eitaa logo
💚عزیزم حسین💚
3.2هزار دنبال‌کننده
6.1هزار عکس
5.1هزار ویدیو
123 فایل
ا ﷽ ا تکثیرکانال تکثیرعشق ناب 💚 تمام ذرات وجودم عشق ناب فاطمی است والحمدلله فاطمه ای که هستی اش هست به ماسوا دهد رزق اگرکه میدهد به یمن اوخدا دهد ای عشق سربلندکه برنیزه میروی از حلقه کمندتو راه گریز نیست کانال دیگر: @yaraliagham @qalalsadegh135
مشاهده در ایتا
دانلود
. گل، فزون است، ولی آن گل، بی‌خار کجاست؟ خیمه بسیار بوَد، خیمۀ دلدار کجاست؟ دل آوارۀ من، خانه به دوشِ یار است ای حرم با من دلخسته بگو، یار کجاست؟ عرفات و جبل الرّحمه، بگویید به من کعبۀ روح مرا وعدۀ دیدار کجاست؟ شب، شب مشعر و چشم همگان بیدار است جگرم خون شده، یارب!دل بیدار کجاست؟ یوسف فاطمه!بازار تو، گرم است ولی آنکه ما را ببرَد بر سر بازار کجاست؟ تا بیاییم سر راه تو با گوهر اشک سینۀ سوخته کو؟ چشم گهربار کجاست؟ حاجیان در عرفاتند و ز هم می‌پرسند حاجی فاطمه کو؟ رهبر احرار، کجاست؟ ای جوانان مدینه!ز شما می‌پرسم که علی اکبر و عباس علمدار کجاست؟ نه رباب و نه ز گهوارۀ اصغر، خبر است طفلِ شیرِ حرم حیدر کرار کجاست؟ «میثم»از کثرت عصیان چه هراست، بشنو عفو، فریاد برآرد که گنهکار کجاست؟ ............................................................................
✅ حضرت رقیه سلام الله علیها 🔻استاد حاج غلامرضا سازگار من کیستم سلاله‌ی دامان کوثرم من زینب سه ساله ی زهرای اطهرم باب الحسین فاطمه، باب الحوائجم بر سه امام، عمّه و فرزند و خواهرم از جانب امام زمانم سفیر شام تنها نه یک سفیر که پیغام آورم از کودکی مجاهد راه خدا شدم گویی برای کرب و بلا زاد مادرم تا بنگرید فاتح پیروز شام کیست یک لحظه رو کنید به قبر مطهّرم هم سنگر سه ساله ی زینب پس از حسین کرب و بلا و کوفه و شام است سنگرم گر رو به سوی حشر نیارند اهل بیت من یک تنه شفیعه ی فردای محشرم جای کفن به پیکر رنجور، وقت دفن پیراهن اسیری من بود در برم سنّم کم است و کوچکم امّا به اقتدار آیینه دار قاسم و عبّاس و اکبرم رخسار زرد، سرخ ز خون سرم شده لب های خشک، تر شده از دیدهء ترم آن شب به یاد فاطمه تا صبح گریه کرد زینب چو خاک ریخت بر اندام لاغرم... سلام الله علیها
شامــیان خنده به زخم جــگر ما نزنید ساز با نالـــــۀ ذرّیـــۀ زهــــــرا نزنـید ســر مـــردان خدا را به سـر نیزه زدید مــــرد باشید دگـر سنگ به زنها نزنید به زنان بر ســــر بازار اگـر سنگ زدید دخــــــتران را به کـــنار ســر بابا نزنید علـــی و فاطمه در جمع شما اِستادند پیش چشـم علـی و فاطمه ما را نزنید به اســیری که بود در غل و زنجیـر زدید به یتیمی که دویده است به صحرا نزنید رقــص شادی جلو محمــل زینب نکنید پای ســـر بریـــده به زمـــین پا نزنـــید بگـــذارید برای شـــهدا گـــریه کــنیم خـــــــنده بر داغ دل ســوختۀ ما نزنیـــد کشتن فاطــــمه بین در ودیوار بس است تازیـــانه به تن زینــب کـــبری نزنیــد به تماشـــای سر پاک حســین آمده اید اینقــــدر دست به هنگام تماشـــا نزنید ســخن «میثم» دل سوخته را گوش کنید دوستان غـــــــیر در خـــانۀ مــــــولا نزنید @rozeh_1
