بسمالله الرحمن الرحیم
تقدیم به #مدافعان_سلامت
#ویروس_کرونا
#سعید_تاج_محمدی
▶️
سبز همچون سرو حتی در زمستان ایستادم
کوهم و محکم میان باد و طوفان ایستادم
بر تنم رخت سپیدی چون لباس رزم مانده
خاکریز اینجاست، جان بر کف به میدان ایستادم
@hosenih
خورده ام سوگند باید مرهم هر درد باشم
قول دادم، پای سوگندم به قرآن ایستادم
پای تخت هر مریضی پای سجاده ست گویا،
در نماز عشق با چشمان گریان ایستادم
اشک هایم را نبیند هیچکس، باید بخندم
من که دور از خانه، دلتنگ عزیزان ایستادم
از پرستار بزرگ کربلا یاری گرفتم
با صبوری گرچه غمگین و پریشان ایستادم
جمع ما بوی شهادت می دهد این روز و شب ها
بین همکاران خود بین شهیدان ایستادم
سرفه ی خشک و گلوی خشک و تب… لرزید پایم
زیر لب گفتم سلام ای شاه عطشان! ایستادم
@hosenih
ایستادم در دل موج بلا… دنیا بداند
تا زنم بر دفتر غم مهر پایان ایستادم
شاخه ی سبز دعا، رخت سپید و دیده ی خون
من به پای خانه ی خود، پای ایران ایستادم...
⏹
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_صادق_ع_مدح
ای که مدیون تو تا روز جزا ایمان ما
جان ما قربان تو ای نوح کشتیبان ما
از اضافات گلت ما عاشقان را خلق کرد
داد با امضای تو یک عمر آب و نان ما
راست می گویند نام مذهب ما جعفریست
جز احادیث تو نوری نیست در چشمان ما
...
خانه ات هیئت شد و ما از شما آموختیم،
هست دنیای بدون کربلا زندان ما
"آستان قدس صادق" می شود روزی بقیع
بر ضریحت می رسد چندی دگر دستان ما
شاعر: #سعید_تاج_محمدی
@hosenih
#امام_رضا_ع_مدح_و_مناجات
نشد بخواهم از این خانه چیزی و نسِتانم
نشد بیایم و بیش از قرار، با تو نمانم
نشد که اذن دخول از سلام پیش بیفتد
نشد برای تو پیش از سلام، شعر نخوانم
@hosenih
نگاه کردم و دل را گره زدم به امیدی،
نگاه کردی و از شوق، وا شده است زبانم
زبان، همین که به تو خیره ام همین که نشستم
کنار دوست، زبانی به جز نگاه ندانم
@hosenih
به بوسه تلخی کامم عسل شده ست همیشه
که طعم خاک درت خوش نشسته است به جانم
ز هر که خواسته ام راه چاره ی غم خود را
به غیر جاده ی مشهد نداده است نشانم
شاعر: #سعید_تاج_محمدی
@hosenih
#امام_حسین_ع_شهادت
#بصیرت
ز مکه آمده تا کوفه بی جواب نماند
رسیده دریا تا کربلا سراب نماند
گرفته هستی خود را به کف، رسیده به میدان
حسین آمده تا ظلم، بی حساب نماند
حسین آمده تا دین درون حجره نپوسد
حسین آمده قرآن فقط کتاب نماند
@hosenih
حسین آمده تا بیش از این حکومت اسلام
به تاج و تخت معاویه ها لعاب نماند
حسین آمده تا دین به دست توله سگانی
_چنان یزید_ گرفتار منجلاب نماند
ریا نباشد و تزویر خلق را نفریبد
فساد با رخ اصلاح در نقاب نماند
به هر سپیده اذان ارث خون سرخ حسین است
که شیعه وقت قیامش اسیر خواب نماند
حسین تشنه به مقتل، صدا زده ست بشر را
که بند لقمه ی دنیا و نان و آب نماند
حسین تشنه به مقتل، نگاه سمت حرم بود
دلی شبیه دل او در اضطراب نماند
خدا کند که اگر سر بریده اند شهی را
تنش بدون کفن زیر آفتاب نماند
برید یکسره انگشت را به نیت خاتم
حرام زاده گرفتار پیچ و تاب نماند
و خاک بر سر شعرم دعا کنید که یک زن
میان مجلس اغیار بی حجاب نماند
دعا کنید اگر خواست روی خویش بپوشد
دو دست دختر ارباب در طناب نماند
@hosenih
سر پدر چو به سوی سه ساله خواست بیاید
دعا کنید محاسن به خون خضاب نماند
صدای مادری آمد که بر حسین بگریید
دعای گریه کنان لنگ استجاب نماند
دلی که عشق تو را برگزید خانه ی امن است
خراب هم بشود آخرش خراب نماند
شاعر: #سعید_تاج_محمدی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
✔️مرور خاطره ها...
