#امام_حسین
#حضرت_سکینه
اگر خواهی پدر بینی وفای دختر خود را
نگه کن زیر پای اسب و بالا کن سر خود را
نهان از چشم طفلان آمدم دارم تمنّایی
که در آغوش گیری بار دیگر دختر خود را
نرفتی تا به پُشتِ ابرِ سنگ و خنجر و پیکان
به روی دامنت ای ماه بنشان اختر خود را
فروشد ناز اگر طفلی خریدارش پدر باشد
بزرگی کن، ببوس این دختر کوچکتر خود را
لبم از تشنگی خشک است و جوهر در صدایم نیست
برو در نهر علقم، کن خبر آبآور خود را
ز دورادور، میدیدم گلویت عمه میبوسید
مگر آماده کردی بهر خنجر، حنجر خود را
به همراه مسافر آب میپاشند، من ناچارم
به دنبال تو ریزم اشک چشمان تر خود را
کنار گاهواره رفتم و دیدم که اصغر نیست
چرا با خود نیاوردی، چه کردی اصغر خود را؟
استاد علی انسانی
@rozeh_1
#حضرت_سکینه
تابیده است از دو طرف بر تو آفتاب
هم دختر حسینی و هم دختر رباب
هرچند آمنه ست و امینه، ولی رباب
نام تو را سکینه ی خود کرده انتخاب
درباره ی مقام بلندت حسین گفت:
ممسوس در خداست شبیه ابوتراب
در هر دوعالم از سر ارج و بها تو را
شد "فخرة النسا" لقب از "سیدالشباب"
ای ننگ بر تمام قلم های روزگار
وقتی نمانده نام تو در این همه کتاب
از آن زمان که راویه ی "شیعتی" شدی
دیگر برای شیعه گوارا نبوده آب
در کربلا و کوفه و شام و مدینه هم
شد قوت غالب تو فقط رنج یا عذاب
درد تو را شنیده ام از سهل ساعدی
داغ تو را گرفته ام از مجلس شراب
"بس کن که ناله ات جگرم را کباب کرد"
این حرف را شنیده ای از فاطمه به خواب
رویش سیاه باد و دودستش شکسته باد
هرکس که دست های تو را بسته با طناب
هرچند گریه پلک تو را زخم کرده است
هرچند راس رفته به نی برده از تو تاب
یک رکعت از نوافلت اما قضا نشد
گیرم هزار بار رسیدی به اضطراب
شان تو با شکوه تر از حرف های ماست
هرکس دروغ بسته به تو خانه اش خراب
باشد دعای خیر تو تعجیل در فرج
زیرا دعای خسته دلان هست مستجاب
مجتبی خرسندی
@rozeh_1
#حضرت_سکینه
بار دیگر عزای عاشوراست
از غمی بی قرینه باید گفت
دو سه خط سوگواره ی غربت
در عزای سکینه باید گفت
قطره از وصف بحر درمانده
من کجا، مدح دختر ارباب
ای که بوده حسین مداحت
السلام ای سکینه بنت رباب
در کرامات حضرتش کافیست
شیر او را رباب داده، همین
در غریبی او فقط بنویس
به عمو مشک آب داده، همین
کربلا بود دشتی از روضه
او بلاهای خویش را دیده
در عبایی پر از علی اکبر
روح بابای خویش را دیده
روضه می خواند دور دارالحرب
نعش ها را یکی یکی که شمرد
دید بابا علیِ اصغر را
به امیدی گرفت و با خود برد
پدر آمد ولی چه آمدنی!
غرق خون کرد چشم قافله را
دید دور جنازه ی اصغر
همه گفتند لعن حرمله را
از وداع سکینه و ارباب
جگر کائنات خون شده بود
آه از آن دم که دید این دختر
زین باباش واژگون شده بود
با تنی خون گرفته از گودال
آمدی ذوالجناح بی بابا
کاش می شد رها نمی کردی
وسط تیر و نیزه ها او را
پدرم را غریب بین دو نهر
نحر کردند با لب عطشان
السلام علیک ای بی سر
السلام علیک ای عریان
امیر عظیمی
@rozeh_1
#حضرت_سکینه
در کودکی، عزیز بزرگان حساب شد
آیینه ی تمام نمای رباب شد
از گوهر عبادت و از نور اهل بیت
آن قدر بهره بُرد، خودش آفتاب شد
گاهی که لب گشود به صحبت، خطابه شد
گاهی که لب گشود، غزل های ناب شد
آرامش پدر شد و نور دل رباب
در خانه ی حسین، سکینه خطاب شد
با تیغ شعر و خطبه و با روضه خوانی اش
پیروز هر نبرد چنان بوتراب شد
مثل رباب سوخت فقط بعد کربلا
یاد گلوی پاره ی اصغر کباب شد
تصویر کام تشنه ی اصغر، برادرش
یک عمر در نگاه ترش ماند و قاب شد
ازبس که محو ذات خدا شد به قتلگاه
آخر مبلغ پدرش انتخاب شد
هر بار روی دوش کسی مشک آب دید
یاد عمو، پیاله ی چشمش پر آب شد
وقتی که دید با دل خون شهر شام را
مانند اهل قافله، خانه خراب شد
گیرم که سوخت معجرش اما به صورتش
بال و پر تمام ملائک نقاب شد
ای دل بسوز، عابده ی اهل بیت حق
با دست بسته، راهی بزم شراب شد
آن جا چه دیده و چه شنیده است، بگذریم...
تنها بدان که سخت سکینه عذاب شد
محمدجواد شیرازی
@rozeh_1
#حضرت_سکینه
آنقدر گریه کرده بودی که
چشمهایت پر از ورم شده بود
چقدر آب رفته بودی تو
قامتت از فراق خم شده بود
لبت از شدت عطش پاره
جای آبت چرا ستم شده بود
روضه مشک پاره میخواندی
همه لحظه هات غم شده بود
روی قبر رقیه ذکر لبت
جان من پاشو خواهرم شده بود
پاره پاره شده لباس تنت
چه کسی بی هوا زد از دهنت...
محمد حبیب زاده
@rozeh_1
#حضرت_سکینه
پیراهن سیاه بر این غم ادامه داد
در ختم فاطمیه به ماتم ادامه داد
پیراهن سیاه٬سیاهِ سکینه شد
در فاطمیه هم به محرم ادامه داد
در کنج چشم٬اشک به جوش و خروش خود
امشب به شکل چشمه ی زمزم ادامه داد
ما با گمان مُحبِّ تو بودیم و در عوض؛
دشمن به دشمنی تو محکم ادامه داد
تخریب شدحرم تو ولی جاودانه ای
دم را همیشه بازدم از دم ادامه داد
در مجلسش یزید دوباره به هتک لب؛
هم خیزران به دست شد و هم ادامه داد
زینب شروع روضه و ختمش سکینه شد
وقتی لهوف سوخت٬مُقَرَّم ادامه داد
مهدی رحیمی
@rozeh_1
#حضرت_سکینه
راوی کرب و بلا دارد روایت می کند
از جدایی سر و تن ها حکایت می کند
شد سکینه معنی اش آرامش قلب حسین
بشنو از دریا زمانی که شکایت می کند
چون روایت می کند از کربلا یک روضه اش
تا همیشه مجلس مارا کفایت می کند
راوی کرب و بلا با روضه های مستند
تازه در روز قیامت او قیامت می کند
نام زیبایش برای بردن قلب حسین
با رقیه با علی اصغر رقابت می کند
تا رقیه می رسد محو سکینه می شود
هرچه می گوید حسین،عباس اطاعت می کند
آه «اَیْنَ عمِّیَ الْعباس» او هم نکته ای ست
که خیال بچهها را آه راحت می کند
شمر یک بیماری سخت است که در قافله
به تمام مردها دارد سرایت می کند
درتمام راه هم بر ضرب و شتم بچهها
شمر فرمان می دهد خولی اطاعت می کند
مهدی رحیمی
@rozeh_1
#حضرت_سکینه
امشبم را سحر نمی آید
خواب، در چشمِ تر نمی آید
مدحش از من که بر نمی آید
چون سکینه دگر نمی آید
دختر شاه... گوهر نایاب
بی قرینه... درست مثل رباب
روضه می خواند، روضه با احساس
روضه اش داشت عطر و بوی یاس
شرم یک مرد... روضه ای حساس
وای از مشک پاره ی عباس
روضه ی دست و چشم و مشک عمو
روضه قطره قطره اشک عمو
روضه خوان چشم های خود را بست
مادرش دست می زند بر دست
رأس اصغر به روی نیزه نشست
پای نیزه قد سکینه شکست
خواهر اصغر است حق دارد
به خدا خواهر است حق دارد
به روی ناقه خواند نافله را
دور ناقه شنید هلهله را
چه کند خنده های حرمله را
چشم دشمن به سوی قافله را
مثل یک مرد... مثل عمه ی خود
صبر می کرد... مثل عمه ی خود
قلبش از غصه ها کباب شده
بعد سقا فقط عذاب شده
مثل او از خجالت آب شده
وارد مجلس شراب شده
خیزرانِ یزید پیرش کرد
حرف مردی پلید پیرش کرد
دختر بی قرینه ی پدرش
روضه خوان مدینه ی پدرش
همه جا شد سکینه ی پدرش
یادش افتاده سینه ی پدرش...