من، آن گلم که خفته به خون باغبان من نه گل، نه غنچه مانده، به باغ خزان من مرغ بهشت وحی‌ام و از جور روزگار ویرانه‌های شام شده آشیان من هفتاد داغ دارم و در سوز آفتاب هجده سر بریده شده سایبان من زن های شام خنده به ناموس من زدند این بود احترام من و خاندان من زنجیرها به زخم تن من گریستند دشمن نکرد رحم به اشک روان من افتاد روى خاک به سنگ یهودیان از روى نی سر پدر مهربان من شام بلا و طشت طلا و سر حسین گردید قاتل پدرم، میزبان من من سیل اشک ریختم و او شراب ریخت با آن که بود آیه ی کوثر به شأن من من سخت ناله می‌زدم، او چوب خیزران من تن به مرگ دادم و او سوخت جان من
✅ حضرت رقیه سلام الله علیها من کیستم سلاله‌ی دامان کوثرم من زینب سه ساله ی زهرای اطهرم باب الحسین فاطمه، باب الحوائجم بر سه امام، عمّه و فرزند و خواهرم از جانب امام زمانم سفیر شام تنها نه یک سفیر که پیغام آورم از کودکی مجاهد راه خدا شدم گویی برای کرب و بلا زاد مادرم تا بنگرید فاتح پیروز شام کیست یک لحظه رو کنید به قبر مطهّرم هم سنگر سه ساله ی زینب پس از حسین کرب و بلا و کوفه و شام است سنگرم گر رو به سوی حشر نیارند اهل بیت من یک تنه شفیعه ی فردای محشرم جای کفن به پیکر رنجور، وقت دفن پیراهن اسیری من بود در برم سنّم کم است و کوچکم امّا به اقتدار آیینه دار قاسم و عبّاس و اکبرم رخسار زرد، سرخ ز خون سرم شده لب های خشک، تر شده از دیدهء ترم آن شب به یاد فاطمه تا صبح گریه کرد زینب چو خاک ریخت بر اندام لاغرم...
ای به محمد بهشت، یاسمن آورده ای همسر شیر خدا شیر زن آورده ای محور هر پنج تن پنج تن آورده ای هم سخن مرتضی همسخن آورده ای هاجر و سارا است این، مریم عذراست این دختر زهراست این، زینب کبراست این دخت ولی خدا اخت حسین و حسن دختر علم و کمال مادر صبر و رضاست یک حسن و یک حسین یک علی مرتضی ست فاطمه ی دومی در بغل مصطفی ست هر سخنش یا حسین هر نفسش یا اخاست فاضله و عالمه، فاطمه ی فاطمه قبله ی جان همه، بر لب او زمزمه زمزمه اش برده دل از شه گلگون کفن آینه ی پنج تن طلعت زهرائیش می برد از خلق دل خلقت طاهائیش سینه ی صحرایی و دیده ی دریائیش همره مادر رواست ام ابیهائیش صبر علمدار او، حلم گرفتار او داغ شرر بار او، درد خریدار او عصمت و زهد و حیا بر تن او پیرهن از شب میلاد بود شعله ی تاب و تبش پیشتر از جد و باب خوانده خدا زینبش قصه ی کرببلا زمزمه ی هر شبش فاطمه از جان و دل بوسه زند بر لبش روح و روانش حسین، تاب و توانش حسین جان و جهانش حسین، ورد زبانش حسین نطق و بیان علی در نفسش موج زن عشق سرافراز او صبر زمینگیر او اشک شب فاطمه ریخته در شیر او زخم شهیدان عشق آیه ی تطهیر او آیه ی بالای نی تشنه ی تفسیر او درس نیاموخته، شمع صفت سوخته چهره بر افروخته، دیده به ره دوخته تا چه شبی با حسین کوچ کند از وطن خون خدا شهر عشق زینب کبری درش فخر کند فاطمه خوانم اگر کوثرش شجاعت از حیدر و شهامت از مادرش بر سر نی آفتاب گشته به دور سرش کوفه کشد انتظار، می دهد از کف قرار تا که شود آشکار، صبح وصال دو یار گردش خورشید و ماه بین دو صد انجمن ای هدف انبیاء زنده ز ایثار تو چشم خدا نوک نی طالب دیدار تو سرخی خون حسین زینت رخسار تو معجزه ی حیدری منطق و گفتار تو حیدر را حیدری، کوثر را کوثری قرآن را منظری، زهرای دیگری در ادب و در کمال در عمل و در سخن هر که حسینی بود فطرت او زینبی است زنی که با عفت است عفت او زینبی است حجاب او زینبی است عصمت او زینبی است همت او زینبی است غیرت او زینبی است تو روح را مکتبی، تو علم را کوکبی تو زین امّ و ابی، تو زینبی زینبی زینب ظالم ستیز زینب دشمن شکنی فاطمه و احمد و پنج امام همام از تو به اوج جلال گرفته اند احترام نیست عجب گر خدا بر تو رساند سلام صبر تو در قتلگاه خرید جان امام تو زینبی کیستی؟