#امام_حسین_ع_مناجات_اربعین
#برای_جامانده_ها
من خسته بودم بر لبم اما تبسم بود
یک دست پرچم بود یک دست استکان چای
یک سو صدای روضه ی عباس می آمد
یک سو صدای گرم یک کودک که : بارِد مای!
بر ابری از اشک و شعف مشتاق می رفتم
هم آبله هم درد پایم را بغل می کرد
هر بار کامم تلخ می شد از غم دنیا
چای عراقی بود کامم را عسل می کرد
@hosenih
باور نخواهی کرد چیزی را که می گویم
چشمان من بیدار بود آن دم که می دیدند
ما را کسی در خانه مهمان کرد و با اهلش
بر خاک و سرما در حیاط خانه خوابیدند
مشّایه یعنی پیرزن یک کیسه ی کوچک
پر کرده بود از نان و با پای علیل خود
خود را به زائرها رساند و نان تعارف کرد
می ساخت درد و پیری و غم را ذلیل خود
مرد کهنسال رشیدی بین یک موکب
گویا زعیم و شیخ قومی از عشایر بود
گفتند نذری دارد و هر سال می آید
کارش در این جا شستن جوراب زائر بود
مشایه یعنی رنگ هفتاد و دو ملت را
هرجا که حرف عشق شد یکرنگ می سازد
مشایه یعنی هرکه هستی باش عاشق باش
هر چیز غیر از عشق اینجا رنگ می بازد
@hosenih
حیرت گناه ماست مایی که نفهمیدیم
این چیزها در کربلا بسیار عادی بود
ما آنچه می دیدیم را باور نمی کردیم
این ماجرا اصلا برای ما زیادی بود
باید که برگردیم راه کربلا باز است
در کربلا هستیم هر جای زمین هستیم
در خانه ی دل جز حسین ابن علی کس نیست
در خانه ی خود زائران اربعین هستیم
شاعر: #سعید_تاج_محمدی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#پیامبر_اعظم_ص_مدح_و_ولادت
به دست، دست علی، دست دیگرش قرآن
به دوش، بار امانت، به سینه راز جهان
رسیده لطف الهی به شکل او به زمین
چنان که بر تن خشکیده ی زمین باران
صدای آمنه آمد: سلام بر جبریل!
مبارک است به عالم تولد انسان
@hosenih
مبارک است قدوم کسی که در قدمش
شکست کنگره ی کاخ شاه در ایران
رسید و از قدمش چشم عشق روشن شد
رسید و کور شد از خاک مقدمش شیطان
به یک نگاه ابو/ذر شده ست خاک درش
و روزبه شده از یک تبسمش سلمان
رسیده است که بر سفره ها شود نان و
رسیده است که در سینه ها شود ایمان
سلام بر تو که با خلق، مهر و لبخندی
سلام بر تو که اخمی بروی نامردان
پس از تو راه بشر از کتاب می گذرد
سلام بر تو که دادی به جهل ما پایان
پس از تو زنده به گورند جاهلان زمین
شدند فاطمه بعد از تو دختران جهان
تو قبله ی دلی و با تو برده های سیاه
صحابی اند و به بام تو می دهند اذان
به منبری وسط آسمان هفتم و بعد
نشسته ای سر یک سفره با تهیدستان
@hosenih
قرار می دهی از کف ولو میان نماز
اگر به مسجد تو کودکی شود گریان
تو راه می روی و خاک کفش های تو را،
شرافتیست که بیند به خواب ابوسفیان
بروی شانه دو تا ماه داری ای خورشید!
سرم فدای تو جانم فدای آن دو جوان
شاعر: #سعید_تاج_محمدی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_زهرا_س_مدح_و_شهادت
#حضرت_زهرا_س_اذان_بلال
#حضرت_زهرا_س_بستر_شهادت
صدای گریه خواب از دیده ی همسایه ها برده
همان هایی که مادر نامشان را در دعا برده
همیشه نام این و آن در آغاز دعا گفته
همیشه نام اهل خانه را در انتها برده
نماز فاطمه باریست روی دوش این عالم
همان باری که روی شانه هایش مرتضی برده
نماز فاطمه اشکی ست که هر قطره ی آن را
به قصد فخر، جبرائیل تا عرش خدا برده
نماز فاطمه رودیست جاری در دل دنیا
که هرجا رفته گویی چشمه ی آب بقا برده
@hosenih
نماز فاطمه _وقتی به حیدر اقتدا کرده_
دل از محراب و رکن و کعبه و سعی و صفا برده
بلال! آهسته رد کن اشهد ان محمد را
اذان تو قرار از مادر غمگین ما برده
اذان گفتی نفهمیدی چه کردی با دل زهرا
نفهمیدی اذان تو دل ما را کجا برده
اذان می گفتی و رد می شد از اینجا عزیزی که
سلامش سالها از خانه ی ما غصه را برده
کدامین خانه؟ آری خانه ای که صبح و شب هر روز
ملائک خاک فرشش را به قصد توتیا برده
کدامین فرش؟ آری پوستین پینه داری که
غبارش را مسیحا بابت دارو دوا برده
من از این خانه می گویم که هر کس حاجت خود را
درِ این خانه آورده ست بی چون و چرا برده
درِ این خانه را عمری ملائک سجده آوردند
درِ این خانه را یک روز شیطان زیر پا برده
نه تنها آدمی آتش هم از این در نشد نومید
همان آتش که عمری آبروی اشقیا برده
@hosenih
همان آتش که هُرمش تا جهان باقیست در عالم
نقاب از روی زشت کینه و جور و جفا برده
همان آتش که کوهی مثل حیدر در دلش دارد
همان آتش که رنگ از صورت آل عبا برده
همان آتش که دستی شد میان کوچه ناغافل
که نور از چشم حیران امام مجتبی برده
□
گرفت از پشت در این شعله ای را دست ناپاکی
غروبی سرخ، آتش را به دشت کربلا برده
در آن شب ماه با دست خدا در خاک پنهان شد
شب قدری که تقدیر جهان را در خفا برده
شاعر: #سعید_تاج_محمدی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_زمان #بهاریه
#آدینه
از زمستان آمدم سردم بهارم باش پس
از نبودن با تو می ترسم کنارم باش پس
از پس ِ یک سال سنگین آمدم دلشوره ام
قدری آرامم کن آرام و قرارم باش پس
دست خالی نیستم با من دلی پُر هست که
ای نشسته در دلم، دار و ندارم باش پس
زنده کن جان بخش سبزم کن مبارک کن مرا
جلوه ی نوروزی پروردگارم باش پس
دوستت دارم شبیه کودکی که عید را
لذت شیرینِ حال نونوارم باش پس
هر چه می خواهد شود باشد، خداراشکر کن
دوستت دارم عزیزم دوستدارم باش پس
🔸شاعر:
#سعید_تاج_محمدی
_______________________
https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️
╰┅────────————
هدایت شده از اشعار آیینی حسینیه
#مناجات_با_خدا
مرا هم خوانده ای... سوگند بر اشک سحرگاهم
که من مشتاق این مقصد که من مشتاق این راهم
هلا ای از رگ گردن به من نزدیک تر! عمریست
در آغوش تو ام، چیزی به غیر از این نمی خواهم
@hosenih
کسی را دیدم آن بالا و سمتش راه افتادم
خودم بودم؛ گمان کردم که در "سیر الی الله" م
سفر را بارِ سنگین سخت کرد و پایِ بی قّوت
که من کوه گناهم، آه...ایمانِ پرِ کاهم
وبالم شد پر و بال، از سبکبالان عقب ماندم
کنون در برکه ای در انتظار دیدن ماهم
@hosenih
نبردی باید این آئینه را تا "خود شکن" باشم
ولی با من سلاح کارسازی نیست جز آهم
...