...زیر پای سوارها افتاد
روی گل، ردِ خارها افتاد
یادش افتاد آه آهِ حسین
غرق در خون همه سپاه حسین
بود یک نیزه تکیه گاه حسین
داد می زد که قتلگاهِ حسین...
...پر شد از خونِ زخم های تنش
پر شد از تیر و نیزه ها بدنش
وسط حجره ی محقر خود
چشم گریان... میان بستر خود
باز در لحظه های آخر خود
یادش افتاد داغِ خواهر خود
کنج ویرانه خواهرش جان داد
سر بابا برابرش... جان داد
علی سپهری
محمد جواد شیرازی
@rozeh_1
ا ﷽ ا
🔰 سید الشهداء علیهالسلام در مقام بیان عظمت روحی و معنوی دخترش عُلیا مخدّره سکینه خاتون علیهاالسلام فرمودند:
کَانَ الغَالِبُ عَلی السَّکِینَةِ الاسْتِغْراقََ مَعَ اللهِ تَعَالی.
حالت غالب بر سکینه، استغراق در خداوند متعال است.
📚 مقتل الحسین علیهالسلام (مقرّم) ص۳۲۳
#️⃣ #حضرت_سکینه
@azizamhosen
@yaraliagham
#حضرت_سکینه_س_مرثیه
#حضرت_سكينه علیهاالسلام:
چون پدرم كشته شد، آن بدن نازنين را در آغوش گرفتم، حالت اغما و بیهوشى بر من روى داد در آن حال شنيدم پدرم میفرمود:
شيعتى ما اِن شربتم، ماءَ عَذب فاذكرونى
اِذ سمعتم بغريبٍ اَو شهيد فاندبونی...
📗 منتهى الآمال، شيخ عباس قمى، ج۲، ص۹۳۰؛ به نقل از مصباح کفعمی، ص۹۶۷.
تشنه بودم، خواستم لب وا کنم، آبی بنوشم
ناگهان کوه غمی احساس کردم روی دوشم
دیدم آشوبم، تلاطم دارد اشکم، در خروشم
میرسید از هر طرف فریاد جانکاهی به گوشم:
شیعتی ما إن شَرِبْتُم ماء عَذْبٍ فاذکرونی
@hosenih
راه را گم کرده بودم، آخر آیا میرسیدم؟
خسته و تنها در آن صحرا، چه غربتها که دیدم
هر غریبی را که دیدم، زیر لب آهی کشیدم
دشت ساکت بود، اما این صدا را میشنیدم:
اِذ سَمِعْتُم بِغَریبٍ اَوْ شَهیدٍ فَانْدُبُونی
آرزوها داشتم... راهی شدم تا در سپاهش...
کاش من هم میشدم از کشتگان یک نگاهش
آخر راه من و... او تازه بود آغاز راهش
راه او آغاز میشد از میان قتلگاهش...
لَیْتَکُم فی یَوْمِ عاشورا جمیعاً تَنْظُرونی
میزد آتش بر جهانی غربت بیانتهایش
کودک ششماهه هم میخواست تا گردد فدایش
ناگهان شد غرق خون با یک سهشعبه ربنایش
کاش آنجا آب میشد آب از هُرم صدایش:
كَيْفَ أَسْتَسْقی لِطِفْلی فَأَبَوْا أَنْ يَرْحَمُونی
@hosenih
بود آیات شگفتی از گلویی تشنه جاری
هر دلی بیتاب میشد با طنین سرخ قاری
دخترش راوی خون بود آن میان با بیقراری
میسرود این اشکها را تا بماند یادگاری:
وَ انا السّبط الّذی مِن غَیر جُرم قَتَلونی
شاعر: #یوسف_رحیمی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
🔻عمر بن سعد سر امام حسين(ع) را در روز عاشورا، همراه خولي بن يزيد اصبحي از قبيلهي حمير و حميد بن مسلم ازدي به نزد ابن زياد فرستاد.
آنها شبانه به كوفه رسيدند و ديدند درب قصر بسته بود، خولی سر مبارک امام حسین(ع) را به منزلش آورد.(۵)
و خولی فردای آن روز، سر مطهر را نزد عبیدالله برد.
2⃣توقف سپاه عمر بن سعد در کربلا دو روز بوده است!
✳️ابن اثیر(متوفای سال ۶۳۰ق) می نویسد :
▪️《أقامَ عُمَرُ بَعدَ قَتلِهِ [الحُسَينِ(ع)] يَومَينِ ثُمَّ ارتَحَلَ إلَى الكُوفَةِ》
🔹عمر بن سعد بعد از شهادت امام حسین(ع) به مدت دو روز در کربلا ماند و سپس به سوی کوفه آمد.(۶)
3⃣ #روز_دوازدهم_محرم ، کاروان اسرا به کوفه رسيد!
✳️شیخ مفید(متوفی سال ۴۱۳ق) می نویسد :
▪️《أقامَ [عُمَرُ بنُ سَعدٍ] بَقِيَّةَ يَومِهِ وَاليَومَ الثّانِيَ إلى زَوالِ الشَّمسِ، ثُمَّ نَادَى فِي النّاسِ بِالرَّحيلِ و تَوَجَّهَ إلَى الكُوفَةِ...
وَ لَمَّا وَصَلَ رَأسُ الحُسَينِ(ع) وَ وَصَلَ ابنُ سَعدِِ مِن غَدِ يَومِ وُصُولِهِ》
🔸عمر سعد عصر روز عاشورا و #روز_يازدهم_محرم را تا اول ظهر در كربلا بود، آنگاه به ياران خود دستور داد تا آماده كوچ كردن به طرف كوفه شوند و هنگامی که سر مطهر امام حسين(ع) به كوفه رسيد، به دنبال سر مبارک، ابن سعد فرداى آن روز با خاندان آن حضرت(ع) وارد کوفه شد.(۷)
4⃣روز چهاردهم [یا پانزدهم] محرم، به دستور ابن زیاد، کاروان اسراء، از کوفه به قصد شام فرستاده شدند!
✳️ابن جوزی(متوفی سال ۶۵۴ق) می نویسد :
▪️《ثُمَّ إِنَّ إبنَ زِيَادِِ حَطَّ الرُّؤُوسَ فِي يَومِ الثَّانِي وَ جَهَّزَهَا وَ السَّبَايَا الَى الشَّامِ الَى يَزِيدَ بنَ مُعَاوِيةَ》
🔹سپس عبیدالله ابن زياد سرها را در روز دوم (روز دومی که اسراء در کوفه بودند) پايين آورده و آن ها را همراه با اسيران مجهز و به سمت شام نزد يزيد بن معاويه فرستاد.(۸)
در طول مسیر کوفه تا شام، در برخی منابع نامی از بعضی منزلگاه ها برده شده است، ولی از زمان حضور کاروان اسراء در این منزلگاه ها و مدت اسکان در آنها، ذکری به میان نیامده است.
5⃣کاروان در روز #اول_صفر به دمشق رسید!
✳️کفعمی(متوفی سال ۹۰۵ق) می نویسد :
▪️《وَ فِی أوَّلِ صَفَرٍ اُدخِلَ رَأسُ الحُسَينِ(ع) إلى دِمَشقَ، وَ هُوَ عَيدٌ عِندَ بَنِي اُمَيَّةَ》
🔹در اول ماه صفر سر مبارک امام حسين(ع) وارد #شام شد و آن روز عيد بنی اميه بود.(۹)
6⃣سر مبارک امام حسين(ع) سه روز در شام آويزان بود!😭
✳️ذهبی(متوفی سال ۷۴۸ق) می نویسد :
▪️《أنَّهُ رَأَى رَأسَ الحُسَینِ(ع) مَصلُوبَاً بِدِمَشقَ ثَلَاثَةَ أَیَّامٍ》
🔸ديده شد که سر امام حسين(ع) سه روز در دمشق آويزان بود.(۱۰)
7⃣رویای صادقه #حضرت_سکینه (س) در شام در روز چهارم!
✳️سید بن طاووس می نویسد :
حضرت سکینه(س) نقل می کند :
▪️《لَمّا كَانَ فِي اليَومِ الرّابِعِ مِن مُقَامِنَا، رَأَيتُ فِي المَنامِ..》
روز چهارم اقامتمان در شام، در عالم رؤيا ديدم که..[که قبلا در روضه حضرت سکینه(س) مفصل به آن اشاره شده است.](۱۱)
8⃣ #یزید اجازه اقامه عزاداری می دهد!
▪️علامه مجلسی(متوفی سال ۱۱۱۱ق) می نویسد :
یزید بعد از به صلیب کشیدن سر مبارک امام حسین(ع) در درون شهر دمشق، این بار دستور داد به اینکه؛
▪️《بِأَنْ يُصْلَبَ الرَّأْسُ عَلَى بَابِ دَارِهِ وَ أَمَرَ بِأَهْلِ بَيْتِ الْحُسَيْنِ أَنْ يَدْخُلُوا دَارَهُ》
🔹سر مطهر امام حسین(ع) را این بار بر آستانه در خانه ی خود بياويزند و به اهل بيت امام حسين(ع) دستور داد تا وارد خانه اش شوند.
▪️《فَلَمَّا دَخَلَتِ النِّسْوَةُ دَارَ يَزِيدَ لَمْ يَبْقَ مِنْ آلِ مُعَاوِيَةَ وَ لَا أَبِي سُفْيَانَ أَحَدٌ إِلَّا اسْتَقْبَلَهُنَّ بِالْبُكَاءِ وَ الصُّرَاخِ وَ النِّيَاحَةِ عَلَى الْحُسَيْنِ(ع) وَ أَلْقَيْنَ مَا عَلَيْهِنَّ مِنَ الثِّيَابِ وَ الْحُلِيِّ وَ أَقَمْنَ الْمَأْتَمَ عَلَيْهِ ثَلَاثَةَ أَيَّامٍ》
🔸وقتی زنان وارد خانه يزيد شدند، همه ي زنان آل معاويه به گريه و شيون و ناله بر حسين(ع) از آنان استقبال کردند و همه ي لباسها و زينتهاي خود را درآوردند و سه روز ماتم برپا ساختند.(۱۲)
که پیشتر ذهبی عالم اهل سنت نیز در کتاب تاریخ الاسلام مضمون این نقل را آورده است.(۱۳)
ادامه مطالب :👇🏻
#شعر امام حسین صلواتالله علیه درباره محبت ایشان به حضرت رباب و #حضرت_سکینه سلامالله علیهما 🥀پ
▫️لَعَمْرُک اِنِّنی لَاُحِبُّ دارا
▫️تَحُلُّ بها سکینةُ و الربابُ
▫️اُحبِّهما وَ اَبْدُلُ جُلَّ حالی
▫️وَ لَیْسَ لِلاَئمی فیها عِتابُ
به جان تو سوگند! من خانهای را دوست دارم که #سکینه و رباب در آن باشند.
آنها را دوست دارم و تمام محبت و داراییام را به پای آنها میریزم و هیچ کس نباید در این باره با من سخنی بگوید.
📕 الفصولالمهمه، صفحه ۱۸۳
📕 مقاتلالطالبین، صفحه ۹۴
📕 انسابالاشراف، جلد ۱، صفحه ۱۹۵
حضرت #سکینه علیها السلام
•┈┈••✾••┈┈•
@azizamhosen