، حور، ملک، چیستی؟ چو فاطمه زیستی، اگر تو او نیستی چگونه نازد حسین به صبرت ای ممتحن - تو از چهل مرز عشق به شام کردی سفر تو هر قدم داشتی نوید فتح و ظفر در اختیارت قضا در اقتدارت قدر به هیجده آفتاب رخ منیرت قمر به سینه ات چنگ ها، به پیکرت سنگ ها به عارضت رنگ ها، در همه ی جنگ ها زنی نداده چو تو شکست بر اهرمن تو مصحف کربلا تو آیت محکمی تو دختر فاطمه تو مادر عالمی تو در کلاس رضا فراتر از مریمی تو آبروی حسین به موج درد و غمی خون خجل از روی تو، صبر ثنا گوی تو دشت بلا کوی تو، مقاومت خوی تو تو در قیام حسین چو جانی اندر بدن تو آفتاب حجاز تو ماه ویرانه ای تو در کنار حسین چراغ هر خانه ای تو لاله ی فاطمه بین دو ریحانه ای تو بانگ خشم خدا به پور مرجانه ای شفای جانها دمت، جهان محیط غمت ثنای عالم کمت، چه آورد «میثمت» ثنای همچون تویی کجا بود حدّ من شاعر:
ولادت حضرت زینب(س) -(امشب شب میلاد امّید حسین است) امشب شب میلاد امّید حسین است عیدحسین عید حسین عیدحسین است گویی خدا کوثر به کوثر داده امشب یک حیدر دیگر به حیدر داده امشب کوثر به روی دامن کوثر ببینید قرآن به روی دست پیغمبر ببینید امشب دوباره پنج تن را آفریدند احمد، علی، زهرا، حسن را آفریدند در پنج مهر آمد به دنیا ماه دیگر یا آمده میلاد ثارالله دیگر؟ بر زینت دین خدا زین اب آمد الله اکبر! زینب آمد زینب آمد در خلق و خو زهرا و ختم‌المرسلین است هنگام خطبه یک امیرالمؤمنین است این شیردخت شیر حی کردگار است فریاد، نه! حتی سکوتش ذوالفقار است هر صبحدم با یاد او یک یادواره هر روز دازد عید میلادی دوباره چشم علی بر چهرۀ زهرایی اوست در چشم شیعه اشک عاشورایی اوست با گریه می‌جوید امام کربلا را انگار می‌بیند قیام کربلا را اُم و اَب و جان و سرم گردد فدایش انگار آوای علی دارد صدایش این عمۀ سادات این، زهرای زهراست این مثل زهرا مادرش ام‌ابیهاست این انبیا و پنج تن را نور عین است زین اَب و زین اُم و زین حسین است سرتاقدم جان است وجانانش حسین است می‌گرید و گهواره‌ جنبانش حسین است در خواب و در بیداری خود با حسین است در هر گل لبخند او یک یا حسین است الله اکبر! از کمال و از جلالش الحق که شیر فاطمه بادا حلالش گر شیرحق شیر حقش گوید،عجب نیست عطربهشت ازسینه‌اش بوید،عجب نیست کرب‌ و بلا بی‌ نام او معنا ندارد لوح رضا بی‌ صبر او امضا ندارد هر خطبه‌اش یک سورۀ آمال نهضت هر جمله‌اش یک آیۀ اکمال نهضت پیوسته بوده جا در آغوش الهش از گاهواره تا کنار قتلگاهش وقتی سخن مثل امیرالمؤمنین گفت بر او سر بالای نیزه آفرین گفت با احمد و زهرا و حیدر هم‌ صدا بود الحق که او پیغمبر خون خدا بود چشم حسین از خطبۀ او گشت روشن احمد، علی، زهرا، حسن، گفتند احسن! وقتی که شد با خنجر خونین لبش جفت هم بوسه می‌زدهم خدا راشکر می‌گفت با سیل اشکش عقده از دل باز می‌کرد اول سفر را بی حسین آغاز می‌کرد انگار می‌بینم تن در خون تپیتده بر او اذان گویند رگ‌های بریده در گریۀ او ناقه‌ها امداد کردند گویی فرات دیگری ایجاد کردند آتش به سوز سینۀ او باد می‌زد تنها برای او جرس فریاد می‌زد لب‌ها ترک‌خوردۀ فضا در چشم‌ها دود آب فرات از خجلت زینب گِل‌آلود صحرا‌ به‌ صحرا کو به‌کو منزل‌ به‌ منزل زینب، سوار و فاطمه دنبال محمل زینب، همیشه یاد او هم گریه دارد حتی شب میلاد او هم گریه دارد در هر مقامی یاد او یاد حسین است میلاد او هم مثل میلاد حسین است «میثم»! از آن روزی که پیغمبر نبی بود زینب حسینی و حسینش زینبی بود شاعر: