ای ساقی لب تشنگان.mp3
1.41M
ای ساقی لب تشنگان، ای جان جانانم
سقای طفلانم
ای یوسف ام البنین در این دل صحرا
ای با ادب سقا
دریا دلی و تشنه جان دادی لب دریا
ای با ادب سقا
دیدی مه رخسار طفلانم ز بی آبی
گردیده مهتابی
آتش به جانت اوفتاد از خشکی لب ها
ای با ادب سقا
هم پاسبان خیمه ها، هم میر و سرداری
عباس علمداری
پروانه جانبازی ات زهرا کند امضا
ای با ادب سقا
علی انسانی
#نوحه #حضرت_عباس #علیمی #حاج_علی_انسانی
#حضرت_عباس
عاشقان با گریه ی نم نم صدایش می کنند
زائرانش در حرم هر دم صدایش می کنند
مرد و زن پیر و جوان امشب دخیل محضرش
با توجه عالم و ادم صدایش می کنند
او طبیب درد بی درمان خلق عالم است
دردمندان حضرت مرهم صدایش می کنند
کاشف الکرب الحسین است و گرفتاران شهر
در هجوم درد و رنج و غم صدایش می کنند
دسته دسته سینه زن هایش به روضه امدند
نه فقط ما ارمنی ها هم صدایش می کنند
ساقی بن ساقی است و در سقایت شهره است
سلسبیل و کوثر و زمزم صدایش می کنند
چون لباس رزم پوشد حیدر کرببلاست
اهل خیمه صاحب پرچم صدایش می کنند
ساکنان اسمان ها یک صدا همراه با
حیدر و پیغمبر اکرم صدایش می کنند
هم نفس با فاطمه هم ناله با ام البنین
هاجر و آسیه و مریم صدایش می کنند
در نبود او خواتین حرم آشفته اند
کودکان غرق در ماتم صدایش می کنند
در میان خیمه زینب بر روی مرکب حسین
رو به سوی علقمه با هم صدایش می کنند
با اخا ادرک اخا کرببلا آتش گرفت
خیمه گویا پیش چشم بچه ها آتش گرفت
*
چه غریبانه برادر را برادر جمع کرد
پاره پاره پاره پاره پاره پیکر جمع کرد
در نگاه سرد نخلستان به تنهایی حسین
با دلی غمدیده و با دیده ی تر جمع کرد
دست هایش یک طرف جسم شریفش یک طرف
پیکرش را عاقبت در یک محل سر جمع کرد
بازوی آزرده اش پهلوی نیزه خورده اش
هر دو را از منظر چشمان مادر جمع کرد
پیش چشم بچه های چشم بر راه عمو
خیمه ی عباس را همراه خواهر جمع کرد
حرمله از برکت چشمش هزاران نقره و...
کیسه های مملوی از درّ و گوهر جمع کرد
دست ناپاکی که سقا را به خاک و خون کشید
در غروب کربلا خلخال و معجر جمع کرد
بی عمو کلی گره خورده ست در کار رباب
مشک پاره پاره شد ای وای بیچاره رباب
علیرضا خاکساری
#حضرت_عباس
برادری به زمین بود و بال و پَر میزد
برادری به سرش بود و هِی به سر میزد
برادری به زمین از لبش جگر میریخت
برادری به سرش داد از جگر میزد
چقدر چین و چروک است رویِ این صورت
کنار هلهلهها دست بر کمر میزد
دو دست در بغل و یادِ مادرش میکرد
دوباره حرف در و چوبِ شعلهور میزد
رشید بودنِ او کار دست زینب داد
گره به معجرِ طفلانِ بیخبر میزد
کشید تیر به زانو و چشمهایش ریخت
سهشعبه زخم خودش را عمیقتر میزد
کمی ز ساقهیِ هر تیر از دو سو پیداست
کسی که بغض علی داشت تا به پَر میزد
برای خاطر هشتاد و چهار خانم بود
اگر حسین نشسته به روی سر میزد
حسن لطفی
#حضرت_عباس
تا بین میدان ساقی میخانه افتاد
یادِ سهسالهدختر، آن حنانه افتاد
چشمان خود را نذر مشک آب خود کرد
سقا به فکر دادنِ بیعانه افتاد
لاحول...های خواهرش هم بیاثر شد
صد چشمِ بد بر قامت شاهانه افتاد
بال یمینش را زدند و در پی آن
دست چپش هم بعد، بیصبرانه افتاد
بر مشک تیری آمد و آهی کشید و...
