eitaa logo
💚عزیزم حسین💚
3.1هزار دنبال‌کننده
6.1هزار عکس
5.1هزار ویدیو
123 فایل
ا ﷽ ا تکثیرکانال تکثیرعشق ناب 💚 تمام ذرات وجودم عشق ناب فاطمی است والحمدلله فاطمه ای که هستی اش هست به ماسوا دهد رزق اگرکه میدهد به یمن اوخدا دهد ای عشق سربلندکه برنیزه میروی از حلقه کمندتو راه گریز نیست کانال دیگر: @yaraliagham @qalalsadegh135
مشاهده در ایتا
دانلود
روضه بعد رستاخیز زان دشت بلا آل عصمت دور شد از کربلا ظاهر دین دست نااهلان فتاد همسفر گشتند با ابن زیاد جسم پاکان بر زمین افتاده بود غرق خون سرها به روی نیزه بود پیش از این در خاندان اطهرش کس نشد رخت اسارت بر تنش @hosenih کودکان بعد از وداعی ناتمام رهسپار کوفه گردیدند و شام قافله در منزلی اتراق کرد راهبی را بهر خود مشتاق کرد دید راهب از فراز صومعه لشکری آشفته و پر همهمه صندوقی از نور اندر بینشان کز تلالو روشنایی بخششان کودکان از ترس نزد عائله عابدی بیمار بین قافله ابر رحمت گشت نازل از سما تا شود با مرد راهب آشنا راهب اندر دیر عمری مانده بود سال ها انجیل ها را خوانده بود در اقامتگاه بی بهره ز خویش مانده بود عمری در آن آئین و کیش رشته ای بر گردن از زُنّار داشت اشتیاق همرهی با یار داشت @hosenih عاقبت در بحر رحمت راه یافت پیر ترسا سوی مقصودش شتافت رو به سوی خصم کرد او با عتاب دیده گریان سینه سوزان دل کباب گفت ای دون سیرت اینان کیستند بوده انسان گر مسلمان نیستند نیست مردی از چه اندر بینشان گشته یک زن قافله سالارشان از کجا آیند آنها کین چنین مانده رد غم به رخسار و جبین خارها نزدیک با برگ گل اند همچو ترکان و کنیزان در غُل اند داد خولی پاسخ از بین سپاه خارجی هستند هم مغضوب شاه مردهاشان را سراسر کشته ایم کودکان را در اسارت برده ایم رحم بر حال یتیمان کرده ایم خیمه ها شان را به غارت برده ایم تا که عبرت گیرد از عصیانگری هر که پیشی گیرد از دین باوری در بر آن عاشق و معشوق ها بود سرها در پس صندوق ها گفت نصرانی که من هم حاضرم یک شب این سر را به نزد خود برم در ازایش درهم و زر می دهم هر چه بستانید بهتر می دهم شمر بهر بدره می زد بال و پر داد سر را در بر صندوق زر برد سر را راهب اندر دیر خویش در بغل بگرفت او با قلب ریش دیر نصرانی کجا سبط نبی شد کلیسا از وجودش منجلی گر چه زینب غیر زیبایی ندید ناسزا از کوفی و شامی شنید او که سوزان از فراغ شمع بود خاطرش از دیر راهب جمع بود دیر راهب شد سراپا غرق نور گشت این وادی به سانِ کوه طور سر درون صومعه می کرد سیر عیسی مریم مگر آمد به دیر راهب امشب نقد جان را می خرد تا به اسرار وجودش پی برد مو پریشان تر ز موی یار کرد بهر مظلومی او اقرار کرد با گلاب او داد سر را شست و شو شد محیا تا نماید گفت و گو @hosenih شُست خاکستر ز رخسار و سرش مشک می سایید به چشمان ترش گفت راهب با سر سلطان دین تو چه کردی از چه گشتی اینچین چه بلایی بر سرت آورده اند کودکان تو مگر که بَرده اند مانده ام من این جماعت کیستند دست بردار سرت هم نیستند جار زن گوید که شوریده سری کشته گشتی تو به جرم کافری سر اگر باید به هر جرمی جدا لیک ببریده چرا شد از قفا گر که جرم کشتن تو کافریست این همه نورانیت از بهر چیست هر چه کردی گر تو را مردن سزاست اهل بیتت را اسارت نارواست حال خود گو تو به من که کیستی حضرت موسی و یحیی نیستی بیش از این آتش به جان من مزن لب گشا چیزی بگو حرفی بزن ناگهان شد باز لب ها بی درنگ آن لبی که خورده بی حد چوب و سنگ آتشی انداخت در جان جهان گفت راهب نزد من قدری بمان راهبا من زاده پیغمبرم پور حیدر فاطمه هم مادرم راهبا عطشان به دشت نینوا رأس من از کین عدوان شد جدا گر چه هستم سید اهل شباب جا گرفتم جای در بزم شراب راهبا هستم غریب عالمین من حسینم من حسینم من حسین گر مسیحا پا نهد در وادی ات می شود محو امانت داری ات خوب کردی تو وفا داری به ما نیستی بیرون تو از دین خدا من به نزدت هستم امشب میهمان سفره دار عالمم تو میزبان صبر کن سیر مقاماتت کنم شو مسلمان خانه آبادت کنم گفت قولوا لا اله تفلحوا یک شبه در بحر ایمان شد فرو آن مسیحی کیش آن مرد خدا کامرانی یافت زان رأس جدا پیر ترسای مسیحی شد خموش صیحه ای زد وانگهی رفت او ز هوش نیمه شب بانگی به گوش او رسید ذکر و تسبیح الهی را شنید دید سر قرآن تلاوت می کند کام را پر از حلاوت می کند حاجبی با حزن گوید طرقوا پیر ترسا چشم خود را نِه فرو هودجی از آسمان آمد فرود بر فرازش مسندی پر نور بود خیل مستان ملائک سینه چاک بال ها در دیر راهب روی خاک مریم و هوا و هاجر آمده آسیه با دیده تر آمده مو پریشان مادری پر درد و غم یا بُنَیَ گوید او با قد خم ای سر غرق به خون کو پیکرت گریم از داغت، بمیرد مادرت تشنه لب بودی کنون هم تشنه ای جان مادر از چه بر روی نی ای من همیشه نزد تو دارم حضور بین مقتل روی نی کنج تنور سر به نزد مادر خود ناز کرد با تبسم درد دل ابراز کرد پیش مادر خوب طنازی نمود با دل جانانه اش بازی نمود السلام ای مادر خونین جگر از چه گشتی با سر من همسفر @hosenih آمدی مادر که دلشادم کنی با سرشکت باز امدادم کنی خوب شد بر کودکانم سر زدی با شکسته بال، بال و پر زدی بود راهب شاهد گفت و شنود می زند فریاد از عمق وجود شاعر:  @hosenih
دیار عشق و جنون پر ز آه مظلوم است روایت غمشان صد کتاب منظوم است هر آنچه کرببلا بر سر حسین آورد حکایت دل پر خون ام کلثوم است @hosenih شریعه بسته شد و آب شد دگر نایاب علی اصغر شش ماه از چه محکوم است یکی فتاده به هامون ز خاک و خون غلطان یکی اسیر و پریشان، ز یار محروم است اگر چه زینب ثانی بود ولی او هم همیشه در کنف ظل چهار معصوم است نصیب زینب و تو شد فراغ و خون جگری گواه صبر شما ذات حی قیوم است تو دخت شیر خدایی تو شیر زن هستی عناد با اسد اله چقدر مرسوم است تو خطبه خواندی اگر در رثای مظلومان کلام نافذ تو هم به گریه مختوم است به شام و کوفه اسیران حقیر گردیدند چقدر شام بلا نامبارک و شوم است کسی که نسبت پیوند با حرامی داد نفاق و دشمنی او همیشه معلوم است نگشته بوته خاری هنوز لایق گل نصیب هرزه فقط میوه های زقوم است @hosenih تو و سکینه به باب الصغیر سوریه اید مزارتان حرم دوفقید مغموم است تو عین صبر جمیلی تو زین اب هستی که حسرت تو فقط بوسه ای ز حلقوم است شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e