد بود... 🔹معنای نفس مطمئنه مرحوم شیخ ترخان می فرمودند : اگر درباره نفس مطمئنه که در قرآن آمده است ۱۵ شبانه روز بی وقفه صحبت کنیم ، تازه معنایش معلوم می‌شود. اولین و ابتدایی ترین معنای آن این است که انسان بدون در نظر گرفتن بهشت و جهنم و آخرت ، وجدان خودش را قاضی قرار دهد و با دیگران طوری رفتار کند که دوست دارد دیگران با ان طور رفتار کنند. 🔹بی توجهی به وعده خداوند اقای ترخان می فرمودند : زمانی شهرداری اعلام می‌کند که مثلا تا ده سال آینده در فلان منطقه طرح خیابان کشی اجرا خواهد شد. همین که مردم و بنگاه ها از این موضوع باخبر می‌شوند ، قیمت خانه ها و مغازه هایی که به طرح می افتد به شدت کاهش می‌یابد و قیمت خانه هایی که در آینده بر خیابان واقع می‌شود به شدت افزایش می‌یابد و همه بر اساس آن طرح ، برنامه‌ریزی و حساب و کتاب می‌کنند؛ در حالی که ممکن است شهردار بعدی بیاید و اعلام کند این طرح اقتصادی نبوده و طرح لغو شود . پروردگار عالمیان که هیچگاه خلف وعده نمی‌کند و آنچه وعده داده است قطعا اتفاق خواهد افتاد ، می‌فرماید روزی من ، کوهها ، زمین ، خورشید ، ستارگان و همه ی این تشکیلات را برهم خواهم زد و قیامت خواهد شد پس تا فرصت دارید به حساب و کتابتان برسید ؛ اما بیشتر مردم به آن اهمیت نمی دهند... @azerbaijantabriz12
firugi_aga.mp3
4.48M
🔹صحبت های زیبای حاج اقای فروغی هارا گئدیرسن؟ سخنرانی به زبان ترکی می باشد. @azerbaijantabriz12
معرفی مرحوم حاج شیخ یعقوب امید حیدر نژاد ، استان شهر : 🔻صاحب اسرار عجیبه و ملکات فنون غریبه، آگاه به دقایق خلع بدن و علوم ماوراء، مرحوم حاج شیخ یعقوب حیدر نژاد در شهر علم و ادب، مراغه دیده به جهان گشودند. ایشان از خردسالی به قرآن کریم و کتب روایی و علی الخصوص نهج البلاغه علاقه خاص نشان داده و دائم در محضر این دو کتاب بودند. ایشان از ده سالگی وارد عالم خوفناک ریاضات و علوم غریبه و خصوصا علم هیپنوتیزم و مانیه تیزم شده و موجبات حیرت همگان را فراهم آوردند. عمدهء ریاضت ایشان در غار مخوف هامپوئیل مراغه بوده است که میفرمودند بیست سال شبانه روز طول کشیده است. ایشان در علم سیمیا یدی طولا و در جفر، صاحب مستحصله و در رمل و استخارات واجد الهامات بودند. حاج اقای حیدر نژاد ، در علم خلع بدن به شدت صاحب قدرت عزرائیلی بوده چنان چه به سادگی روح افراد دیگر را نیز قبض فرموده و سیر می دادند. ایشان معتقد بودند که مریخ زمانی مسکون بوده و با موجودات ساکن در مریخ ملاقاتی داشته اند. ذوق سرشار ایشان باعث شد که در حدود 50 دفتر شعر بنگارند که با یک رباعی از این بزرگ مرد کلام خود را تمام می کنیم: دردا که در دیار شما درد یار نیست آنجا که درد یار نباشد دیار نیست منصور دار گر ببرندم به سوی دار مستانه جان دهم که جهان بر قرار نیست. منبع : t.me/lam_mim_channel_1 @azerbaijantabriz12
معرفی اولیاء الهی و اساتید اخلاق و عرفان در قید حیات و جلسات تربیتی تبریز و منطقه آذربایجان
معرفی حاج علی اکبر آقا گلگیر ساز ، معروف به حاج اکبر ترک حفظه الله ، شهر #تبریز و #تهران : 🔻حاج
♦️جناب آقای حاج علی فتحعلی می گفتند: یک سال آقای مجتهدی در روز بیست و هشت ماه صفر، مصادف با شهادت پیامبر گرامی (صلی الله علیه و آله وسلم) با این که به شدت بیمار بودند، فرمودند: باید به حرم مطهر حضرت رضا علیه السلام مشرف شویم. به ایشان عرض کردم: آقا جان، شما مریض هستید، از همین جا به حضرت سلام بدهید چون امروز حرم و صحن های مطهر بسیار شلوغ است. ایشان فرمودند: ماهم مثل دیگران. بالاخره آقا را سوار بر صندلی چرخدار کردیم و به طرف حرم رضوی به راه افتادیم. در بین راه با وجود شلوغی و ازدحام عجیبی که در صحن های مطهر بود راه برایمان باز می شد. تا این که به صحن مبارک پایین پا (صحن آزادی) رسیدیم و بر آن وارد شدیم. در آن جا جناب حاج علی اکبر ( گلگیر ساز)، پیر غلام با صفا و روشن ضمیر حضرت ابا عبدالله علیه السلام که از شیفتگان و منتظران با اخلاص حضرت بقیةالله علیه السلام می باشند، با عده ای مشغول عزاداری به حالت سینه خیز بودند و پس از آن در گوشه ی صحن مبارک پایین پا مشغول مقتل خوانی و توسل شدند در همین حین آقای مجتهدی فرمودند: مرا به هیئت حاج اکبر آقا ببرید. ماهم ایشان را در حالی که روی صندلی چرخدار نشسته بودند نزد حاج اکبر آقا بردیم. حاج اکبر آقا سخت مشغول عزاداری بود و پیوسته متذکر مصائب رسول الله صلی الله علیه وآله و حضرت ابا عبدالله علیه السلام و حضرت رضا علیه السلام و سایر ائمه علیه السلام می شد و مردم که مانند حلقه ای ایشان را احاطه کرده بودند، به شدت گریه می کردند. حاج اکبر آقا در حالی که بین جمعیت ایستاده بود، برای فرج و ظهور حضرت بقیة الله علیه السلام دعا می کرد‌. در همین حال، خانمی که دختر بچه ای بر روی دست داشت گریه کنان از جا برخاست و بچه اش را به حاج اکبر آقا داد و گفت: شما که این قدر دعا می کنید، از حضرت بخواهید تا بچه ی لال مرا شفا دهد. حاج اکبر آقا در حالی که با صدای بسیار بلندی گریه می کرد، بچه را بر دست گرفته و به او گفت: بگو یا زهرا، بگو یا زهرا! و چند مرتبه این جمله را تکرار کرد. ناگهان بچه زبان باز کرده و در حالی که گریه می کرد گفت: یا زهرا، یا زهرا! و بدین صورت به عنایت حضرت رضا علیه السلام آن دختر بچه شفا پیدا کرد! حاج اکبر آقا در حالی که بسیار منقلب بود، بچه را به حضور آقای مجتهدی آورد و به دست ایشان داد. آقا که سخت گریه می کردند برای لحظاتی بچه را بر دست خود گرفته و او را بوسیدند و مجددا او را به حاج اکبر آقا دادند که در همین موقع تمام افراد هجوم آوردند لباس های بچه را تکه تکه نموده و به عنوان تبرک بردند. 🔻حکایت مدال نوکری حاج اکبر وقتی بچه بودند پدرشان فوت کرده بوده و حاج اکبرهم ، پدرشان را ندیده بودند. حاج اکبرخودشان نقل میکردند که در حرم امام رضا(ع) یه بار به امام رضا(ع) عرض کردم: آقا دستور بدهید به ملک النقاله که پدر منو بیاره حرم شما ، من ببینمشون.من تا حالا پدرمو ندیدم. میگفت رفتم خونه خوابیدم. خواب دیدم تو یکی از اتاق های حرم امام رضا(ع) وارد شدم. نگاه کردم دیدم یه آقایی نشستن مثل ماه آسمونی می درخشن.جلوتر رفتم بهش سلام کردم. گفتم آقا شما کی باشین؟ گفت : اکبر من بابای توهستم. تو به امام رضا(ع) گفتی ، آقا هم دستور دادند منوآوردند اینجا. درست که نگاه کردم دیدم یه مدالی گردن بابام هست نورانی ،که مثل قرص ماه آسمونی که رو سینه اش هست میدرخشه. ازشون سوال کردم بابا این مدالی که گردنتون انداختین به این قشنگی چیه؟ گفت: اکبرجان از وقتی میری نوکری امام حسین(ع) رو میکنی .اونجا به من مدال دادند... 🔻حکایت چایی ریز روضه امام حسین ع بعد از فوتشان : حاج اکبر نقل می کنند : چایی ریز روضه از دنیا رفت؛وقتی مراسم تدفین و تشییع را انجام دادیم،درون قبر رفتم،او را تکانی دادم و گفتم: فلانی امشب باید به خوابم بیایی و بگویی بعد از یک عمر نوکری و چای ریختن در مجلس امام حسین(ع)،ارباب چگونه دستت را می گیرد... شب را به این امید خوابیدم!!! او وفا کرد و به خوابم آمد... گفت:کاش وقتی آن چایی هایی که با سینی به مردم دادم،دانه دانه تقدیم شان می کردم! ارباب برای تک تک آن چایی ها ، به من پاداش داد!!! منبع : پیج اینستاگرامی amir_bazzazi @azerbaijantabriz12
🔻مقتلی راجع به حضرت زینب جناب آقای حاج اکبر رضایی (ترک) از منتظرین حضرت بقیة الله و از متوسلین به ساحت مقدس اهل بیت عصمت و طهارت که از ذخایر معنوی عصر حاضر به شمار می روند، نقل کردند روزی در حین عزاداری و توسل، مقتلی راجع به حضرت زینب بنا به ذهنم رسید که آن را بیان کردم. بعد از اتمام جلسه از اینکه این مقتل را به زبانم جاری کرده بودم سخت پشیمان شدم و با خود گفتم این چه حرفی بود که زدم؟! و پیوسته ناراحت بودم تا اینکه بعد از گذشت سه سال به جهت عزاداری با هیأت به منزل آقای حاج فتحعلی در قزوین دعوت شدیم، در آن موقع آقای مجتهدی آنجا تشریف داشتند پس از اقامه ی عزاداری و توسل آقای حاج فتحعلی، من و فرزندم و یک نفر دیگر را به اسم صدا زدند و گفتند: آقای مجتهدی نام شما سه نفر را برده و فرموده اند آنها را نزد من بیاورید. هنگامی که در طبقه ی فوقانی خدمت ایشان رسیدیم در همان بدو ورود فرمودند: آقاجان ناراحت نباشید، حضرت می فرمایند ما خودمان این مطلب را بر قلب شما جاری کردیم. به ایشان عرض کردم آن مقتل را که راجع به حضرت زینب ب بود می فرمایید؟ فرمودند: بله آقاجان و بدین گونه با بشارت آقای مجتهدی از این ناراحتی خلاصی یافتم 📚لاله ای از ملکوت ، جلد اول ، ص 399 @azerbaijantabriz12