یاد رباب و اصغرِ دردانه افتاد
تیری به سینه خورد و داغِ او دوتا شد
انگار یاد میخ درب خانه افتاد
ترسویِ رذلی با عمود خود رسیده
حالا که دست حضرتش از شانه افتاد
ابِن طفیل پست تنها گیرش آورد
بر جان او با نیزه بیرحمانه افتاد
آخر چگونه از روی زین بر زمین خورد؟!
وقتی بدون بال و پر پروانه افتاد
شاید همینکه بوی زهرا سویش آمد
با صورتش محض ادب رندانه افتاد
سیراب از سرچشمهی علم علی بود
کوه بصیرت... عالم فرزانه... افتاد
تا آخرین دم ساقی ما یاعلی گفت
والله، مثل مرتضی مردانه افتاد
دیگر علمداری به دور خیمهها نیست
غارت به فکر دشمن بیگانه افتاد
ای کاش روی نیزه اینها را نبیند
صد چشم بد بر عمه بیشرمانه افتاد
یا اینکه دنبال سهساله میدویدند
دنبال او کردند و آن ریحانه افتاد
محمد جواد شیرازی
#حضرت_عباس
اگر تیر و عمود و نیزه و شمشیر بگذارد
علمدار از علمداری نباید دست بردارد
سرش پرخون و مشکش خون، تمام پیکرش پرخون
بماند خون دل هائی که از شرم حرم دارد
چرا جان بر لب است از مشک آبی که به دندان داشت
چه شد از مشک پاره پاره خون تازه میبارد
برای صورت ماهش پناهی نیست، آه ای کاش
که دست تکیه گاهش را به تیر و تیغ نسپارد
به خیمه میرسد یک مشت یاس پرپر از آن یل
اگر تیر و عمود و نیزه و شمشیر بگذارد
فاطمه معصومی
#حضرت_عباس
رفتی ولی فراق تو باور نمی شود
"داغی شبیه داغ برادر نمی شود"
باید چگونه بی تو به خیمه روم، دلم
وقتی حریف گریه ی خواهر نمی شود
خواهم تو را به خیمه رسانم ولی چرا
جسمت جدا ز نیزه و خنجر نمی شود
می خواهم از کنار تنت بگذرم ولی
فکرم رها ز غارت پیکر نمی شود
با رفتنت که آب به دردی نمی خورد
گیرم رسید آب، لبی تر نمی شود
دارد شکاف فرق سرت می کُشد مرا
اصلا گلی شبیه تو پر پر نمی شود
با من بگو چگونه تنت پُر ز تیر شد
با یک "سه پَر" تنت که پُر از پَر نمی شود
خواهم کِشم ز سینه ات این نیزه را برون
اما قسم به حضرت مادر نمی شود
خیزی اگر ز جا به خدا قول می دهم
زینب اسیر این همه لشکر نمی شود
شرح تو را چگونه رسانم به خیمه ها
از مشک پاره خاطره بدتر نمی شود
باید سر تو بند نگردد به روی نی
وقتی سرت به نیزه برابر نمی شود
مهدی جلالی
#حضرت_عباس
نشان داد چشمانِ خود را به آب
لبِ خشک و سوزانِ خود را به آب
و نوزادِ بی جانِ خود را به آب
فرو کرد دستانِ خود را به آب
پُر از آب شد مَشکِ آب آورش
خجالت کشید از دو دستِ تَرَش
به سویِ حرم راه طفلان گرفت
که از بارشِ تیر باران گرفت
دو بازویِ او تیغِ بُران گرفت
ولی مَشک را او به دندان گرفت
نَفَس زد به تاب آمدم صبر کن
که خانم رُباب آمدم صبر کن
شد از تیرها خریدار پشت
که خَم شد به مَشک و پدیدار پشت
شده زیرِ رگبار خونبار پشت
به مقتل نوشتند شد خار پشت
ولی حیف تیری به مَشکش نشست
و تیرِ دگر قابِ چشمش شکست
چه شد حرمله روی زانو نشست
که تیرش میانِ دو اَبرو نشست
نوکِ نیزهای سمتِ پهلو نشست
عمودی به سر خورد و بر او نشست
عمو از سرِ زین زمین ریخت ریخت
سپاهی سرش از کمین ریخت ریخت
سر و وضعِ او را بِهَم ریختند
به نیزه عمو را بِهَم ریختند
به تیغی گلو را بِهَم ریختند
کشیدند و مو را بِهَم ریختند
حرامی همه پشتِ هم آمدند
پس از او ارازل حرم آمدند
پس از او دلِ زارِ خواهر شکست
یتیمی زمین خورد و از پَر شکست
و سیلی چنان خورد که سر شکست
که دندان شیریِ دختر شکست
یتیمی عمو گفت او را زدند
چه کج رویِ نیزه عمو را زدند
حسن لطفی
#حضرت_عباس
تا خیمه ها عباس دارد غم ندارم
پشتم به تو گرم است ای کوه وقارم
من رحمت الله و تو پرچم دار فضلی
بوسیدن دستان تو شد افتخارم
سلطانی ام در کربلا از توست عباس
در سایه ی قد تو ، صاحب اقتدارم
تنها تویی که سه حرم داری در عالم
دست جدایت را به چشمانم گذارم
تا که صدا کردی برادر یاری ام کن
بند دلم را پاره کردی ای نگارم
هر جا نظر کردم تو را دیدم به صحرا
گرد تن پاشیده ی تو بی قرارم
بوی مدینه می دهد خون لبانت
حس می کنم مادر نشسته در کنارم
شمشیر تیز است و عمود آهنین پهن
آشفته در هم گیسوانت ای بهارم
بر خیمه ها چشم طمع دارد دشمن
جان خودت صاحب علم دلشوره دارم
ترسم شود زینب اسیر بی حیایی
در فکر آن طفلان در حال فرارم
قاسم نعمتی
#حضرت_عباس
جهان عشق مرید مرام عباس است
ادب همیشه در عالم به نام عباس است
طبیب درد تمام مذاهب عالم
کبوترانه شفا جلد بام عباس است
شنیده از لب مولای خود به نفسی انت
چه جمله بهتر از این در مقام عباس است
قیامت از همه سرها سر است بی تردید
بهشت باغچه ای زیر گام عباس است
"خدا به طالع او مهر پادشاهی زد"
هرانکسی که غلام غلام عباس است
قیام کرده به پایش قیامت کبری
قسم به عشق قیامت قیام عباس است
کسی ندیده کنار حسین بنشیند
مطیع محض امامت پیام عباس است
فراز کعبه بلندای خطبه اش فرمود
که طوف بیت به گرد امام عباس است
دوباره سائل هر ساله آمده بر در
و مستمند جواب سلام عباس است
حسن كردي
#حضرت_عباس
آب یعنی که هنوز اشکِ عطش جاری هست
که حسین (ع) تا به ابد منتظرِ یاری هست
آب یعنی که سلام ای لبِ عطشانِ حسین
جانِ نا قابلِ ما باد به قربانِ حسین
آب یعنی که عمو رفت ولی باز نگشت
ظالمی تیر زد و مَشک رها مانده به دشت
آب یعنی که رقیه جگرش می سوزد
بینِ آتش همه ی بال و پرش می سوزد
منتظر هست که سقای حرم بر گردد
عمو از علقمه با مشک و علم بر گردد
آب یعنی که حرم یکسره در هلهله است
بینِ این خیمه و آن خیمه همه هروله است
آب یعنی عطشی در دلِ ما شعله ور است
جگرِ تشنه ی یک دشت همه در شرر است
آن طرفتر بغلِ علقمه ای تشنه لب است
بنَگر ساقیِ ما را که سراپا ادب است
مگر این ساقیِ ما از لبِ دریا نرسید
لبِ او تشنه، چرا قطره ی آبی نچشید
خواهرم ، خوب ببین از سرِ زین افتاده ست
روح و جانم پسرِ امّ بنین افتاده ست
آب یعنی که عطش تا به ابد باقی هست
تبِ آن تشنه لبان زخمِ دلِ ساقی هست
ظالما! آب مگر مهریه ی زهرا نیست؟
بگو آیا پسرش وارثِ این دریا نیست
آب یعنی که لبِ تشنه ی ما محزون است
کربلا یکسره از روزِ ازل در خون است
آب یعنی که از آن نوش و عطش باور کن
یادِ لبهای عطشناکِ علی اصغر کن
دمی از خیمه برون آی تو ای خواهرِ من
این گلِ غرقِ به خون هست علی اکبرِ من
آب، یعنی که گلی از غمِ جانان جان داد
همه ی هستیِ خود را به رهِ پیمان داد
دلِ من رنجِ فراوانِ تو را می داند
خواهرم ، شام قدم های تو را می خواند!