سفر کوتاه بود اما خدایا! از تو ممنونم
که از آغاز تا پایان نگاهت بود همراهم
شاعر: #سعید_تاج_محمدی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
هدایت شده از اشعار آیینی حسینیه
#امام_صادق_ع_مدح_و_شهادت
ای که مدیون تو تا روز جزا ایمان ما
جان ما قربان تو ای نوح کشتیبان ما
@hosenih
از اضافات گلت ما عاشقان را خلق کرد
داد با امضای تو یک عمر آب و نان ما
راست می گویند نام مذهب ما جعفریست
جز احادیث تو نوری نیست در چشمان ما
از تو می خواندم که نام آتش آمد بر زبان
صحبت از در شد که آتش زد به جسم و جان ما
ای شهید آتش جهل مدینه پس چرا
جای تو از مادرت می خواند روضه خوان ما؟
شعر می خوانَد کمیت و روضه می خوانی به اشک
آه از جدّ غریب و بی کس و عطشان ما...
خانه ات را کربلا کردی و ما آموختیم
هست دنیای بدون کربلا زندان ما
@hosenih
آستان قدس صادق می شود روزی بقیع
بر ضریحت می رسد چندی دگر دستان ما
شاعر: #سعید_تاج_محمدی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#پیامبر_اعظم_ص_مدح_و_ولادت
به دست، دست علی، دست دیگرش قرآن
به دوش، بار امانت، به سینه راز جهان
رسیده لطف الهی به شکل او به زمین
چنان که بر تن خشکیده ی زمین باران
صدای آمنه آمد: سلام بر جبریل!
مبارک است به عالم تولد انسان
@hosenih
مبارک است قدوم کسی که در قدمش
شکست کنگره ی کاخ شاه در ایران
رسید و از قدمش چشم عشق روشن شد
رسید و کور شد از خاک مقدمش شیطان
به یک نگاه ابو/ذر شده ست خاک درش
و روزبه شده از یک تبسمش سلمان
رسیده است که بر سفره ها شود نان و
رسیده است که در سینه ها شود ایمان
سلام بر تو که با خلق، مهر و لبخندی
سلام بر تو که اخمی بروی نامردان
پس از تو راه بشر از کتاب می گذرد
سلام بر تو که دادی به جهل ما پایان
پس از تو زنده به گورند جاهلان زمین
شدند فاطمه بعد از تو دختران جهان
تو قبله ی دلی و با تو برده های سیاه
صحابی اند و به بام تو می دهند اذان
به منبری وسط آسمان هفتم و بعد
نشسته ای سر یک سفره با تهیدستان
@hosenih
قرار می دهی از کف ولو میان نماز
اگر به مسجد تو کودکی شود گریان
تو راه می روی و خاک کفش های تو را،
شرافتیست که بیند به خواب ابوسفیان
بروی شانه دو تا ماه داری ای خورشید!
سرم فدای تو جانم فدای آن دو جوان
شاعر: #سعید_تاج_محمدی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
به مناسبت سالروز صلح
#امام_حسن_مجتبی_ع
تویی امیر جمل، ذوالفقار غیرت حیدر
لوای صبر و جهادی به روی دوش پیمبر
حسین هست و ابوالفضل هست و قاسم و زینب
تو را امیر مدینه! چه حاجت است به لشکر؟
به هیچ جا نرسیده است آنکه در همه ی عمر
بدون عشق تو خوانده نماز و رفته به منبر
بپای عشق تو آنکس که سر نداده عجب نیست
که با معاویه در پای چند سکه نهد سر
ستون دینی و قرآن ناطقی چه نیازی
به مدرک است؟ بگو مدرک از مباهله بهتر؟
صدای غرش شمشیر در غلاف، گواه است
که صلح سرخ تو با فتح و عزت است برابر
نه جام زهر، که جان تو را گرفت دمی که
شکست پیش نگاه تو گوشواره ی مادر
امام بی حرم! این دل همیشه بوده حریمت
دلی که بوده به نام حسن همیشه معطّر
#سعید_تاج_محمدی