هستی محرابی
#حضرت_عباس
باران که می بارد پریشانم
حال خودم را خوب می دانم
ابری ترین باران پنهانم
من روضه خوانم روضه می خوانم
در بین ساحل موج غم افتاد
در علقمه مشک و علم افتاد
دستی قلم نذر حرم افتاد
همناله با ذکر عمو جانم
بغضی میان هر گلو لرزید
در دست ساقی تا سبو لرزید
با العطش قلب عمو لرزید
من هم به فکر داغ طفلانم
تا بر سر فرقش عمود آمد
روی لبش ذکر سجود آمد
از خیمه ها تا بوی دود آمد
فریاد زد میسوزد این جانم
روی زمین بال و پرش می ریخت
ذره به ذره پیکرش می ریخت
با تیرها چشم ترش می ریخت
یاد خسوف ماه تابانم
با سوز آهی آتشین از راه
همناله با امّ البنین از راه
زهرا رسیده دلغمین از راه
مادر رسید و دید گریانم
در گریه ام گل کرد لبخندم
وقتی به من می گفت "فرزندم"
خود را به پای مادر افکندم
از راه آمد عید قربانم
نور خدا دست هوَس افتاد
شیر حرم کنج قفس افتاد
عباس آخر از نفس افتاد
دیگر چه شد شاعر ؟؟ نمی دانم
اسماعیل شبرنگ
#حضرت_عباس
شاهی که بگیرد همه دستانِ دو عالم
دستش به زمین خورده دِگر تاب ندارد
شرمنده شد از ، روی رباب تاکه شنیده
از سوز عطش اصغر من خواب ندارد
رضا ترابی گیلده
@madahi - کربلایی نریمان پناهی.mp3
4.16M
🔊 #شور | #شب_جمعه
📝 همه جا کربلا
👤 #نریمان_پناهی
▪️ #حضرت_عباس (ع)
حضرت #امام_حسین علیه السلام
#کربلا
•┈┈••✾••┈┈•
@azizamhosen
هرکی گرفتاری داره ذکر ابالفضل میگیره.mp3
5.24M
هر کی گرفتاری داره ذکر ابالفضل میگیره
🎤 #حاج_محمود_کریمی
#️⃣ #زمینه
#️⃣ #حضرت_عباس علیه السلام
•┈┈••✾••┈┈•
@azizamhosen
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عربها به عباس بن علی میگویند کفیل
کفیل، یعنی کسی که کفالت میکند
کسی که کنارت هست و کارهایت
را راست و ریست میکند.
#حضرت_عباس علیه السلام
•┈┈••✾••┈┈•
@azizamhosen
ماه مدینه.mp3
2.2M
ماه ماه زیبای مدینه
شاه سنگتو زده به سینه
ای ساقی حرم ابالفضل
اسم شما چه دلنشینه
🎙 معافی
#استودیویی
#حضرت_عباس #منتخب
حضرت #عباس علیه السلام
•┈┈••✾••┈┈•
@azizamhosen
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عربها به عباس بن علی میگویند کفیل
کفیل، یعنی کسی که کفالت میکند
کسی که کنارت هست و کارهایت
را راست و ریست میکند.
#حضرت_عباس
حضرت #عباس علیه السلام
حضرت #امام_حسین علیه السلام
•┈┈••✾••┈┈•
@azizamhosen
@madahi - حاج محمود کریمی.mp3
15.82M
#حضرت_عباس
دلم مست علمداره....
🎤 #حاج_محمود_کریمی
حضرت #امام_حسین علیه السلام
•┈┈••✾••┈┈•
@azizamhosen
@madahi - حاج محمود کریمی.mp3
15.82M
#حضرت_عباس
دلم مست علمداره...
علی العباس واویلا....
🎙کریمی
حضرت #عباس علیه السلام
حضرت #امام_حسین علیه السلام
•┈┈••✾••┈┈•
@azizamhosen